درحالیکه فیلمهای فیلمسازان مطرح، چندان فروغی ندارند، کارگردانان جوان و فیلم اولی در حال شگفتیآفرینیاند و به نظر میرسد رسم جشنواره گذشته به امسال هم رسیده است. از سویی فیلم «ویلاییها» ساخته منیر قیدی به یک پدیده تبدیلشده است، آخرین اثر پوران درخشنده، یعنی «زیر سقف دودی» پایینتر از حد انتظار و هر استانداردی که برای چنین سینماگری تعریف میشود ظاهرشده است.
واقعاً بیجا به نظر میرسد که فیلم کارگردان باسابقهای چون درخشنده را از لحاظ و دکوپاژ و تکنیکهای سینمایی بررسی کرد؛ اما آخرین اثر این فیلمساز ایرانی، در پیشپاافتادهترین جزئیات هم ضعف اساسی دارد. استفاده از هلی شاتهای بیدلیل که هیچ نقشی در روایت ندارند و این روزها به دلیل در دسترس بودن امکانات بسیار باب شدهاند، دوربینی که اکثر فیلم ثابت است و بیشتر نقش نظارهگر دارد، تدوینی که اوج خلاقیتش به نماهای اورشولدر در ماشین ختم میشوند، بازی فرهاد اصلانی و مریلا زارعی در نقشهای تکراری و بازی خام و پرورش نیافته نا بازیگران فقط تعدادی از مشکلات فیلم درخشنده است. درخشنده که در جشنواره سی و یکم با فیلم «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» حضور داشت و اتفاقاً موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه مردم هم شد، بعد از پنج سال دوری با فیلمی بازگشته است که بیش از آنکه دراماتیک و سینمایی باشد شبیه سریالهای تلویزیونی پندآموز و سطحی که سالها قبل از تلویزیون پخش میشد، است. در بهترین حالت «زیر سقف دودی» یک تلهفیلم تبلیغاتی و بهشدت شعارزده است که احتمالاً به سفارش یکنهاد خاص برای فرهنگسازی ساختهشده است.
سکانسهای حضور روانشناس در فیلم و پند و اندرزهایش که قرار است زن و شوهر فیلم را به راه راست هدایت کند، عیناً شبیه حضور کارشناسان پزشکی و روانشناسی در برنامههای تلویزیونی است. شعارزدگی و دیالوگهای پرطمطراق فمینیستی باعث میشود احساس کنید در حال تماشای فیلمی از تهمینه میلانی هستید، آنهم نه فیلمی که ممکن است امروز بسازد بلکه بیشتر شبیه فیلمهای دهه هفتاد وی است. نگاه کلیشهای درخشنده به جوانان و زندگی امروزهشان چنان مضحک است که حتی خندهدار هم نیست. اوج فاجعه فیلم جایی است که جوانان از راه به درشده در حال انجام خالکوبی هستند و ناگاه به یاد سکانسی از فیلم «خوب، بد، جلف» قاسمخانی میافتیم که در خانه خلافکاران هرکس مشغول کار خلافی است و دو جوان هم در حال انجام خالکوبی هستند. وقتی با این حد از کلیشه و شعارزدگی روبرو میشوید دیگر نمیدانید بخندید یا گریه کنید.
معلوم نیست عوامل سازنده این فیلم در طی چند سال گذشته کجا بودهاند که با چنین تصور دور از ذهنی از روابط امروزی تصمیم به ساخت فیلم گرفتهاند. فیلمسازی که یک شبکه مجازی را نماد فساد و اضمحلال روابط میداند چه فرقی دارد با پیرزنهای بیسواد روستایی؟ چگونه فیلمسازی از بینندهاش انتظار دارد که باور کند فردی که سرحال با لباس مهمانی و کمربند و همه اقلام لازم شیکپوشی روی مبل نشسته است با صدای زنگ در لحظاتی پیش بیدار شده باشد؟ آنهم یک فیلمساز حرفهای چون درخشنده! در تمام پلانهای مربوط به نا بازیگران، کاملاً لحظهای را که فیلمساز فرمان حرکت داده است را میتوانید حس کنید. بازیگر بیحرکت است و ظرف چند ثانیه وارد کنش میشود. درخشنده سعی کرده بعد از «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» دوباره به سراغ یک معضل اجتماعی برود و با فرهنگسازی با آن روبرو شود؛ اما در این راه کاملاً شکستخورده است. جالب اینجاست که انگار خودش هم این شکست را پذیرفته است وگرنه چه توضیحی میتوان برای پایان باز فیلم آورد؟
آموزههای اخلاقی فیلم در حد کلاس تنظیم خانواده است که به دانشجویان یاد میدهند مهمترین قسمت روابط زناشویی عشقورزی است. این را همه جوانان امروزی به لطف برنامه درسیشان میدانند. زوجهایی هم که سنشان از این آموزشها گذشته درست مثل شیرین و بهرام در فیلم، این آموزشها چندان به کارشان نمیآید. تصویر کودکان بهعنوان قربانیان روابط پیچیده زناشویی گرچه در نوع خود میتواند جالب باشد اما پرداخت درخشنده این موضوع را در حد همان کارهای کلیشهای تلویزیون یا حتی «بچههای طلاق» تهمینه میلانی پایین آورده است و فیلمی شعارزده و سطحی پدید آورده است. ورود کودک گریان و معلول خلافکار فیلم دیگر تیر نهایی است تا فاتحه «زیر سقف دودی» خوانده شود. این حجم از احساسات گرایی، دیالوگهایی چون زن نیستی تا حال من بفهمی هیچ جایی در فیلمهای امروزی ما ندارد. همه اینها به این معنی نیست که درخشنده با ترسیم موضوعی چون طلاق عاطفی، به بیراهه رفته است. خیر، اتفاقاً چنین موضوعی میتوانست خیلی هم جالب باشد؛ اما درخشنده با رویکرد بسیار زنانه و فمینیستی و نگاهی سطحی و شعاری فیلمی تبلیغاتی ساخته که میتواند بهعنوان مرجعی برای دختران و پسران قبل از ازدواج مورداستفاده قرار بگیرد و بهجای شرکت در کلاسهای تنظیمشده، از این فیلم استفاده کنند. این حد تنزل در فرم و محتوا برای یک فیلمساز ایرانی چیزی نیست که تاکنون مشابهش را ندیده باشیم. مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی از بهترین نمونهها هستند؛ اما این تکرار الگو آسودهخاطرمان نمیکند بلکه فقط نگرانمان میکند که چه بلایی دارد سر فیلمسازان محبوبمان میآید.
Post Views:
1,072