حتماً شما هم مثل من به یاد دارید که دهه هشتاد ازلحاظ اوضاع سیاسی و اجتماعی چه حال و هوایی داشت. دوران تحریم و قطعنامه دانی که پاره نمیشد و آن چیزی که لولو برد یکطرف، شرایط سخت زندگی، کمبود کالاهای اساسی یا افزایش قیمتهای عجیبوغریب که در پی افزایش نرخ دلار اتفاق میافتاد از طرف دیگر، جامعه ایرانی را بهشدت ناامید و مستأصل کرده بود. ازلحاظ جامعهشناسی سینما، طبیعی است که در چنین شرایطی اقبال عامه مخاطبان به سمت فیلمهای کمدی سبکی باشد که آنها را برای حداقل نود دقیقه از شرایط نگرانکننده زندگیشان دور کند. در همین شرایط هم بود که سیل کمدیهای سخیف و بیخاصیت روانه پرده سینماها شد تا با سوءاستفاده از این رغبت مخاطبان با دمدستیترین، مبتذلترین و جلفترین شوخیها فروش فیلمها تضمین شود. فیلمهای تولیدشده در این دهه اکثراً در این گروه جای میگیرند تا در این سالها نهتنها شاهد یکی از تاریکترین دورهای سیاسی و اجتماعی باشیم بلکه فرهنگ و هنر و بهویژه سینما نیز این افول را تجربه کنند. اگر اینها را یادتان باشد، حتماً یادتان میآید که در آن دوره انتقادات به ساخت پیدرپی این فیلمها اغلب با واکنش تند تماشاچیان همراه بود که سینمای خاص را نباید به مخاطبان عام تحمیل کرد و در این شرایط دشوار زندگی فقط نود دقیقه خوش بودن کافی است و کسی به فیلمهای تلخ و تاریک اجتماعی نیازی ندارد؛ وقتی خود هرروزه این فیلمها را زندگی میکنیم.نتیجه این دوره از فیلمسازی ایران چه بود؟ با بهبود نسبی اوضاع، سینما هم رونق گرفت و چهرههایی که از میان همان ناامیدی و شرایط نابسامان بر خواسته بودند فرصت درخشش یافتند اما زمان زیادی طول کشید تا اعتماد همان مخاطبان به سینما جلب شود. درنتیجه سالها تولید فیلمهای ضعیف و مبتذل، سینما نهتنها مخاطبان خاص خود را ازدستداده بود که مخاطبان عام نیز که دیگر با این کمدیهای بیارزش راضی نمیشدند، ترجیح میدادند با تهیه نسخه فیزیکی آثار در کنار خانواده با هزینه کمتر فیلم ببینند، زیرا تجربه ثابت کرده بود خرید بلیت و نشستن در سالن سینما اغلب به نتیجه خوبی منجر نمیشود و اینگونه حداقل هر وقت از تماشای فیلم خسته میشدند دیویدی را از دستگاه درآورده و به سویی پرتاب میکردند. اکنون کمکم که سینمای ایران توانسته بر جبر زمانه غالب شود و دوباره با مخاطبان خود آشتی کند، حالا که سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است و سینماگران ایرانی در تمام جشنوارههای معتبر جهانی درخشیدهاند، درست زمانی که فکر میکردیم جهش بزرگی بهسوی یک سینمای مستقل، بومی درعینحال بینالمللی و موفق را در پیش خواهیم داشت، بهیکباره شرایط اجتماعی و اقتصادی بار دیگر سخت میشوند و نم نمک و آرامآرام فیلمهای مبتذلی که فقط تکیهبر فروش گیشه و نیاز مخاطب به تجربه فضایی متفاوت از زندگی روزمرهشان دارند، از گوشه و کنار سر برمیآورند و خودی نشان میدهند، گیشهها را فتح میکنند و حالا بهجای انتظار برای یک پرش بهسوی موفقیت، با نگرانی شمارش معکوس سقوط دوباره سینما را نظارهگر هستیم.این مقدمه نسبتاً طولانی را گفتم تا راجع به «دشمن زن» صحبت کنم. فیلمی که حرفی برای گفتن ندارد و در یککلام بد است. «دشمن زن» ادامه فیلمهایی است که دریکی دو سال اخیر زیاد میبینیم و شاید این فیلم را بتوان پایینترین نقطه سقوط سینمای ایران به ورطه خنده محض آنهم با شوخیهای مبتذل، جنسی و سخیف دانست. سینمایی که سودای اخلاقمداری دارد اما چیزی فراتر از دغدغههای جنسی عرضه نمیکند. «دشمن زن» تکراریترین فیلم سینمای ایران است. از خط اصلی داستان بگیرید تا کاراکترها و دیالوگها همه و همه از میان سینمای فیلمفارسی، فیلمهای افتضاح دهه هشتاد و شوخیهای رایج فضای مجازی بر خواسته است و بهاندازه همین شوخیها هم پوچ و سطحی است. «دشمن زن» بزرگترین ضربه را از فیلمنامهاش میخورد. فیلمنامهای که شاید اگر باراهنمای فیلمنامهنویسی برای احمقها نگاشته میشد پختهتر و قابلقبولتر میبود. کاراکترها بیهدف روی پرده پرسه میزنند، عاشق میشوند و فارغ میشوند، معرفت به خرج میدهند و بیمرامی میکنند و خط اصلی داستان در میان مسیر خطی و بی افتوخیز گم میشود. «دشمن زن» بهعنوان فیلمی که قرار است کمدی باشد، یک موقعیت کمدی نخنما را به تصویر میکشد که از «گنج قارون» تا «بیوفا» به تصویر درآمده است و اتفاقاً نقطه مشترک دیگر این فیلم آخری با «دشمن زن» بازی گوهر خیراندیش در نقشی مشابه است. فیلمنامه بیدروپیکر «دشمن زن» نهتنها این موقعیت کمدی را پرورش نمیدهد (اگر بعدازاین همه تکرار اصلاً قابلیت بازپرداخت خلاقی وجود داشته باشد) بلکه حتی سعی در آفرینش کمدی هم نمیکند و تمام شوخیها و لحظاتی که قرار است خندهدار باشد هرروز در صفحات دنیای مجازی دستبهدست میشوند و هر کس حداقل یکبار به آنها خندیده است. این استفاده بیشرمانه از کمدی که توسط مردم ساخته میشود و دستبهدست میشود و دوباره به همان مردم فروخته و خورانده میشود در فیلمهای این روزها زیاد دیده میشود اما در «دشمن زن» آنقدر زیاد است که فکر میکنیم اگر فضای مجازی نبود احتمالاً اصلاً فیلمی به نام «دشمن زن» هم نبود. اجازه بدهید راجع به منطق دراماتیک هم حرف نزنیم چراکه اصلاً وجود ندارد، انگار فیلمنامهنویس محترم فراموش کرده است که اوضاع فعلی جامعه با دهه سی و چهل شمسی تفاوت اساسی کرده است و بهکل با چیزی به اسم ظرف زمان آشنایی ندارد که روایتش اینهمه سؤال در ذهن مخاطب ایجاد میکند. نام محسن قرایی که بهعنوان یکی از مستعدترین فیلمسازهای نسل جدید شناخته میشود بهعنوان مشاور کارگردان هم معمایی است که پاسخی برای آن پیدا نمیشود. کاش قرایی حداقل در انتخاب بازیگران کمکی به امینی میکرد تا همین فیلمنامه ضعیف و داستان تکراری کمی قابلتحمل میشد. حضور سام درخشانی در نقش اول این فیلم، آنهم با ارائه چنین تصویری جز فتح گیشه چه توجیه دیگری داشته است؟ استفاده از بازیگری که بهواسطه سریال «پژمان» شناخته شد و هنوز هم موفقترین نقشهایش را کنار پژمان جمشیدی ایفا میکند، در نقش لوطی با مرامی که اتفاقاً قرار است شبیه جورج کلونی باشد، بهجز استفاده از محبوبیت دورهای این بازیگر و چهرهاش چه دلیل دیگری داشته است؟ کریم امینی در مقام کارگردان سعی داشته تا به سینمای فیلمفارسی و قهرمانهای آنهم ادای احترامی کند و در همین راستا عبایی به تن سام درخشانی دوخته است که هرچقدر برازنده بازیگرانی چون ناصر ملکمطیعی بود به تن درخشانی زار میزند و لکه ننگی پاک نشدنی برای شمایل کلاهمخملی سینمای ایران است. الناز حبیبی هم بازیگری نیست که در سینما خیلی جدیاش بگیریم، اما هیچوقت تا این حد مثل یک دختربچه لوس و اعصابخردکن ظاهرنشده بود که حضورش در یک فیلم را کلاً زیر سؤال ببریم. بهرنگ علوی با همه مهارتهای بازیگریاش به قر دادن با آهنگ جواد یساری در فیلم بسنده میکند تا ترکیب این دو عنصر، حضور جواد یساری بهعنوان خواننده قبل از انقلاب و رقص و آواز رستورانی (بخوانید کابارهای) مردم ناامید و خسته را مشتاق تماشای فیلمی کند که شاید بتواند حالشان را خوب کند و مثلاً خط قرمزها را جابهجا کند. در مورد بهاره کیان افشار هم که گویا این روزها تنها بازیگر زن سینمای ایران است و اگر در یک فیلم حضور نداشته باشد باید تعجب کنید، باید بگویم آنقدر نقشش سرگردان و بیانگیزه است و آنقدر بد پرداختهشده است که اصلاً جایی برای بازی و هنرنمایی ندارد؛ درست مثل بهرنگ علوی اما کمی بدتر. با همه اینها «دشمن زن» فیلم مهمی در سینمای ایران است؛ «دشمن زن» میتواند پایانی بر این فیلمهای بهاصطلاح کمدی باشد که فقط دغدغههای جنسی دارند یا تسهیلکننده مسیر آثار ضعیفتر و تجاریتر. همچنین بخوانید: نقد فیلم «دشمن زن»: سینمای بردگی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
کاغذ دیواری مشکی
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست