وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ. بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.
و یهود و نصارى گفتند: خدا براى خود فرزندى گرفته!
خدا «از هر نقص و عیب و اوصاف بى پایه و باطلى که به حضرتش مى دهند» منزه و پاک است، بلکه آنچه در آسمان ها و زمین است مخلوق و مملوک اوست «نه فرزند او زیرا فرزند هم جنس پدر و مادر است و چیزى در هستى هم جنس خدا نیست» و همه نسبت به او مطیع و فرمانبردارند.
«بى سابقه مادّه و مدّت و نقشه» پدید آورنده آسمان ها و زمین است و هنگامى که فرمان به وجود آمدن چیزى را صادر کند فقط به آن مى گوید باش پس بى درنگ لباس هستى مى پوشد و تحقق عینى پیدا مى کند.
در آیه شریفه ادعاى باطل و واهى و سخن بى منطقى دیگر از یهود و نصارى نقل شده دائر بر این که خدا فرزندى براى خود دارد، و البته با توجه به قرائنى که از نوشته هاى این دو طائفه به دست مى آید قائل به این هستند که فرزند خدا در امورى که به دست خداست شریک اوست، و در کارگردانى و اداره کشور هستى به او کمک مى دهد و بازوى اوست.
قرآن در رابطه با ادعاى بى دلیل و سخن جاهلانه، و تهمت بى پایه یهود و نصارى درباره فرزند داشتن خدا در سوره مبارکه توبه مى فرماید:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ: «1»
و یهود گفتند عزیر پسر خداست، نصارى ادعا کردند مسیح فرزند خداست، این گفتارى بى دلیل و واهى است که به زبان مى آورند و به گفتار کسانى که پیش از این به حقایق کفر ورزیدند شباهت دارد، خدا آنان را نابود کند چگونه از حق به باطل منحرف مى شوند؟!
باید به این دروغ زنان ستمکار، و یاوه گویان بدکردار گفت ادعاى شما نسبت به حضرت حق مقتضى این است که بگوئیم خدا داراى شبیه و مثل و مانند است، خدا محتاج و نیازمند مى باشد، و خدا در معرض فناست.
در رابطه با مطلب اول باید گفت میان همه فرزندان و حلقه ى پیش از آنان که پدران و مادران هستند از نظر صفات جسمى و روحى و اخلاقى و رنگ ها و کیفیت ها شباهت هست، و چون عزیر و مسیح دو بشر و دو انسان اند و شما یهود و نصارى به انسان بودن هر دو معتقد هستید پس باید معتقد به این مسئله گردید که خدا جسم و روح است و داراى رنگ و صورت و شکل و شمایل، و صفات محدود و کیفیت هاى گوناگون و نهایتاً موجودى بشر مانند است، اگر این باشد باید گفت او موجودى به تمام معنا محدود، ضعیف، نیازمند، اهل خورد و خوراک و پوشاک و نهایتاً در معرض مرگ و فناست و چنین موجودى البته نمى تواند خالق این همه موجود، و کارگردان این همه مخلوق، و به وجود آورنده آسمان ها و زمین، و دریاها و کوهها و انواع گیاهان و حیوانات و حافظ آنها باشد، چون چنین فضاى با عظمتى چون فضاى هستى با میلیاردها موجودات گوناگونش نمى تواند ساخت موجودى باشد که چون فرزندش به اقتضاى پدر بودنش براى چنان فرزندى آراسته به همان اوصاف فرزندش باشد! و شما ناچار هستید که یا معتقد شوید که خدا هم بشرى چون دیگر بشرهاست، که فطرت و عقل شما از چنین اعتقادى امتناع دارد یا معتقد شوید که خدا در همه چیز فوق همه موجودات و هیچ شباهتى در هیچ امرى با مخلوقاتش ندارد که این اعتقاد اعتقاد صحیحى است و آیات تحریف نشده تورات و انجیل و آیات قرآن مجید که معجزه جاوید محمد و سالم از تحریف است بر این حقیقت دلالت دارد.
سُبْحَانَهُ
در آیه شریفه که منصوب بر مصدریت است به همین معنا اشاره دارد که خدا از هر محدودیتى، و هر گونه شباهتى به مخلوقات، و از هر عیب و نقصى و از هر ادعاى باطلى که نسبت به او دارند منزه و پاک است.
أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ: «2»
چگونه براى او فرزندى باشد در حالى که براى او همسرى نبوده، و این حقیقتى مسلم است که او هر چیزى را آفریده «نه این که زائیده» و او به هر چیزى دانا و آگاه است.
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ: «3»
آفریننده آسمانها و زمین است، از جنس خودتان براى شما جفت هائى قرار داد «که با قرار گرفتنتان کنار یکدیگر به صورت ازدواج مشروع زاد و ولد پدید آورید» و از چهارپایان هم براى تولید نسل جفت هائى آفرید، شما را با این تدبیر حکیمانه زیاد مى کند و به کثرت نسل مى آراید، هیچ چیزى مانند و مثل او نیست و او شنوا و بیناست.
علاوه بر این هر نر و ماده اى احساس نیاز به داشتن فرزند دارد، و خود را محتاج به اولاد مى بیند، که از تنهائى درآیند، و فرزند زینت و آرایش زندگى اش باشد، و نسبت به کمالات او افتخار کند، و به هنگام عجز و ناتوانى بازوى پرقدرتش باشد و پس از مرگ نامش را زنده بدارد، و یاد خیرى از او به جاى گذارد، و در حوادث و پیش آمدها به یارى و کمک او برخیزد، آیا شما قوم یهود و نصارى این نیازمندى و حاجت، و احتیاج را نسبت به خدا که با داشتن فرزند برطرف شود معتقد هستید؟ اگر چنین اعتقادى داشته باشید پس باید گفت شما به خدائى معتقد هستید که از جنس نر است و داراى طرفى از جنس ماده است و نهایتاً داراى فرزندى بنام عزیر و مسیح است!!
در این صورت باید گفت بشرى نیازمند و موجودى محتاج را به عنوان خدا و معبود و کارگردان انتخاب کرده اید که این انتخابى باطل و گزینشى سخیف و بى پایه است و خداى جهان آفرین از ادعاهاى باطل و افترائات شما و از هر نیاز و احتیاج و عیب و نقصى منزه است و اگر این گونه نبود هستى به وجود نمى آمد، و پهن دشت عالم وجود به این زیبائى و منظمى کارگردانى نمى شد.
و نیز باید گفت فنا و مرگ از مقتضیات موجود محتاج و نیازمند و محدود و غیر مستقل است، حضرت حق با توجه به نشانه ها و آیاتش در کتاب هستى وجودى بى نهایت و غیر محدود و ذاتى مستقل و بى نیاز و غیر محتاج و آفریننده موت و حیات و سازنده حدود و کیفیات و ذره ذره جهان هستى در پدید آمدن و ادامه حیات نیازمند به اوست، و همه مخلوقات به خاطر حدود جسمى و زمانى نهایتاً در کام مرگ قرار مى گیرند ولى خالق حیات و مرگ ذاتى ابدى و جاوید و دائمى و سرمدى است، و اگر فنائى در او راه داشت باید ازلى هم نمى بود، چون به وجود آمدن و مردن از خصوصیات موجود محدود و نیازمند است و حضرت او شبیه به چیزى و چیزى مانند او نیست.
کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ: «4»
اى همه هستى ز تو پیدا شده جج
خاک ضعیف از تو توانا شده ج آنچه تغیر نپذیرد توئى آن که نمرده است و نمیرد توئى جما همه فانى و بقا بس تر است ملک تعالى و تقدس تر است هر که نه گویاى تو خاموش بههر چه نه یاد تو فراموش به ججزدر تو قبله نخواهیم یافت گر ننوازى تو که خواهد نواخت
از پى توست این همه امید و بیم
هم تو ببخشاى و ببخش اى کریم جدر گذر از جرم که خواهنده ایم ج چاره ما کن که پناهنده ایم جبنده نظامى که یکى گوى تست ج دردو جهان خاک سر کوى تست جخاطرش از معرفت آباد کن جگردنش از دام غم آزاد کن جج این بى خردان دچار جهل مرکب وجود بى نهایت، و حضرت ازلى و ابدى، و قائم به ذات را در باطن تاریک خود، و اوهام ظلمانى خویش محدود پنداشته و رنگ و بو و صفت مخلوق به او داده و اعلام داشته اند که حضرتش عزیر و عیسى را به فرزندى انتخاب نموده است، اینان به این حقیقت توجه نکرده اند که متولد شدن کسى از کسى به این است که جزئى از اجزاء مادى وجود او از بدنش جدا گردد و پس از پیمودن مراحلى فردى نظیر و شبیه او شود، در صورتى که او وجود بى نهایت است و هر چه غیر او در پهن دشت هستى است محدود و فنا شدنى است و حضرتش از هر مثل و مانندى منزه است، و آنچه در این عالم آثار و صفات مخلوق را دارد مخلوق است نه خالق. حضرت حق در امر خلقت فعلش فعل ابداعى است یعنى هیچ موجودى آفرینشش از روى نقشه و الگو انجام نگرفته است، و کار حضرت او مانند دیگران از روى تقلید و شبیه سازى نیست، و فرزند داشتن فرع بر وجود مثل و نظیر و مشابه قبلى است و چنین چیزى درباره وجود حق تصور ندارد. «5»
آنچه گذشت در صورتى است که مراد از لغت ولد معناى عرفى آن باشد یعنى زائیده شدن ولد از حلقه قبل از خود، اما اگر مراد انتخاب کسى به عنوان فرزند باشد نه زائیده شدن، چنان که از معناى اتخاذ استفاده مى شود باز هم مطلبى صد در صد باطل است، زیرا ملاک انتخاب و اتخاذ فرزند حاجت مندى و نیاز است که حضرت حق با توجه به آیات قرآن و نشانه هایش در جهان آفرینش وجودى غنى و بى نیاز است، و نسبت به حضرت او نیاز و احتیاج تصور ندارد، و هر دو گفتار در رابطه با بطلان سخن مشرکین که گفتند خدا از فرشتگان دخترانى براى خود انتخاب نموده است صادق است.
وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً. «6»
یقیناً معتقدان به این گونه خرافات و سازندگان این مسائل و مدعیان این اباطیل در چاه ضلالت سرنگون، و در لجن زار کفر و شرک قرار دارند.
ذره ذره جهان هستى، و آثار و آیات و نشانه هاى او با همه وجود به احدیت او و بى مثل و مانندى او فریاد رسا دارند، و به غناى مطلق او و بى نهایت بودنش در همه کمالات اقرار مى کنند، و هر ادعائى را غیر از احدیت و بى نهایت بودن کمالات و نظیر و مثل داشتن او باشد باطل و سخیف اعلام مى دارند.
فیلسوف بزرگ اسلامى صدرالمتألهین در کتاب اسرار الآیاتش در قاعده سوم در توحید حق تعالى و احدیت حضرتش که نفى کثرت و ترکیب و اجزاء است و صمدیت او که بى نیازى مطلق وى و احتیاج همه ذرات هستى به اوست مى فرماید:
دلیل بر احدیت او ذات مقدس اوست، چنان که آیه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: «7» به آن گواه است.
دو با دلایل متین و براهین استوار علمى و عقلى، روشن شده و معلوم گشته و شاید تو خواننده هم دانسته باشى که او حقیقت وجود و خالص و صرف وجود است و حقیقت وجود و هستى وجودى را گویند که او را مطلقاً نه ماهیت باشد نه ترکیب، او احد است و صمد، و هر چه که احد و صمد باشد یکتائى است که دومى برایش نیست و تنها و بى شریک است و هرگز انبازى براى او نبوده، و در وجودش عدد که نشانه ترکیب است راه ندارد، چون تصور کثرت در خالص حقیقت شیئ محال است، و هر چیز که ذاتش حقیقت وجود صرف که تمام تر از آن وجود ندارد باشد امکان فرض دوئیت در آن محال است چه رشد به وقوع وجود از آن حقیقت در خارج.
بى شک هر دو تائى دوئیت آن دو یا از جهت ذات و حقیقت است مانند سیاهى و حرکت و یا از جهت جزء خارج حقیقت مانند انسان و اسب و یا ذهنى است مانند سیاهى و سپیدى و یا از جهت کمال و نقص در ذات حقیقت مشترک است.
مانند سیاهى شدید و سیاهى ضعیف یا به سبب امر زائدى که عارض بر آن حقیقت مشترکه مى شود مانند نویسنده و بى سواد، و چیزى از آن وجوه و جهات مختلف که نام بردیم نمى توان تصور نمود که آن جهات منشأ تعدد واجب الوجود گردد، اول از جهت اتحاد حقیقت وجود، دوم از جهت بساطت آن حقیقت، سوم از جهت تمامیت ذات واجب الوجود، و آن که هر ناقص محدودى معلول و مخلوق غیر خود است، چهارم از جهت محال غیر ممکن بودن این که واجب متأخر و پس از مخصص خارجى باشد، بلکه لازم مى گردد هر مخصصى از کم و کیفیت و غیر اینها که فرض شود وجودش متأخر و پس از حقیقت وجود باشد.
پس در این صورت لازم مى آید که ذات واجب تعالى به ذات خود متعین و شاهد بر وحدانیت و یگانگى ذات خود باشد شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: و آیاتى که در قرآن دلیل بر وحدانیت خداوند تعالى است بسیار است از جمله:
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً: «8»
بگو ستایش ویژه خداست که نه فرزندى براى خود گرفته، و نه در فرمانروائى شریک دارد و نه او را به سبب ناتوانى و ذلت یار و یاورى است و او را بسیار بزرگ شمار.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ: «9»
این آفریده هاى شگفت و این تغییرات و تحولات که در بزم هستى جریان دارد، دلیل بر این است که فقط آن ذات مستجمع جمیع کمالات و آن وجود صرف و مطلق، حق است و آنچه بجز او به عنوان معبود مى خوانید و مى پرستید باطل محض است و تنها آن ذات بى نهایت والا مرتبه و بزرگ است.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4).
بگو او خداى یکتاست، خدائى که از همه بى نیاز و همه به او نیازمندند، نزائیده و زائیده نشده و هیچ کس نه در ذات و نه در صفات همانند و همتا و شبیه او نیست.
دانستى که معناى واحد این است که از دوئیت و شرکت بین خود و دیگرى ذاتاً امتناع دارد، و دوئیت و شرکت نسبت به او از محالات است، و معنى احد این است که در آن نه ترکیبى است و نه براى او اجزاء و بخش و پاره اى است، پس واحدیت عبارت است از نبود شریک و نفى دوئیت. و احدیت عبارت است از نفى کثرت و نبودن ترکیب و اجزاء در ذات او به هیچ وجهى از وجوه.
و معناى صمد بى نیازى است، یعنى همه اشیاء و موجودات و ذرات عالم هستى به او نیازمندند و این خود دلیل است بر آن که ذات او احد است یعنى در ذات او کثرت و ترکیب و اجزاء نیست، چون اگر براى او جزء بود هر آینه براى حفظ ترکیب و تلفیق اجزاء به دیگرى نیاز و احتیاج داشت، و هر واحدى تنها و مفرد است و شریک و انبازى براى او نیست چون اگر براى او در حقیقت ذات مقدسش شریک و انبازى باشد، هر آینه آمیخته شده از آنچه که به آن از دیگرى امتیاز و جدائى پیدا کرده (یعنى شریک) و آنچه که با دیگرى در آن شریک است (یعنى ذات مقدسش) پس در این صورت مرکب است، و اگر در سلطنت و قدرت برایش شریکى باشد، دیگر وجود او بى نیاز و صمدى نیست که غیر او محتاج به او باشد، پس بى نیازى و صمدیت او دلیل بر احدیتش و احدیتش دلیل فردانیت و یگانگى او در ذات و سلطنت و قدرت اوست.
این که مى فرماید نه کسى فرزند او و نه او فرزند کسى است دلیل بر این است که وجودش ازلى و دائمى است و بقاء وجودش بسته به نوع و پى در پى آمدن اشخاصى که به توسط آنان بقاء نوع تداوم یابد نیست، مانند انسان طبیعى که نوع آن بسته به تداوم افرادى است که همانند یکدیگرند و هم چنین در غیر انسان از امورات طبیعى که انواع آن به تجدد و تازه و نو شدن افراد آن است.
و این که مى فرماید: هیچ کس مثل و همتاى او نیست، دلیل بر آن است که مکان ندارد در مرتبه وجود او موجودى وجود داشته باشد، چون هر موجودى غیر از واجب الوجود معلول و مخلوق او و محتاج به اوست و وجودش از وجود واجب تعالى متأخر و پس از اوست، بنابراین مثل و ضد و همتائى براى او نیست. «10»
با توجه به حقایق مستدل و استوار و متینى که در سطور گذشته خواندید سخافت و بطلان و بى پایه بودن ادعاى یهود و نصارى و مشرکین دائر بر این که خدا براى خود فرزندى گرفته روشن تر از شعاع خورشید براى شما روشن شد و دانستید که حضرت او در ذات و صفات و کمالات واحد و احد است و از کل موجودات بى نیاز و همه موجودات در همه امورشان از به وجود آمدن و بقاء وجود، و تأمین منافع و دفع زیانها به او محتاج و نیازمندند.
مملوک بودن و مطیع بودن همه موجودات در پیشگاه او.
آرى ذات مقدسى که احد و واحد است، و شریک و انباز ندارد، و ذاتش مرکب از بخش ها و اجزاء نیست آنچه که در آسمان ها و زمین است یعنى همه آفریده ها در سیطره مالکیت و فرمانروائى او هستند، و در تحقق وجودشان و ادامه هستى و بودشان، و در مسیر رشد و کمالشان محتاج به اویند، و معنا ندارد قدرت بى نهایتى که هستى و میلیارها میلیارد موجود متنوع آفریده، در حالى که نه به آفریدن آنها و نه به خود آنها نیاز داشته براى خود انتخاب فرزند کند، ذات بى نهایت و غنى مطلق و فرمانرواى هستى، و به وجود آورنده همه موجودات به چه سبب و براى چه اتخاذ فرزند نماید؟! راستى اندیشه یهود و نصارى و مشرکین نسبت به حضرت او چه اندیشه سخیف و بى پایه اى است.
آن که اندیشه و اندیشنده در سیطره مالکیت و فرمانروائى اوست و هر آنچه در آسمانها و زمین است مسخر اراده و فرمان و خالقیت اوست چه احتیاجى به فرزند دارد؟!
همه و همه که ذاتشان عین فقر و نیاز و تهیدستى و احتیاج است بر درگاه ربوبیت و یکتائى اش به طور دائم در حال درخواست و گدائى و بندگى و فروتنى اند، و نسبت به مشیت و اراده ازلى و ابدى اش خاضع و خاکسار، و در برابر مالکیت و سلطنت و فرمانروائى اش منقاد و فرمانبردارند، با این حساب او را چه نیازى به فرزند است، که فرزند داشتن او منافى با ذات و سلطنت و مالکیت و الهیت و یگانه بودنش در معبودیت است، معبودیت او که ناشى از ذات و قدرت و سلطنت مطلقه اوست ملاک بى نیازى اش از همه موجودات غیبى و شهودى است، و ولادت شیئى از دیگر شیئى یا اتخاذ فرزند ملاک نیازمندى و احتیاج است و ملاک بى نیازى و ملاک احتیاج ضد یکدیگر و قابل اجتماع در حضرت واحد و احد نیست، پس همه ما سواى او به منزه بودنش از داشتن فرزند شاهد و گواه است، و ادعاى یهود و نصارى و مشرکین از نظر علمى و منطقى و طبیعى پشیزى ارزش ندارد و ادعائى باطل و ریشه در ضلالت و گراهى و کفر و شرک و جهل محض دارد.
آفرینش آسمان ها و زمین بدون سابقه نقشه، مدت، و مایه هاى عنصرى
بَدِیعُ السَّماواتِ ..... بدیع مبالغه در ابداع است، بَدِیعُ در لغت عرب عبارت از به وجود آوردن چیزى بدون ماده و زمان و مکان و ابزار و نقشه از قبل آماده شده است.
بداعت حضرت او اختصاص به نوعى از انواع ندارد، بلکه شامل همه موجودات اعم از غیبى و شهودى است، او که آسمانها و زمین را بدون سابقه ماده و زمان و مکان و ابزار و نقشه به وجود آورده است، و فعلش دلالت بر قدرت بى نهایت او و ربوبیت مطلقش دارد، و هر ذره اى را که با بداعتش به وجود آورده همه عقول حتى عقول کامله در برابر آن متحیر و شگفتزده است چه نیازى به اتخاذ ولد و انتخاب فرزند دارد؟!
او که نسبت به همه موجودات هستى مبدع است یعنى بدون سابقه چیزى اشیاء را به وجود آورده است نشان مى دهد که هم جنس هیچ موجودى نیست، بنابراین انتساب فرزند به او با توجه به مبدعیت حضرتش امرى باطل و غیر قابل قبول است، زیرا هر فرزندى با ریشه و اصل خودش که پدر و مادر است مجانست دارد زیرا پدر و مادر مسبوق به او هستند و فرزند هم در همه عناصر و خصوصیات مشابهت با آنان دارد، و این مسئله نسبت به حضرت حق امرى ممتنع و محال است و مدعیان فرزند داشتن خدا در کمال جهل و نادانى قرار دارند و از لطائف و اشارات لغات و صفاتى که براى حضرت اوست در بى خبرى محض به سر مى برند، آنان اگر از معانى واحد، احد، صمد و بدیع نسبت به حضرت او آگاهى داشتند زبان به این یاوه گوئى ها آلوده نمى کردند، و قلب خود را به این اوهام در تاریکى فرو نمى بردند، و خداى ساخت اوهام و اذهان علیل خود را بر خود و پیروانشان تحمیل نمى کردند، و به خداى جهان آفرین که کتاب هاى آسمانى به ویژه قرآن و پیامبران به انسان معرفى کرده اند خدائى که از هر عیب و نقصى منزه است مؤمن مى شدند و از این طریق خیر دنیا و آخرت خود را تأمین مى نمودند.
در رابطه با به وجود آمدن جهان که از نظر قرآن مجید تکیه بر مبدعیت حضرت حق دارد و آن عبارت است از ایجاد آسمان ها و زمین بدون سابقه ماده و مدت و مکان و ابزار، دانشمندان این فن نظرهاى مختلفى دارند:
«برخى از دانشمندان عقیده دارند که میلیون میلیون سال پیش انفجارى غول آسا به وقوع پیوست و گاز و غبار حاصل از آن کهکشانها را به وجود آورد، اینان مدعى اند این حقیقت که کهکشانها از یکدیگر دور مى شوند و جهان گوئى گسترش مى یابد «11» تنها مى تواند در نتیجه چنین انفجار جهانى باشد و در واقع فکر مى کنند که اثر این انفجار هنوز باقى است و ادامه دارد.
فرضیه دیگرى که به وسیله دانشمندانى نظیر پرفسور هویل ابراز شده این است که جهان همیشه بوده و همیشه خواهد بود. «21» پرفسور گامو که از دانشمندان فلکى غرب است مى گوید:
ما از عمر نیمه مواد رادیو آکتیو مانند اورانیوم و توریوم آگاهیم و فراوانى آنها را نیز در زمان حاضر مى دانیم و مى توانیم حساب کنیم که بیش از چند میلیون میلیون سال از پیدایش این عناصر نمى گذرد. سن سیارات و ثوابت که به وسیله طیف نما تعیین شده است با محاسبات این دانشمند تطبیق مى کند، ولى منجمان و کیهان شناسان دیگر این پرسش را پیش مى کشند، اگر جهان با یک انفجار آغاز شده است ماده اى که منفجر شده است از کجا آمده است.» «13»
براى این که به گوشه اى از اراده ابداعى حضرت حق نظر کنید و بدانید نوآورى او چه داستان شگفت انگیزى است و روشن گردد که همه عقول حتى عقول عالیه در برابر درک این حقیقت در کمال عجز وناتوانى هستند به حقیقت زیرا توجه کنید:
منجم مشهور فرانسوى ژراردو وکولور معتقد است که نوار کهکشان هاى دور دست تنها قسمتى از یک فوق کهکشان است و مى گوید: این فوق کهکشان داراى 40000000 سال نورى طول و چند میلیون سال نورى ضخامت است و شامل هزاران کهکشان است و شکل آن با مقیاس بسیار بسیار بزرگتر به کهکشان ما و کهکشان امرءة المسلسه شباهت دارد.
هم چنین عقیده مند است که کهکشان ما با سرعتى برابر 000/ 900/ 3 کیلومتر در ساعت در این فوق کهکشان دور مى زند!!
شاید بسیارى از پرسش ها را بتوان با نمونه هائى که بنظر مى رسد در سراسر جهان تکرار مى شوند پاسخ گفت.
الکترونها به دور هسته مى چرخند الکترون ها به روى مدارها حرکت مى کنند، ترتیب قرار گرفتن اتم ها در طبیعت تنها به صورت چند حلقه و زنجیر ثابت است، زمین و سیارات به دور خوشید مى چرخند، خورشید به دور مرکز کهکشان گردش مى کند و کهکشان ما به عقیده وکولور در فوق کهکشان دور مى زند.
آیا همه این جهان جزئى از یک فوق جهان است و در درون آن مى چرخد؟ تنها گذشت زمان و تجربه و آزمایش مى تواند به چنین پرسش هائى پاسخ دهد. «14»
منجمان و کیهان شناسان با مشاهده هاى رادیو تلسکوپى صورتى از 2000 کهکشان که 000/ 000/ 50 تا 000/ 000/ 100 سال نورى از ما دورند تهیه کرده اند، این کهکشان ها نیز با مقیاسى بزرگ متر هم چون کهکشان ما به شکل نوار پهنى در آسمان قرار گرفته اند. «15»
و این همه و نیز جهان هاى دورتر و به تعبیر قرآن همه آسمانها و زمین بدون سابقه ماده و مدت و مکان و آلات و ابزار و بدون نقشه و الگو به قدرت بى نهایت حضرت او و اراده ابداعى اش به وجود آمده است.
اراده حق بر تحقق خلق
قدرت نامحدود و دانش بى نهایت او هر گاه بخواهد با کلمه کن فعلى چیزى را به وجود بیاورد بدون مهلت و توقف به وجود مى آورد، حدوث حادث در دستگاه قدرت او نیاز به زمان و واسطه و ابزار ندارد، چون اراده فعلى اش حتى بدون این که امر قولى در کار باشد حدوث شیئ و عنصر و موجودى را بخواهد بدون فاصله حادث مى گردد وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً «16» و این کار و دیگر کارها براى خدا بسیار آسان است.
نظرى هم با کمک دانشمندان و تلسکوپ ها به عالم بالا بیندازید و پس از درک برخى از واقعیات که شما را بسیار بسیار متعجب و شگفت زده مى کند در عین حال بدانید که آنچه را به هر صورت و با نظم خاص حضرت حق قرار داده براى او کارى آسان و سهل است.
«هر چه چشمان مسلح نیرومندتر گردد بر شماره ستارگان کشف شده افزون تر مى شود، شماره ستارگان کشف شده سرسام آور است.
مى گویند کهکشان ما به طور تخمین از دویست میلیون ستاره تشکیل شده است، فاصله متوسط هر یک از ستاره هاى آن در حدود چهار سال نورى است!!
سرعت سیر نور در هر ثانیه سیصدهزار کیلومتر است، عرض کهکشان ما در حدود دویست هزار سال نورى است و به طور تقریب سى هزار منظومه شمسى در آن وجود دارد.
منظومه شمسى ما با سیارات و اقمارش، با دم و دستگاهش، با چاکران و پیروانش در یک مدار بزرگى مى چرخد، و یک دور کامل آن در مدت دویست تا سیصدمیلیون سال صورت مى گیرد، دستگاه عظیم کهکشان ما که توده اى است از میلیون ها ستاره به دور نقطه مرکزى کهکشان با سرعت عجیبى مى چرخد.
مطالعات دوربینهاى نجومى نشان داده که کهکشان هاى بسیارى وجود دارد که هر کدام مشتمل بر میلیون ها ستاره است، فاصله هر یک از این کهکشان ها با دیگرى از یک تا دو میلیون سال نورى است. سحابى؛ را در گذشته ابرهاى مشتعلى مى دانستند، ولى هرشل با تلسکوپ خود اثبات کرد که بیشتر آنها مجموعه اى از ستارگان است، تا کنون چند میلیون سحابى کشف شده است، سحابى عظیم آندرومدا داراى هزاران میلیون ستاره است و یک هزار سال نورى از ما فاصله دارد، عرض آن 45000 سال نورى است، سحابى ماژلان میلیون ها ستاره دارد، نور برخى از ستارگانش پانصد هزار برابر از خورشید ما بیشتر است، سحابى ماژلان در فاصله ده هزار سال نورى از ما قرار دارد. «17»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- توبه، 30.
(2)- انعام، 101.
(3)- شورى، 11.
(4)- الرحمن 26- 27.
(5)- المیزان ج 1، ص 358، به اختصار.
(6)- اسراء 40.
(7)- آل عمران 18.
(8)- اسرا 111.
(9)- لقمان 30.
(10)- اسرار الآیات 69.
(11)- کتاب خدا قرآن مجحید که بیانگر حقایق در همه زمینه هاست درباره گسترش جهان تا پایان کار و برپا شدن قیامت در سوره ذاریات آیه 47 مى گوید: و السماء بنیناها بأیید و انا لموسعون: آسمانها را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما گستراننده هستیم.
(21)- چنین دانشمندانى اگر به عمق جریانات هستى به ویژه قانون تحول و تغییر پى میبردند مى فهمیدند که تحول و تغییر نشانه حدوث جهان است و اینکه آفرینش نبوده و به قدرت بداعت حق به وجود آمده، و روزى هم خواهد رسید که اوضاع این نظام از هم فرو مى ریزد و جهان دیگر بنام آخرت رخ خواهد نمود.
(13)- بهترین وقانع کننده ترین پاسخى که قرآن به این پرسش مى دهد با صفت بدیعیت حق مى دهد، او که قدرت بى نهایت و علم بى نهایت است جهان و به تعبیر قرآن سماوات و ارض را بدون سابقه ماده و مدت و مکان و ابزار و آلت و نقشه به وجود آورد.
(14)- افق دانش 130.
(15)- افق دانش 131.
(16)- نساء 169.
(17)- نشانه هائى از او 336.
برگرفته شده از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان