خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ- حمیدرضا بوالی
1.در اکتبر سال 2001 سیلویو برلوسکنی، نخستوزیر ایتالیا یک گاف تاریخی بزرگ داد. او صراحتا گفت: «حقوق بشر از دل سنت مسیحی که آشکارا برتر از اسلام است، زاده شده است.» این اعلام رسمی برتری مسیحیت بر اسلام جنجال بزرگی در رسانهها به بار آورد تا جایی که او مجبور به عقبنشینی شد. برلوسکنی صراحتا ادعا کرده بود که مسیحیت از اسلام برتر است و این در دنیای به رسمیت شناختن تکثر و چند فرهنگگرایی و در جهان تساهل و رواداری قابل پذیرش نبود. قابل پذیرش نبود که دینی که معتقدان زیادی هم در اروپا دارد صراحتا کمارزشتر و پایین تر از دینی دیگر شمرده شود. این در حالی بود که در همان دوران، بوش، نتانیاهو و شارون رهبران بزرگ غرب دائما مثل یک ورد، بزرگ بودن دین اسلام و قابل احترام بودن آن را تکرار میکردند. بوش در کاخ سفید افطاری می داد و نتانیاهو و شارون دائما اعلام می کردند که اسلام دین بزرگی است. اما ادعای برلوسکنی گاف نبود. رویه حقیقی و پنهان شده حقیقتی بود که نتانیاهو و حتی جورج بوش، کم هوش ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا هم می دانستند که باید آن را پنهان کنند.
2."در میان تیمهای شرکتکننده در جام جهانی فوتبال، تیمهایی را میبینیم که از بازیکنانی با ملیت دیگر استفاده میکنند به این بهانه که تابعیت آن کشور را دارند. این قضیه رقابت بین ملتها را مخدوش و ناعادلانه کرده است.مثلاً تیم فرانسه که در آن تعداد قابل توجهی از ملیتهای آفریقایی در آن حضور دارند در واقع تیم ملی فرانسه نیست بلکه تیم فرانسه و مستعمرات آفریقایی سابق اوست. این مطلب را با شدت کمتری میتوان درباره تیمهای آلمان و بلژیک نیز صادق دانست. این که چند غول آفریقایی را در داخل تیم ملی خود قرار میدهند نشانه ضعف فوتبال آن کشور است. فیفا باید این نقص و بیعدالتی را برطرف کند به طوری که تیم ملی هر کشوری فقط از همان ملیت تشکیل شده باشد و حتی شامل بازیکنان دو رگه نیز نباشد."
این بخشی از هزلیات یک حساب توئیتری فارسی زبان، یا قسمتی از یک ستون خنک و بیمزه طنز روزنامههای این روزها نیست. علی مطهری، نائب رئیس مجلس شورای اسلامی ایران بعد از حذف برزیل از جام جهانی رنجیده خاطر شده است و این بیانیه را معلوم نیست خطاب به چه کسی و کجا صادر کرده است.
جدای از وجه مطایبهآمیزی که علی مطهری ناخواسته مرتکب شده است اولین تلقی از این حرفها، ریشههای نژادی چنین صحبتی است که ممکن است کمی بیش از اندازه خطرناک باشد. توصیفی که جناب مطهری از انسانها در ذهن دارد بیش از حد وابسته به اعتباریاتی تاریخ مصرف گذشته در ارزش گذاری انسانهاست و این تعریف به شدت با آنچه تعاریف آرمانی دینی و انقلابی ما از انسان تصریح میکنند متفاوت است. طبق آنچه علی مطهری میگوید و ظاهرا سفت و سخت به آن معتقد است؛ نه تنها نژاد آدمها یکی از مهمترین ابعاد وجودی آنهاست؛ بلکه به اندازه ای حیاتی و مهم است که حتی از طریق تولد در خاک یک کشور، تولد از پدری اهل آن کشور و... و دریافت ملیت آن کشور نیز نمیتوان به سعادت رسیدن به آن دست یافت. واضح است که تلقی قرار داشتن نژاد انسانها در ماهیت وجودیشان؛ یک تلقی غیراخلاقی و نژادی است چه رسد به آنکه وقتی ملیت توسط قوانین خود آن کشورها به دست میآید نیز یک نماینده مجلس در ایران پیدا میشود و میگوید آنها را از حضور در یک رویداد جهانی محروم کنید، فقط به این خاطر که نژاد آنها متفاوت است. این خطکشی نژادی که مطهری در خلال صحبت درباره ورزش موردعلاقه اش خواسته یا ناخواسته طرح کرده است در واقع نتیجه مشخصی جز این ندارد که او ظاهرا جام جهانی که رقابتی میان کشورهاست را با جامی نژادی که باید رقابت میان نژادها را رقم بزند اشتباه گرفته است. هر چند این تلقی در نگاهی مطایبه آمیز به شیوه خود مطهری ممکن است به نفع ایرانیها تمام شود و بتوانیم با همنژادهایمان در آلمان دور هم جمع شویم و ایران و آلمان یک تیم مشترک در جام جهانی بدهند؛ اما واضح است که تا چه حد نگاهی غیرانسانی است.
روی دیگر این حرف عجیب علی مطهری هم واضح است: مهاجرین، آدم هایی که به هزار و یک دلیل مجبور شده اند که ترک وطن کنند و در کشور دیگری مثل فرانسه زندگی کنند؛ حتی اگر چند نسل پیاپی در کشور دوم زندگی کنند، حتی اگر در این کشور به دنیا آیند؛ حقی مشابه یک فرانسوی ندارند و نمی توانند مثل یک فرانسوی از حقوق ساده و ابتدایی این کشورها مثل فوتبال بازی کردن در سطح ملی استفاده کنند. حتی اگر بازیکنی در سطح «امباپه» در کشور فرانسه به دنیا آید و زندگی کند، فقط به این دلیل که پدر او فرانسوی نبوده است حق ندارد در سطح ملی بازی کند و در جام جهانی دیده شود و مسیر موفقیت را طی کند. می خواهد در سطح ملی بازی کند؛ راهش ساده است: به کشوری که نژادش به آن متعلق است برگردد.
واقعیت بدون تردید این است که ارزشگذاری آدمها بر حسب نژاد آنها، اصلی درجه چندم و بیاهمیت در مبانی اسلامی و انقلابی و حتی فرهنگ عمومی ایرانیان است چه برسد به آنکه آن فرد متولد آن کشور باشد، تابعیت آنجا را هم با طی کردن قوانین سفت و سختی پیموده باشد و حالا بنابرنظر یک نماینده مجلس ایرانی باید از یک سری از حقوقش محروم شد. مایه شرمساری وتاسف؛ اگر این خبر، نماینده نگاه ایران به مهاجرین در جهان تلقی شود.
البته که نیاز به توضیح اضافه نیست که این حرف درباره شرایطی طبیعی از مهاجرت و حضور افرادی از نژادهای مختلف در کشوری دیگر صادق است و سوءاستفاده هایی که اخیرا با تابعیت دادن به افرادی مستعد و توانا از کشورهای دیگر به ویژه در کشورهای حاشیه خلیج فارس رخ داده است؛ مصداق چنین بحثی نیست.
3."در هیچ شهر ایران نبوده که پس از شعر خوانی من، برایم دست نزنند. من هم چه بسا به قصد سعی می کردم لهجه افغانی را که بلد نبودم بگیرم و این لهجه خیلی وقت بین شاعران جوان مد بود. من در جشنواره شعر شب های سنبله اول شدم. حسن فرهنگی که دبیر جشنواره بود قبل از برنامه به من تبریک گفت. وقت اعلام نتایج اسم مرا دوم خواندند. حسن گفت: مدیرشان گفته، بد می شود یک افغانی اول شود. منتها همه دو هزار نفر سالن خاوران چندین دقیقه برای من دست زدند.
حالا آن مدیر را من معیار بگیرم یا حسن و آن دو هزار نفر مشتاق بی تعصب را؟ راستش آنقدر که در منطقه ما اشتراکات فرهنگی و ذوقی و حسی و تاریخی به هم گره خورده در هیچ جای جهان نظیر ندارد.
ما ملتی یگانه که چون دانه های تسبیحی از هم گسیخته ایم، حتما روزی دوباره نخمان را پیدا می کنیم. ازبک ها در اصل تاجیک ها را دوست دارند، چرا که نیم تاریخشان اینطرف است. تاجیک ها افغان ها را که خواننده هایشان را هر روز دعوت می کنند و پشتون ها ایرانی ها را که جزئی از حافظه تاریخیشان هست و ایرانی ها ...(رضا محمدی، شاعر و نویسنده افغانستان)"
4. شجاعت و صراحت علی مطهری در بیان مواضع نژادی اش شاید بهترین فرصت برای مقایسه آن چیزی است که در فرهنگ عمومی ایرانیان و ذهنیت دو مقام ارشد کشور امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری وجود دارد با افکارمتاسفانه نژادگرای مسئولین اجرایی و اداری کشور. سالها سخنرانی و همایش و کارتابل در باب اینکه ما شرایطی کاملا مساعد برای مهاجرین افغانستانی در کشورمان فراهم کرده ایم به روشنی و سرعت توسط اظهارنظر جالب مطهری درباره مهاجرین لو می رود. در حالی که فرهنگ عمومی مهمانپذیر و مهربان ایرانی ها باعث شد که عموم مردم ایران حتی در سالهای سخت جنگ تحمیلی که معیشت، سخت و پرمسئله بود هم مهاجرین افغانستانی را در کنار خود بپذیرند و بیشتر مهاجرین افغانستانی ساکن ایران خاطرات روشن و دلپذیری از دوستان ایرانی شان دارند؛ قواعد و قوانین و ساختارهای اذیت کننده دولتی در تمام این سالها به مهاجرین افغانستانی به عنوان بیگانه ای نگاه می کردند که جزئی از ما نیست و به ما تحمیل شده است و سعادت دستیابی به حقوق اولیه زندگی یک انسان را ندارد، چون ایرانی نیست. همه این ها در شرایطی است که حکم صریح امام خمینی درباره پذیرایی ویژه از مهاجرین افغانستانی و همچنین اظهارنظرهای این چند ساله رهبر انقلاب که شاخص ترین آن جمله مشهور «تهران؛ خانه افغانستانی هاست» هم در این میان وجود دارد و در عین حال ساختارهای دولتی به ویژه در دولت های بعد از جنگ همچنان به همان شیوه ای که مطهری به انسان ها نگاه می کند به ماجرای حضور مهاجرین در ایران مینگرند. گاهی اوقات شجاعت و صداقت آدمها برای بیان آنچه در دلشان جاری است، موقعیتهای تاریخی برای نمایش برههای از تاریخ به دست میدهد. مردم ایران و رهبرانشان مهاجرین را با نگاهی انقلابی و دینی پذیرفتند و مدیران دستگاههای اجرایی یا قانونگذار کماکان به ایرانی بودنشان فخر کردند و حصاری دور آن کشیدند که بیرونماندهها از آن حقوقی نداشتند.
میگذریم از اینکه چنین نگاهی با عقل محاسبهگر هم چه قدر به منافع عمومی کشور ضربه زده است و فرصت استفاده از ظرفیت بزرگ مهاجرین برای ایران را به راحتی با یک عقیده عقبمانده نابود کرده است و به جای استفاده از این ظرفیت، یاوههایی درباره تاثیر مهاجرین بر مصرف آب را تحویل ما داده است. هنوز خیلی عقبتر از این حرفها هستیم و فعلا صداقت و شجاعت علی مطهری برای بیان کرن آنچه در ذهن مدیریت بوروکراتیک ایرانی میگذرد را ارج مینهیم. طبیعی است که اگر این تفاسیر از حرف مطهری در فضای سیاست زده امروز، منافاتی با نیت او دارد تریبون های متععدی از جمله مهر آماده تصحیح این تفاسیر است. اما آنچه امروز در فضای عمومی رسانه ای از این حرف ها برداشت شده است شایسته یک نماینده مجلس شورای «جمهوری اسلامی ایران» نیست.