ماهان شبکه ایرانیان

گفت‌وگو با دکتر بیژن عبدالکریمی

درغیاب «خرد جمعی»

با وجود هشدار‌های پیاپی مسئولان در مورد کمبود برق و لزوم صرفه‌جویی در آن، در روز‌های اخیر شاهد شکسته شدن رکورد مصرف برق در کشور بودیم. با اینکه سال‌ها است همه ما آگاهیم که کشورمان با بحران آب و خشکسالی روبه‌رو است، اما «همت جمعی» و «مشارکت همگانی» برای بهبود شرایط را شاهد نیستیم.

مهسا رمضانی؛ با وجود هشدار‌های پیاپی مسئولان در مورد کمبود برق و لزوم صرفه‌جویی در آن، در روز‌های اخیر شاهد شکسته شدن رکورد مصرف برق در کشور بودیم. با اینکه سال‌ها است همه ما آگاهیم که کشورمان با بحران آب و خشکسالی روبه‌رو است، اما «همت جمعی» و «مشارکت همگانی» برای بهبود شرایط را شاهد نیستیم.
 
درغیاب «خرد جمعی»
 
بیژن عبدالکریمی استاد دانشگاه 
 
 
در مسائل اقتصادی هم رد پای این نوع از برخورد غیرمسئولانه و ناهمدلانه را می‌توان دید که برخلاف توصیه مسئولان اقتصادی، اما باز مردم برای خرید ارز و سکه صف کشیدند و قیمت خرید و اجاره مسکن را بالا بردند و موقعیت را بر یکدیگر سخت کردند.
 
از این رو، بر آن شدیم تا در گپ‌و‌گفتی با دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی، علت این نوع برخورد شهروندان با مشکلات جامعه را ریشه‌یابی کنیم که چرا برخی جوامع، چون ما، برای گذر از بحران‌های خود با چالش مواجه می‌شوند و قدرت سیاسی و کارگزاران موفق نمی‌شوند افکارعمومی را با تصمیمات خود همراه کنند. عبدالکریمی بر این باور است که در جوامعی که قدرت سیاسی مانع از شکل‌گیری «خرد جمعی» می‌شود، شرایط بحرانی هم نمی‌تواند افکار عمومی را با خود و تصمیماتش همراه کند.

گذر از بحران‌هایی، چون بحران آب و برق یا مشکلات اقتصادی، آیا می‌تواند آزمونی برای «خرد جمعی» ما باشد؟
پرسش شما مبتنی بر این امر است که چقدر بتوان در یک جامعه به تشکیل «خرد جمعی» امیدوار بود. معتقدم، در جوامعی همچون جامعه ما که پدیده دولت- ملت مدرن، به نحوی کامل متحقق نشده، ما نمی‌توانیم، به خرد جمعی برسیم.
 
برای ظهور یک خرد جمعی، لوازم و مقدماتی لازم است. به بیان ساده‌تر، وقتی قدرت سیاسی نتواند مطالبات مردم را ادا کند و میل و اراده مردم به منزله منشأ قدرت سیاسی تلقی نشوند، یکی از نتایج و پیامد‌های آن هم این است که مردم در سیاست‌های جمعی و در برنامه‌های توسعه کشور مشارکت، همراهی و همکاری نخواهند داشت. اگر در جامعه‌ای خرد جمعی شکل نگیرد، قدرت سیاسی در مواجهه با بحران‌های خود تنها خواهد ماند؛ نه از حمایت مردم برخوردار خواهد بود و نه از حمایت روشنفکران.
 
با توجه به شرایط موجود، گذر از بحران‌ها چگونه میسر می‌شود؟
باید نوع نگاه به مردم و جامعه دگرگون شود. قدرت سیاسی باید نقش مردم را در تصمیم‌گیری‌ها و در تعیین خط مشی‌ها به رسمیت شناخته و خود را وکیل مردم بداند. درغیر این صورت «سرمایه اجتماعی» بشدت در کشور کاهش یافته و «اعتماد اجتماعی» از بین خواهد رفت. چنانچه در جریان زلزله کرمانشاه هم شاهد بودیم، مردم به برخی نهاد‌های عمومی اعتماد نکردند.
 
اکنون هم ما با بحران آب رو به رو هستیم و اگر مردم تنها 25 درصد مصرف خود را کاهش دهند، ما می‌توانیم به سلامت از این بحران عبور کنیم. اما به نظر می‌رسد که هیچ نوع احساس تعلق فرد به جامعه وجود ندارد، یعنی هر کسی آب و منابع دیگر را به سهولت و با احساس بی‌مسئولیتی و تعهدنداشتن و صرفاً بر اساس منافع فردی مصرف می‌کند و سپس می‌گوید که چرا من باید مصرفم را کم کنم، اما دیگری بیشتر مصرف کند. ازاین رو، معتقدم ما باید فلسفه سیاسی‌مان را به نحوی بازتعریف کنیم که مردم را بیش از پیش به «مشارکت اجتماعی» ترغیب کند.
 
اشاره کردید که تعلق فرد به جامعه کمرنگ شده است، اما ما در دوره‌هایی شاهد مشارکت خوب و مسئولانه مردم هم بوده‌ایم؛ مثلاً در مورد همین زلزله اخیر کرمانشاه که مردم مشارکت اجتماعی خوبی داشتند یا در انتخابات اخیر مجلس یا انتخابات ریاست جمهوری. تحلیل شما، از این جنس رفتار‌های مردم چیست؟
به اعتقاد من، انتخابات اخیر به هیچ وجه واجد وجه ایجابی نبود؛ بلکه بیشتر از وجهی سلبی برخوردار بود؛ یعنی، مردم از هراس اینکه بعضی از جریان‌ها روی کار نیایند به انتخابات روی آوردند و نمی‌توان بر آن عنوان «مشارکت جمعی» گذاشت و مردم از ترس بحران‌های عمیق‌تر وارد انتخابات شدند.
 
تا زمانی که نگاه به مسائل تغییر نکند و «نگاه انسانی» به مسائل نداشته باشیم، دور از انتظار نیست که بحران‌های ما هر روز عمیق‌تر و بیشتر خواهد شد.
 
از کم شدن «سرمایه اجتماعی» سخن گفتید، پیامد این کمرنگ‌شدن چه می‌تواند باشد؟
پیامد‌های اجتماعی و نتایج اقتصادی- سیاسی به همراه خواهد داشت. اگر مردم مثلاً در مصرف برق یا آب صرفه‌جویی کنند، این یک ثروت اجتماعی است. هزینه کمتر و مصرف کمتر به معنای تولید ثروت بیشتر است. قدرت سیاسی از دو طرف با بحران روبه رو است، هم «بحرا‌ن‌های درونی و مطالبات مردم» و هم «بحران‌های بیرونی و فشار‌های قدرت‌های جهانی».
 
قدرت سیاسی در ایران باید متوجه باشد، اگر بخواهد در برابر زورگویی‌های نظام جهانی ایستادگی و مقاومت کند، نیازمند حمایت مردم است؛ لذا قدرت سیاسی باید نگاهش را به مردم و مطالبات آنان در بسیاری از ابعاد تغییر دهد. اما اگر قدرت سیاسی مطالبات مردم را اجابت نکند و نگاه خود را به دلایل ایدئولوژیک تغییر ندهد، نمی‌تواند روی حمایت مردم برای مقاومت در برابر نظام جهانی حساب کند؛ لذا قدرت سیاسی در ایران ناچار است یا در برابر نظام جهانی کوتاه بیاید یا در نگرش خود نسبت به مردم تجدید نظر کند.
 
اگر بخواهید مطالبات اصلی مردم را در سه مؤلفه جای دهید، آن سه مؤلفه چه چیز‌هایی خواهد بود؟
بخش بزرگی از مطالبات بخش نوگرا، طبقه متوسط و طبقات بالای اجتماعی جامعه ایران این است که آنان می‌خواهند خود را به منزله «شهروند جهانی» بفهمند، درحالی که قدرت سیاسی در ایران بر نوعی «بومی‌گرایی» تکیه می‌کند.
 
به قول هگل، بدا به حال ایده‌هایی که تاریخ از آن‌ها حمایت نمی‌کند و ایده بومی‌گرایی ایده‌ای است که در روزگار کنونی تاریخ و فضای فرهنگ جهانی و ملی از آن حمایت نمی‌کند. روزگار، روزگار جهانی شدن است در حالی که قدرت سیاسی در ایران خواهان نوعی بومی‌گرایی و محلی‌گرایی است.
 
دوم اینکه سطح زندگی ما ایرانیان در روزگار کنونی در شأن زندگی یک ایرانی نیست. امروز ما از یک زندگی انسانی که متناسب با شرایط کنونی و سازگار با قرون بیستم و بیست و یکم باشد، برخوردار نیستیم و ساختار‌های کنونی، سازمان اجتماعی کار، سطح تکنولوژی و سطح توسعه ما به هیچ وجه نمی‌تواند انتظارات و مطالبات رو به افزایش توده‌های وسیع جامعه ایرانی را برآورده کند و حتی بدتر آن است که بخشی از جامعه ما، زیر خط فقر یا حاشیه‌نشین هستند و این امر می‌تواند بستر مناسبی برای بروز طغیان‌های اجتماعی باشد و این طغیان‌های اجتماعی می‌تواند آسیب‌های بسیار جدی به حیات اجتماعی ما وارد کند. از همین رو است که روشنفکران ما کمی دل نگران هستند.
 
نکته سوم، آسیب‌های زیست‌محیطی است، مسأله آب، امروز در حال فراگیر شدن است، قدرت سیاسی حتماً باید از مردم بخواهد که وارد صحنه شوند، ورود مردم می‌تواند معجزه کند، اما به شرط اینکه نوع نگاه به مردم تغییر کند و مردم این سرزمین به منزله صاحبان اصلی این سرزمین و پشتوانه اصلی مشروعیت قدرت سیاسی تلقی شوند.
 
اگر نخواهیم با ذهنی منفی به شرایط بنگریم به نظر شما نقطه امیدبخش ما در شرایط کنونی چیست؟
نقطه امیدبخش، عملکرد تفکر و خرد ایرانی است. واقعیت این است که تفکر و خرد ایرانی، وقتی احساس خطر می‌کند، نوعی راه‌حل عملی را جست‌وجو می‌کند که کم‌هزینه‌تر باشد و نمی‌خواهد هزینه‌های بسیاری بدهد و این می‌تواند نقطه امیدبخش ما در شرایط کنونی باشد.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان