ماهان شبکه ایرانیان

نقد فیلم «رگ خواب»: درخشش جهان رنگارنگ یک ذهن زنانه

برخورد با فیلم‌ها در جشنواره فجر تا حد زیادی می‌تواند متأثر از شرایط و حال و هوای جشنواره باشد


برخورد با فیلم‌ها در جشنواره فجر تا حد زیادی می‌تواند متأثر از شرایط و حال و هوای جشنواره باشد. بسیاری از اظهارنظرها بیشتر از آنکه از سر منطق یا شم سینمایی و مطالعاتی باشند، برآمده از احساسات تماشاگر یا منتقد در لحظه اولین مواجهه با فیلم هستند. یک‌وقت‌هایی اما همین مواجهه آنی با فیلم و غرق شدن عاطفی تماشاگر در جو و اتمسفر یک فیلم است که ویژه و قابل‌ستایشش می‌کند. لحظه ملموسی را –که احتمالاً حداقل چندین بار در برخورد با آثار مختلف آن را تجربه کرده‌اید- به یاد بیاورید که مثلاً در همین جشنواره فیلم فجر فیلمی به پایان رسیده و سالن یکدست در سکوتی مبهوت‌کننده غرق‌شده و حتی یارای تشویق کردن هم نداشتند. («ایستاده در غبار»، «مالاریا» یا «لانتوری» از نمونه‌های اخیر این فیلم‌ها هستند.) آنچه در رابطه با چنین فیلم‌هایی مهم می‌نماید، پیش از سینما، تکنیک‌ها و بایدها و نبایدهایش همین پل ارتباطی مستقیمی ست که یک اثر می‌تواند از پرده سینما مستقیم تا قلب و جان مخاط بکشاند. پتانسیل و بار عاطفی ویژه‌ای که این فیلم‌ها در دل خود می‌پرورانند و مسیری که برای ایجاد این پل عاطفی می‌سازند، ویژگی بارزشان است…هنگامی‌که «رگ خواب» به پایان رسید، آنچه بیشتر از تشویق معدود تماشاگران به گوش می‌رسید، صدای سکوت مبهوت جمعیت زیادی بود که حتی با بالا آمدن تیتراژ و انفجار موسیقی شورانگیز همایون شجریان و سهراب پورناظری، کماکان در جهان «رگ خواب» گرفتار بودند و انگار از آن راه گریزی نداشتند.

«رگ خواب» فیلمی تأثیرگذار و متأثرکننده است که موفق می‌شود خیلی زود راه به احساسات مخاطب باز کند و او را وارد جهان تو در تو، سیاه‌وسفید و رنگارنگ زندگی زنی کند که نمونه آشنایی از زن ایرانی در دهه اخیر تاریخ اجتماعی ایران است. روایت اول‌شخص و لحن و بیان بی‌پیرایه قهرمان فیلم، مینا، سریع‌تر و عمیق‌تر از معمول سینما ایران حس سمپاتیک تماشاگر را برمی‌انگیزد و صداقت و گهگاه ساده‌لوحی او صمیمیتی میان فیلم و تماشاگر برقرار می‌کند که فاصله فیزیکی میان‌پرده و صندلی سینما را از میان برده و تماشاگر به ناگاه خود را در جهان معلق میان خیال و حیات مینا و نامه‌های خیالی‌ای که برای پدر سال‌ها ندیده می‌نویسد، بازمی‌یابد.
اما فراتر از برانگیختن احساسات در تماشاچی، غرق کردن او در جهان فیلم و یا جوگیر کردن منتقد در مواجهه اولیه با اثر، «رگ خواب» فیلم ویژه‌ای در سینمای ایران پس از انقلاب و حد شاخصی در کارنامه فیلم‌سازی حمید نعمت‌الله است. «رگ خواب» نمایش اسطوره مابانه‌ای از زندگی زنی ست که حیران از عشق ازدست‌رفته، سر به خرابات می‌گذارد. پیر خرابات و ذلیل عشق شدن، همان‌قدر تمثیلی که در اشعار مولانا سراغ داریم و در عین حال همان‌قدر ریال و امروزی که می‌توانیم در اطرافیانمان رد چنین داستان‌هایی را پیدا کنیم. نعمت‌الله موفق شده درست در مرز باریک میان جهان واقعی اطراف و جهان اساطیر، لیلی و مجنون‌ها و شیرین و فرهادها، داستان «رگ خواب» را پیش ببرد و نمایشگر زنی ویژه و استثنایی در سینمای ایران باشد. سینمای ایران نه هرگز عمق شادمانی و خوشبختی زنی را تا این حد به تصویر کشیده که به مردش خیره بنگرد و در دل بگوید «اون بهترین و برازنده‌ترین مردیه که تا حالا دیدم.» و نه استیصال و آوارگی‌اش را با چنین صراحت و بی‌رحمی چون سیلی محکمی بر صورت مخاطب خوابانده است: زنی کتک‌خورده، بی‌خانمان و درب‌وداغان، با پیکری خمیده که در سوزان برف و زمستان در اتوبان‌های تهران سرگردان است…
کمتر فیلم ایرانی موفق شده این‌چنین به عوالم درونی یک زن نزدیک شود، در عین اینکه اسیر تزویر، ترحم یا تعصبات فمینیستی نشود. همان‌طور که کمتر فیلمی شجاعت نمایش چنین جنون و خودویرانگری زنانه‌ای را که یادآور «سرگذشت آدل ه» تروفو ست، داشته است. آن‌هم در شمایل مینا، زنی که نمونه تکامل‌یافته‌تری از لیلا حاتمی «بی‌پولی» است با همان خنگی‌ها و مهربانی‌ها و تلاش‌های جانانه برای حفظ زندگی‌اش. شبیه به انبوه زنان ایران امروزی و در شرف دگرگونی که از اساس سنتی‌اند و سودای مدرن شدن و زندگی در ظواهر مدرنیستی را دارند؛ و زنان خط‌شکن‌تری که بدون پول و وضعیت مالی مناسب در تقلای نجات زندگیشان از منجلابی‌اند که در آن گیرکرده‌اند.
برگ برنده «رگ خواب» فیلم‌نامه خوب معصومه بیات است که زنانگی و جنون دیوانه‌وارش را در قالب کنش‌ها و واکنش‌هایی واقعی در پیکره فیلم می‌دمد. «رگ خواب» فیلمی “واقعی” و ملموس است. هم در نیمه اولش و تجربه فضای عاشقانه و فانتزی که در همان آغاز کار تماشاگر را عاشق این عاشقانه بامزه می‌کند و هم در نیمه دومش که صد و هشتاد درجه با فضای سرخوش اول فیلم تفاوت دارد و به مصیبت‌نامه‌ای می‌ماند که شرح شکست خوردن‌ها و تحلیل رفتن ذره‌ذره میناست؛ اما نه در عاشقانه خبری از ملودرام بازی‌های سطحی و معمول سینمای ایران است و نه در مصیبت‌نامه خبری از روضه‌خوانی و اشک و آه بی‌دلیل.
رابطه حمید نعمت‌الله و سینما، فیلم به فیلم دارد عجیب‌وغریب‌تر می‌شود. بدون فیلتر و احساسی و شهودی‌تر. انگار که خودش فیلم‌هایش را زندگی و به طبع تماشاگر را هم درگیر چنین رابطه‌ای با فیلم‌ها می‌کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان