متن این خاطره به شرح زیر است:
یکی از مسایلی که در آن زمان دربارهی اقامت امام مطرح بود، این بود که معمولاً چون ویزای فرانسه سه ماهه بود، با توجه به روابط تجاری و اقتصادی فرانسه با ایران، احتمال داده میشد فرانسه بر اثر فشار رژیم شاه، بعد از اتمام سه ماه اقامت امام، با ماندن ایشان در فرانسه موافقت نکند؛ بر همین اساس، به فکر افتادیم که با بعضی از سران کشورهای انقلابی مذاکره کنیم تا اگر فرانسه برای خروج امام فشار آورد امام به آن کشور مهاجرت کنند.
آقای قطبزده به دلیل ارتباطاتی که از قبل، از طریق امام موسی صدر با مقامات سوریه داشت، با حافظ اسد و سران سوریه ارتباط برقرار نمود و قرار شد به دمشق برود و با دولت سوریه دربارهی اقامت امام در سوریه مذاکره کند. در همان زمان قرار شد من و آقای غرضی نیز به لیبی برویم و با قذافی در این باره وارد مذاکره بشویم. به همین دلیل با سفارت لیبی در پاریس تماس گرفتیم و بعد از طریق ارتباطاتی که داشتیم، با وزیر خارجهی لیبی تماس گرفتیم و با هماهنگی قبلی به لیبی رفتیم. در آنجا ابتدا با احمد شحاطه، وزیر خارجهی وقت، ملاقات کردیم و پس از آن قرار شد با قذافی ملاقات داشته باشیم. حدود هشت روز در آنجا ماندیم. وقتی دیدیم که برای ملاقات با ایشان ما را سر میدوانند و امروز و فردا میکنند، احساس کردیم ماندن ما بینتیجه است و به این ترتیب فقط زمان را از دست میدهیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم برگردیم. وقتی به فرودگاه رفتیم، به ما گفتند که آقای قذافی وقت ملاقات دادهاند. چون از گذشته به دلیل مفقود شدن امام موسی صدر، به دولت لیبی مظنون بودیم، ترسیدیم که نکند در راه بازگشت از فرودگاه ما را سر به نیست کنند. به هر حال برگشتیم و یکسره ما را به کاخ قذافی بردند. کاخ در داخل یک پادگان قرار داشت. قذافی به ظاهر خیلی سعی کرده بود ساده زندگی کند. جلوی کاخ ماشین پژویی پارک شده بود که گفتند این ماشین متعلق به ایشان است. نمرهی آن هم عادی است و با همین ماشین در سطح شهر تردد میکند.
وارد کاخ که شدیم، بلافاصله ایشان به اتاق ملاقات آمد. ما به وی توضیح دادیم که امام از شخصیتهای برجستهی اسلامی هستند و علیه شاه مبارزه میکنند و چون احتمال دارد که دولت فرانسه در پایان سه ماه اقامت فشار بیاورد که ایشان آنجا را ترک کنند، اگر شما موافقت کنید، ایشان به لیبی بیایند و در اینجا اقامت نمایند. آقای قذافی با بیان سخنانی، نسبت به امام ابراز علاقه کرد و گفت: «برای انجام هرگونه کمکی آمادگی دارم. اکنون حاضرم هر مقدار کمک مالی بخواهید، بکنم. همچنین اگر سلاح نیاز داشته باشید، در هر نقطهای، حتی روی آبهای خلیج فارس، به شما تحویل میدهم». گفتیم: «نه بحمدالله ملتمان غنی است و احتیاج به کمک مالی نداریم. انقلابیون و مبارزانی که در ایران هستند از طرف ملت حمایت میشوند». برای ما همیشه این نکته مذموم بود که بخواهیم از خارج کشور کمک مالی بگیریم، حتی از قذافی که شعار اسلامگرایی میداد.
دربارهی سلاح هم خیلی بحث نکردیم. ایشان از اینکه امام به لیبی بیایند ابراز خرسندی مینمود. حتی تأکید کرد که ضرورت ندارد بعد از پایان سه ماه به لیبی بیایند، پیشنهاد میکنم همین الآن تشریف بیاورند. ما از ایشان استقبال میکنیم و میتوانند تا هر زمان که بخواهند در اینجا بمانند. اینجا کشور خودشان است. ما از برخورد آقای قذافی خوشحال شدیم و بلافاصله به پاریس برگشتیم.
در پاریس، در همان اتاق کوچکی که امام اقامت داشتند، خدمت ایشان رسیدیم. گزارش سفر و گفتگوهایی را که با قذافی داشتیم به عرض ایشان رساندیم. برخلاف انتظار که فکر میکردیم امام خوشحال شوند، تأملی کردند و فرمودند: «قذافی شایستهی اعتماد نیست». و جملهای اضافه فرمودند که دقیقاً آن جمله را به یاد ندارم؛ اما مضمونش این بود که با طناب قذافی نمیشود به داخل چاه رفت.
29214