ماهان شبکه ایرانیان

نقش محوری تیپ ۱۲ قائم(عج) در عملیات مرصاد

۲۵ کیلومتر که گذشتیم رسیدیم به گردنه‏ «چهارزبر» که الان اسمش را گذاشته‏‌اند گردنه «مرصاد». من یک‌دفعه دیدم وضعیت غیر عادی است، با خاکریز جاده را بستند. یک عده پشتش دارند با تفنگ دفاع می‏‌کنند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، احداث خاکریز 2 جداره بر روی عرض جاده‏ «اسلام‏ آباد - کرمانشاه» در بلندترین قسمت ورودی تنگه‏ «چهارزبر»، از جمله تدبیرهای مهمی بود که توسط فرماندهان تیپ 12 قائم (عج) اتخاذ شد و به‌وسیله گردان مهندسی رزمی و همیاری و هدایت نیروهای اطلاعات و عملیات تیپ، از ساعت 3:30 دقیقه بامداد سه‌شنبه 4 مردادماه سال 1367 تا اوایل صبح احداث و تقویت شد. این سد دفاعی ارزشمند به همراه اراده آهنین نیروهای تیپ 12 قائم (عج) به‌طور ویژه و محوری و سایر رزمندگان سپاه اسلام، نقش مهمی در انسداد هجوم منافقین داشته ‏است.

«مهدی مهدوی» در این خصوص می‌گوید: بعد از استقرار گردان‌‏های قمربنی‏‌هاشم (ع) و سیدالشهداء (ع) بر روی تیغه‏‌های اول و دوم تنگه‏ «چهارزبر»، مهندسی تیپ ما به پای کار آمد، چون در حال آماده‌سازی اردوگاه «صادقین» بودیم، چند تا لودر و بلدوزر در آن‌جا وجود داشت. آن شب 2 دستگاه لودر و بلدوزر را راه انداختیم و بچه‏‌های مهندسی تا صبح سه خاکریز، یکی در کنار محل استقرار بچه‏‌های گردان قمر بنی‌هاشم (ع) بین زبر اول و دوم که خاکریز خیلی کیفی نبود و خاکریز دوم نیز به صورت 2 جداره در بالاترین نقطه تنگه در جلوی بچه‏‌های گردان سیدالشهداء (ع) زده شد. البته بعداً خاکریزهای دیگری نیز به سمت کرمانشاه توسط نیروهای قرارگاه احداث شد.

«علی ‏شکری» فرمانده سابق گردان مهندسی تیپ 12 قائم (عج)، در تشریح چگونگی احداث خاکریز در تنگه‏ چهارزبر روایت می‌کند: قبل از عملیات «مرصاد» در مرخصی به سر می‌بردم و حدود یک سالی بود که در واحد عملیات مشغول انجام وظیفه بودم. یکی 2 روز قبل از عملیات، از سپاه «دامغان» تلفن زدند که سریع به منطقه برگردید. من هم بلیت گرفته و به سمت تهران رفتم و در نهایت روز دوشنبه به مقر «صادقین» رسیدم. چون جای مشخصی در مقر نداشتیم، جلوی چادر فرماندهی کنار چشمه آبی استراحت می‌‏کردیم. حدود ساعت 11 دقیقه شب سوم مردادماه بود که برادر «مهدوی» آمد و گفت: «علی پا شو! حمله شده! پا شو لودر و بلدوزر را راه بیانداز!»

گفتم: «من که مهندسی نیستم». با تاکید ایشان و بعد از آگاهی از وضعیت خاص پیش آمده، بالاخره بلند شدم و اطاعت امر کردم. چون من درگذشته مسئول مهندسی بودم بچه‏‌ها مرا می‏‌شناختند و حرفم را گوش می‏‌دادند. من سریع به طرف چادر مهندسی رفته و توانستم 2 نفر از بچه‌های راننده لودر و بلدوزر را پیدا کنم. حدود یک تا یک ساعت و نیم طول کشید تا بتوانیم دستگاه را آماده کنیم. بالاخره یک دستگاه لودر و یک دستگاه بلدوزر با یک وانت و موتور و چند نفر از نیروها را راه انداختیم و به سمت «چهارزبر» حرکت کردیم. توی راه (در جاده خاکی مقر) برای اینکه بولدوزر جوش نیاورد، مجبور بودیم بلدوزر را به جلو و عقب راه ببریم. در همین موقع بود که برادر «مهدوی» رسید و گفت: «چرا بلدوزر را اینقدر جلو و عقب می‏کنی؟ تندتر برو. عجله کن!»

گفتم: «واقعیت این است که دستگاه بلدوزر اگر بخواهد با پای خودش حرکت کند باید یک مقداری جلو و عقب کنی تا جوش نیاره».

از شانس بد ما بلدوزر بعد از چند دقیقه‌‏ای جوش آورد و جواب کرد و ما ماندیم با یک دستگاه لودر. حدود چهار تا پنج ساعت از زمان حرکت ما گذشته بود تا اینکه به نزدیکی گردنه رسیدیم. من به راننده لودر گفتم: «شما این‌جا بایست تا من برم ببینم باید چه‌کار کنیم.»

من رفتم جلو دیدم صدای تیراندازی می‏‌آید، آر. پی. ‏جی شلیک می‏‌کنند، یک‌سری گندم‌زارها هم آتش گرفته‏ و صدای داد و فریاد بچه‏‌ها هم می‌‏آمد. گردان قمربنی‏‌هاشم (ع) به فرماندهی برادر «رجب‌علی ‏بینایی» در زبر جلو با دشمن درگیر بود. ما با توجه به تجربیات حاصل از عملیات‏‌های گذشته و با تدبیر فرماندهان، از نماز صبح تا روشن شدن هوا (حدود ساعت 3:30 تا 5 صبح چهارم مردادماه) در ابتدای دهنه تنگه‏ «چهارزبر» خاکریز زدیم. آسفالت جاده «اسلام آباد - کرمانشاه» را هم نکندیم. بلکه از ترانشه بغل جاده خاک گرفته و به وسط جاده می‌ریختیم.

برای اینکه نیروهای خودی و دیگران و کسانی که بنا به ضرورت می‌بایست عبور کنند به‌راحتی قابل کنترل باشند، خاکریز را به صورت 2 جداره و به شکل زیگزاک زدیم که با دو سه فرمان می‏‌شد از آن عبور کنی. بعد از احداث خاکریز، عده‌‏ای از بچه‏‌های گردان‏‌های ما که روی ارتفاعات بودند، آمدند و پشت آن مستقر شدند. احداث خاکریز بهترین تدبیری بود که در آن موقع اندیشده‏ شد.

قبل از احداث خاکریز اصلی توسط مهندسی تیپ در دهنه تنگه ‏«چهارزبر»، نیروهای اطلاعات عملیات تیپ با یک دستگاه بلدوزر خاکریزی را با کیفیت کم، بین دو زبر تنگه احداث می‌کنند.

«محمود حاج ‏قائمی» نیز درباره چگونگی احداث این خاکریز می‌گوید: من و چند نفر از بچه‏‌های اطلاعات برای شناسایی و جمع‌‏آوری اطلاعات به سمت گردنه «حسن‌آباد» رفته‏ بودیم. من اولین کسی بودم که برگشتم تا گزارش اطلاعات به‌دست آمده را به اطلاع فرماندهان برسانم. بعد از ارائه گزارش، برادر «چیذری» گفت: «سریع برو اون بلدوزر را بردار و بیار تا خاکریز بزنیم!»

من بلدوزر و راننده‌‏اش را برداشتم تا بین زبر اول و دوم خاکریز بزنیم. راننده بولدوزر می‏‌گفت: «زیر آتش نمی‏شه بریم خاکریز بزنیم».

همین‌طور که مشغول زدن خاکریز بودیم تیری به رادیاتور بولدوزر خورد. آب هم در آن‌جا گیر نمی‌‏آمد. با یک بدبختی، یک 20 لیتری آب گیر آوردیم و من خودم روی اتاقک بلدوزر نشستم و آب را در داخل رادیاتور می‌ریختم؛ و به راننده‏‌ بلدوزر می‏‌گفتم: «تو خاکریز بزن، من آب می‌آورم و توی رادیاتور می‌‏ریزم.»

بلدوزر، یکی 2 بار که جلو عقب کرد، توانست خاکریزی به ارتفاع 80-90 سانتی‏‌متر بزند. وضعیت به جایی رسید که به دلیل آتش زیاد، دیگر نمی‌‏شد در آن‌جا به زدن خاکریز ادامه داد. آمدیم عقب‌‏تر که بلدوزر توانش تمام شد و از همه جایش دود زد بیرون. آب رادیاتور که تمام شد، موتورش مشکل پیدا کرد و رفت عقب.

«علی‏ وحیدی» جانشین گردان سیدالشهداء (ع) درباره خاکریز احداث شده و استقرار نیروهایش در پشت خاکریز بیان می‌کند: ما حدود ساعت 3 صبح که به تنگه رسیدیم، صدای پراکنده تیراندازی هم می‌آمد. یک خاکریز ضعیفی در جلوتر از دهانه تنگه زده‏ شده‏ بود و یک خاکریز دیگر نیز بچه‏‌های مهندسی ما در دهانه تنگه احداث کرده ‏بودند.

ما گفتیم این خاکریز کفایت نمی‏‌کند؛ بنابراین تصمیم بر این شد که این خاکریز تقویت شود. خاکریز دوم که زده شد، یک گروهان از آن و گروهان دیگر را در سمت چپ و جلو آن آرایش دادیم.

«علی صیاد شیرازی» در صبح روز چهارم مرداد که برای انجام ماموریت شناسایی از روی تنگه‏ «چهارزبر» عبور می‏‌کرد، با ناباوری و تعجب مشاهدات خود را از خاکریز احداث شده و نیروهای پشت خاکریز چنین بیان کرد:

«ساعت 5 صبح 4 مردادماه همه خلبان‏‌ها در پناهگاه آماده بودند. توجیه‌شان کردیم که اوضاع خراب است. 2 هلی‌کوپتر جنگی کبری و یکی 214 آماده ‏بشوند و با من بیایند. اول ببینم کار از کجا شروع کنیم؟ بعد بقیه آماده ‏باشند که تا گفتیم، بیایند».

این 2 تا کبری را داشتیم. خودمان توی هلیکوپتر 214 نشستیم. گفتم: «همین جور سر پایین برو جلو، ببینم این منافقین کجایند. همین‌‏طور که از روی جاده می‏‌رفتیم، نگاه می‌کردیم. مردم سرگردان را می‏‌دیدیم. 25 کیلومتر که گذشتیم رسیدیم به گردنه‏ «چهارزبر»، که الان اسمش را گذاشته‏‌اند گردنه «مرصاد». من یک دفعه دیدم وضعیت غیرعادی است. با خاکریز جاده را بستند. یک عده پشتش دارند با تفنگ دفاع می‏‌کنند. ملائکه و فرشتگان بودند! از کجا آمده بودند؟ کی به آن‌ها ماموریت داده بود؟ معلوم نبود. هلی‌کوپتر داشت می‏‌رفت. یک دفعه نگاه کردم مقابل، آن‌طرف خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر، همین جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌‏آورند تا از این خاکریز رد بشوند...».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان