زوجهای بی شماری فکر میکنند به دلایل مناسبی ازدواج میکنند. مطمئنترین زوجها در ابتدا عاشق هم بودند، از نظر فیزیکی مجذوب هم بودند، از نظر عاطفی و عقلی مناسب هم بودند و دارای ارزشهای مشابه نیز بودند. آنها مشکلات خود را داشتند اما به خود فرصت مبارزه برای مذاکره با سختترین وظیفهای که ما در زندگیمان به آن متهم هستیم –داشتن رابطهای خوشحال، سالم و طولانی مدت. فکرش را بکنید: در دبیرستان و دانشگاه چند واحد در موردِ نظریه ی رابطه داشتید؟ احتمالا نداشتهاید، اما مطمئنم که حداقل سه واحد ریاضیات داشتید.
کِی یاد خواهیم گرفت؟ کِی روی سر و سامان دادنِ چیزی که باعث نابودیِ ما میشود تمرکز خواهیم کرد به جای این که به فکر بی حس کردنِ دردهایمان با غذا، دارو، موسیقی یا ورزش باشیم؟ من همه این موارد را دوست دارم اما زمانی که برای فرار از چیزهایی که خیلی مهمتر هستند باشند –رابطه ی شما و خانوادهتان –آنها فقط به عنوان وصلهای برای لاستیک هستند.
سالها سر این مسئله که بیشتر مردم و هم چنین جامعه رابطهها و ازدواج را به اندازه کافی جدی نمیگیرند بحث شده است. ما آن را به چیزی مثل یاد گرفتن دوچرخه سواری تنزل میدهیم. در عجیبترین مثالها، بعضی زوجها به دلایل بسیار سست ازدواج میکنند. در زیر به چند مورد اشاره میکنیم:
1 .خواستم که احساساتِ شریک عاطفیام را جریحه دار نکرده باشم.
اگر با کسی به این دلیل که نگران احساساتش بودید ازدواج کردید، فکر میکنید چه حسی خواهند داشت وقتی به آنها خیانت کنید، از آنها خسته شوید و دیگر با آنها رابطه جنسی نداشته باشید، یا این که بعد از یک یا دوسال رهایشان کنید؟
2. نتوانستم نه بگویم.
خب، شما فرد خوبی با محدودیتهای کمی هستید. ممکن است در کودکی نقش والد را ادا کرده باشید و یاد نگرفته باشید که نیازهای خود را از نیازهای دیگران جدا کنید. باور کنید، شما نهایتا به ازدواج "نه" خواهید گفت اگر این دلیل اصلی تسلیم شدن شما است.
3. والدین من شریک عاطفیام را دوست داشتند.
پس به او بگو که با والدینت زندگی کند در حینی که تو خانهای برای خودت دست و پا میکنی! این خوب است که والدین شما شریک شما را بپذیرند –یک دردسر در رابطه کمتر میشود. اما برخی والدین متوجه این نیستند که چه چیزی برای شما مناسبتر است یا این که چه چیزی برایتان کارساز خواهد بود. آنها ممکن است به امنیت مالی یا نوههایشان فکر کنند. این فوق العاده است که در هنگام تصمیم گیری در رابطه با تصمیمات زندگی خود، یک نظرسنجی خوب داشته باشید، اما در نهایت، این شما هستید که باید تصمیم بگیرد.
4. من مجذوب شریک عاطفیام نبودم، اما او با من خیلی خوب برخورد میکرد.
منظور شما این است که دیگر قادر به پیدا کردن کسی که به شما ارزش بدهد و احترام بگذارد نخواهید بود؟ سوال من این است: با گذشت زمان با این فرد چگونه برخورد خواهید کرد؟
5. من از نظر ظاهری مجذوب شریکم نبودم، اما ما دیدگاه مذهبیِ مشترکی داشتیم.
خب، بهتر است که این حس همیشگی باشد، چون زمانی که در معرض جذابیت و شور و شوقِ بیرون از رابطه قرار بگیرید، به تمام کمکهای معنوی که میتوانید داشته باشید نیاز خواهید داشت.
6. به پول احتیاج داشتم.
وقتی ما زنده ماندن را جلوتر از مجذوب شدن، شور و اشتیاق، و علایق مشترک قرار دهیم، سپس، زمانی که به حس امنیتی برسیم، ماه عسل ممکن است ناگهان پایان یابد.
7. شریک عاطفیام اکثر موارد موجود در لیستِ رابطه ام را دارا بود.
میزانی که این مسئله مشکل ساز خواهد بود به این که کدام موارد در لیست تیک نخورده باقی مانده بود بستگی دارد: برای مثال، اگر رابطه جنسی برای شما زیاد مهم نبود، کمبود آن در لیستتان مورد مهمی نخواهد بود. به دور از پیچیدگی، شما باید به خودتان اعتراف کنید که چه چیزی برای سلامتِ رابطهتان حیاتی و یا مخاطره آمیز است. اگر مواردی را که رابطهتان بدون آنها امکان پذیر نیست از قلم بیاندازید، مشکل پیش خواهد آمد.
نکته ی اخلاقی داستان این است که: به خودِ واقعیتان پایبند باشید؛ به چیزی که حس و فکر می کنید. یا همان طور که اسکار وایلد می نویسد، "خودِ واقعیتان باشید، بقیه همه شخصیت منحصر به فرد خود را دارند."