سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه و وجود مبارک امام هشتم (سلام الله علیهما) این دهه، دهه کرامت است؛ یعنی در این دهه می توان فرشته شد، چون کرامت در شناسنامه ملائکه است. وقتی ذات اقدس الهی فرشته ها را معرفی می کند در سوره مبارکه «انبیاء» می فرماید: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ٭ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾[1]فرشته را بندگان کریم می داند و معرّفی این کرامت را به این دو عنصر محوری قرار می دهد که نه اهل افراط اند نه اهل تفریط اند. این جمله ﴿لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾ این به منزله حدّ تامّ کرامت است؛ ﴿بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ﴾ چرا؟ چون ﴿لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾ نه جلو میافتند نه دنبال، این اصل اوّل که ذات اقدس الهی در سوره «انبیاء» فرشته ها را به عنوان بندگان مکرّم معرفی می کند.
اصل دوم اینکه در زیارت «جامعه» وجود مبارک امام هادی (سلام الله علیهم اجمعین) ائمه اهل بیت را به عنوان عباد مُکرم معرفی می کند. وجود مبارک امام دهم در زیارت «جامعه» که در هر مشهدی از مشاهد مشرّفه می شود این زیارت ها را قرائت کرد، به بارگاه ملکوتی ائمه (علیهم السلام) عرض می کنیم «السلام علیک یا عبادِ» خدا! ای کسانی که بندگان مکرّم الهی هستید. این عباد مکرّم در زیارت «جامعه» وصف ائمه(علیهم السلام) است؛[2] یعنی اینها هم ﴿لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾. اصل سوم آن است که این زیارت ها درس کرامت به ما می دهد؛ یعنی می توان به مقام کرامت رسید، به مقام فرشتگان رسید؛ البته فرشته ها درجاتی دارند، برخی حاملان عرش الهی اند، بعضی در قلب پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) جای دارند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین * عَلی قَلْبِک﴾[3] برخی هم جزء مدبّرات امرند، این طور نیست که همه ملائکه در یک رشته باشند.
اصل چهارم آن است که ذات اقدس الهی انسان ها را به عنوان بندگان کریم معرفی کرد ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم﴾[4] اگر کسی فرزند آدم بود، فرزند خلیفةالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمی از کرامت دارد. اینکه خدای سبحان می فرماید: ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم ﴾ برای آن است که انسان ذاتاً کریم نیست ﴿أَ لَمْ یک نُطْفَةً مِنْ مَنِی یمْنی﴾[5]چنین موجودی نمی تواند کریم باشد؛ ولی وقتی ﴿إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً﴾[6]شد ائمه(علیهم السلام) بالاصاله، شاگردان آنها بالتبع خلیفه الله شدند، هر خلیفه ای حرف مستخلف عنه را می زند اوّلاً؛ حوزه استخلافی خود را در می یابد ثانیاً؛ چون حرف مستخلف عنه را می زند نه حرف خود را، حرف کریمانهٴ کریم را می زند و چون حوزه استخلافی خود را در می یابد کار کریمانه می کند، می شود کریم. اگر خدا در قرآن کریم انسان ها را، جامعه انسانی و دینی را، جامعه کریم معرفی کرد فرمود: ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم﴾؛ چون این کریم این انسان، خلیفه الله است یک؛ الله هم ذاتاً کریم است دو؛ هر خلیفه ای باید حرف مستخلف عنه را بزند، سه؛ حرف او را در حوزه استخلافی خود پیاده کند، چهار؛ می شود کریم ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم ﴾. اگر ـ معاذ الله ـ این امور اربعه را رعایت نکرد ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کالْأَنْعام ﴾[7]اگر کسی نان خلافت را خورد، حرف خودش را زد، امضای از طرف او را محترم شمرد، ولی کار خودش را انجام داد، این خود را می پرستد نه الله را، بنابراین راه برای فرشته شدن باز است.
این آیات توانست حکما و بزرگانی را مثل حکیم سنایی تربیت کند، آنها به این فکر بودند که انسان می تواند فرشته شود. آن بخش هایی از قرآن کریم که می گوید فرشتگان در خدمت مؤمنین اند، اگر مؤمنی بخواهد رحلت کند عده ای از ملائکه به کنار بستر احتضار او می آیند به او سلام عرض می کنند ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبین ﴾؛[8]یعنی عده ای در حال احتضار که بسترشان بستر مرگ است، کسی آنها را نمی بیند آنها هم کسی را نمی بینند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار که عده ای در رنج جان دادن هستند، این عده میزبان ملائکه اند، فرشته ها به حضور اینها می آیند سلام عرض می کنند می گویند درهای بهشت برزخی باز است. هیچ یعنی هیچ! به نحو سالبه کلیه، مؤمن هیچ رنجی در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است که سخت است برای مؤمنِ کریم نیست.
مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی در کتاب الجنائز دارد: هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست. اگر کسی هشتاد سال، نود سال، کمتر و بیشتر زندگی کرد، لذّت هایی را در دوران جوانی و غیر جوانی بُرد، هرگز لذّت مرگ را نمی توان با لذایذ دیگر تشبیه کرد. او می گوید وجود مبارک پیغمبر در بالین محتضر می آید، امیرالمؤمنین می آید، فاطمه زهرا می آید، امام حسن و امام حسین(علیهم السّلام) می آیند. مرحوم کلینی در کتاب الجنائز کافی این حدیث نورانی را نقل می کند[9] که این شخص اینها را نشناخت، فقط می بیند بستر او در اتاقی است که نورانی است و معطّر است؛ اما کسی را نمیشناسد. کسی اینها را معرفی می کند، میگوید اینکه پیشاپیش همه ایستاده است وجود مبارک پیغمبر است، آنکه در کنار اوست وجود مبارک امیرالمؤمنین است. مرحوم کلینی این جمله را نقل میکند، میگوید این حدیث را برای همه نقل نکنید! برای اینکه خیلیها متوجه نمیشوند که آنجا جای محرم و نامحرم نیست. بعد می گوید این بانوی باعظمت که در کنار علی بن ابیطالب ایستاده است این مادر شماست فاطمه زهراست. چه شرفی بالاتر از این، چه کرامتی بالاتر از این! آن یکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان این است که دستمان به ضریح سالار شهیدان برسد؛ اما وقتی در بستر مرگ ببینیم ملائکه می گویند این یکی حسین بن علی است؛ این چه شرفی بالاتر از این! ما چرا اینها را از دست بدهیم. اینها راه رسیدن است. اگر قرآن کریم این آیات را بیان کرد؛ آنگاه حکیم سنایی شاگرد این مکتب، اینها را به نظم در میآورد. می گوید چرا شما ملائکه و فرشته نمیشوید، شما که نمیخواهید جبرئیل و میکائیل بشوید. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات فراوان الهیاند.
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس[10]
حرف حکیم سنایی این است که می گوید شما در تمام کره زمین، فرشی به گرانی و ارزش و اهمیت اطلس و پرنیان دارید؟ ما بالاتر از فرش ابریشم فرشی داریم؟ پرده ای گرانبهاتر از ابریشم داریم؟ پارچه ای گرانبهاتر از اطلس داریم؟ نخیر! حرف حکیم سنایی این است؛ این پارچه ابریشم قبلاً برگ توت بود که این را در سطل زباله می انداختند، وقتی این برگ توت مکتب رفت، مدرس و مدرسه رفت، نزد استاد رفت، در خدمت کرم ابریشم قرار گرفت شده پرنیان:
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس
اینها که الآن در مدرسه آیت الله علامه شهید شیخ فضل الله نوری هستند یا در مدارس دیگر این کشور هستند از کجا فرشته نشوند ما که نمی دانید آینده چه خبر خواهد بود، این راه باز است. اگر این راه باز است وجود مبارک امام رضا به ما نشان می دهد. به حضرت عرض کردند که یکی از نشانه های حکمت را به ما بگویید، فرمود خاموشی؛[11] آدم این قدر پرحرف نیست، هر حرفی را نمی زند، هر حرفی را نمی شنود، این همه کتابها، آیات الهی، تفسیر قرآن، نهج البلاغة و روایات اهل بیت، اینها را آدم بگذارد کنار به دنبال حرف های فضای مجازی و امثال مجازی بگردد؟! فرمود صَمْت و ساکت بودن، مکتبی است که عده ای تلاش و کوشش می کردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفی را نزنند، سکوت را یاد بگیرند؛ بعد از اینکه این دوره را گذراندند، تمرین کردند؛ بعد از مدتی ساکت شدند و ورّاجی و پرحرفی نکردند، شدند سکیت، از این مرحله به بخش سوم رسیدند شدند ابن السّکیت؛ این کلمه «ابن و أب» که میگویند ابوالفضائل، ابو فاضل، اینها نشانه صاحب و داشتن است، ابن السّکیت که از علمای بزرگ بود؛ یعنی او آن قدر مسلط بود که جلو دهانش و قلمش را میگرفت.
آدم وقتی مواظب زبانش باشد، مواظب قلمش باشد، خدای سبحان به مکتوبات و به این ملفوظات قسم یاد می کند چه چیزی بهتر از این، اگر به قمر قسم یاد می کند چون نور می دهد، اگر به قلم قسم یاد می کند چون نور می دهد، مگر خدا به قلم قسم نخورد، مگر به مکتوبات قلم قسم نخورد ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یسْطُرُون﴾[12] مگر لسان «احد القلمین» نیست و قلم هم «احد اللسانین» نیست. فرقی ندارد انسان چیزی بنویسد، خدا بفرماید من به مسطورات این قلم قسم یاد می کنم؛ چون این مسطور، این مکتوب، نور می دهد یا سخن بگوید ملفوظِ او به جامعه نور می دهد اینها می شود کرامت.
اگر در سوره مبارکه «انبیاء» کرامت را معرفی کرد که ﴿لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾ همین معنا در زیارت «جامعه کبیره» آمده است با یک تفصیل بیشتری؛ چون مستحضرید که روایات، تفسیر، شرح و بیان قرآن است. خدا فرمود ما این قرآن را ﴿لِتُبَینَ لِلنَّاس [13] تو برای مردم بیان کنی! او و اهل بیت که نور واحدند برای مردم بیان کردند. فرمودند مردم جامعه سه گروه اند، یک عده تندروی دارند، یک عده کندروی دارند، یک عده با اهل بیت و قرآن هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».[14]در این درودها و صلوات مخصوصی که در ماه پربرکت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارک امام سجاد رسیده است در آن صلوات ماه شعبان هم همین سه ضلع آمده که متقدّم کیست؟ متأخّر کیست؟ لازم کیست؟ آن دو محروم اند، اینکه لازمِ اهل بیت است ملازم آنهاست با آنهاست از آنها جدا نمی شود «فَمَعَکمْ مَعَکمْ لَا مَعَ غَیرِکم»[15]این همیشه اهل نجات است.
بنابراین همه زمان و زمین فرصت برای کریم شدن هست؛ اما این دهه، دهه پربرکتی است که انسان می تواند مشق کرامت بکند؛ مخصوصاً به عرض شما رسید این چهار ماه؛ یعنی ذیقعده و ذیحجه و محرم که سه ماه متصل اند و ماه رجب که ماه منفصل است، اینها اشهر حُرُم اند، ماه های حرام اند، در ماه های حرام، کارهای خیر ثوابش دو چندان است، ـ خدای ناکرده ـ گناه کیفرش دو چندان است. اینکه می بینید دیه و تعزیرات در ماه حرام بیشتر از ماه های دیگر است برای همین جهت است. در ذیقعده انسان این فرصت را دارد که از اوّل ذیقعده تا دهم ذیحجه این اربعین کلیمی را بگیرد، همین اربعین کلیمی که «مَن أَصبَحَ للهِ أَربَعِینَ»،[16]به ما چقدر سفارش کردند که همه درس ها در حوزه و دانشگاه نیست، بخش مهمّ این درس ها در مسجد و حسینیه است. فرمود انسان بالأخره باید این بوستانی که، این درختان و اشجاری که، این باغی که درست کرده آبیاری کند؛ حالا آبش یا از چشمه است که از درون همین باغ می جوشد یا از بیرون، جدول کشی و نهر درست کردن است که درخت ها را سیراب می کند. آنها که در حوزه و دانشگاه اند؛ مثل کسانی هستند که کشاورزی و باغداری دارند ولی از راه نهر از بیرون آب می آورند، آنها که اهل دل و اهل معنا و اهل نماز شب اند کسانی اند که از درونشان چشمه می جوشد؛ به هر حال دو تا راه دارد ﴿لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أو أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید﴾[17]این دو راه را قرآن کریم به عنوان مانعة الخلو بیان کرده. فرمود انسان یا باید مثل انبیا و اولیا و شاگردان اینها باشد، چشمه از درون بجوشد یا با اینها رابطه داشته باشد نهری از این چشمه به درون منزل خود بیاورد؛ نه آن باشد نه این؛ می خشکد. هر دو جمعش ممکن است ولی مانعةالخلو است. فرمود: ﴿لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ﴾ یا باید دل داشته باشی یا باید گوش. اینکه فرمودند اربعین کلیمی چلّه بگیرید: «مَن أَصبَحَ»، «مَنْ أَحْفَظَ» آمده، برای همین است که هیچ کس نمی تواند بگوید حالا من دستم از حوزه یا دانشگاه کوتاه شد، این قدر روابط علمی بین قلب بشر با خالق قلب و مقلّب القلوب هست که ده ها مسئله ممکن است در قلب انسان القا بشود.
اصولاً فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّه﴾.[18] در کتاب های حوزوی و دانشگاهی این اصل پذیرفته است که «من فقد حسّا فقد فقد علما»[19]این کار حوزوی و دانشگاهی است؛ یعنی اگر کسی حسّی را از دست داد، علم ناشی از آن حسّ را از دست میدهد؛ این حرفی است که حداقل چهار هزار سال در حوزه و دانشگاه هست، از قبل از ارسطو بوده ولی از ارسطو به بعد این دیگر اصل رسمی است؛ «من فقد حسّا فقد فقد علما». اگر کسی سامعه نداشت از فنّ آهنگ ها محروم است، اگر کسی باصره نداشت از مناظر طبیعی محروم است، «من فقد حسّا فقد فقد علما»؛ او دیگر نمیداند. اگر کسی گوش نداشت چگونه می تواند عالِم بشود، حرف چه کسی را بشنود، اگر کسی چشم نداشت کتاب چه کسی را مطالعه کند. این یک چیز معقول و مقبول هم هست، همه ما قبول کردیم و پذیرفتیم. اما حرف تازه ای که انبیا آوردند این است که «من فقد تقویً فقد فقد علماً»، اگر کسی تقوا را از دست داد، علم خاصّ از آن ناحیه را هم از دست می دهد؛ این حرف تازه ای است که انبیا آوردند. فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّه﴾. در سوره «انفال» فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانا﴾[20] حرف تازه پیغمبران این است که اگر کسی طهارت و پاکی و امنیت و امانت را از دست داد، برخی از علومی که از آن راه نصیب بشر می شود را از دست می دهد. شما اگر مشرق یا مغرب بروید این حرف را غیر از انبیا کسی دیگر نیاورد. مشرق یا مغرب بروید این حرف که انسان چشمهای ازدرون جان خود دارد این را غیر از انبیا کسی نیاورد. همه می گویند انسان باید درس بخواند یاد بگیرد، این یک طرف قضیه است، آن تمام شدنی است؛ یعنی انسان گاهی به جایی می رسد که اعضا و جوارح خودش را از دست می دهد نه چشمی دارد که مطالعه کند نه گوشی دارد که حرف بشنود؛ اما دل انسان همیشه با دل آفرین است:
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست *** هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست[21]
این یک راه خاصّی است. این آیات بالصّراحه روشن می کند ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانا﴾، ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّه﴾. این بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) می بینید. فرمود: قلعه ای است به نام قلعه توحید که از قلعه به دژ یاد می شود، دژبان این هم خداست، ما هم دربان آن هستیم. آن حدیث «سلسلةالذهب» وجود مبارک امام رضا همین است. فرمود من از پدرم تا رسید به وجود مبارک پیغمبر تا به اسرافیل تا به میکائیل تا به جبرائیل تا به ذات اقدس الهی، که میگویند حدیث «سلسلة الذهب»؛ یعنی تمام حلقات این حدیث، طلا و زرّین هستند؛ البته این تعبیر به اندازه فهم خود ماست. یک سخنرانی وجود مبارک امام باقر داشت، وقتی تمام شد یکی از شاگردانش عرض کرد امروز جواهری از شما استفاده کردیم! فرمود همین؟! حیفت نیامد که این حرف ها را به طلا تشبیه کردی «هل الجوهر إلا الحجر»[22]طلا یک سنگ زردی است، طلا هنوز گیاه نشده، ارزش طلا به چیست؟ چون این سنگ زرد است و زیباست و کمیاب است آن را معیار معاملات قرار دادند و گرنه این سنگ چه ارزشی دارد و چه کار میتواند بکند. فرمود: حیفت نیامد که این حرف ها را به طلا تشبیه کردی! «هل الجوهر إلا الحجر» طلا یک سنگ زردی است، نقره یک سنگ سفیدی است. شما در کتاب لغت می بینید از اینها به عنوان احجار کریمه یاد می کنند حجر است. فرمود حیفت نیامد این حرف ها را به طلا تشبیه کردی؟ اما آنها که مجبور بودند به زبان ما حرف بزنند گفتند این «سلسلة الذهب» است.
حضرت فرمود اگر کسی بخواهد از شیطان درون، از دشمن درون و بیرون نجات پیدا کند موحد باشد. اگر بخواهد از استکبار و صهیونیسم و امثال و اذناب آنها نجات پیدا کند موحدانه زندگی کند، اگر از وهم و خیال در بخش اندیشه، شهوت و غضب در بخش انگیزه نجات پیدا کند موحد باشد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» وقتی این شتر حرکت کرد، فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛[23]یعنی صِرف گفتنِ این حرف ها اثر ندارد امامت است، ولایت است، حرفِ ماست، ما مفسّر این هستیم، ما توحید آوردیم. مرحوم کلینی در همان جلد اوّل کافی در باب جوامع توحید آنجا نقل می کند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) از خدمتگزارش سؤال کرد مسئله رسمی دستگاه خلافت و مردم در سرزمین خراسان امروز چیست؟ به عرض حضرت رساندند که اینها درباره امامت و خلافت بحث میکنند که آیا امامت انتسابی است یا انتخابی؟ فرمود اینها از کجا می دانند امامت چیست؟ «أَینَ الِاخْتِیارُ مِنْ هَذَا وَ أَینَ الْعُقُولُ مِنْ هَذَا»،[24] «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَد»،[25] امام یک انسان کاملی است که روی کره زمین دومی ندارد، مظهر خدایی است که ﴿لَیسَ کمِثْلِهِ شَی ء﴾[26]اینکه با انتخاب حاصل نمی شود، اینکه با غدیر حاصل می شود نه با سقیفه؛ امام را وجود مبارک امام هشتم آنجا معرفی کرد. سرزمین خراسان را سرزمین علم کرد. ما چرا استفاده نکنیم. خیلی ها را وجود مبارک امام رضا به مقام فرشته ها رساند، چرا ما نباشیم؟! ما که حالا نمیخواهیم جبرئیل یا اسرافیل بشویم؛ اما چرا با اینها رابطه نداشته باشیم. بعضی از بزرگان ما، حکمای بزرگ ما که حشرشان با اولیای الهی! اینها ارتباطشان را با ملائکه مرتب حفظ می کردند، می گفتند روزها به هر حال یا دو رکعت نماز است یا ذکر یا صلوات است یا درود است، من رابطه ام را با عزرائیل(سلام الله علیه) محکم کردم، این کارها را انجام می دهم ثواب را به پیشگاه عزرائیل(سلام الله علیه) اهدا میکنم که در ملاقات با من خوشرفتار باشد؛ این یک راه است، ما این راه را باید طی کنیم. این چنین نیست که کسی بگوید ما با عزرائیل چه کار داریم، نخیر ما با همه آنها کار داریم، آنها هم با ما کار دارند.
پی نوشت ها
[1] سوره انبیاء، آیات26 و 27.
[2] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص525.
[3] سوره شعراء، آیات193 و 194.
[4] سوره اسراء، آیه70
[5] سوره قیامة ، آیه37.
[6] سوره بقره، آیه30.
[7] سوره فرقان، آیه44.
[8] سوره نحل، آیه32.
[9] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص129ـ130.
[10] دیوان سنایی، قصیده90.
[11] قرب الإسناد (ط ـ الحدیثة)، النص، ص369.
[12] سوره قلم، آیه1.
[13] سوره نحل، آیه44.
[14] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص45.
[15] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص237.
[16] ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج14،ص 346.
[17] سوره ق، آیه37.
[18] سوره بقره، آیه282.
[19] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج7، ص506.
[20] سوره انفال، آیه29.
[21] سعدی، دیوان اشعار، غزل شماره 47.
[22] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص248.
[23] عیون الاخبار، ج 2، ص 135.
[24] الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج1، ص385.
[25] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص201.
[26] سوره شوری، آیه11.