تنها منبع هدایت قرآن مجید است، زیرا از هر گونه تحریفى که دیگر کتاب هاى آسمانى به دست دزدان راه انسانیت دچار شدند به اراده حق سالم و صحیح مانده و در مصون ماندنش از تحریف هیچ شک و تردیدى نیست و اعتقاد همه شیعیان اهل بیت با تکیه بر خود آیات قرآن و روایات اهل بیت و نظر بزرگ ترین عالمان این طایفه این است که قرآنى که امروز در اختیار همه مسلمانان از هر قوم و طایفه اى است عیناً همان قرآن زمان پیامبر و امامان معصوم است، و هر کس جز این اعتقادى داشته باشد اعتقادش باطل و غیر معقول است.
این کتاب همه انسان ها را در همه امور حیات و مسائل زندگى به خیر و سعادت هدایت مى کند، و زمینه لقاء و رضایت حق و آخرت آباد را برایش فراهم مى نماید و او را از افتادن در ضلالت و گمراهى حفظ مى کند.
در این زمینه در توضیح ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ بحث قابل توجهى به میان آمد، و توضیح مفصلى درباره هدایت گرى قرآن داده شده.
در این بخش به اشارات کوتاهى که از صدر المتألهین درباره هدایتگرى قرآن در کتاب اسرار الآیاتش آمده اشاره مى کنم «بدان که یکى از نام هاى نیکوى قرآن نور است، زیرا قرآن نورى است عقلى که به وسیله آن نور احوال مبدء و معاد کشف و آشکار مى گردد، و به آن نور حقایق اشیاء دیده و درک مى گردد، و انسان توسط آن نور در قیامت راهنمائى یافته و راه رسیدن به بهشت را مى پیماید.»
وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ: «1»
ما کتاب نازل شده بر تو را نورى عظیم قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت مى کنیم بى تردید تو به کمک این نور مردم را به راه راست که راه خداست هدایت مى نمائى.
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ: «2»
بى تردید از سوى خدا براى شما نور و کتابى روشنگر آمده است، خدا به وسیله آن نور کسانى را که از خشنودى او پیروى مى کنند به راههاى سلامت راهنمائى مى کند، و آنان را به توفیق خود از تاریکى هاى (جهل، کفر، شرک و نفاق) به سوى روشنائى «معرفت، ایمان، عمل صالح و اخلاق حسنه» بیرون مى آورد و به سوى راه راست هدایتشان مى نماید.
و از نام هاى بزرگ قرآن حکمت است، حکمت و علم استوار و دانش حقیقى عنایتى است ربانى و بخششى است الهى که نصیب کسى نمى شود مگر از جانب حق:
یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: «3»
خدا حکمت را به هر کس بخواهد عنایت مى کند و آن که حکمت به او داده شده بى تردید خیر فراوانى به وى داده اند و جز صاحبان مغز این حقیقت را متذکر نمى شوند.
قرآن از رسول اسلام تعبیر به معلم کتاب و حکمت نموده است:
یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ: «4»
در این آیه شریفه اشاره به این است که: حکمت که گاهى از آن تعبیر به قرآن و گاهى به نور و نزد حکما به عقل بسیط مى شود از احسان و فضل الهى و کمال ذات احدى است که هر کس از خواص بندگان را برگزیند و مورد دوستى و محبت خود قرار دهد عنایت مى فرماید
ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. «5»
مانند پادشاهى که لباس مخصوص خود را به هر کس از نزدیکان خود که بخواهد عنایت مى نماید، چون حکمت واقعى از صفات ذاتى حق بوده و هیچ یک از بندگان و مخلوقات به آن دست نیابد مگر پس از تجرد و دورى از دنیا و از وجود خود به تقوا و زهد واقعى و فناء از آلودگى هاى طبیعت و عادات و ورود در جمعیت و گروه مهیمین از فرشتگان و بندگان مقرب و نزدیک به حق تعالى، تا این که خداوند او را از علم لدنى خود بهره مند کند و حقایق آیات قرآن را که همان حکمت است بر قلب او مکشوف سازد و به او خیر کثیر و احسان و رحمت نامتناهى بخشد و به حیات طیبه که دور از آلودگى هاى این جهان است زنده فرماید و نورى به او عطا کند که توسط آن نور در تاریکى و حجاب هاى دنیا و برزخ ها و قبرها یعنى عوالم و عقبات پس از مرگ که به موازات پیمودن مراحل براى او پیش مى آید گذر کند چنان که در قرآن مى فرماید:
أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ: «6»
آیا کسى که از نظر روحى و عقلى مرده بود و ما او را (به وسیله هدایت قرآن و آراسته شدن به ایمان) زنده کردیم و براى وى نورى قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم به درستى و سلامت زندگى کند، مانند کسى است که در تاریکى هاى جهل و گمراهى است و از آن بیرون شدنى نیست، اینگونه براى کافران به خاطر لجاجت و عنادشان آنچه انجام مى دادند آراسته شد تا گمان کنند اعمالى که همواره انجام مى دهند نیکوست!!
و از نام هاى مبارک قرآن روح است کتاب خدا در این زمینه مى فرماید:
یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ: «7»
روح را به فرمانش به هر کس از بندگانش که بخواهد القا مى کند تا مردم را از روز قیامت بیم دهد.
و از صفات و نام هاى قرآن حق است:
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ: «8»
بگو قرآن را روح القدس از سوى پروردگارت به حق و راستى نازل کرده، تا کسانى را که ایمان آورده اند ثابت بدارد و براى اهل تسلیم هدایت گرو مژده باشد.
أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ: «9»
آیا کسى که یقین دارد آنچه از سوى پرودگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسى است که از نظر باطن نابینا است فقط خردمندان با بصیرت متذکر این حقیقت هستند.
و از نام هاى شریف قرآن هدى است، زیرا قرآن هدایت و راهنمائى به حق مى کند و بلکه خود حق است.
ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ: «10»
این قرآن هدایت خدا است که هر که را بخواهد به وسیله آن راهنمائى مى کند.
و از نامهاى شریف آن ذکر است، چون انسان بتوسط قرآن امورات آخرت و حالات مبدء و معاد را یاد مى کند.
فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ: «11»
پس به آنچه به تو وحى شده در جهت اعتقاد و عمل چنگ بزن، بى تردید تو هر راه راست هستى، و مسلماً این قرآن براى تو و قوم تو مایه تذکر و شرف و عزت است و به زودى درباره آن بازخواست خواهید شد.
و از نام هاى قرآن شفاء است، چون مؤمن توسط قرآن از بیمارى هاى نفسانى و امراض درونى و رنج هاى روز رستاخیز، از قبیل نادانى و رشک بردن، و بزرگ منشى و تظاهر به پاکدامنى و ریا و نفاق و دوروئى و خودآرائى و شهوت و خشم و عشق به جاه و قدر و شرف و سایر بیمارى هائى که وقتى در نفس محکم و استوار گردید پزشکان روحانى از درمان آن عاجزند رها مى یابد و درمان مى شود.
قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ.
بگو این قرآن براى اهل ایمان سراسرش هدایت و درمان است.
صفات و اوصاف و نام هاى قرآن بسیار است و شرحش موجب تطویل سخن مى گردد، به همین مقدار که توضیح داده شد، و معلوم گشت که تنها منبع هدایت «البته با تعلیم پیامبر و اهل بیتش» قرآن است کافى است. «12»
امکان راه یابى آراء باطل و هواهاى شیطانى یهود و انصار در امور مسلمین
با توجه به وضع فعلى اکثر مسلمانان، و به ویژه مردان و زنان غرب زده آنان، و شکل زندگى برخى از مدعیان مسلمانى که برگرفته از فرهنگ یهود و نصارى است، و با عنایت به این که در آیات گذشته مورد شرح و توضیح به طور مفصل درباره نفوذ این موذیان در زندگى مسلمانان و فتنه و فسادى که حاکم بر اهل اسلام نموده اند، از شرح تکرارى این عنوان خودارى مى کنم و تنها به ملت اسلام و امت پیامبر از باب خیر خواهى عرضه مى دارم که از قبول روش و منش و فرهنگ آنان که ریشه در شهوات و هواهاى نفسانى آنان دارد و ثابت کرده اند که دشمن آشکار مسلمانان هستند بپرهیزند و عزت و شرف خود را از غارت شدن به دست این غارتگران حفظ کنید، که اینان به هیچ عنوان اهل رحم و مروت نیستند و با خواب کردن مسلمانان و دور کردنشان از فرهنگ اسلام در صدد غارت ثروت مادى و معنوى آنان هستند.
تلاوت شایسته
از معارف الهیه، و گفتار اهل تخصص استفاده مى شود حق تلاوت مرکب از سه حقیقت است:
1- قرائت قرآن به صورتى منظم و با رعایت آداب.
2- فهم و درک آیات و به عبارت دیگر تدبر در حقایق این کتاب عظیم آسمانى.
3- عمل به آیات الهى، و مسئولیت پذیرى نسبت به احکام و حلال و حرام آن، و آراسته شدن به واقیعات تربیتى این کتاب.
آرى آنان که با قلب و عقل قرآن را دریافت مى کنند و آتَیْناهُمُ، و به تدبر و اندیشه در آن براى فهم حقایقش مى نشینند، و در هر کجا و در هر شرایطى که عمل به آیاتش اقتضا دارد به عمل برمى خیزند منحصراً اینان هستند که به کتاب الهى ایمان دارند، ولى قرائت بى تدبر، و گریز از عمل به آیات کتاب کفر به آن و موجب تباه شدن سرمایه وجودى انسان و سبب دچار شدن به خزى دنیا و عذاب آخرت است.
اگر یهود و نصارى هم حق تلاوت تورات و انجیل را که برخى آیاتش بیانگر اوصاف پیامبر اسلام است رعایت مى کردند.
قطعاً به پیروى از توارت و انجیل به رسول اسلام ایمان مى آوردند و براى همیشه آتش فتنه و فساد، و ایجاد تفرقه میان ملت ها، و غارت ثروت مظلومان و گسترش گناهان اخلاقى و مالى و اجتماعى خاموش مى شد.
ولى این دو گروه آیات این دو کتاب را به زبان قرائت کردند و مى کنند، ولى حاضر به دقت و تدبر در آیات این دو منبع هدایت و عمل به آن نیستند، چنان که در میان مسلمانان هم اینگونه افراد زیاد است، قرآن را به زبان قرائت مى کنند ولى به خود نوبت اندیشه و تدبر در آیاتش را نمى دهند، و نسبت به آن مسئولیت گریز هستند و همین خلأ تدبر و خالى بودن جاى عمل سبب شده که دشمنان بتوانند اهواء و آراء باطلشان را بر بسیارى از مرد و زن امت تحمیل کنند و آنان را وادار نمایند که از فرهنگ منحط، و انواع مفاسد و معاصى یهودیت و نصرانیت پیروى کنند و نهایتاً خود را به خوارى و پوکى و گرفتارى هاى روانى و اخلاقى دچار نمایند!
همین پیروى از اهواء نفسانى و نقشه هاى شیطانى یهود و نصارى سبب شده که پیروان که مشتى مسلمانان تو خالى و به ظاهر مسلمان اند از ولایت و یارى خدا محروم شوند و در چنگال شیاطین و فرهنگشان اسیر باشند، و از درک فیوضات الهیه دور بمانند و مانند اربابانشان دچار خسارت گردند.
حضرت صادق در توضیح حق تلاوت مى فرماید:
«ان حق تلاوته هو الوقوف عند ذکر الجنة و النار و یسأل فى الاولى و یستعیذ من الآخرى:» «13»
حق تلاوت این است که در کنار آیات مربوط به بهشت و دوزخ درنگ کنى و در حقایق آیات مربوط به این دو مکان اندیشه نمائى، تا معلومت گردد آیا متصف به اوصاف اهل بهشتى در این صورت بهشت را از خدا درخواست کنى، یا آلوده به اوصاف دوزخیانى تا آن اوصاف را از خود دور کرده و از خدا بخواهى که تو را براى مصون ماندن از عذاب دوزخ پناه دهد و راه آن را براى همیشه به رویت ببندد.
و نیز از آن حضرت در توضیح حق تلاوته روایت شده:
«یرّتلون آیاته و یتفقهون به و یعملون باحکامه ... انما هو تدبر آیاته و العمل باحکامه:» «14»
حق تلاوت به این است که آیات به صورت منظم و با رعایت آداب قرائت شود، و دقایق و حقایق آن درک گردد و به احکامش عمل کنند و نهایتاً حق تلاوت تدبر و اندیشه در آیات و عمل به احکام آن است.
راهیابى به حقایق قرآن.
افرادى بودند که سواد نداشتند، ولى با شنیدن مسائل الهى از زبان پاکان، خالصانه و عاشقانه به آن مسایل عمل مى کردند، و در حال عمل به احکام الهى تقوا به خرج داده از محرمات اجتناب مى نمودند، و نهایتاً عمل آنان به مسایل الهى و رعایت تقوا و اجتناب از محرمات آنان را به حریم قرآن وارد کرد و قلب و جانشان را به تسخیر معارف کشید از جمله این افراد شخصیت معروف قرآنى مرحوم بابا کاظم است که آرامگاهش در قبرستان حاج شیخ قم زیارتگاه اهل دل است.
اینجانب علاوه بر زیارت قبر نورانى او، و شنیدن احوالاتش از کسانى که او را دیده بودند، یک سفر به محلى که در آنجا به طور اعجاز آمیزى حافظ قرآن شد رفتم و با آشنایان و اقوام و نزدیکانش ملاقات نموده و با آنان به امام زاده اى که آن معجزه در آنجا به وقوع پیوست رفتم.
به تواتر کسانى که او را زیارت کرده اند از او نقل کرده اند که گفته: ماه رمضان ماه بهار قرآن و ماه عبادت و صیام گوینده اى مذهبى از جانب آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حایرى به روستاى ما آمد و ضمن گفته هاى الهى و نورانى اش از نماز و زکات و خمس و روزه سخن گفت و اعلام کرد هر مسلمانى حساب سال نداشته باشد و حقوق مالى خود را نپردازد و از آن مال پاک نشده خانه و لباس بخرد و از آنها استفاده کند نماز و روزه اش درست نیست.
پس از شنیدن احکام الهى به خانه رفتم و به پدرم گفتم: چرا زکات غلات را نمى دهى؟ گفت: پسرم این حرف ها را از کجا آورده اى؟ گفتم یک روحانى از قم آمده و مى گوید: اگر کسى حقوق الهى اموالش مانند زکات را نپردازد مالش حرام است، پدرم در پاسخ من گفت: او براى خودش این سخنان را بافته!
من گفتم با توجه به سخن شما ماندن من نزد شما به صلاح من نیست و به حالت قهر به شهر قم آمدم.
پدرم پس از مدتى کسى را فرستاد و مرا به روستا بازگرداند، ولى سخن من از قول آن روحانى با پدرم ادامه یافت و یا فشارى مى کردم که زکات اموالش را بپردازد او هم پاسخ مى داد این فضولى ها به تو ربطى ندارد.
باز خانه پدر را ترک کردم و این بار به تهران آمده و مشغول کار شدم، پدرم افرادى را فرستاد و مرا به روستا برگرداندند ولى بگو مگوى ما ادامه یافت تا با وساطت پیران محل پدرم حاضر شد قطعه اى زمین کشاورزى و بذر به من واگذار کند تا من مستقلًا به کشاورزى مشغول شوم و او از اصرار من به زکات خلاص گردد.
او زمین را با هشت بار گندم به من داد، من هم بى معطلى نیمى از آن گندم را به عنوان زکات به فقرا و نیم دیگر را کشت کردم و خداى مهربان برکتى به زراعت من داد که در آن ناحیه بى نظیر بود.
محصول زمین را در وقت لازم درو کردم و به شکرانه عنایت حق با تهیدست نصف کردم تا بیشتر از زکات معمولى در راه خدا داده باشم، و سال هاى بعد هم همین رویه را ادامه دادم و حضرت حق هم به برکاتش بر من مى افزود.
یکى از سالها که گندم درو کرده را خرمن کرده بودم تا ظهر آن را باد مى دادم که کاه از گندم جدا شود ولى هنگام ظهر بخاطر گرمى هوا باد قطع شد و من از خرمن باد دادن متوقف شدم با خود گفتم: اکنون براى استراحت مى روم و هنگام عصر با کمک حق به باد دادن خرمن باز خواهم گشت.
پشته اى علوفه براى گوسپندانم آماده کردم و آن را به دوش برداشته به سوى آبادى روان شدم در میان راه با دو سید جوان نورانى و خوش چهره بر خورد کردم. که تا آن زمان آنان را ندیده بودم، به هر دو سلام کردم و آنان با کمال محبت جوابم را دادند.
از آنان پرسیدم کجا؟ آیا به امام زاده مى روید؟ گفتند آرى گفتم من هم با شما بیایم؟ گفتند بیا.
من تصور کردم آنان راه امام زاده را بلد نیستند ولى هنگامى که حرکت کردیم دیدم هر دو جلوتر مى روند، به امام زاده اى که آن را شاهزاده حسین مى گویند رسیدیم، پشته علوفه را از پشتم به زمین گذاردم و همراه آنان وارد حرم شدم، آنان سوره حمد و قل هو الله را خواندند و من هم همراه آنان مى خواندم و صندوق را مى بوسیدم و دورى زدم اما آنان چنین نمى کردند بلکه فقط حمد و سوره قرائت مى نمودند.
از آنجا بیرون آمدیم و به امام زاده دیگرى که آن را هفتاد دو تن مى نامند رفتیم، باز من دور مى زدم ولى آنان فقط مشغول خواندن فاتحه بودند. ناگاه آن دو سید رو به من کردند و گفتند کاظم آن بالا را بخوان گفتم من سواد خواندم و نوشتن ندارم، گفتند به آن کتیبه بنگر مى توانى بخوانى!
نگاه کردم کتیبه اى دیدم که نه پیش از آن دیده بودم و نه پس از آن دقت کردم به خط سپید پر نورى این آیه شریفه نوشته بود:
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ .... تا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
آیه را خواندم آنان جلوتر آمدند، یکى از آن دو سید مرا نگاه داشت و دست خود را از پیشانى تا سینه ام کشید و سوره حمد را خواند و به چهره من دمید و همه قرآن را در سینه من نهاد، من حالم دگرگون شد و هنگامى که بخود آمدم دیدم شب فرا رسیده برخاسته به آبادى آمدم یکى از اهالى روستا به نام کربلائى على مرا صدا زد و گفت: کاظم کجائى چرا براى جمع کردن خرمنت به صحرا نرفتى؟ گفتم کربلائى دو بزرگوار آمدند و من همراه آنان به امام زاده رفتم و آنان همه قرآن را در سینه من نهادند و رفتند.
گفت: پسر چه مى گوئى مگر دیوانه شده اى، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم که مجتهد است همه قرآن را از حفظ ندارد تو حافظ قرآنى؟!
گفتم مى توانید مرا امتحان کنید، مردم روستا جمع شده مرا به خانه ملاى روستا بردند، او در عین تصدیق درست کارى و صداقت من گفت: هم اکنون او را امتحان مى کنیم قرآن آوردند و گفتند: بخوان گفتم از حفظ بپرسید.
ملاى ده ابتدا سوره الرحمان و سپس یس و مریم و بعضى از سوره هاى دیگر را پیشنهاد داد و من همه را از حفظ بدون کمترین لغزش قرائت کردم.
ملاى روستا قرآن را بوسید و گفت: مردم کاظم درست مى گوید او مورد لطف خاص قرار گرفته.
مردم بر سر من ریختند و لباس هایم را به عنوان تبرک بردند و اگر ملاى روستا مرا در اتاق مخصوص نبرده بود مردم محل گوشت بدنم را نیز به عنوان تبرک مى بردند!
ملاى روستا به زحمت مردم را از خانه بیرون کرد و گفت کاظم اگر جان خودت را مى خواهى همین شبانه از اینجا برو و در غیر این صورت به عنوان تبرک از دست مردم دچار آسیب خواهى شد.
گفتم خرمن و گوسپندانم را چه کنم، گفت: من دستور مى دهم آنها را حفظ و جمع آورى کنند و سپس پولى در اختیار من گذاشت و من شبانه به ملایر آمدم و خدمت مرحوم حجة الاسلام حاج میرزا شهاب رسیدم و او نیز مرا امتحان کرد و غرق شگفتى و حیرت شد، خبر وضع من پس از آن به تویسرکان، همدان، کرمانشاه و حتى عراق رسید. «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- شورى 52.
(2)- مائده 15- 16.
(3)- بقره 269.
(4)- جمعه 2.
(5)- جمعه 4.
(6)- انعام، 122.
(7)- غافر 15.
(8)- نحل 102.
(9)- رعد 19.
(10)- زمر 23.
(11)- زخرف 43- 44.
(12)- اسرار الآیات ص 30.
(13)- مجمع البیان ج 1، ص 371.
(14)- برهان ج 1، ص 147.
(15)- کرامات صالحین 356.
برگرفته از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد چهارم
نوشته : استاد حسین انصاریان