ماهان شبکه ایرانیان

ارزشمندترین اشک‌ها

اگر دشمنان دین جرم و خطای بزرگی مرتکب شوند و به سرزمین‌های اسلامی تجاوز کنند، بر هر مسلمانی واجب است به جنگ با او برخاسته و او را تنبیه کند؛ امّا گاهی حاکمی در سرزمین‌های اسلامی دچار جرم و گناه علنی می‌شود و می‌خواهد دین اسلام را به انحراف بکشاند؛ اینجا نیز برعهدة مسلمانان است به مخالفت با او برخاسته و او را از حکومت عزل کنند

ارزشمندترین اشک‌ها

 

مظلومیت و بی‌گناهی سیدالشهدا (ع)  و خاندان او

اگر دشمنان دین جرم و خطای بزرگی مرتکب شوند و به سرزمین‌های اسلامی تجاوز کنند، بر هر مسلمانی واجب است به جنگ با او برخاسته و او را تنبیه کند؛ امّا گاهی حاکمی در سرزمین‌های اسلامی دچار جرم و گناه علنی می‌شود و می‌خواهد دین اسلام را به انحراف بکشاند؛ اینجا نیز برعهدة مسلمانان است به مخالفت با او برخاسته و او را از حکومت عزل کنند. حضرت سیّدالشهدا (ع)  وقتی مشاهده کردند یزید آشکارا گناهان کبیره انجام می‌دهد و اعتقادات دینی را منحرف می‌کند به مخالفت و مبارزه با او برخاسته و او را شایستة حکومت بر مسلمانان نمی‌دانستند. این عمل همان وظیفه‌ای است که برعهدة تک‌تک مسلمانان بود؛ امّا آنان اقدام به جنگ با سیّدالشهدا (ع)  کردند و در نبردی ناعادلانه و ناجوانمردانه ایشان را به شهادت رساندند. مگر ایشان چه جرم و خطا و عمل نادرستی مرتکب شدند که حاکمان و مدّعیان اسلام به جنگ علیه ایشان پرداختند؟

«حضرت سکینه[1]3 پس از واقعة عاشورا در عالم رؤیا بانویی را مشاهده می‌کند که در مرکبی نشسته و دست‌ها را بر روی سرش می‌گذارد و بسیار اشک می‌ریزد. ایشان سؤال می‌کند این بانو کیست؟ در پاسخ می‌گویند: ایشان حضرت زهرا(س) مادرِ پدرِ شماست. حضرت زهرا(س) رو به حضرت سکینه(س) فرمود: در روز قیامت، از خداوند و پیامبر (ص)  می‌خواهم از کسانی که به کربلا آمده و حسین (ع)  مرا به شهادت رساندند، بپرسند: جرم حسین (ع)  من چه بود؟»[2]

قاتلان حضرت سیّدالشهدا (ع)  انسان‌های سنگدل و بی‌رحمی بودند. اگر یزید و لشگریان او به آنان القاء شده بود که حضرت سیّدالشهدا (ع)  و یارانش خطاکارند، امّا طفل شش ماهه چه خطایی مرتکب شده بود که بر گلوی او تیر سه شعبه زدند، مگر خاندان حضرت چه گناهی کردند که آنان را مظلومانه اسیر کرده و اموال‌شان را غارت کردند.

اخبار غیبی شهادت سالار شهیدان (ع)  توسّط پیامبر (ص)

خداوند اولین روضه‌خوان حضرت سیّدالشهدا (ع)  بود و به این خاطر تمام پیامبران، از مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع)  آگاه بوده و اشک ریختند.[(س) ] رسول خاتم (ص)  نیز در طول حیات شریف‌شان چندین مرتبه شهادت فرزند گرامی‌شان را برای نزدیکان بازگو کردند. یکی از این افراد، امّ سلمه،[4] همسر پیامبر (ص)  بود. در منابع روایی آمده است:

«دَفَعَ رَسُولُ الله (ص)  إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ قَارُورَةً فِیهَا رَمْلٌ مِنَ الطَّفِّ ؛

روزی پیامبر خاتم (ص)  ظرف شیشه‌ای که در آن خاک نرمی بود، به امّ سلمه داد و فرمود:

 إِذَا تَحَوَّلَ هَذَا دَماً عَبِیطاً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ (ع) ؛

هرگاه این خاک به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین (ع)  به قتل می‌رسد.

امّ سلمه، این ظرف شیشه‌ای را بالای طاقچه قرار داد. سال‌ها از این ماجرا می‌گذشت. روزی امّ سلمه در عالم رؤیا، پیامبر (ص)  را مشاهده کرد که خاک را بر روی سر خود ریخته و ناله می‌زند. امّ سلمه عرض می‌کند: چه اتفاقی افتاده است؟ حضرت فرمود:

 وَثَبَ النَّاسُ عَلَى ابْنِی فَقَتَلُوهُ وَ قَدْ شَهِدْتُهُ قَتِیلًا السَّاعَةَ

ساعتی پیش، مردمی مزدور و منافق بر فرزندم حمله کرده و او را به شهادت رساندند.»

امّ سلمه پریشان خاطر و هراسان از خواب بیدار شد. سپس به سمت ظرف شیشه‌ای رفت و دید خاک نرم، تبدیل به خون شده است. در همان لحظه به اخبار غیبی حضرت ایمان آورد و در غم حضرت سیّدالشهدا (ع)  گریست.[5]

بی‌تابی رسول خاتم (ص)  از گریستن سیّدالشهدا (ع)

یکی از دستورات تربیتی دین مبین اسلام آن است که والدین پس از ازدواج فرزندان خود، به ویژه فرزندان دختر، به منازل آنان بروند و محبّت خود را به آنان آشکار سازند؛ همچنین از نوادگان کودک خود غافل نباشند و همانند حضرت سیّدالشهدا (ع)  دست نوازش بر سر کودکان و خردسالان بکشند.

رسول خدا (ص)  که مظهر رحمت الهی است، تا زمانی که در قید حیات بودند، به منزل دختر گرامی‌شان، حضرت زهرا(س) می‌رفتند و از احوال ایشان و دیگر اعضای خانوادة وحی جویا می‌شدند. ایشان هنگام ورود، خطاب به آنان می‌فرمودند:

«السَّلامُ علیکُم یا اهلَ بیتِ النَبُوّةِ»[6]

هرگاه ایشان صدای گریه فرزندشان، امام حسین (ع)  را می‌شنیدند به حضرت زهرا(س) می‌فرمودند: «این فرزندم را آرام کن؛ زیرا من طاقت گریة حسین را ندارم.»[7]

اشک عاشقانة حضرت شعیب (ع)

اشک و گریة عادی هیچ سودی برای انسان ندارد؛ امّا دو نوع اشک و گریه از پر ارزش‌ترین گوهرهای عالم آفرینش به شمار می‌رود: یکی گریة برای پروردگار و دیگری گریة بر مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع)  و دیگر معصومین:.

گریه برای پروردگار، برای هر فردی مفهوم خاصّی دارد؛ گریة انسان گنهکار، گریة خوف و ترس از عذاب الهی است، امّا گریة عاشقان، گریة شوق است. یکی از این عاشقان، حضرت شعیب (ع)  است. مرحوم ملّا احمد نراقی[8] نقل می‌کند: آن حضرت برای شوق رسیدن به لقای الهی، آن چنان گریست که دیدگانش آسیب دید و بینایی خود را از دست داد. بعد از مدتی خداوند متعال قوّة بینایی را به او بازگرداند. سپس او چنان گریه کرد که دوباره از شدّت گریه کور شد و خداوند بار دیگر او را بینا کرد. این عمل سه مرتبه تکرار شد. بعد از مرتبة سوم پروردگار به حضرت شعیب (ع)  فرمود: «به تو ضمانت خواهم داد که در روز قیامت رستگار شده و وارد بهشت شوی، دیگر این‌گونه گریه نکن.» حضرت در پاسخ فرمود: «پروردگارا! خودت می‌دانی من کاری به بهشت یا جهنّم ندارم؛ من عاشق توام و فقط به عشق رسیدن به تو می‌گریم.»[9]

تفاوت اشک برای خدا و اشک برای امام حسین (ع)

گریة شوق یا خوف از پروردگار ویژة انسان‌هاست و دیگر موجودات، أعمّ از ملائکه و آسمان‌ها و زمین چنین گریه‌ای ندارند؛ زیرا آنان نه شوق رسیدن به لقای الهی دارند و نه گنهکارند که از خوف عذاب الهی بگریند و فقط انسان است که سحرگاه در حال عبادت و توبه از گناه گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. بطور خلاصه باید گفت اشک برای خدا ویژة انسان‌های عاشق و شیفتة خدا و انسان‌های گنهکار است. امّا در مورد حضرت سیّدالشهدا (ع)  تمام موجودات برای مصائب ایشان گریستند. موجوداتی همانند فرشتگان و جّنیان، آسمان‌ها و زمین، حتّی پرندگان هوا و ماهیان دریا برای حضرت اشک می‌ریزند. بنابراین شیعیان در اشک ریختن برای سرور شهیدان، با تمام موجودات شریک هستند.

 

پی نوشت ها:

 

[1]. سَکینه، دختر امام حسین(ع) و مادرش رباب دختر امرئ القیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده‌اند و لقب وی را سکینه نهاده‌اند که به معنی وقار و سکون است. از سخن امام حسین(ع) خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!/خیرالنساء» در می‌یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده است. آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت و در قبرستان بقیع مدفون گشت.

[2]. بحارالأنوار:45/140-141؛ لهوف فی قتلی الطفوف:188-189؛ «قالت سکینة فلما کان فی الیوم الرابع من مقامنا رأیت فی المـــــــــنام رؤیاً و ذکرت مناماً طویلاً تقول فی آخره رأیت امرأة راکبة فی هودج و یدها موضوعة على رأسها فسألت عنها فقیل لی: هذه فاطمة بنت محمد(ص) أم أبیک فقلت: و الله لأنطلقن إلیها و لأخبرن ما صنع بنا فسعیت مبادرة نحوها حتى لحقت بها فوقفت بین یدیها أبکی و أقول یا أماه جحدوا و الله حقنا یا أماه بددوا و الله شملنا یا أماه استباحوا و الله حریمنا یا أماه قتلوا و الله الحسین(ع) أبانا فقالت لی: کفى صوتک یا سکینة فقد قطعت نیاط قلبی هذا قمیص أبیک الحسین(ع) لا یفارقنی حتى ألقى الله به.»

[3]. علاوه بر آنکه تمام معصومین: برای حضرت سیدالشهدا(ع) گریستند، تمام انبیای الهی: نیز بر این مصیبت عظیم، اشک ریختند. اکنون به چند مورد اشاره می‌شود:

الف-گریة حضرت آدم(ع) بر امام حسین ×

در مورد تفسیر آیه 37 از سوره بقره: ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ  هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم گفته شده است: حضرت آدم(ع) در ساق عرش چند کلمه نگریست، جبرئیل او را بیاموخت که بدان کلمات که اسماء پیامبر(ص) و آل‌پیامبر: بود پناهنده شود و به این گونه سخن کند:قال: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی(ع) ، یا فاطر بحق فاطمه(س) ، یا محسن بحق الحسن و الحسینن8و منک الإحسان».

او نیز خدا را به این کلمات سوگند داد و چون به نام حسین(ع) رسید آتش از قلبش برانگیخت و آب از چشمش بریخت. گفت: ای جبرئیل! چه شد که در ذکر کلمة پنجم قلب من بشکافت و اشک من جاری شد؟ جبرئیل فرمود: این فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا شود که همة مصیبت‌ها در نزد او کوچک باشد. فرمود: ای برادر آن چه مصیبتی است؟

«قال: یقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً، لیس له ناصر ولا معین و لو تراه یا آدم و هو یقول وا عطشاه وا قلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه أحد إلا بالسیوف و شرب الحتوف، فیذبح ذبح الشاة  من قفاه  و ینهب رحلة أعدائه و تشهر رؤسهم، هو و انصاره فی البلدان و معهم النسوان، کذالک سبق فی علم الواحد المنان.»

گفت: کشته می‌شود در حالتی که تشنه باشد و بی‌کس باشد و تنها و فرید باشد و او را ناصری و معینی نباشد. ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی که می‌فرماید: «وا عطشاه وا قلة ناصراه» تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می‌شود که آسمان را نتواند دید و هیچ کس او را جواب نگوید الا با زبان شمشیر و شراب مرگ. پس او را می‌کشند چنان‌که گوسفند را از قفا سر می‌برند، و احمال و اثقال او را دشمنان او به نهب و غارت می‌برند و سر او و اصحاب او را  بر سنان‌ - نیزه‌ها – می‌کنند و در شهرها می‌گردانند و اهل‌بیت او را اسیر می‌گیرند.

چون این سخن به پایان رفت آدم(ع) و جبرئیل چون زن بچه مرده گریستند. (بحارالأنوار:44/245)

ب-اطّلاع یافتن حضرت نوح(ع) از شهادت امام حسین(ع)

هنگامی که حضرت نوح(ع) بر کشتی سوار شد و روی زمین را گردش نمود و به زمین کربلا رسید، زمین کربلا کشتی او را نگاه داشت. حضرت نوح(ع) از خطر غرق شدن ترسید و فرمود:

«الهی! طفت جمیع الدنیا و ما أصابنی فزع مثل ما أصابنی فی هذه الأرض»، پروردگارا، من جمیع دنیا را گردش کردم و در هیچ موضعی نظیر این زمین خوفناک ندیدم .

فنزل جبرئیل و قال: «یا نوح(ع) ! فی هذا الموضع یقتل الحسین سبط محمد(ص) خاتم الأنبیاء وابن خاتم الأوصیاء(ع) »؛ در این موقع جبرئیل نازل شد و فرمود: اینجا مکانی است که سبط خاتم انبیاء‘ و فرزند خاتم اوصیاء(ع) کشته خواهد شد .

نوح(ع) فرمود: قاتل او کیست؟ جبرئیل فرمود: قاتل او کسی است که اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت می‌کنند.پس نوح او را چهار مرتبه لعنت کرد. سپس کشتی حرکت کرد تا کوهی ظاهر شد و بر آن قرار گرفت.(بحارالأنوار:44/243)

ج-حضرت ابراهیم(ع) و گذر او از قتلگاه امام حسین(ع)

هنگامی که گذر حضرت ابراهیم(ع) به کربلا افتاد و به قتلگاه امام حسین(ع) رسید اسبش به زمین افتاد. آن حضرت از بالای اسب بر زمین فرود آمد، سرش شکست و خون جاری شد. زبان به استغفار گشود و گفت: پروردگارا! آیا از من گناهی صادر شده است؟ جبرئیل نازل شد و فرمود: گناهی از تو سر نزده بلکه در این مکان سبط خاتم انبیاء(ص) شهید خواهد شد و خون تو به موافقت خون او جاری گردید. حضرت ابراهیم گفت: قاتل او که خواهد بود؟ گفت: آن کسی است که اهل آسمان‌ها و زمین او را لعنت خواهند کرد. (بحارالأنوار:44/243)

د- گریة حضرت اسماعیل(ع)

گوسفندان حضرت اسماعیل(ع) کنار شط و نهر و آب فرات می‌چریدند که چوپان براى حضرت خبر آورد که چند روز است گوسفندان از این نهر آب نمى‌خورند. حضرت اسماعیل(ع) سبب آن را از خداوند متعال پرسید؟ در این هنگام جبرئیل نازل شد و فرمود: اى اسماعیل(ع) ! سبب آن را از گوسفندان سؤال کن، آنها به تو می‌گویند. حضرت اسماعیل(ع) از گوسفندان سؤال کرد که به چه جهت آب نمى‌خورید؟ گوسفندان به زبان فصیح گفتند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین× که نوة دخترى پیامبر، محمّد(ص) است در اینجا تشنه کشته مى‌شود. پس ما هم به خاطر این مصیبت محزون هستیم و از این نهر آب نمى‌خوریم، به یاد آن اندوه و غم و غصه‌اى که بر امام حسین(ع) وارد شد. حضرت اسماعیل(ع) ناراحت و گریان فرمود: چه کسى او را به قتل مى‌رساند؟ گوسفندان گفتند: قاتلین آن بزرگوار نفرین شدة آسمان‌ها و زمین‌ و همة خلایق‌ هستند. حضرت اسماعیل(ع) نالان و گریان فرمود: بارالها! بر قاتلین حضرتش لعنت فرست.( بحارالأنوار:44/223)

ه-حضرت موسی(ع) و عبور از کربلای امام حسین(ع)

روایت شده موقعی که حضرت موسی(ع) با یوشع بن نون(ع) به زمین کربلا عبور کردند بند نعل حضرت موسی(ع) پاره شد و خاری به پای آن بزرگوار رفت و خون جاری شد. گفت: پروردگارا! مگر چه گناهی از من صادر شده که بدین کیفر گرفتار شدم؟ «فأوحی إلیه: أن هنا یقتل الحسین(ع) و هنا یسفک دمه فسال دمک موافقة لدمه.»

خطاب رسید: خون حسین(ع) در این موضع ریخته خواهد شد. خون تو نیز برای این که با خون آن حضرت موافقت کند جاری گردید. موسی(ع) فرمود: حسین(ع) کیست؟ خطاب رسید: حسین(ع) سبط محمّد مصطفی(ص) و فرزند علی مرتضی(ع) است. موسی(ع) فرمود: قاتل آن حضرت کیست؟ وحی نازل شد: کشندة او کسی است که ماهیان دریا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند کرد. موسی(ع) هم بر یزید لعنت فرستاد. (بحارالأنوار:44/244) .

و-حضرت سلیمان(ع) و مقتل حسین(ع)

روایت شده است که سلیمان(ع) بر بساط خویش جای داشت و در هوا عبور می‌کرد. ناگاه روزی از زمین کربلا خواست درگذرد، باد بساط او را پراکنده ساخت، چنان‌که سلیمان(ع) بیمناک شد تا مبادا او را به خاک افکند. در این وقت باد از وزیدن بایستاد و بساط او به خاک در افتاد .

«فقال سلیمان(ع) للریح: لم سکنت؟ فقالت: إنّ هنا یقتل الحسین(ع) »

فرمود: ای باد تو را چه افتاد که ساکن گشتی؟ گفت: مقتل حسین بن علی(ع) اینجاست. سلیمان(ع) فرمود: قاتل او چه کسی است؟ باد گفت: «لعین أهل سماوات و الأرض، یزید». پس سلیمان(ع) دست برداشت و او را لعن فرستاد و به دعای بد یاد کرد. در این وقت جن و انس ایمن گشتند و باد وزیدن گرفت و بساط طریق سلامت سپرد. (بحارالأنوار:44/244)

ز-گریة حضرت زکریا(ع) بر امام حسین(ع)

حضرت بقیة الله# در پاسخ سعد بن عبدالله در ضمن حدیثی طولانی می‌فرماید: حضرت زکریا(ع) از پروردگارش درخواست نمود که اسامی پنج تن را به او بیاموزد. جبرئیل(ع) بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هرگاه زکریا اسم محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) را می‌برد اندوهش برطرف می‌شد، ولی همین که اسم حسین(ع) را می‌برد بغض گلویش را می‌فشرد و نفسش به شماره می‌افتاد و گریه‌اش می‌گرفت. روزی فرمود: خداوندا! چه سرّی دارد که هرگاه اسم چهار نفر از اینان را می‌برم غم و اندوهم برطرف می‌شود و خاطرم تسکین می‌یابد، ولی هنگام نام بردن از حسین(ع) اشکم جاری و آه و ناله‌ام بلند می‌شود؟ خداوند متعال، ماجرای  امام حسین(ع) را به او خبر داد و فرمود: ﴿کهیعص﴾ کاف اسم کربلا، هاء هلاکت خاندان پیامبر(ص) ، یاء یزید که به حسین(ع) ظلم و ستم نمود، عین اشاره به عطش و تشنگی حسین(ع) و صاد صبر اوست .

زکریا که این مطالب را شنید سه روز از مسجدش بیرون نرفت و دستور داد کسی بر او وارد نشود و شروع به گریه و زاری نمود و ذکر مصیبت او این عبارت بود: خداوندا! آیا بهترین آفریدگانت به فرزندش مصیبت زده می‌شود؟ آیا چنین مصیبتی بر آستانه آنان فرود می‌آید؟( بحارالأنوار:44/178)

ح-حضرت عیسی(ع) و کربلای حسین(ع)

در خبر است که عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی کربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند که طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و گفت: «إنی لم أدع لکم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین(ع) »؛ نمی‌گذارم شما درگذرید الا آن که یزید را که کشنده حسین(ع) است لعن کنید. عیسی(ع) فرمود: حسین(ع) کیست؟ «قال: سبط محمد النبی الأمی(ص) و ابن علی الولی(ع) »؛ سبط پیامبر(ص) و فرزند علی ولی الله(ع) است .عیسی(ع) پرسید: قاتل او کیست؟ شیر گفت: قاتل او یزید ملعون است که وحوش بیابان‌ها و درندگان صحراها بویژه در روزهای عاشورا او را لعن کنند .پس عیسی(ع) دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود. در این وقت شیر از طریق کناری رفت و حواریّون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور کردند . (بحارالأنوار:44/244)

ط-حضرت محمّد(ص) و تربت امام حسین(ع)

ابوبصیر گوید؛ امام صادق(ع) فرمود: جبرئیل بر رسول خدا(ص) فرود آمد. در آن هنگام حسین(ع) نزد حضرتش به بازی مشغول بود. پس جبرئیل او را آگاه ساخت که امّت ایشان، این فرزند را می‌کشند. رسول خدا(ص) گریست و سپس جبرئیل عرض کرد: آیا تربتی را که بر روی آن کشته می‌شود به شما نشان دهم؟ امام ادامه دادند: ناگاه فاصله میان محل نشستن رسول خدا(ص) و قتلگاه حسین(ع) در زمین فرو رفت، به طوری که دو مکان به هم متصل شدند و جبرئیل مشتی از آن خاک برگرفت. سپس در کمتر از یک چشم بر هم زدن دو مکان از هم دور شدند و به حالت اول خود بازگشتند. سپس جبرئیل خارج شد در حالی که می‌فرمود: خوشا به حال تو ای خاک و خوشا به حال آنکه در اطراف تو کشته می‌شود. (بحارالأنوار:44/232)

البتّه گفتنی است در این زمینه روایات دیگری نیز دربارة سایر پیامبران: موجود است که طالبان می‌توانند به کتاب بحارالأنوار، جلد 44 و کتاب خصائص الحسینیه، مراجعه نمایند .

[4]. نامش هند و دختر ابو امیة مخزومی بود. امّ سلمه همسر گرامی رسول خدا(ص) و امّ المؤمنین بود. وی در ابتدا و در اولین ازدواج خود، همسر ابو سلمة مخزومی بود. او و همسرش از پیشگامان در اسلام بودند. در مهاجرت به حبشه شرکت داشتند. ام سلمه چهار فرزند به نام‌های سلمه، عمر، زینب و درّه داشت. آنان پس از بازگشت از حبشه به مکه، در هجرت دیگری به مدینه مهاجرت کردند.  ابوسلمه در جنگ احد زخم مهلکی برداشت و مدّتی بعد بر اثر آن درگذشت. امّ سلمه بعد از شهادت همسرش و پیش از جنگ احزاب به همسری پیامبر(ص) در آمد. او بعد از حضرت خدیجه(س) ، برترین و با فضیلت‌ترین همسران پیامبر(ص) بوده است. وی پس از رحلت رسول خدا(ص) ارتباط خود را با اهل‌بیت: حفظ کرد و در حادثه سقیفه در برابر ابوبکر به دفاع از امیرالمؤمنین علی(ع) پرداخت و به دلیل دفاع از حق امامت او و حقوق حضرت فاطمه زهرا(س) در فدک، یک سال از دریافت مستمری محروم گردید. در زمان خلافت امام علی(ع) عایشه کوشید امّ سلمه را وادار کند که به گروه مخالفان امام بپیوندد، اما امّ سلمه از پیوستن به آنها سر باز زد و کوشید عایشه را از دشمنی با علی(ع) و رفتن به بصره باز دارد.

       وی آن‌چنان مورد اعتماد اهل‌بیت: بود که امام حسین(ع) به هنگام عزیمت به کربلا، ودایع و امانات مخصوص خود را به وی سپرد. او پس از حادثة کربلا به عزاداری برای شهدای اهل‌بیت: پرداخت و سرانجام در سال 84 قمری دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. (ریاحین الشریعه:2/283-284)

[5]. بحارالأنوار: 45، 232: «وَ جَاءَ فِی الْمَرَاسِیلِ: أَنَّ سَلْمَى الْمَدَنِیَّةَ قَالَتْ دَفَعَ رَسُولُ الله(ص) إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ قَارُورَةً فِیهَا رَمْلٌ مِنَ الطَّفِّ وَ قَالَ لَهَا إِذَا تَحَوَّلَ هَذَا دَماً عَبِیطاً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ قَالَتْ سَلْمَى فَارْتَفَعَتْ وَاعِیَةٌ مِنْ حُجْرَةِ أُمِّ سَلَمَةَ فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَتَاهَا فَقُلْتُ مَا دَهَاکِ یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَتْ رَأَیْتُ رَسُولَالله(ص) فِی الْمَنَامِ وَ التُّرَابُ عَلَى رَأْسِهِ فَقُلْتُ مَا لَکَ فَقَالَ وَثَبَ النَّاسُ عَلَى ابْنِی فَقَتَلُوهُ وَ قَدْ شَهِدْتُهُ قَتِیلًا السَّاعَةَ فَاقْشَعَرَّ جِلْدِی فَوَثَبْتُ إِلَى الْقَارُورَةِ فَوَجَدْتُهَا تَفُورُ دَماً قَالَتْ سَلْمَى فَرَأَیْتُهَا مَوْضُوعَةً بَیْنَ یَدَیْهَا.»

[6]. تفسیر فرات الکوفی: 340؛ فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ [عَلِیُ ] بْنُ مُحَمَّدٍ قِرَاءَةً عَلَیْهِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ الله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع)  [قَالَ :] [لَمَّا] ابْتَنَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِفَاطِمَةَ [(س) ] فَاخْتَلَفَ رَسُولُ الله[(ص) ] إِلَى بَابِهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً کُلَّ غَدَاةٍ یَدُقُّ الْبَابَ ثُمَّ یَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ الله  إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَ ثُمَّ یَدُقُّ دَقّاً أَشَدَّ مِنْ ذَلِکَ وَ یَقُولُ أَنَا [إِنِّی ] سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُم.

[7]. سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد:11/74؛ «و روى الإمام أحمد عن أبی أمامة الباهلیّ رضی الله تعالى عنه قال: قال رسولالله(ص) : «لا تبکوا هذا الصّبیّ» یعنی حسیناً(ع) فکان یوم أمّ سلمة فنزل جبریل(ع) فقال رسول الله(ص) لأمّ سلمة: «لا تدعی أحدا یدخل»، فجاء الحسین(ع) فأخذته و احتضنته، فبکى فخلته یدخل حتّى قعد فی حجر النّبی(ص) فقال جبریل(ع) : إن أمتک ستقتله، قال «یقتلونه و هم مؤمنون؟» قال: نعم، و أراه من تربته.»

[8]. احمد بن محمد مهدى بن ابى‌ذر نراقى، معروف به فاضل نراقى فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان برجستة شیعه در قرن سیزدهم هجری است. وى در سال 1185 ق (مطابق با 1150 ش) در نراق به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را نزد پدر گذراند و سپس سفری به عراق داشت و از محضر عالمان آن سرزمین بهره برد. او نزد اساتیدی مانند سید محمّد مهدی بحرالعلوم، میرزا مهدی شهرستانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و صاحب ریاض درس خواند و پس از وفات پدر، مرجعیت عامة مردم را در وطن خویش عهده‌دار شد. ملا احمد تألیفات بسیاری در علوم مختلف اسلامی داشت که نشان از جایگاه علمی او دارد. از معروف‌ترین آثار او می‌توان به دو اثر فقهیِ «مستند الشیعة» و «عوائد الأیام» و کتاب اخلاقی«معراج السعادة» اشاره کرد. فاضل نراقی در جریان حملة روس‌ها به ایران و اشغال مناطقی از آن با مردم همراه شد و سرپرستی آنان را در تظاهرات بر عهده گرفت. سرانجام در سال 1245 ق در کاشان درگذشت و بدنش را در حرم امیرالمؤمنین ×به خاک سپردند. (أعیان الشیعة:3/184؛ معراج السعادة:16-27)

[9]. معراج‌ السعادة: 724؛ علل الشرائع:1/57؛ «قال رسول الله : بکى شعیب × من حب الله عز وجل حتى عمى، فرد الله عز وجل علیه بصره، ثم بکى حتى عمى فرد الله علیه  بصره، ثم بکى حتى عمى فرد الله علیه بصره، فلما کانت الرابعة أوحى الله إلیه: یا شعیب، إلى متى یکون هذا أبداً منک، إن یکن هذا خوفاً من النار فقد أجرتک، وان یکن شوقاً إلى الجنة فقد أبحتک، قال: إلهی وسیدی أنت تعلم إنی ما بکیت خوفاً من نارک ولا شوقاً إلى جنتک، ولکن عقد حبک على قلبی فلست أصبر أو أراک.»

 

برگرفته از

کتاب: آیین اشک عزا در سوگ سید الشهدا علیه السلام

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان