دوران جنگ سرد در واقع آن طور که نام آن القا می کند نیز سرد نبود و تمامی بازیگران اصلی این دوران پرتنش از گروه های جاسوسی و آدمکشی خاصی حمایت می کردند. در این دوره آدمکش های بسیاری استعداد خود در قتل اهداف سیاسی را بیش از هر دوره دیگری از تاریخ به نمایش گذاشتند. با وجود چنین آدمکش های حرفه ای هیچ کسی در هیچ نقطه ای از جهان نمی توانست خود را در امنیت کامل دانسته و هر لحظه امکان داشت شخصی به دلایل سیاسی یا تمایلات حزبی خاص یا به هر دلیل دیگری در گوشه ای از این جهان پهناور قربانی این افراد شود.
در ادامه ی مطلب شما را با 10 نفر از معروف ترین و حرفه ای ترین آدمکش های دوران جنگ سرد آشنا خواهیم کرد.
10- بوگدان استاشینسکی (Bohdan Stashynsky)
در سال 1950 یک دانش آموز 19 ساله ی اوکراینی به نام بوگدان استاشینسکی به خاطر سوار شدن در قطار بدون داشتن بلیت دستگیر شد. مقامات پلیس محلی وی را تحویل سرویس جاسوسی کا گ ب (سرویس اطلاعاتی و جاسوسی شوروی سابق) دادند و آن ها نیز وی را تهدید کردند که در صورت همکاری نکردن با آن ها خانواده اش را نیز دستگیر خواهند نمود. بعد از آن که وی چندین سال در به دام انداختن افراد و گروه های دارای تفکرات ضد کمونیستی به سرویس اطلاعاتی کا گ ب کمک کرد آن ها دریافتند که می توانند به وی بیش از قبل اعتماد کرده و ماموریت های حساس تری را به وی محول کنند. بدین ترتیب آن ها اسلحه ای خاص در اختیار وی قرار دادند.
این اسلحه در واقع یک سیلندر استوانه ی آلومینیومی کوچک بود که سم مایع سیانید را به سرعت به بیرون اسپری می کرد. در صورتی که این سم با صورت یا سینه ی کسی تماس پیدا می کرد بخار حاصل از آن به سرعت باعث تصلب شرائن شده و مانع از رسیدن جریان خون به مغز می شد و یه سرعت مرگ قربانی را به دنبال داشت (بر اساس گزارش سازمان سیا این سم چنان قوی و مهلک بود که قربانی تنها فرصت می کرد یک بار جیغ بزند). 5 دقیقه بعد از مرگ قربانی شریان ها به حالت طبیعی خود بازگشته و هیچ نشانه ای از سم برجای نمی ماند. استاشینسکی این سم را بار اول روی یک سگ در جنگل نزدیک محل زندگی اش امتحان کرد.
در سال 1957، استاشینسکی به یکباره از یک پلکان عمودی در شهر مونیخ آلمان پایین آمده و یک فعال ضد کمونیست اوکراینی به نام لِو رِبِت (Lev Rebet) را با استفاده از اسپری سیانید به قتل رساند. دو سال بعد وی با همین روش استپان باندِرا (Stepan Bandera) رهبر ناسیونالیست های اوکراین را نیز ترور کرد. وی قبل و بعد از هر حمله ی خود از قرص های پادزهر استفاده می کرد. علت مرگ هر دو نفر حمله ی قلبی اعلام شد.
اگر استاشینسکی دلباخته ی یک زن اهل آلمان شرقی نمی شد هیچگاه کسی از واقعیت این مرگ های مرموز اطلاع پیدا نمی کرد. کا گ ب از رابطه ی استاشینسکی و معشوقه ی او مطلع شده و سعی کرد این دو را با تهدید از هم جدا کند. وقتی که فرزند خردسال این دو ناگهان درگذشت، کا گ ب به استاشینسکی اجازه داد که برای شرکت در مراسم خاکسپاری به آلمان سفر کند. استاشینسکی و همسرش خیلی زود به بخش غربی پناهنده شده و وی به قتل هایی که انجام داده بود اعتراف کرد.
9- ویلیام بِچِل (William Bechtel)
در دفترچه ی خاطرات ویلیام بچل که توسط پلیس سویس پیدا شد چنین آمده است: ” من می توانم گردن یک مرد را قبل از این که بتواند فریاد بزند بشکنم. من می دانم چطور دیگران را به قتل برسانم اما کاملاً بی آزار به نظر می رسم”. این مهارت ها که بچل آن ها را در لژیون خارجی فرانسه فرا گرفته بود او را به یکی از آدمکش های مورد علاقه ی یکی از واحدهای سرویس ضد جاسوسی فرانسه به نام «دست قرمز» (Red Hand) تبدیل کرد که ماموریت آن حذف کردن رهبران استقلال طلب ضد فرانسه در کشورهای آفریقایی به شمار می رفت.
یکی از این رهبران ضد فرانسوی، ناسیونالیستی اهل کامرون به نام فلیکس رولاند مومیه (Felix Roland-Moumie) بود. در سال 1960، بچل خود را به عنوان یک روزنامه نگار به مومیه معرفی کرده و وی را برای شام به ژنو دعوت نمود. یکی از همدستان بچل با یک تماس تلفنی ساختگی حواس مومیه را پرت کرده و بچل مقداری ماده ی سمی تالیوم (Thallium) را در نوشیدنی الکلی وی ریخت. بر اساس برنامه ریزی ها انتظار می رفت که بعد از سفر هوایی مومیه به سمت گینه در صبح روز بعد وی در اثر این سم جان خود را از دست می داد و بچل و همدستانش بر این باور بودند که مسئولان و پزشکان گینه ای توانایی تشخیص سم موجود در بدن مومیه را نداشته و مرگ وی را طبیعی اعلام خواهند کرد.
بعد از آن که مومیه به جای آن نوشیدنی مقداری نوشیدنی دیگر سفارش داد، نقشه ی بچل و همدستانش با شکست مواجه شد. به همین دلیل وی نوشیدنی دیگر مومیه را بدون این که وی متوجه شود به سم تالیوم آلوده کرد. از بدشانسی بچل، مومیه هر دو نوشیدنی را سر کشید و بدین ترتیب دو برابر مقداری که تعیین شده بود سم وارد بدن وی شد. این موضوع باعث گردید که مومیه بلافاصله مرده و کارآگاهان سویسی نیز بچل را مسئول مرگ وی بدانند. بچل به خاطر حمایت های دولت فرانسه هیچگاه تحت تعقیب پلیس سویس قرار نگرفته و در سال 1980 به مرگ طبیعی درگذشت. بعدها فرمانده ی سرویس ضد جاسوسی فرانسه اطلاعات کاملی در مورد این ترور ارائه داد.
8- ژان پیِر شرید (Jean-Pierre Cherid)
ژان پیر شِرید یکی از اعضای تندرو «سازمان ارتش سری» (Organisation armée secrète) از احزاب دست راستی پارلمان فرانسه بود که مخالفت شدید خود را با استقلال الجزایر اعلام کرده و چند بار قصد داشتند که شارل دوگل رییس جمهور آن زمان فرانسه را ترور کنند. شارل دوگل نیز درپاسخ به تلاش های این حزب، گروهی مخفی از آدمکش های حرفه ای به نام «گروه ضربت شهری» (Service d’Action Civique) راه اندازی کرد.
بعد از فروپاشی سازمان ارتش سری، شرید به اسپانیا گریخت و به زودی به عنوان آدمکش به استخدام دولت وقت این کشور درآمد. وی نقش مهمی در مبارزه با گروه جدایی طلب ایالت باسک (ETA) داشت. در میان قتل هایی که وی مرتکب شد، قتل خوزه بِناران اوردِنانا (Jose Benaran Ordenana) رهبر جدایی طلبان ایالت باسک و طرح ریزی نقشه ی قتل خوزه مارتین ساگاردیا (Jose Martin Sagardia) در شرق فرانسه از همه مهم تر است. همچنین وی رهبری حمله ی تروریستی معروف با مسلسل های خودکار به کافه ی هندایایس (Hendayais bar) را نیز برعهده داشت.
شرید در سال 1984 در اثر اشتباه در سیم کشی یک بمب دست ساز در شهر بیاریتز (Biarritz) فرانسه کشته شد. بقایای متلاشی شده ی بدن او از سقف خانه ی همسایه جمع آوری گردید.
7- مایکل تونلی (Michael Townley)
در سال 1973، سالوادور آلنده (Salvador Allende) رییس جمهور وقت شیلی در یک کودتا به رهبری ایالات متحده ی آمریکا به قتل رسید. عاملان کودتا حکومتی سراسر وحشت و ترور را در کشور شیلی برقرار کردند و دسته ای از نظامیان با عنوان «کاروان مرگ» (Caravan of Death) به قتل زندانیان سیاسی در سراسر کشور پرداختند. در همین زمان سرویس اطلاعاتی مخفی شیلی (DINA) به استخدام آدمکش های حرفه ای برای کشتن مخالفان حکومت شیلی در خارج از مرزهای کشور روی آورد. یکی از بهترین آدمکش هایی که آن ها استخدام کردند یک مرد جوان آمریکایی به نام مایکل تونلی بود که نقش فعالی در ساختن بمب برای گروه های کوبایی تحت حمایت سازمان سیا در میامی داشت.
در سال 1974، تونلی بمبی را در ماشین ژنرال کارلوس پرَتس (Carlos Prats) که مخالف کودتای شیلی بوده و در آرژانتین زندگی می کرد کار گذاشت که مرگ ژنرال نگون بخت را در پی داشت. سال بعد وی نقشه ی ترور برناردو لیتون (Bernardo Leighton)، سیاستمدار تبعید شده ی شیلیایی و همسرش را در شهر رم ایتالیا برنامه ریزی کرده و با موفقیت به انجام رساند.
در سال 1976، تونلی مهم ترین و مرگبارترین عملیات تروریستی خود را به انجا رسانده و بمبی را در شهر واشنگتن دی سی کار گذاشت که باعث مرگ اورلاندو لتلیه (Orlando Letelier)، سفیر سابق شیلی در ایالات متحده و همراه آمریکایی وی شد. این ترور باعث رسوایی بزرگی شد زیرا تونلی و سرویس اطلاعاتی مخفی شیلی ارتباط نزدیکی با سیا داشته و برخی بر این باور بودند که سازمان سیا از نقشه ی این ترور اطلاع داشته است.
تونلی در سال 1978 از شیلی به ایالات متحده ی آمریکا بازگردانده شد و در ازای شهادت دادن بر علیه برخی از همدستان کوبایی خود تخفیف مجازات دریافت کرده و به 10 سال زندان محکوم شد. بر اساس ادعای برخی منابع وی اکنون پس از اتمام دوران محکومیت خود مشمول طرح حفاظت از شاهدان دادگاهی بوده و زندگی آزادانه ای دارد.
6- جوزیپ پرکوویچ (Josip Perkovic)
در سال 1977، جسد یک تبعیدی صرب به نام دراگیسا کاسیکوویچ (Dragisa Kasikovic) در دفترش در شهر شیکاگو پیدا شد در حالی که بیش از 60 ضربه ی چاقو به بدن وی وارد شده بود. دختر نه ساله ی نامزد او که ورونیکا نام داشت در نزدیکی جنازه ی او پیدا شد که وی نیز به همان شکل سلاخی شده بود. دراگیسا و ایوانکا تنها دو نفر از مهاجران یوگسلاوی سابق بودند که در دوران جنگ سرد در ایالات متحده، استرالیا و فرانسه به قتل رسیدند. قربانیان این تروریسم سازمان یافته همگی از مخالفان حکومت جوزیپ بروز تیتو (Josip Broz Tito) در یوگسلاوی سابق بودند.
تیتو به شدت با سیاست های شوروی سابق مخالفت می کرد و برخی بر این باورند که همین موضوع باعث شد که کشورهای غربی تمایلی برای بررسی پرونده ی قتل های مرتبط با دولت یوگسلاوی در آن دوره نداشته باشند. از این رو به مامورین تحقیق در مورد این قتل ها اجازه داده نشد که مسولان دولت وقت یوگسلاوی را تحت تعقیب قرار داده و این قتل ها نیز هیچگاه به اندازه ی قتل هایی که توسط دیگر کشورهای کمونیستی انجام می شد برملا نشدند هر چند تعداد ترورهایی که توسط یوگسلاوها در کشورهای دیگر انجام می شد به مراتب بیشتر از ترورهایی بود که سازمان کا گ ب انجام می داد.
حتی بعد از پایان جنگ سرد نیز تلاش های زیادی برای محاکمه ی قاتلان دوره ی جنگ سرد انجام می گرفت. بعد از آن که کرواسی نیز به اتحادیه ی اروپا پیوست قانونی در این کشور به تصویب رسید که استرداد جوزیپ پرکوویچ را ممنوع می کرد. پرکوویچ در آن زمان دیگر در واحد ترور یوگسلاوی که بسیاری از قتل های خارج از کشور را مرتکب شده بود فعالیت نداشت. در نهایت پرکوویچ در سال 2014 دستگیر شده و در حال حاضر در حال گذراندن دوران محکومیت حبس ابد خود در آلمان به خاطر ترور یک تبعیدی یوگسلاو به نام استپان دورکوویچ (Stjepan Durekovic) در سال 1983 است.
5- وینکو سیندیچیچ (Vinko Sindicic)
در سال 1988 طرفداران دو تیم اسکاتلند و یوگسلاوی برای تماشای بازی این دو تیم در مسابقات مقدمتی جام جهانی به استادیوم شهر گلاسکو هجوم آوردند. یکی از این تماشاگران استادیوم را ترک کرده و به جنگل نزدیک آن رفته و اسلحه ای که از قبل پنهان کرده بود را برداشته و به شهر کرککالدی (Kirkcaldy) رفت. وی با همان اسلحه به سینه و دهان یک مرد کروات مخالف دولت به نام نیکولا استدول (Nikola Stedul) شلیک کرد.
اما در کمال تعجب استدول زنده ماند. در هنگام درگیری بین مرد مهاجم و استدول سگ وی ضارب را تعقیب کرده و همسایه ها از سروصدای سگ متوجه ماجرا شدند. این موضوع باعث شد که ضارب قبل از تمام کردن کار خود مجبور به فرار شود. وی متعاقبا در فرودگاه هیثرو لندن دستگیر شد و مدارک نشان می داد که اسم وی وینکو سیندیچیچ است که می توان وی را حرفه ای ترین و موفق ترین آدمکش برنامه های ترور مخالفان در دولت یوگسلاوی سابق نامید.
کارآگاهان بر این باورند که سیندیچیچ عامل قتل بسیاری از مخالفان دولت وقت یوگسلاوی در سراسر جهان بوده است که بدون شک مهم ترین آن ها قتل روزنامه نگاری به نام برونو بوشیچ (Bruno Busic) در مقابل خانه اش در شهر پاریس در سال 1978 خواهد بود. تلاش ها برای محاکمه ی کامل سیندیچیچ با اعمال نفوذ دولت وقت یوگسلاوی ناکام ماند و وی اکنون پس از به پایان رساندن دوران 10 ساله ی محکومیت خود در یکی از زندان های بریتانیا زندگی آزادانه ای دارد.
4- کریگ ویلیامسون (Craig Williamson)
کریگ ویلیامسون از راه دور مخالفان را ترور می کرد اما این موضوع اهمیت ترورهای او را از دیگران کمتر نخواهد کرد. وی به عنوان یکی از جاسوسان زبده ی آفریقای جنوبی در داخل جنبش ضد آپارتاید سیاهان در دهه ی 1970 نفوذ کرد و افراد بسیاری از مخالفان نظام آپارتاید را تا سال 1980 به قتل رساند. وی در این سال به دلیل این که جنبش ضد آپارتاید به وی مشکوک شده بود از ادامه ی ماموریت سری خود بازماند.
ویلیامسون که در سرویس امنیتی نظامی آفریقای جنوبی به درجه ی سرگردی رسیده بود به یک بمب ساز حرفه ای به نام جری رَیون (Jerry Raven) دستور داد که یک بمب بسیار کوچک ولی مرگبار را طراحی کند که بتوان آن را درون پاکت نامه قرار داد. در سال 1982 او یکی از این نامه های حاوی بمب را برای ترور یک نویسنده و فعال سیاسی آفریقایی به نام روث فِرست (Ruth First) که در موزامبیک زندگی می کرد به کار برد.
در سال 1884، وی یکی دیگر از این نامه های حاوی بمب را برای دو نفر از اعضای کنگره ی ملی آفریقا به نام های ماریوس و ژانت شون (Marius and Jeanette Schoon) در آنگولا فرستاد. این بمب باعث مرگ ژانت و دختر شش ساله ی آن ها شد. ویلیامسون در دوران فعالیت خود به عنوان نفوذی در میان نیروهای ضد آپارتاید این دو را به خوبی می شناخت و می دانست که این دو سهم زیادی در برملا شدن هویت واقعی او داشته اند از این رو قصد داشت از آن ها انتقام بگیرد اگرچه وی بعدها این موضوع را انکار کرد.
در سال 2000، کمیسیون حقیقت یاب و آشتی ملی آفریقای جنوبی ویلیامسون را در مورد هر سه قتلی که انجام داده بود و بمب گذاری در دفتر کنگره ی ملی آفریقا در لندن در سال 1982 مورد عفو قرار داد. وی اکنون به عنوان مردی آزاد در آفریقای جنوبی زندگی می کند.
3- مهمت علی آگچا (Mehmet Ali Agca)
مهمت علی آگچا در دوران جوانی به عضویت یک گروه نئو فاشیست تندروی ترکیه به نام گرگ های خاکستری (Grey Wolves) درآمده و برای آموزش آدمکشی به سوریه فرستاده شد. وی اولین قتل خود را در سال 1979 انجام داد و طی آن با شلیک اسلحه یک روزنامه نگار مشهور به نام عبدی ایپکچی (Abdi Ipekci) را ترور کرد.
وی برای این قتل زندانی شد اما از زندان فرار کرده و چند سال آینده را در تعقیب و گریز به سر برد. در این دوره او دستکم یک قتل دیگر نیز مرتکب شد و یک ملی گرای ترک را در آلمان به ضرب گلوله از پای درآورد. آگچا سپس در سال 1981 در شهر رم وارد جمعیت انبوهی که به خیابان آمده بودند شده و به پاپ شلیک کرد.
پاپ ژان پل دوم علی رغم این که مورد اصابت چهار گلوله قرار گرفته بود زنده ماند و بعد از بهبودی به طور رسمی اعلام کرد که آگچا را بخشیده است. اما انگیزه ی این ترور تا به امروز یک معما باقی مانده و آگچا نیز اظهار نظرهای عجیب و متناقضی در این مورد داشته به طوری که در یکی از اظهاراتش وی خود را مسیح موعود اعلام می کند. برخی بر این باورند که آگچا به مشکلات روانی دچار بوده و برخی دیگر نیز معتقدند که این اظهارات عجیب و غریب در واقع تاکتیک آگچا برای فرار از مجازات بوده است.
اما نظریه ی محتمل این است که وی توسط سرویس کا گ ب و با واسطه ی سرویس امنیتی مخفی بلغارستان برای این کار استخدام شده بود زیرا کا گ ب از محبوبیت روزافزون پاپ در لهستان که موطن او بود به شدت هراس داشت. البته این احتمال نیز وجود دارد که وی خودسرانه دست به این کار زده باشد. آگچا در سال 2010 از زندان آزاد شده و هم اکنون در ترکیه زندگی می کند.
2- مایک حراری (Mike Harari)
در سال 1972، یک گروه مسلح فلسطینی به نام «سپتامبر سیاه» (Black September) در زمان برگزاری مسابقات المپیک در شهر مونیخ 11 ورزشکار اسرائیلی را به قتل رساندند. در پاسخ به این کشتار دولت وقت اسرائیل تصمیم گرفت که عملیاتی به نام «خشم خدا» (Wrath Of God) را به منظور قتل تمامی سرکردگان گروه سپتامبر سیاه اجرا کند. مسئول انجام این عملیات یکی از ماموران موساد به نام مایک حراری و موسس واحد ترور کیدون (Kidon assassination unit) بود.
حراری در موساد یک فرد شناخته شده و افسانه ای بود که در جریان حمله ی کماندوهای اسرائیل به فرودگاه انتبه (Entebbe airport) در اوگاندا در سال 1976 قبل از همه وارد فرودگاه شد و حتی با جا زدن خود به عنوان یک تاجر ایتالیایی توانست به برج مراقبت و کنترل فرودگاه وارد شود. تحت رهبری وی واحد ترور کیدون توانست دستکم 7 نفر از اعضای اصلی گروه سپتامبر سیاه را در سراسر اروپا به قتل برساند. در یکی از این موارد مردی گوشی تلفن منزل خود را جواب داده و بعد از تایید هویت خود در نتیجه ی انفجار بمبی که در گوشی تلفن جاسازی شده بود کشته شد.
اما مایک حراری زمانی به شهرت عمومی رسید که شخصا عملیات ترور یکی از رهبران گروه سپتامبر سیاه به نام علی حسن سلامه (Ali Hassan Salameh) را در نروژ رهبری کرد و در جریان آن به اشتباه یک گارسون بیگناه مراکشی به قتل رسید. بعد از این که 6 نفر از اعضای تیم ترور توسط پلیس نروژ دستگیر شدند اوضاع پیچیده تر از قبل نیز شد. حراری خود موفق شد فرار کند اما نقش موساد در این ترور برای همگان آشکار شده بود.
1- آدمکشان برابانت (The Brabant killers)
در اوایل دهه ی 1980، منطقه ی برابانت (Brabant) در بلژیک توسط یک گروه مرموز که دستکم 28 نفر را به قتل رساندند به منطقه ای پر از ترس و وحشت تبدیل شد. در ظاهر همه ی این قتل ها با انگیزه ی سرقت انجام گرفته بودند اما میزان خشونت و مبالغ ناچیزی که دزدیده می شد نشان می داد که انگیزه ای غیر از پول در میان است.
در یکی از این موارد، یک گروه سه نفره وارد یک سوپرمارکت شده و 7 نفر را به ضرب گلوله به قتل رساندند که در میان آنان یک کودک نیز دیده می شد. آن ها با مقدار کمی پول از سوپرمارکت گریختند اما بعد از چند روز کیسه ی حاوی پول ها کاملا دست نخورده در یک کانال فاضلاب پیدا شد. در یک مورد دیگر نیز این گروه زنگ خطر یک مرکز فروش مواد غذایی را به صدا درآورده و منتظر رسیدن پلیس شدند. پلیس های از همه جا بیخبر نیز به کمین گاه رفته و به قتل رسیدند.
سه عضو این گروه خشن تا حدودی شناسایی شدند: مرد قوی هیکلی که به نظر می رسید رهبر گروه باشد، آدمکش گروه که خشن ترین و بی رحم ترین عضو گروه بود و یک پیرمرد که معمولا به عنوان راننده عمل کرده و اعضای گروه را از محل حادثه فراری می داد.
بعدها مشخص شد که اعضای یک گروه نئو فاشیست بلژیکی به نام «وست لند نیو پُست» (Westland New Post) ظاهراً به دستور رهبرشان پل لاتینوس (Paul Latinus) برخی از مکان هایی که مورد حمله قرار گرفته بودند را تحت نظارت داشته اند. این موضوع باعث شد برخی ادعا کنند که گروه های راستگرای افراطی برای بدنام کردن گروه های چپ گرا یا تضعیف کردن دولت وقت دست به این کشتارها زده اند. برخی دیگر نیز بر این باورند که قاتلان با عناصر حکومت وقت بلژیک یا شبکه ی گلادیو (Gladio network)، از سرویس های مخفی ناتو، که توسط سازمان سیا حمایت می شد در ارتباط بوده اند. با این وجود تاکنون عامل این قتل ها مشخص نشده است.