نوشتن درباره «بدون امضا، بدون تاریخ» سخت است اما سختتر ننوشتن است. از سالن سینما که بیرون میآیی، بغض گلویت را فشار میدهد؛ اما برای اولین بار، از سیاهیهای جامعه و پلیدیهایش نیست که اینطور بههمریختهای. برای اولین بار است که بعد از تماشای یک فیلم واقعگرای اجتماعی، از آدمهای دوروبرت ناامید نمیشوی. «بدون تاریخ، بدون امضا»، نماینده وجدان جمعی جامعهای است که خودش به بد بودن و بد اندیشیدن و بد نشان داده شدن عادت کرده است.
دومین تجربه فیلمسازی وحید جلیلوند، مسلماً چندین پله از کار قبلش حرفهایتر است. فیلمسازی که در «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» محو بدبختی و فلاکت جامعهاش شده بود در «بدون تاریخ، بدون امضا» آنقدر رشد کرده که شناساییاش سخت است. گستره دید جلیلوند از ترسیم بدبختی فراتر رفته و به عمق وضعیت اسفناک جامعه و ذات انسانهای مستأصل نفوذ کرده است. در «بدون تاریخ، بدون امضا» خبری از آدمهایی که فکر میکنند پولدارها حقشان را خوردهاند نیست، کسی به فکر تلکه کردن دیگری نیست، انتخاب میان خوب و بد و دوراهی راست و دروغ مطرح نیست. «بدون تاریخ، بدون امضا» فیلمی است از آدمهایی که پشت نقاب بدبینی سینمای ایران گمشده بودند.
در این فیلم در کنار قربانیان مفلوک و بختبرگشته، قهرمانی است که درون همه ما زنده است. قهرمان جلیلوند، تغییر را میسازد. نیازی هم نمیبیند که زیادهگویی کند، مرد عمل است. این موجز بودن در روایت جلیلوند هم جاری است. او داستانش را با ترسیم همه جزئیات بدبختیهای شخصیتهایش بیجهت کش نمیدهد. بهجای نمایش گریه و آه و ناله، قهرمانی را نشان میدهد که از پدر پیرش مراقبت میکند. قهرمان جلیلوند مثل نادر «جدایی نادر از سیمین» پرمدعا نیست، ساکت است و کارش را انجام میدهد. «بدون تاریخ، بدون امضا» پزشکی را نشان میدهد که به سوگندش وفادار است، اما ورای همه اینها یک انسان است. پزشکی که نهتنها در سینما بلکه در زندگی واقعی هم کمکم داشت فراموش میشد.
شخصیتپردازیهای «بدون تاریخ، بدون امضا» یکی از نقاط قوت فیلم است اما رقیب بازی بینظیر بازیگرانش نمیشود. امیر آقایی در نقش دکتر کاوه نریمان بهترین بازیاش را ارائه میدهد، آنهم با کمترین دیالوگ. بازی آقایی در اجزای صورتش، راه رفتنش و ارتباطاتش منعکسشده است. در سکانسی که مشغول تشریح جسد است، فقط چهرهاش را میبینیم، اما نیازی به کلمات نیست تا دردش را بفهمیم. نوید محمد زاده که تاکنون عمده نقشآفرینیهایش در نقش مردان عاصی و پرخاشگر بوده است، در سکانسی باوجوداینکه پشت به دوربین دارد و فقط گریه میکند، نفس بیننده را میگیرد.
روایت جلیلوند، بینقص نیست. در اواسط فیلم انسجامش را از دست میدهد، تدوین ریتم فیلم را حفظ نمیکند، منطق دراماتیک در قسمتهایی لنگ میزند، اما به احترام انسانی که به تصویر میکشد میتوان بر کاستیهایش چشم بست. شروع فیلم زیادی فرهادی وار است. نیمه اول فیلم با شباهت کمنظیرش در فضاسازی، نورپردازی و قصهگوییاش به بهترین آثار فرهادی بهویژه «جدایی نادر از سیمین» بیننده را گول میزند که با یک کلیشه دیگر طرف است؛ اما ناگهان ورق برمیگردد و همهچیز عوض میشود. مسیر فیلمنامه از چیزی که مخاطب فکر میکرده است بهکلی جدا میشود و او را غافلگیر میکند. «بدون تاریخ بدون امضا» از فیلمبرداری قوی هم بهره میبرد. شادمان فر که قبلاً در خشم و هیاهو ثابت کرده بود یکی از بهترین فیلمبرداران سینماست، در این فیلم بار دیگر قدرت بیچونوچرایش را به رخ میکشد؛ اما «بدون تاریخ، بدون امضا» بیش از اینکه فیلمی قوی از لحاظ سبک و ساختار باشد، در مضمون و محتواست که گوی سبقت را میرباید.
اجازه بدهید در همینجا صحبت راجع به «بدون تاریخ، بدون امضا» را پایان ببریم زیرا اگر بیش از این سخن بگوییم، ممکن است داستان لو برود و این برای فیلمی که هنوز نمایش عمومیاش را شروع نکرده است اصلاً خوشایند نیست؛ اما درباره «بدون تاریخ، بدون امضا» باید گفت ورای همه اشکالات فیلمنامهای و سبکی، پیام جلیلوند شایسته ستایش است. امید جاری در این فیلم مثل حلقه مفقوده سینمای ایران بود. ترسیم انسانیت به دور از کلیشه، بدون شعارزدگی و تصویری قابلنفوذ، چیزهایی است که باعث میشود همه نواقص و کاستیهای «بدون تاریخ، بدون امضا» را نادیده بگیریم و در برابر انسانیت قهرمان داستان سکوت کنیم. سینمای ما به قهرمانانی چون دکتر کاوه نریمان بیش از اینها نیاز دارد.
Post Views:
109