مهمترین مشکلات دختران در جامعه، چیست؟
دختران نسلجوان به میزان زیادی احساس محدودیت و تبعیض بین خود و پسران احساس میکنند و این مساله بسیار ذهن آنها را درگیر کرده و سبب کمبود اعتماد به نفس آنها شده است. جامعه ایران معتقد به پیشرفت و برابری است. جز حقوق اسلامی و مذهبی دختران انتظار آوردن حقوق اجتماعی خود را نیز در جامعه دارند.
دختران زیادی از این شاکی هستند که چرا نباید بسیاری از کارها را انجام دهند درحالی که پسران خانواده از آزادی بیشتری برخوردار و توجه بیشتری را نیز دریافت میکنند. دختران نسبت به این موضوع واکنش نشان میدهند، زیرا آنها روحیههیجانی دارند و جنبههای احساسی رفتار در آنها بیشتر است.
تا چند سال گذشته ورود دختران به برخی رشتههایتحصیلی دانشگاهی مساله بود، زیرا تعداد آنها بسیار بیش تر از پسران است. بسیاری از آنها آمادگی و استعداد ورود به آن رشتههای تحصیلی را دارند، اما از ورود آنها به این رشتهها جلوگیری شده و نوعی تبعیض میان آنها و پسران به وجود آمده است. در نهایت این موضوع بر ویژگیهای روحی، خصوصیات و رشد شخصیتی دختران تاثیر منفی دارد و همچنین فشارها را نیز بر آنها بیشتر میکند.
گاهی برخی خانوادهها بهدلیل آسیبهایاجتماعی موجود در جامعه اجازه حضور دختران را نمیدهند یا حضور زنان و دختران را عاملی برای ازدیاد آسیبهایاجتماعی میدانند. در ارتباط با این دیدگاه نظرتان چیست؟
دخترها عاملی برای بروز مشکلات کنونی و نابسامانیها نیستند، اما آنها برخی رفتارهای ناهنجار را در راستای مقابله با برخی ناهنجاریها در جامعه از خود بروز میدهند. به عنوان مثال امروز مساله ورود زنان به استادیومهای ورزشی وجود دارد، اگر از ابتدا آزادی حضور دختران، زنان و خانوادهها در ورزشگاهها داده شده مشکلی نبود، اما مسئولان زنان را در این مورد محدود کردند و آنها در مقابل این حرف واکنش داده و به شکل پسران به داخل ورزشگاهها میروند. این کار واکنشی به محدودیتهای موجود است.
نگرانی دختران و خانوادهها از نبود امنیت در جامعه باتوجه به خشونتها و انحرافاتجنسی امروز در اخبار و رسانهها تشدید میشود و ناخودآگاه خانوادهها درگیر مساله خشونت و برخورد با دختران در جامعه میشوند. بنابراین آنها از ورود و حضور دختران در جامعه احساس ترس میکنند.
به عنوان مثال در مورد نمونههای مختلف اسیدپاشی در چند سال اخیر، قانون هرگز عکسالعمل خاصی در مقابل فرد خاطی انجام نداده است و هرگز شاهد برخورد قاطعانهای با اسیدپاشان در جامعه نبودهایم و همچنان برخی از آنها آزادانه برای خود میگردند. در مقابل دختران قربانی در آستانه جوانی سلامت، زیبایی و روحیه زندگی خود را از دست داده و از آنها حمایت کافی نشده و رها میشوند.
این دختران شخصیت آرامی نخواهند داشت و درگیر نوعی خشم از جامعه هستند. مساله در خانوادهها نیز بزرگ میشود و برخی از آنها تحتتاثیر تبلیغات رسانهها قرار میگیرند. بنابراین دختران خود را از هرگونه تعامل با پسران برحذر میدارند، در حالی که دختران در سنین مشخصی باید برخی تعاملات و گفتگوها را با جنس مخالف داشته باشند، زیرا در این اقدامات یاد میگیرند از جسم خود محافظت کرده و حق و حقوق خود را بشناسند.
علاوه براین دختران میآموزند در هیچ موردی از پسرها توانایی کمتری ندارند و میتوانند همپای آنها به ترقی و پیشرفت برسند. طرح ناموفق تفکیکجنسیتی یکی از موارد تمایل به تنهایی و انزوای بیش از پیش دختران در جامعه است. در مثالی دیگر به دخترها در برخی رشتهها اجازه ورود نمیدهند و دختران را وادار به عمل متقابل و سرخوردگی میکنند.
سالها یکی از دلایل کاهش نرخ ازدواج، تحصیل دختران اعلام شده است، حال سوال آن است که آیا زنان و دختران باید از آرمان پیشرفت خود برای افزایش نرخ ازدواج بگذرند؟
هنگامی که استعداد و علاقهای یک فرد را در ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل نادیده گرفته شود و در نهایت به صرف برخی محدودیتهایی در سهمیه ورود به دانشگاه به او اجازه تحصیل ندهند باید منتظر تبعات منفی این تصمیم نیز باشند.
اگر دختران اجازه تحصیل داشته باشند قادرند زندگی بسیار خوبی برای خود بسازند و یکی از دلایل ازدواجهای ناموفق و طلاقهای زیاد در جامعه نداشتن آگاهی لازم برای زندگی مشترک است. تعداد زیادی از دختران انتخاب صحیح ندارند یا تحتتاثیر شرایط و فشار خانواده ازدواج میکنند. برخی دیگر نیز تمایل دارند، اما فرصت برای ازدواج آنها فراهم نمیشود. یک یا دو عامل دلیل افزایش میانگین سن ازدواج نیست. فردی که توانمندی و علاقه دارد باید در عرصه آموزش قدم برداشته و از موقعیتهای اجتماعی خود استفاده کند.
علاوه براین زنان و دختران در زمان اشتغال نیز نباید محدودیتهایی را احساس کنند، در بسیاری از موارد زنان و دختران توانمند و دارای تحصیلات عالی امکان بروز توانمندیهای خود را ندارند، زیرا شغل را جای آنها به یک مرد میدهند که نصف آنها شایستگی ندارد. این بیعدالتی ناخودآگاه برای این دختران ایجاد مشکل و سرخوردگی میکند.
به زنان و دختران میگویند باید ازدواج کنند و مادران و همسران خوبی شوند، اما مادر خوب بودن صرفا به منزله در خانه نشستن نیست. اگر مادران روحیه خوبی داشته و روحیات و شخصیت خود را قبول داشته باشد در این صورت قطعا زندگی بهتری خواهند داشت. اغلب دختران زمانی احساس یک زندگی موفق را دارند که شریک زندگی آنها موقعیت کاری آنها را بشناسد و برای آن احترام قائل باشد.
براساس آمار کودکانی که مادران شاغل دارند بهرغم تحمل برخی سختیها، از روحیه خوبی برخوردارند، زیرا احساس میکنند مادرانی با توانمندی خاص دارند. البته کارمندی مادران مشکلات زیادی برای آنها همراه دارد، زیرا یک خانم هنگام فعالیت در خارج از خانه و سرکار کارمند است و هنگام رسیده به خانه مادر است.
در واقع آنها باید چندین موقعیت را انجام دهند در حالی که بسیاری از آقایان کارمند هنگامی رسیده به خانه تنها توقع ارائهخدمات از سوی زنان را دارند. بنابراین نیازمند تغییر در دید و نگرش افراد در جامعه هستیم تا دریابند تمام اعضای خانواده وظیفه کمک در امور خانه را دارند و نباید از زن انتظارات بیش از توانایی و قدرت او در ارائه خدمات به اعضای دیگر خانواده را داشت. بنابراین باید تعادل و امنیت شغلی را برای زنان جامعه فراهم کرد تا آنها بتوانند در خانواده به حقوق خود دست پیدا کنند.