چندی است که قطعی برق در کشور شروع شده است و انجام این قطعی ها قطعا از رفاه شهروندان کاسته است. روشن است که دلیل این قطعی فزونی مصرف از تولید است. اگر بخواهیم قطعی برق کاهش یابد یا باید مصرف کاهش یابد و یا تولید افزایش! حال باید میان این دو گزینه کدام را انتخاب کنیم؟
پاسخ عقلایی با پاسخ عوامگرایی کامل متفاوت است. در پاسخ عوامگرایی (پوپولیستی) روشن است که نباید مصرف را کم کرد چرا که از رفاه جامعه کم می کند و باید تولید را افزایش داد! در این راستا میتوان با مجری برنامه حالا خورشید همراه شد و ژست مچ گیری گرفت که چرا دولت در افزایش زیرساختهای انرژی کوتاهی کرده تا این عدم توازن مصرف و تولید رخ دهد! در نگاه اول این استدلال بسیار جالب است؛ زیرا از رفاه انبوه شهروندان (80 میلیون نفر) دفاع می کند و انگشت اتهام را متوجه دولت میکند و چون دولت در فرهنگ سیاسی ایران به کم کاری، ناکارایی و احیانا فساد متهم است، این شیوه از استدلال جذابیت زیادی دارد و به سادگی حمایت توده مردم را جذب میکند.
اما واقعیت مسئله چیست اگر نخواهیم عوامفریبی کنیم و خود را نزد مردم شیرین کنیم؟ واقعیت این است که باید به چند واقعیت توجه کرد و سپس قضاوت کرد. واقعیت اول این است که ایجاد نیروگاه جدید و فعالیت هر نیروگاه جدید هزینهبر است. یعنی به ازای ایجاد هر نیروگاه 1000 مگاواتی (سیکل ترکیبی) باید حداقل حدود 750 هزار یورو هزینه کرد. روشن است که برای کار کردن آن باید از ثروت طبیعی گاز بهره برد. حال سوالی که بلافاصله مطرح میشود این است که آیا صلاح است دولت چنین هزینه ای کند تا رفاه مردم به دلیل کاهش قطع برق کاهش نیابد؟
قطعا پاسخ این سوال را نمی توان بدون تامل بله گفت؛ زیرا همه ما در رفتارهای روزمره خود باید هزینه فایده کنیم. فرض کنید که میخواهید دو چهارراه جلوتر کسی را ببینید. یک گزینه این است که پیاده بروید و یک گزینه این است که تاکسی بگیرید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ پاسخ عموم مردم این است که بستگی دارد. اگر کرایه تاکسی کم باشد انسانها ترجیح میدهند این فاصله را با تاکسی بروند و سریعتر به مقصد برسند اما اگر کرایه تاکسی زیاد باشد ترجیح خواهند داد این فاصله را پیاده طی کنند. حتی ممکن است که این فلسفه را نیز اضافه کنند که پیادهروی به کاهش وزن و افزایش سلامت می افزاید و با خوشحالی بیشتری سختی پیاده رفتن را به جان بخرند. روشن است که اگر به هر دلیل عجله خاصی در کار باشد فرد ممکن است به رغم کرایه بالا بازهم با تاکسی برود زیرا به دلایلی زود رسیدن منافع بیشتری از ضرر ناشی از پرداخت کرایه تاکسی ایجاد می کند؛ لذا رفاه ناشی از سوار تاکسی شدن قیمت دارد و اگر بصرفد افراد از آن رفاه برخوردار میشوند ولی اگر نصرفد، آن رفاه را به رفاه ناشی از حفظ پول و صرف آن در کاری که رفاه مهمتری ایجاد می کند ترجیح خواهند داد.
به همین قیاس باید هزینه فایده کرد که آیا میصرفد حداقل 750 هزار یورو برای ایجاد یک نیروگاه جدید هزینه کرد؟ آیا بهتر نیست که این 750 هزار یورو را مثلا صرف واردات آمبولانس هوایی کنیم تا در تصادفات فراوان تلفات کمتر شود؟ علاوه بر این می صرفد گاز که یک ثروت طبیعی است را صرف تولید برق کنیم یا بهتر است آن را صادر کنیم؟ پاسخ این هزینه فایده چگونه مشخص می شود؟ آیا لازم است تا از افراد جامعه تک تک نظرسنجی کنیم یا باید رای گیری کرد؟ یا اساسا به فکر سازوکارهای پیچیده دیگری بود؟ پاسخ این سوال بسیار راحت است! متغیر قیمت همه این گرفتاری را حل می کند. اگر گاز را به قیمت صادراتی به نیروگاه بدهیم و ارز لازم برای ساخت نیروگاه را هم به قیمت بازار بدهیم آنگاه هزینه برق مشخص می شود. اگر خانوارها و تولیدکنندگان می دیدند که با این قیمت برق برایشان میصرفد که برق مصرف کنند؛ یعنی رفاه و منافع ناشی از مصرف برق بیشتر از زیان ناشی از هزینه کرد مذکور است! هر کسی که بخواهد یک نیروگاه ایجاد کند و این سرمایه گذاری را انجام دهد تلاش می کند تا در تحلیل های اقتصادی دریابد که اگر برق تولید کرد در قیمتی که عرضه خواهد کرد مشتری خواهد داشت یا نه. اگر احساس کند با این قیمت مشتری به اندازه کافی نخواهد بود ممکن است قید ایجاد نیروگاه را بزند.
این راه حل ساده وقتی از دسترس خارج می شود که حکومت (اعم از دولت یا مجلس یا قوه قضائیه) اجازه ندهد قیمت برق منعکس کننده هزینه های تولید باشد. در این صورت هزینه فایده ای که مصرف کنندگان و تولیدکنندگان میکنند دیگر صحیح نیست. در ایران قیمت تمام شده برق بیش از 100 تومان به ازای هر کیلووات است اما به خانوارها برای مصرف حدود 60 تومان داده میشود و دولت تعهد میکند که مابه التفاوت را بپردازد. این کار مثل این میماند که اگر کرایه تاکسی برای دو چهار راه 2000 تومان باشد دولت تعهد کند که 1000 تومان می دهد و تاکسی دار صرفا 1000 تومان بگیرد. در این صورت خیلی از کسانی که در قیمت 2000 تومان حاضر به سوار شدن تاکسی برای دو چهارراه نبودند اینک در قیمت 1000 تومان سوار می شوند. به همین قیاس اگر قیمت برق 100 تومان بود شاید خانوارها رفاه ناشی از خنکا در فصل تابستان را کاهش می دادند و ترجیح می دادند تا مصرف برق کمتری داشته باشند ولی وقتی قیمت برق نصف هزینه تمام شده است انگیزه مصرف بیشتر می شود. نتیجه این وضعیت این می شود که متوسط مصرف برق در خانوارهای ایرانی به مراتب بیشتر از مصرف برق در کشورهای ثروتمند و توسعه یافته است. معنای مشخص این امر آن است که ثروت کشور به جای اینکه صرف هزینه های واجب تر مثل توسعه راه آهن و مترو، ایجاد آمبولانس هوایی، بهبود فضای مدارس و اموری از این دست شود صرف ساخت نیروگاههایی شده که شاید لازم نبوده است. از آن بدتر این که گاز که ثروتی بین نسلی است و باید صرف اموری شود که منافع آن به همه نسلها برسد تنها صرف یک رفاه موقتی مثل خنک شدن یا روشن شدن فضای خانه می شود که اثری ماندگار ندارد!
این امر حتی در مورد تولیدکنندگان نیز صادق است. اگر قیمت برق کم باشد ممکن است کارخانه ای که برق زیادی مصرف می کند فعالیتش توجیه اقتصادی بیابد و ایجاد و راه اندازی شود؛ اما آیا چنین صنعتی به صلاح کشور است؟ آیا صلاح است که مثلا گاز گران را صرف تولید کالایی کرد که ارزش کمی دارد؟ هیچ عقلی آن را توجیه نمی کند. اگر قیمت برق اصلاح شود شاید برخی صنایع حتی توجیه فعالیت خود را از دست بدهند اما چه باک چون این تعطیل شدن به معنی آنست که منابع در اقتصاد به درستی تخصیص می یابند.
در نهایت اینکه اگرچه بلندگوهای پوپولیسم در جامعه قطعی برق را بهانه دیگری برای فشار به دولت برای هدر دادن دیگر منابع کشور کرده اند اما باید به هوش بود تا فریب چنین استدلالهای به ظاهر جذاب اما خطرناکی را نخورد. تا وقتی که ما سم پوپولیسم را از ذهن توده و مسئولان پاک نکنیم بعید است که بتوانیم سیاستهای اقتصادی درستی اتخاذ کنیم.