به رسم و شیوه دانشمندان حوزهها و رشتههای دیگر، اندیشمندان ارتباطات هم، انسان را موجود ارتباطگر میخوانند؛ یعنی به باورشان بدون ارتباط، نه اثری از آدمی و معنا و مفهوم او باقی میماند، نه نشانی از جامعه انسانی و فهم چیستی و دلیل هستی آن.
پژوهشگرانی نیز به دقت در چگونگی برقراری ارتباط حیوانات با یکدیگر پرداختهاند. از مثالهای آشنا در این باره، اشاره دکتر حسن عشایری است به تفاوت زبان کلاغهای نیویورکی و کلاغهای آفریقایی و آگاهشدن آنان از رمز و راز قارقار همدیگر، البته چون مدتی همنشین و همصحبت شوند.
در این میان، احساس برقراری ارتباط میان پدیدههای طبیعی، به ویژه از زبان شاعران، شنیدنی است. سخن گفتن درخت با جنگل، علف با صحرا، ستاره با کهکشان و بسیاری فرازهای دیگر در ادبیات نمونههای زیبایی هستند از احساس برقراری چنین ارتباطی.
بر این پایه، کسانی هم جهان را یکسره متن یافتهاند و معنای حیات را تقلا و تکاپو برای خواندن و دریافتن این متن.
البته صاحبنظران ارتباطات توضیح دادهاند که به دو جهت فرق است در ارتباط میان انسانها و ارتباط میان موجودات دیگر: نخست اینکه بر خلاف موجودات دیگر، هر آنچه انسان انجام دهد و ندهد، ارتباط است و دوم اینکه کنش ارتباطی یک انسان، الزاما معنای یکسانی نزد انسانهای دیگر نمییابد و هر کسی از ظن خود به تأویل و تفسیر آن میپردازد. به تعبیر دیگر، در نظر، به شماره ابنای بشر، راه و امکان خاص استنباط و فهم یک کنش ارتباطی وجود دارد.
اینها، تنها شگفتیهای ارتباط نیستند: چه کسی آغازگر یک ارتباط است، آن که سلام میکند یا آن که انگیزه سلامگفتن را در او بیدار کرده است؟ نمیدانیم و نمیدانیم چه کس پایاندهنده یک ارتباط است، آن که خداحافظی میکند یا او که در سکوت میرود. همچنان که نمیدانیم ارتباط چه زمان آغاز میشود و کجا پایان مییابد. آنچه میدانیم این است که ارتباط هست و زنده است و بدون آن، زندگی بیمعناست. در عین حال ارتباط همیشه به حضور «دیگری» اتکاء دارد، حتی اگر درون فرد رخ دهد و اینکه فرد یا جامعه ناتوان از برقراری ارتباط درست با خود و دیگری، اگر به دیار باقی نشتابد، بیشک گرفتار بیماری صعبالعلاج است.
جامعه ما گرفتار چنین بیماریای است؛ یعنی با خود و دیگران بهدرستی ارتباط برقرار نمیکند. ارتباط میتواند تفاهمی باشد و به آشنایی و درک عمیقتر بینجامد یا در مقابل، «من»محور و سلطهگرانه باشد، خود را در حالتهای تدافعی یا تهاجمی بروز دهد و سبب کدورتها و دشمنیها شود. بر همین اساس، کارکرد ارتباط میتواند آرامشبخش و التیامآور باشد یا تنشزا و زخمزننده. ما متأسفانه شیوه دوم را برگزیدهایم.