ماهان شبکه ایرانیان

رابطه شفاعت با مقام معنوى مؤمنان

یکى از موضوعات مهم اعتقادى، مسئله شفاعت در آخرت است

رابطه شفاعت با مقام معنوى مؤمنان
 
سیدمصطفى حسینى نسب

 

چکیده

یکى از موضوعات مهم اعتقادى، مسئله شفاعت در آخرت است. درباره این موضوع، این پرسش قابل طرح است که از منظر قرآن، آیا بین هریک از شفاعت کردن و مورد شفاعت قرار گرفتن در آخرت، با مقام معنوى شخص به معناى اصطلاحى که در عرفان نظرى رایج است، رابطه اى تکوینى وجود دارد یا خیر؟ این مقاله با رویکرد نظرى و با روش مطالعه اسنادى، آیات قرآن درباره شفاعت را در هشت دسته طبقه بندى کرده و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد بررسى قرار داده است. در نهایت، این پژوهش بدین یافته رسیده که از نظر قرآن، شفاعت کردن از آثار تکوینى مقام معنوى، به اصطلاح رایج در عرفان نظرى، است که فرد باایمان با اجراى برنامه هاى الهى همانند نماز شب، به اذن الهى، بدان دست مى یابد. همچنین، بین شفاعت شدن و مقام معنوى مصطلح نیز رابطه تکوینى مستقیمى وجود دارد؛ بدین سان که فرد بعد از اینکه مورد شفاعت قرار گرفت، تکوینا به مقام معنوى بالاترى نسبت به گذشته دست خواهد یافت.
کلیدواژه ها: شفاعت، مقام معنوى، شرک، ایمان، اذن الهى.

مقدّمه

از دیرباز، متکلمان و مفسّران، به ویژه شیعیان، آثار فراوانى درباره شفاعت و بررسى آیات مربوط بدان ارائه کرده و به پرسش هاى فراوانى درباره آن پاسخ داده اند. کتب مستقلى نیز در شفاعت همانند کتاب شفاعت1 نگاشته شده و به پرسش هاى بسیارى در این باره پاسخ داده اند. همچنین، در میان شیعه مسلم است که هر کسى نمى تواند شفاعت کند و هر کسى نیز نمى تواند شفاعت شود، ولى این پرسش مغفول مانده که آیا بهره مندى از شفاعت و یا شفاعت کردن دیگران، از آثارِ تکوینى دست یابى به مقام معنوى خاصى به معناى مصطلح در عرفان نظرى، مى باشند یا خیر؟ این پرسشى است که پاسخ بدان در آثار پیشینیان یافت نمى شود. براى پاسخ دادن به این پرسش اصلى، باید علاوه بر ارائه تصویرى اجمالى از شفاعت و اصطلاح مقام معنوى در عرفان نظرى، موضع خویش را نسبت به پرسش دیگرى نیز مشخص کنیم. آیا بین شفاعت مطرح در قرآن با اصطلاح مقام معنوى مطرح در عرفان نظرى، ارتباطى وجود دارد یا خیر؟ در صورتى که اصل وجود ارتباط پذیرفته شود، آن گاه مى توان از چگونگى این رابطه، سخن گفت. براى پاسخ بدین پرسش ها، این نوشتار از روش تفسیر قرآن به قرآن بهره مى گیرد.

مفهوم شفاعت و مقام معنوى

پیش از ورود به بحث اصلى، به ارائه تصویرى اجمالى از دو کلیدواژه «شفاعت» و «مقام معنوى» مى پردازیم.
شفاعت از ماده «شفع» مشتق شده که در زبان عربى در مقابل «وتر» به کار مى رود. معناى لغوى شفاعت همراه شدن چیزى به دیگرى است، به گونه اى که یکى به دیگرى یارى رساند تا نتیجه مطلوب به دست آید.2 البته، غالبا واژه شفاعت در مواردى به کار مى رود که فردى که از اعتبار بیشترى بهره مند است به یارى فردى مى رود که از اعتبار کمترى بهره مى گیرد.3 این واژه در قرآن نیز در مواردى به معناى لغوى خود به کار رفته است.4
در محاورات عرفى، ظهور این واژه در مواردى است که شخص آبرومندى از بزرگى بخواهد از مجازات کسى که محکوم به تخلفى است و باید مجازات شود، بگذرد و بدین ترتیب او را از مجازات نجات بخشد و یا بر پاداش خدمت گزارى بیفزاید تا با این وساطت، به وى منافعى اعطا شود و یا بر مقدار منافع اعطا شده، افزوده گردد.5 شاید نکته به کارگیرى شفاعت در این موارد چنین باشد که شخص مجرم به تنهایى استحقاق چنین بخشودگى را ندارد یا شخص خدمتگزار به تنهایى استحقاق افزایش پاداش را ندارد، ولى با ضمیمه شدن درخواست شفیع، چنین استحقاقى پدید مى آید.6
در کتب کلامى و تفسیرى، به ویژه در آثار شیعیان، براى شفاعت تقسیم بندى ها و در نتیجه انواع مختلفى بیان شده است. مثلاً، در یک تقسیم، شفاعت را به «شفاعت دنیوى» و «شفاعت اخروى» تقسیم کرده اند. مقصود از شفاعت در این نوشتار، معناى گسترده اى است که هر نوع یارى رساندن در آخرت را شامل مى شود. بنابراین، حتى شفاعت پدر و مادر نسبت به فرزندان یا شفاعت مؤذن نسبت به کسانى که با صداى اذان او به یاد نماز افتاده اند و به مسجد رفته اند، نیز در مقصود از شفاعت در این نوشتار قرار مى گیرند؛ چراکه همگى اینها وساطت نزد خداى متعال براى رساندن خیرى به شخصى دیگر یا افزایش خیرى و یا دفع شرى از او در آخرت مى باشند.
«مقام» در لغت به معناى «جایگاه» تعریف شده7 و معناى لغوى «مقام مؤمنان»، «جایگاه افراد باایمان» مى باشد.
«مقام مؤمنان» در اصطلاح عرفان نظرى به معناى «ملکه اى است که نشان دهنده به فعلیت رسیدن کمالاتى است که انسان مؤمن در مسیر سلوک خویش تحصیل مى کند»8 و منظور ما در این مقاله نیز همین معناى اصطلاحى است.

قرآن کریم و مسئله شفاعت

در آیات فراوانى ازقرآن،به بحث شفاعت پرداخته شده است. این آیات را به هشت دسته مى توان تقسیم نمود:

دسته اول

این دسته از آیات، آیاتى هستند که بیان مى دارند خداوند مالک شفاعت است. از این دسته آیات، به دو نمونه اشاره مى کنیم:
نمونه اول: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ» (سجده: 4)؛ خدا همان است که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است در شش روز آفرید، آن گاه بر عرش قرار گرفت، براى شما غیر از او سرپرست وشفیعى نیست، پس آیا پند نمى گیرید؟
نمونه دوم: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (زمر: 44)؛ بگو شفاعت، یکسره از آنِ خداست. فرمان روایى آسمان ها و زمین خاص اوست، پس به سوى او بازگردانده مى شوید.
این آیات مستقیما به بحث ما ربطى ندارند و صرفا بر وجود شفاعت و مالکیت خداوند بر شفاعت دلالت دارند،9 ولى محمدبن عبدالوهاب با استناد به این دسته از آیات گفته است: «این آیات نشان مى دهند که شفاعت تنها مخصوص به خداست و باید شفاعت را از او بخواهیم.»10
استنتاجى که در کلام محمدبن عبدالوهاب صورت گرفته صحیح نیست؛ چراکه هرچند شفاعت مخصوص به خداست، ولى از آن نمى توان نتیجه گرفت که تنها شفاعت را باید از خدا خواست و از وسیله قرار دادن پیامبر یا امام (ع)خوددارى نمود. شفاعت پیامبران و اولیاى الهى نیز به شفاعت خداوند برمى گردد؛ چراکه همه شفیعان باید به اجازه خداوند شفاعت کنند. به تعبیر قرآن: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و یا «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ.» (یونس: 3)

دسته دوم

آیاتى که شفاعت را صرفا «باذن اللّه» مى پذیرند و سایر شفاعت ها را نفى مى کنند. از این دسته نیز به دو نمونه اشاره مى کنیم:
نمونه اول: «مَن ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255)؛ کیست که در پیشگاه او جز به اذن او شفاعت کند
نمونه دوم: «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس: 3)؛ بى اجازه او شفاعت گرى نیست.
هرچند این آیات مستقیما ربطى به بحث ما ندارند،11 ولى از آن رو که این آیات عام بوده و هر شفاعتى را منوط به اذن (رفع مانع) از سوى خداوند مى نمایند، نشان مى دهند که براى شافعان موانعى وجود دارد که باید خداوند آنها را برطرف نماید تا بتوانند شفاعت کنند. پس، شفیعان کسانى هستند که کارهاى ویژه اى انجام داده اند که خدا آن موانع را به خاطر کار آنان برمى دارد؛ یعنى به آنها اذن مى دهد که شفاعت کنند.

دسته سوم

آیاتى که تصریح مى کنند بت هاى مشرکان نقشى در شفاعت ندارند. از این دسته، مى توان به آیه 18 سوره «یونس» اشاره نمود: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛ و غیر از خدا چیزهایى را مى پرستند که نه سودشان مى رساند و نه زیان، و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خدایند. بگو: آیا خدا را از چیزى خبر مى دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد؟ او منزه وبرتراست ازآنچه شریک وى مى سازند.
این آیات، علاوه بر اینکه اثبات مى کنند اصنام هیچ نقشى در شفاعت ندارند، نشان مى دهند که شرک مانع از شفاعت است و هویت هاى ساختگى و غیرواقعى نقشى در شفاعت ندارند و رابطه شفاعت با شفاعت کننده و شفاعت شونده، یک امر اعتبارى صرف و قراردادى محض نیست.

دسته چهارم

آیاتى که مطلق هستند و هرگونه شفاعتى را نفى مى کنند. از این دسته نیز به سه نمونه اشاره مى شود:
نمونه اول: «وَاتَّقُواْ یَوْما لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ» (بقره: 48)؛ و بترسید از روزى که کسى از دیگرى چیزى دفع نکند و از کسى شفاعتى نپذیرد و از او عوض نگیرند و ایشان یارى نشوند.
نمونه دوم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(بقره: 254)؛ اى کسانى که ایمان آوریده اید! پیش از آنکه روزى فرارسد که در آن نه تجارتى هست و نه دوستى و شفاعتى، از آنچه روزیتان کرده ایم انفاق کنید و [بدانید که ]کافران ستمکارند.
نمونه سوم: «یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلىً عَن مَّوْلىً شَیْئا وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ»(دخان: 41)؛ روزى که هیچ دوستى از دوستِ [خود] مشکلى را دفع نمى کند و به هم یارى نمى رسانند.
ظاهر این آیات به گونه اى است که گویا اصل را بر نفى شفاعت هر موجودى قرار داده اند، ولى با توجه به اینکه برخى آیات دیگر اصل شفاعت را «باذن اللّه» و با شرایطش پذیرفته اند و آن آیات نص در پذیرش مى باشند، از اطلاق این دسته از آیات باید دست کشید و به قرینه آن آیات دیگر، این آیات را حمل (حمل مطلق بر مقید) بر نفى شفاعت استقلالى نمود که مشرکان به چنین نوع شفاعتى اعتقاد داشتند.
نتیجه این حمل مطلق بر مقید چنین خواهد بود که در حالت عادى موانعى نسبت به شفاعت کردن و شفاعت شدن وجود دارد و این موانع همواره پابرجاست، مگر آنکه خداوند اذن داده و این موانع را برطرف نماید. با توجه به قاعده «أبى اللّه أن یجرى الأشیاء إلا بأسباب»،12 برطرف کردن مانع از سوى خداوند، به آماده کردن اسباب از سوى شفیع وابسته است. به عبارت دیگر، مقام شفاعت اکتسابى است و با انجام کارهایى مى توان واجد آن گردید.
همچنین، از عبارت «و الکافرون هم الظالمون» در ذیل آیه 254 سوره «بقره» مى توان استفاده کرد که «کفر» مانع شفاعت کردن یاشفاعت شدن کافر مى گردد و کافرباکفرش به خودش ستم کرده و خود را از شفاعت محروم مى نماید. از اینجا معلوم مى شود که شفاعت با ایمان، که یک مقام معنوى است، تناسب دارد.

دسته پنجم

آیاتى که بیان مى کنند کفار مورد شفاعت قرار نمى گیرند. از این دسته نیز به دو نمونه اشاره مى شود:
نمونه اول: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ.» (شعراء: 100) در قبل از این آیه آمده است: «وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ... إِن کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ... إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ»؛ کفار حسرت مى خورند که چرا در دنیا مسیر گمراهى را انتخاب کردند که نتیجه آن چنین شد که در روز قیامت از هیچ شفاعتى بهره مند نمى گردند.
نمونه دوم: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ.» (مدثر: 48)
از این آیات، به ضمیمه آیاتى همانند «لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» (سبأ: 23) مى توان استفاده نمود که به طور کلى، باید سنخیتى بین شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر باشد، ولى اگر زنگارهاى سیاهى و گناه آن قدر زیاد باشد که به طور کلى سنخیت بین دو گروه از بین رفته باشد، شفاعت هیچ اثرى نخواهد داشت.13 خلاصه، تنها کسى از شفاعت بهره مند مى گردد که از کفر رسته و به ایمان، که خود مقامى معنوى است، دست یافته باشد.

دسته ششم

آیاتى که نشان مى دهند شفاعت تنها درباره کسانى صورت مى گیرد که مرضى الهى قرار گرفته باشند. از این دسته، مى توان به آیه 28 سوره «انبیاء» اشاره نمود: «... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى.»
مسئله مهم در این گونه آیات، بیان معناى «لمن ارتضى» مى باشد. در تبیین معناى «لمن ارتضى» چندگونه تفسیر وارد شده است:
الف. زمخشرى در کشاف این عبارت را به معناى «رضى اللّه من عمله» گرفته است و نتیجه گرفته که شفاعت براى کسانى است که خداوند از اعمال آنها راضى است و با شفاعت براى آنها ازدیاد ثواب صورت گرفته و مقام آنها افزایش مى یابد.14
ب. فخر رازى از اشاعره و شیخ طوسى و علّامه طباطبائى از شیعه، از کسانى هستند که «لمن ارتضى» را به معناى «رضى عن دینه» گرفته اند. فخر رازى براى اثبات این ادعا، روایات نبوى را از ابن عباس نقل کرده که گفتن «لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه» براى دست یابى به شفاعت کافى است و تنها کفار و مشرکان هستند که از شفاعت بى بهره مى مانند.15

دسته هفتم

آیاتى که درباره شفاعت ملائکه سخن مى گویند. از این دسته نیز به دو نمونه مى توان اشاره کرد:
نمونه اول: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْما فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»(غافر: 7)؛ فرشتگان که حاملان عرش اند و آنها که پیرامون آنند، به ستایش پروردگارشان تسبیح مى گویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان آمرزش مى خواهند [و مى گویند] پروردگارا! رحمت و دانش تو شامل همه چیز شده است، پس کسانى را که توبه کرده و راه تو را دنبال نموده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش مصون دار.
هرچند در این آیه نامى از ملائکه نیامده، ولى قطعا مراد ملائکه مى باشند؛ چراکه با کنار هم قرار دادن عبارت «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» در کنار آیه شریفه «وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» (زمر: 75) معلوم مى گردد که مراد از حاملان عرش همان ملائکه هستند.
به هر صورت، در این آیه «فاء» در «فاغفر» فاء تفریع است و این تفریع بدین معناست که فرشتگان با تکیه بر وسیع و فراگیر بودن رحمت الهى، از خداوند مى خواهند توبه کاران و رهروان راهش را بیامرزد و رحمت خویش را شامل حال آنان نیز قرار بدهد.16
نمونه دوم: «وَالْمَلَائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ.» (شورى: 5)
تفسیر این آیه نیز شبیه به تفسیر نمونه اول از این دسته است؛ از این رو، براى رعایت اختصار از تکرار دورى مى ورزیم.تفسیراین دوآیه به«شفاعت فرشتگان»، مورد قبول مفسّران شیعه و سنى17 مى باشد.

دسته هشتم

آیاتى که در آنها لفظ شفاعت به کار نرفته، ولى به شفاعت غیرفرشتگان مربوط مى شوند.
از این دسته نیز به نمونه اى مهم مى توان اشاره کرد که در پاسخ به پرسش نخستین مؤثر است: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاما مَحْمُودا.» (اسراء: 79)
فخر رازى از واحدى نقل کرده است: مفسّران اجماع دارند که مراد از «مقاما محمودا» در این آیه، «شفاعت» است و در این زمینه، روایاتى نیز وارد شده؛ مثل قال النبى صلی الله علیه و اله: «المقام المحمود هو المقام الذى اشفع فیه لأمتى.»18
در روایات شیعه نیز به همین مطلب تصریح شده است. در تفسیر عیاشى روایات متعددى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام وجود دارد که در تفسیر جمله «عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» فرموده اند: «هى الشفاعه.»19
البته فخر رازى و علّامه طباطبائى و... کوشیده اند که نشان دهند ظاهر این آیه نیز مشعر به همین معناى شفاعت است. آنها ادعا کرده اند که جمله «عسى ان یبعثک» نشان مى دهد منظور از «مقام محمود» مقامى است که خداوند در آینده به پیامبر مى دهد که ستایش همگان را برمى انگیزاند؛ چراکه سودش به همگان مى رسد. آنها بر این استظهار استدلال نموده اند که «محمود» در آیه شریفه مطلق است و هیچ گونه قید و شرطى ندارد و حمد و ستایش نیز در برابر یک عمل اختیارى است و چیزى که واجد همه این صفات باشد، چیزى جز شفاعت عامه پیامبر صلی الله علیه و الهنیست.20
به هر صورت، با توجه به روایات فراوان هر دو فرقه و اجماع هاى منقول مفسّران، تردیدى وجود ندارد که «مقاما محمودا» بر مقام شفاعت منطبق مى گردد، همان گونه که زمخشرى نیز تفسیر این آیه به شفاعت را به قرینه روایات نبوى متعدد پذیرفته است.21 آن قدر دلالت این آیه بر شفاعت، دست کم به لحاظ روایات فراوان وارده در ذیل آن، محکم است که مفسّرانى همچون آلوسى، که از پذیرش این گونه مسائل رویگردان هستند، اعتراف کرده اند: «و المراد بذلک المقام مقام الشفاعة العظمى.»22
تطبیق «مقام محمود» بر شفاعت به معناى انحصار آن در شفاعت نیست؛ چراکه بعید نیست منظور این باشد که پیامبر صلی الله علیه و اله با نماز شب و نیایش در سحر به درجه اى از قرب مى رسد که یکى از آثار آن، شفاعت کبرى مى باشد که ستایش همگان را برمى انگیزاند.
همچنین، هرچند مخاطب در آیه ظاهرا پیامبر صلی الله علیه و اله است، ولى مى توان این حکم را به مقتضاى تعلیل تعمیم داد و نتیجه گرفت: هر انسانى که برنامه الهى تلاوت قرآن و نماز شب را انجام دهد، به میزان ایمان و عمل خویش به بارگاه قرب پروردگار راه یافته و به همان میزان سهمى از مقام محمود خواهد داشت و در نتیجه، خواهد توانست شفیع و دستگیر واماندگان در راه شود. به عبارت دیگر، هر مؤمن متهجدى که تهجدش مقبول واقع گردد، در شعاع ایمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، هرچند مصداق اتم و اکمل این آیه شخص پیامبر صلی الله علیه و الهاست.23
ناگفته نماند که هرچند واژه «مقام» در آیه شریفه به معناى لغوى خویش به کار رفته است، ولى تعریف اصطلاحى «مقام معنوى» در عرفان نظرى نیز بر آن تطبیق مى کند؛ چراکه پیامبر صلی الله علیه و اله با رسیدن به «مقاما محمودا» کمالى را در مسیر سلوک خویش به فعلیت رسانده است و این مطلب با تعریف محى الدین عربى از تعریف «مقام» سازگارى دارد: «به فعلیت رسیدن کمالاتى است که انسان مؤمن در مسیر سلوک خویش مى تواند تحصیل کند.»24

جمع بندى

با کنارهم چیدن نکات استفاده شده از آیات، مى توانیم به دو پرسش اولیه پاسخ دهیم. با توجه به اینکه از هریک از شفاعت کننده و شفاعت شونده پرسش گرى شده بود، پاسخ را در دو بخش ارائه مى نماییم:

الف. نسبت به شفاعت کننده

از آیات دسته چهارم استفاده گردید که تنها کسى مى تواند شفاعت کند که به اذن الهى موانع در مورد وى برطرف شده باشند. از آیات دسته سوم نیز چنین برمى آید که دریافت اذن الهى، وابسته به آماده کردن اسبابى از سوى شفیع است. از منظر دسته دوم آیات نیز شفاعت کردن مقامى اکتسابى است و با انجام کارهایى مى توان واجد آن گردید.
از آیات دسته هشتم نیز استفاده گردید که نماز شب و نیایش در سحر مى توانند سبب شوند که انسان به درجه اى از قرب برسد که یکى از آثار آن، شفاعت کبرى مى باشد که ستایش همگان را برمى انگیزاند. البته مصداق اتم آن شخص پیامبر صلی الله علیه و اله است، ولى دلیلى بر اختصاص این مقام معنوى به شخص پیامبر صلی الله علیه و اله وجود ندارد. از این رو، مى توان به پرسشى که در ابتداى مقاله مطرح گردید، چنین پاسخ داد: این امکان وجود دارد که آدمى با انجام برنامه هاى الهى، همانند تهجد به میزان ایمان و عمل خویش، تکوینا، به بارگاه قرب پروردگار راه یافته و به همان میزان سهمى از مقام محمود دریافت نماید و در نتیجه، خواهد توانست شفیع دیگران شود. به عبارت دیگر، هر مؤمن متهجدى در شعاع ایمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، هرچند مصداق اتم و اکمل این آیه شخص پیامبر صلی الله علیه و اله است.
در دسته هشتم از آیات، اشاره کردیم که هرچند واژه «مقام» در آیه شریفه به معناى لغوى خویش به کار رفته است، ولى تعریف اصطلاحى «مقام معنوى» در عرفان نظرى نیز بر آن تطبیق مى کند؛ چراکه پیامبر صلی الله علیه و اله با رسیدن به «مقاما محمودا» کمالى را در مسیر سلوک خویش به فعلیت رسانده است و این مطلب، با تعریف اصطلاحى عرفان نظرى از «مقام» سازگارى دارد: «به فعلیت رسیدن کمالاتى است که انسان مؤمن در مسیر سلوک خویش مى تواند تحصیل کند.»
بنابراین، رابطه اى مستقیم بین شفاعت کردن و مقام معنوى فرد وجود دارد، به گونه اى که شفاعت کردن از آثار مقام معنوى است که فرد مؤمن با اجراى برنامه هاى الهى، همانند برپاداشتن نماز شب، از آن بهره مند مى گردد.

ب. نسبت به شفاعت شونده

1. پیش تر از آیه «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ... یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْما فَاغْفِرْ...»استفاده کردیم که شفاعت متفرع بر رحمت واسعه الهى است.
2. هرچند رحمت الهى عام است، ولى از دسته چهارم از آیات استفاده گردید که در حالت عادى موانعى نسبت به شفاعت شدن و برخوردارى از رحمت واسعه الهى وجود دارد و این موانع همواره باقى است، مگر آنکه خداوند اذن داده و این موانع را برطرف نماید. همان گونه که از دسته سوم از آیات نیز استفاده گردید، رابطه شفاعت با شفاعت شونده یک امر اعتبارى صرف و قراردادى محض نیست و فرد براى اینکه مورد شفاعت قرار گیرد و موانع برطرف گردد، باید قابلیت بهره مندى از شفاعت را در خود ایجاد کرده باشد. با توجه به قرینه عقلى حکیم بودن خداوند و نبود بخلى در ساحت الهى براى بهره مندى از رحمت الهى، مى توان عقلاً نتیجه گرفت که تنها کسانى از این رحمت الهى محروم مى گردند که فاقد قابلیت تطهیر و پاک شدن باشند. بدین ترتیب، همچنان که در این عالم، باران (رحمت عام الهى) تنها زمینى را که داراى قابلیت است، بارور مى کند و در آن گل و گیاه مى رویاند و زمینى که این قابلیت را ندارد از آن بهره اى نمى برد، در آن جهان نیز تنها کسى مى تواند از رحمت عام مورد شفاعت قرار گرفتن بهره مند شود که قابلیت بهره مندى از آن را در خود ایجاد کرده باشد.
خلاصه اینکه بهره مندى از شفاعت، اکتسابى است و با انجام کارهایى که منجر به برطرف شدن موانع مى گردند مى توان واجد آن گردید.
از عبارت «وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»در ذیل آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ... وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» مى توان استفاده کرد که کفر مانع مورد شفاعت قرار گرفتن مى گردد و کافر با کفرش به خودش ستم کرده و خود را از شفاعت محروم مى نماید. از اینجا معلوم مى شود که شفاعت، با ایمان، که یک مقام معنوى است، ارتباط دارد.
همچنین، آیاتى همانند «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى» نشان مى دهند که یکى از ویژگى هاى لازم براى بهره مندى از شفاعت و برطرف شدن موانع، رضایت الهى از دین فرد است و تا زمانى که این ویژگى حاصل نگردد، فرد مورد شفاعت قرار نمى گیرد.
از سیاق آیاتى همانند «فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»که ظهور در پذیرش تقاضاى فرشتگان دارد و به ویژه آیه شریفه «وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»استفاده مى شود که تقاضاى مورد شفاعت قرار گرفتن کسانى که به رضایت الهى از دینشان رسیده اند، ولى در دنیا دچار لغزش هایى شده اند و این لغزش ها را با خود به عالم دیگر برده اند، پذیرفته شده و آنها از این رحمت واسعه الهى بهره مند مى گردند. از آیاتى نظیر «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ» استفاده کردیم که بهره مندى از نعمت شفاعت، عام بوده و بجز شرک، که امرى اعتقادى است، هر عملى قابل شفاعت و آمرزش است. البته اگر زنگارهاى سیاهى و گناه آن قدر زیاد باشد که اصل اعتقاد فرد را نیز متزلزل کرده باشد از نعمت مورد شفاعت قرار گرفتن محروم خواهد بود؛ چراکه رضایت الهى از دین وى مورد خدشه قرار خواهد گرفت.
ظهور عرفى شمول رحمت و مغفرت الهى از راه شفاعت این است که به همان سان که توبه سبب محو کدورت ناشى از سیئات و لغزش هاى آدمى مى شود، با شفاعت انبیا اولیا و فرشتگان نیز آثار لغزش ها از نفس شخص گناهکارى که قابلیت بهره مندى از شفاعت را داراست، پاک مى شود. در برخى روایات25 نیز وارد شده که پیامبر صلی الله علیه و اله برخى افراد را درحوض کوثرشست وشومى دهند.تعبیربه«شست وشو»، ظهور در از بین رفتن آلودگى هاى قبلى دارد.
همچنین، از آیات دال بر تجسم اعمال در آخرت استفاده مى گردد که ورود نفوس آلوده به کدورت هاى ناشى از گناه به بهشت امکان ندارد. چگونه کسى که روحش آلوده به کدورت هاست بتواند وارد بهشت شود؟
بنابراین، با پذیرش شفاعت شفیعان از سوى خداوند، آلودگى هاى ناشى از لغزش ها در نفس گناهکار زدوده مى شوند.
پیش تر در تعریف «مقام معنوى» اشاره کردیم که مقام معنوى با «به فعلیت رسیدن کمالاتى که انسان مؤمن در مسیر سلوک خویش تحصیل مى کند» تعریف مى گردد و چون نفسى که آلودگى ها از آن زدوده شده، در مقام مقایسه با نفسى که این آلودگى ها از آن زدوده نشده است، کامل تر است، مى توان به بخش دوم پرسشى که در ابتداى مقاله مطرح گردید، چنین پاسخ داد: فردى که از شفاعت بهره مند شده، اولاً، پیش تر از مقام معنوى ناشى از ایمان و دین صحیح بهره مند بوده و ثانیا، با مورد قبول قرار گرفتن شفاعت وى، از مقام معنوى بالاترى نسبت به قبل از بهره مندى از شفاعت برخوردار مى گردد. بنابراین، مى توان نتیجه گرفت که هریک از بهره مندى از شفاعت و یا شفاعت کردن دیگران از آثار تکوینى دست یابى به مقام معنوى خاصى مى باشند.

منابع

ـ آلوسى، محمودبن عبداللّه، روح المعانى، چ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405ق.
ـ ابن عربى، محیى الدین، الفتوحات المکیة، ترجمه محمد خواجوى، تهران، مولى، 1385.
ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
ـ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، بیروت، دفتر نشر الکتاب، 1404ق.
ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چ دوم، قم، البلاغه، 1415ق.
ـ طاهرى خرم آبادى، سیدحسن، شفاعت، چ دوم، قم، بوستان کتاب، 1385.
ـ طباطبائى، سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1417ق.
ـ عبدالوهاب، محمدبن، کشف الشبهات، مدینه، وزارة الشوون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد، 1418ق.
ـ عیاشى، محمدبن مسعود، کتاب التفسیر، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، چاپخانه علمیه، 1380.
ـ فخر رازى، محمدبن عمر، مفاتیح الغیب، چ دوم، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
ـ فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدى مخزومى، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، تفسیر صافى، تهران، صدر، 1415ق.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، تصحیح على اکبر غفارى، چ سوم، قم، دارالکتب الإسلامیه، 1388.
ـ مصباح، محمدتقى، آموزش عقاید، چ دهم، تهران، امیرکبیر، 1377.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ سیدحسن طاهرى خرم آبادى، شفاعت، چ دوم، قم، بوستان، 1385.
2ـ خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ص 261؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 183.
3ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ص 263.
4ـ نظیر «والشفع و الوتر» فجر: 3.
5ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 482.
6ـ شفاعت به معناى مذکور، از مسلمات دین مبین اسلام به شمار مى رود و در این زمینه، علاوه بر آیات متعدد قرآنى، روایات فراوانى از طریق شیعه و سنى نقل شده است، هرچند بین خود عامه در تفسیر شفاعت اختلاف وجود دارد. مثلاً، معتزله همانند جاراللّه زمخشرى معتقدند: شفاعت مربوط به رفع عقاب نیست، بلکه مربوط به ازدیاد ثواب است. در مقابل، اشاعره همانند (فخر رازى) اعتقاد دارند که شفاعت مربوط به رفع عقاب است. البته هر دو دسته در اصل وجود شفاعت اختلافى ندارند.
7ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، القاموس المحیط، ج 4، ص 238.
8ـ محى الدین ابن عربى، فتوحات المکیة، ترجمه محمد خواجوى، ج 9، ص 23.
9ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشاف، ج 4، ص 130.
10ـ محمدبن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص 15.
11ـ محمدبن عبدالوهاب با استناد به این دسته از آیات گفته است: «این آیات نشان مى دهند که شفاعت تنها بعد از اذن خداوند واقع مى شود و نه پیامبر و نه غیر پیامبر شفاعت نمى کنند، مگر آنکه خداوند اجازه دهد و چون خداوند فقط براى شفاعت اهل توحید اجازه مى دهد، روشن مى شود که شفاعت تنها مخصوص به خداست و باید شفاعت را از او بخواهیم.» محمدبن عبدالوهاب، همان، ص 15 در این استدلال، نتیجه «ما باید از خداوند طلب شفاعت کنیم» با سایر مقدمات سازگار نیست؛ چراکه به تصریح آیه شریفه، خداوند به دیگران اذن به شفاعت کردن مى دهد. بنابراین، وقتى خداوند به دیگران اذن شفاعت کردن مى دهد، چه مانعى دارد که از دیگران هم طلب شفاعت کنیم؟ خلاصه، این نتیجه که «نباید از غیر خدا طلب شفاعت کرد» از آن مقدمات قابل استنتاج نیست.
12ـ محمدبن یعقوب کلینى، کافى، تصحیح على اکبر غفارى، ج 1، ص 183.
13ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 278؛ محمدبن عمر فخر رازى، التفسیرالکبیر، ج 22، ص 138و139؛ محمودبن عبداللّه آلوسى، روح المعانى، ج 10، ص 104.
14ـ محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 3، ص 112.
15ـ فخر رازى، همان، ج 22، ص 136.
16ـ تفسیر این آیه به شفاعت فرشتگان، اختصاص به شیعه ندارد و زمخشرى در تفسیر کشاف بدین تفسیر تصریح نموده است ر.ک: محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 4، ص 151؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 309؛ ملّامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 4، ص 335.
17ـ ر.ک: محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 3، ص 209؛ فخر رازى، همان، ج 27، ص 579؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 18، ص 111.
18ـ فخر رازى، همان، ج 21، ص 25؛ ابوحیان اندلسى، البحرالمحیط، ج 7، ص 100.
19ـ محمدبن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، ج 2، ص 314؛ ملّامحسن فیض کاشانى، همان، ج 3، ص 211.
20ـ فخر رازى، همان، ج 21، ص 387؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 13، ص 176.
21ـ محمودبن عمر زمخشرى، همان، ج 2، ص 687.
22ـ محمودبن عبداللّه آلوسى، همان، ج 15، ص 140.
23ـ منظور ما این نیست که هر مؤمنى به مقام محمود موردنظر آیه مى رسد، بلکه مدعاى ما این است که آیه به مقتضاى تعلیل نشان مى دهد تهجد علت رسیدن به مقام محمود است و روایات مطرح، هم در تفاسیر شیعه و هم در تفاسیر سنى، نشان مى دهند که «مقام محمود» شفاعت کردن است. هرچند مصداق اتم مقام محمود مطرح در آیه، شخص پیامبر صلی الله علیه و اله است، ولى دلیل محکمى بر انحصار این ویژگى در شخص پیامبر صلی الله علیه و اله وجود ندارد.
24ـ محى الدین ابن عربى، همان، ج 9، ص 23.
25ـ همانند محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 158، روایت 3؛ ج 8، ص 37، روایت 12، ص 57و58، روایت 37.


منبع : فرهنگ و معارف قرآن
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان