جام جم: مهدی سلطانی سروستانی هم با بازی در نقش «حاجعلی تهرانی» خوش میدرخشد. مرد پولدار، خوشتیپ، مذهبی و بنز سوار قصه «پدر» که روابط خاص و متفاوتی با پسرش «حامد» قهرمان اصلی قصه این سریال دارد. اگر سریال «پدر» طبق وعده قبلی در ماه رمضان پخش میشد آن وقت سلطانی تبدیل به یکی از رکوردداران بازی در سریالهای ماه رمضانی میشد، اما همین الان هم در حال تبدیل به یکی از رکوردداران بازی در نقش پدر است. او کلکسیونی از نقشهای متفاوت پدر در کارنامهاش دارد و «حاج علی» تصویر جدیداو از پدر است. به مناسبت پخش سریال «پدر» سراغ سلطانی رفتیم و گفتوگویی مفصل درباره متن و حاشیه این سریال با او انجام دادیم.
این خوش شانسی یا هوشمندی مهدی سلطانی است که طی یک دهه اخیر تقریبا 80 درصد سریالهایی که بازی کرده مناسبتی بوده است؟! یا مناسبتی مثل ماه رمضان و سریالهای «در مسیر زایندهرود»، «هفت سنگ»، «مادرانه»، «زیر پای مادر» و «مدینه» یا حتی مناسبتی مثل هفته نیروی انتظامی با سریال «دیوار». مناسبتهایی که بیش از هر زمانی امکان دیده شدن بازیگر در یک سریال تلویزیونی وجود دارد.
فکر میکنم هر دو. خب بعضی از این سریالها قرار نبود برای ماه رمضان ساخته شود مثل مادرانه! قرار بود یک سریال 50 قسمتی باشد، اما شبکه راف کاتها را که دیده بودند تشخیص دادند در ماه رمضان پخش شود. البته هم خوشحال بودیم، چون ماه رمضان مردم بیشتر سریالهای تلویزیونی را میبینند از یک جهت هم ناراحت، چون مجبور بودیم یک سریال 50 قسمتی را 30 قسمتی کنیم. طبیعتا خیلی از ماجراها حذف و برخی هم فشرده شد تا به آن تعداد قسمت مورد نظر برسیم. به نظرم این خوش شانسی بود. یا مثلا سریال طنز «هفت سنگ» که آن هم قرار نبود برای ماه رمضان باشد، اما شبکه سه تشخیص داد آن را در این ماه پخش کند.
اول کار هم که سریال «در مسیر زاینده رود» و شخصیت بهزاد مصیب و ماه رمضان..
البته آن کار از همان ابتدا قرار بود در ماه رمضان پخش شود و اصلا داستان در همین ماه میگذشت. همزمان با «هفت سنگ» هم سریال «مدینه» در همان ماه رمضان پخش شد. البته همزمان بودن دو کار «مدینه» و «هفت سنگ» با آن اختلاف داستانی و فضا خیلی هم خوشایند نبود...
با وجود 180 درجه اختلاف شخصیتها یک جاهایی گیج کننده هم میشد. آدم نمیدانست با کدام مهدی سلطانی ارتباط برقرار کند.
بله، مخاطب در همذاتپنداری دچار مشکل میشد (با خنده) دو شخصیت با دو فاز مختلف... ولی در کل پیشنهاد بازی در سریالی مخصوص ماه رمضان با توجه به همان نکته میزان مخاطب بالاتر، برای هر بازیگری میتواند جذاب باشد.
«پدر» هم ابتدا قرار بود برای ماه رمضان ساخته شود ولی...
بله، خب وقتی پیشنهاد کار به من شد و فهمیدم برای ماه رمضان است، اشتیاق بیشتری در من ایجاد کرد؛ اشتیاقی که البته تنها دلیل پذیرش بازی در این سریال نبود. حضور بهرنگ توفیقی بهعنوان کارگردانی که سال قبل سریال «زیر پای مادر» را برای ماه رمضان با او کار کرده بودم و شناخت خوبی که نسبت به اخلاق و تواناییهایش داشتم تاثیر زیادی در قبول این پیشنهاد داشت و باعث شد بیآنکه فیلمنامه را بخوانم و درست چند ساعت قبل از اینکه با تلویزیون برای انتخاب بازیگرها صحبت کنند، پیسنهاد آقای توفیقی برای این نقش را قبول کنم.
پس سفید امضا کردید؟!
اصطلاحا بله، البته یک خطی داستان را برای من تعریف کردند و به طور شفاهی نگرانیهای من را بر طرف کردند و الان هم خوشحالم که فرصت شد در این کار حضور پیدا کنم و در خدمت آقای توفیقی و آقای عنقا نویسنده و تهیهکننده کار باشم که تیم بسیار خوبی برای این کار جمع کردند.
الان ناراحت نیستید که ماه رمضان پخش نشد؟
راستش نه، با اینکه به نظرم حال و هوای سریال خیلی مناسب ماه رمضان است، اما از آن دست سریالهایی است که در هر زمانی پخش میشد میتوانست مخاطب خود را پیدا کند.
در این سالها طی گفتگوهای متعددی که با بازیگران سریالهای مناسبتی داشتم یک نقطه مشترک در صحبتها وجود داشت و آن اینکه جان سختی میخواهد که بتوانی فشار سنگین فشردگی ساخت اینگونه کارها را تحمل کنی. این به نوعی برای شما آزمایش اثبات پوست کلفتی در بازیگری است؟ چون بارها در مصاحبههایتان گفته اید از چالشهای بازیگری استقبال میکنید.
بله... من سابقه زیادی در اثبات پوست کلفتی داشتهام (باخنده) در کار کردن با آقای مقدم خیلی این مساله وجود داشت که در یک زمان کوتاه یک محصول با کیفیت و خوب تولید شود. علتش هم استفاده از عوامل حرفهای و کاربلد است، هم آدمها با انگیزهاند و برایشان انگیزه ایجاد میکنند. این عوامل در هر کاری با فشار بالا نتیجه مثبتی به همراه دارد. من دوست دارم کار سخت انجام بدهم به شرطی که احساس کنم نتیجه کار مطلوب خواهد شد. حتی گاهی در فیلمنامه سکانسهای راحتی هست، ولی شخصا اگر احساس کنم سکانس در شرایط سخت تری گرفته شود نتیجه بهتری خواهد داشت، پیشنهادش را به کارگردان میدهم. سختیای را که از فیلتر هنر بگذرد و باعث تاثیرگذاری بیشتری شود خیلی دوست دارم. به نظرم یک اتفاق هنری وقتی شکل میگیرد که با سختی همراه باشد و باری به هر جهت و سهلانگارانه نباشد.
حتی نوابغ هنری، در هر زمینه ای، همیشه اتودهای اولیه شان را براحتی دور میریزند و آنقدر تلاش میکنند تا بالاخره یک چیزی راضی شان کند و آن چیز میشود «لبخند ژکوند». خب وقتی نوابغ این گونه هستند ما که نیستیم نباید به همان چیزی که دفعه اول یا دوم سراغمان میآید، راضی شویم.
اما برسیم به سریال پدر، به فاصله یک سال دو کار با کارگردان جوانی به نام بهرنگ توفیقی انجام دادید. بازیگر سختگیری مثل مهدی سلطانی چه چیزی در این کارگردان کشف کرده که حتی به قول خودش فیلمنامه نخوانده جواب مثبت میدهد؟!
وقتی در یک سریال آن هم چند ماه و در یک شرایط سخت و فشرده با یک کارگردان همکاری میکنید قاعدتا به لحاظ اخلاقی و فنی شناخت کاملی نسبت به هم پیدا میکنید. من این شناخت را پیدا کردم و دیدم چیزهایی هم که از قبل در مورد آقای توفیقی شنیده بودم گزاف نیستند و همین باعث شد به او اعتماد کنم. خب قطعا آقای توفیقی هم چیزهایی در من دیده که به نظرش مناسب این نقش در سریال پدر بودم.
ویژگیهای شناختی که از بهرنگ توفیقی پیدا کردید قابل شرح دادن هستند؟
خب آقای توفیقی سالهای سال بهعنوان دستیار و برنامهریز با کارگردانهای خیلی خوبی همکاری کرده و حتی با اینکه خودش تعداد کارهای زیادی نساخته، اما تجربه بسیار بالایی دارد. حتی به نظرم کمی هم دیر شروع کرده است. کارهایی که تا الان ساخته استاندارد و قابل قبول بودهاند. اهل تعامل و گفتگو بودن، با اخلاق و قدرشناس بودن، جایگاه هر فردی را درست تشخیص دادن و بی احترامی نکردن به عوامل کار باعث میشود آدم احساس خوبی در همکاری با نفر مقابل خود پیدا کند. ما بازیگرها قسمت زیادی از عمرمان را مشغول کاری که بلد هستیم میکنیم و پشت صحنه کارها بخش مهمی از زمان زندگی ما را تشکیل میدهد؛ یک پشت صحنه ناآرام و پرتنش و بدون احترام و پرحاشیه میتواند به زندگی شخصی ما هم سرایت کند. خب وقتی در تجربه اولم پشت صحنه بسیار خوبی را در همکاری با آقای توفیقی تجربه کردم طبیعتا برای همکاری دوم تردید چندانی نداشتم. البته بگذارید یک چیز خیلی مهم را هم بگویم. متاسفانه در حال حاضر بسیاری از پروژهها سالم نیستند. خیلی نمیخواهم وارد جزئیات شوم، ولی سازندگانش به اثری که میسازند کاملا بیزینسی نگاه میکنند یا حتی مقاصد دیگری برای ساخت یک اثر دارند، ولی خوشبختانه شانس داشتهام در طول دوران کاریام با این دست گروهها کار نکنم، اینجا و در پدر گروهی که آقای عنقا و آقای توفیقی جمع کردهاند در شرایط کاری بسیار سالم، واقعا برای خلق یک محصول فرهنگی هنری تلاش میکنند، نه ایجاد یا بهرهمندی از حاشیهها!
پروژههای ناسالم
در حال حاضر بسیاری از پروژهها سالم نیستند. خیلی نمیخواهم وارد جزئیات شوم، ولی سازندگانش به اثری که میسازند کاملا بیزینسی نگاه میکنند یا حتی مقاصد دیگری برای ساخت یک اثر دارند، ولی خوشبختانه شانس داشتهام طی دوران کاریام با این دست گروهها کار نکنم.
من دوست دارم کار سخت انجام بدهم به شرطی که احساس کنم نتیجه کار مطلوب خواهد شد. حتی گاهی در فیلمنامه سکانسهای راحتی هست، ولی شخصا اگر احساس کنم سکانس در شرایط سخت تری گرفته شود نتیجه بهتری خواهد داشت، پیشنهادش را به کارگردان میدهم.
برویم سراغ یکی از حاشیههای اصلی سریال «پدر» تا امروز و آن سکانس پریدن حامد از پنجره. از نگاه حاجعلی بهعنوان پدر حامد تهرانی آیا امکان دارد فرزندی که تربیت کرده در مواجه شدن با یک موقعیت محرم و نامحرمی خودش را اینگونه از پنجره به بیرون پرت کند؟ آیا اگر حاجعلی خودش هم در چنین موقعیتی قرار میگرفت همین کار را انجام میداد؟ به نظر شما منطقی است؟
حاج علی سریال «پدر» اگر به سن پسرش بود شاید خودش هم همین کار را میکرد، اما الان با توجه به پختگی، دانش، تجربه، سبک و سنگین کردن واقعیتهای اطراف و تکمیل جهانبینیاش قطعا با این کار مخالف است. هرچند به نظرم این سکانس اگر محدودیتهای تلویزیون نبود برای مخاطب خیلی هم باورپذیر از آب در میآمد و این شگفتی فعلی برایش ایجاد نمیشد. مثلا اگر در هالیوود بود آنها بدون هیچگونه محدودیت پوششی و اخلاقی میزانسن را به گونهای میچیدند که وقتی طرف به دلیل اعتقادات شخصیاش و اینکه دوست ندارد آبرویش برود، رسوا یا به گناه کشیده شود خودش را از پنجره پایین میانداخت، تعجب و شگفتی برای مخاطب ایجاد نمیشد. تصور کنید در بسته شده، دخترها بیپروا پسر را دوره کردهاند، مدام نزدیکتر میشوند و او را لمس میکنند، عکسها گرفته میشود، دوربینها روشن هستند و پسری با اعتقادات حامد برای حفظ پاکیاش هیچ راه فراری ندارد.
اگر این شرایط با میزانسن دیگری و بدون یک سری محدودیتها به مخاطب نشان داده میشد، بیننده هرگز نسبت به آن موضع منفی نمیگرفت. اما در نسخه فعلی حتی تماسی هم ایجاد نمیشود، چون تلویزیون ما گاهی حتی روی نگاه ناسالم یا لمس پارچه لباس هم حساسیت دارد پس طبیعتا ممکن است عدهای از دیدن چنین موقعیتی تعجب کنند یا حتی باورش نکنند.
پس شما چنین موقعیتی را با توجه به شناسنامه شخصیت غیرمنطقی نمیدانید.
بله و البته بستگی دارد از زوایه چه کسی ماجرا را نگاه کنید. خود من آدمهای بسیاری را از نزدیک میشناسم که اعتقادات اینچنینی دارند مثل حامد. حالا اینکه خوب است یا بد را قضاوت نمیکنم، ولی میدانم اگر در موقعیت حامد بودند احتمالا همین رفتار را میکردند. مثال برایتان میزنم. وقتی معشوقه نقاش بزرگ ونگوگ به او میگوید عجب گوشهای زیبایی داری، ونگوگ یکی از گوشهایش را میبرد و به او هدیه میدهد. به نظر خیلیها این کار احمقانهترین کار دنیاست، یعنی چه؟ گوشش را برید و داد به معشوقش این آدم چقدر احمق است! اما باید مثل ونگوگ و در شرایط او زندگی کرده باشی و دور عشقت آنقدر بالا باشد که وقتی خودت را جای او میگذاری، کاری جز این انجام ندهی، حتی اگر به نظر همه دنیا احمقانه باشد. اعتقادات، هیجانات و احساسات انسان در لحظه میتواند روی عملکرد فرد تاثیر بگذارد. شاید اگر حامد در موقعیت دیگری بود یا حالش جور دیگری بود از پنجره پایین نمیپرید. حتی شاید اگر خیلی نکاتی که حاج علی در دیالوگهایش به حامد میگوید را زودتر به او میگفت، خیلی چیزها برایش اتفاق نمیافتاد. مثلا آن دیالوگی که میگوید: «آدم وقتی ناخنش بلند میشود آن را کوتاه میکند، انگشتش را کوتاه نمیکند، به جای اینکه اینقدر انرژی بگذاری با من درباره یک شخصی حرف بزنی، نصف این انرژی رو بذاری با خودش حرف بزنی مشکلت حل میشه.»
اتفاقا این وجه حاج علی خیلی جذاب است. مردی که در عین مذهبی بودن ذهن باز و روشنی دارد.
دقیقا. حاج علی یک مرد سرد و گرم کشیدهای است که نگاه عارفانهای به مذهب و حتی زندگی دارد.
با این حال حاج علی در برخورد با حامد تناقضهای عجیبی دارد. از یکسو مخفیانه هوای پسرش را دارد و جایی که به مشکل میخورد سعی میکند بدون آنکه خبر دار شود، کمکش کند و از طرفی میگوید کارخانه مال من است و حامد خودش باید زندگیاش را بسازد و حامد هم مجبور میشود در کارواش مشغول به کار شود. این تناقض رفتاری چه توجیهی دارد؟
در واقع حاج علی تمام تلاشش این است که حامد روی پای خودش بایستد. چون معتقد است انسان موفق کسی است که خودش به موفقیت رسیده باشد نه با کمک حاشیهها. مثل داستان آن پروانهای که داشت زور میزد پیلهاش را بشکافد و بیرون بیاید، کودکی به خیال کمک کردن سراغ پروانه میرود و پیلهاش را میشکافد و پروانه روی زمین میافتد. بله، پیله شکافته شد، اما پروانه تا آخر عمرش فلج ماند. حاج علی به این موضوع اعتقاد دارد. از نظر او به مردی میتوان تکیه کرد که زندگی اش را خودش ساخته باشد نه دیگری. هر آن ممکن است پدرها و تکیه گاهها از دار دنیا بروند و اگر زندگی فرد خود ساخته نباشد ممکن است نتواند دوام بیاورد چرا که یک نازپرورده کارنابلدی است که در میان امواج سهمگین این دنیا توان مقاومت ندارد.
یادم هست شما در مصاحبه با مهران مدیری در برنامه «دورهمی» گفته بودید قرار نیست هر آدم پولداری از راه حرام پول درآورده باشد و درست نیست که، چون یکی ماشین مدل بالا سوار میشود برویم با کلید ماشینش را خط خطی کنیم، حاجعلی یکی از همان آدمهاست؟ مذهبی است، پولدار است، ذهن باز و روشنی دارد و خجالت نمیکشد از اینکه بنز سوار شود.
بله، حاج علی آدمی است که پولدار است، پولش را از راه حرام به دست نیاورده، با اختلاس و دزدی و مال مردم خوری مالش را جمع نکرده است. پدرش یک کارگاه نخ ریسی داشته که حاج علی آنجا شاگردی میکرده، وقتی پدرش به رحمت خدا میرود این کارگاه نخ ریسی به او ارث میرسد و او آن را از یک کارگاه تبدیل میکند به کارخانه بزرگ پارچه بافی. یک ارثی از پدرش به او رسیده، اما او براساس دانشی که به دست آورده و آموزههای پدرش تبدیل به یک آدم خلاق و سختکوش شده و با استفاده از دانشهای به روز تجارت مشروع خودش را گسترش دهد. خودش هم میگوید ممکن است پول خیلی جاها خوشبختی نیاورد، اما در بسیاری از جاها حلال مشکلات است. به لحاظ شرعی هم معتقد است داشتن پول اگر از راه حلال باشد هیچ مشکلی ندارد؛ و این حاج علیها به نظرتان در جامعه امروز ما هنوز وجود دارند؟!
بله، ولی متاسفانه تعدادشان بسیار کم شده است. واقعیت این است که پول با خودش قدرت میآورد و وقتی شما به قدرت عادت کنید و زیر دندانتان مزه کند آن وقت احتمال اینکه به راه ناصواب و خلاف کشیده شوید بسیار زیاد است. تنها آدمهایی با نفسی بسیار مطمئنه میتوانند از راه حلال پول به دست بیاورند، ولی مثل یک عارف اگر روزی مجبور باشند که همهاش را ببخشند یا در شرایطی همه آن را از دست بدهند توانایی رو به رو شدن با آن را داشته باشند. حاج علی بیشتر از اینکه صرفا معتقد به شرعیات مذهب باشد وجهه دوست داشتنی مذهب که عرفان است، در او وجود دارد. به همین دلیل است که براحتی میتواند ببخشد و ناراحتی دیگران ناراحتش کند. او ارتباط خاصی با خدای خودش دارد، خیلی چیزهای انسانی را از نسلهای گذشته آموخته و تلاش میکند این عرفان و معرفت را به پسرش حامد هم انتقال دهد.
هر کسی حاج علی نمیشود
پول با خودش قدرت میآورد و وقتی شما به قدرت عادت کنید و زیر دندانتان مزه کند آن وقت احتمال اینکه به راه ناصواب و خلافی کشیده شوید بسیار زیاد است. تنها آدمهایی با نفسی بسیار مطمئنه میتوانند از راه حلال پول به دست بیاورند، ولی مثل یک عارف اگر روزی مجبور باشند که همه اش را ببخشند یا در شرایطی همه آن را از دست بدهند توانایی رو به رو شدن با آن را داشته باشند
آدمهای مذهبی بسیار آرام و صلحطلب و گشاده رو هستند، بسیار دوست داشتنیاند، براحتی ایثار میکنند، کلام خشنی ندارند، بد کسی را نمیخواهند، مهربانند، هر مسیری هم که میروند و کاری که انجام میدهند درست و سالم است و به کس دیگری آزار نمیرسانند و سریال پدر تلاش میکند این جور آدمهای مذهبی را نشان دهد
حتی اینها را به لیلا هم انتقال میدهد.
بله، اما به روش خودش. با رفتارش، به نصیحتهای کلیشه گونهای که همهمان کاملا میشناسیم روی نمیآورد و آنچه خودش نیست را به دیگران تحمیل نمیکند.
در یک اتفاق جالب، نویسنده و تهیهکننده سریال «پدر» یک نفر است. با توجه به اینکه خلق شخصیت حاج علی از ذهن نویسنده بیرون آمده و ایجاد شرایط مطلوب برای به تصویر کشیدن درست آن، ارتباط بین شما با حامد عنقا بهعنوان نویسنده و تهیهکننده چگونه بود؟
در زمینه تهیهکنندگی یکی از مهمترین حسن آقای عنقا این است که بیزینسی به تولید این سریال نگاه نمیکند. یعنی نمیخواهد کالایی تولید کند که صرفا برایش سوددهی داشته باشد آن هم به هر قیمتی. برای او بهعنوان تهیهکننده، کیفیت کار خیلی مهم است و این از جمله مهمترین محاسن او به عنوان تهیهکننده کار است، چون این اخلاق باعث میشود آدمهایی ترغیب به همکاری در پروژه شوند که خودشان کیفیت و دغدغه بالایی دارند و با دید تجاری وارد کار نمیشوند. اما در قالب نویسنده صحبتهای زیادی با هم کردیم، پیشنهادها در مورد نقش را گوش میکرد و در نهایت تعامل بسیار خوبی بین ما ایجاد شد و به نقطه مشترکی درباره ویژگیها، جزئیات و مسیری که حاج علی باید در این قصه طی بکند، رسیدیم.
شما جزئیات بسیار خاصی در مورد شخصیت حاج علی ارائه میکنید که مخصوص آدمهای مذهبی است. از جمله مدل خاص بازی کردن با ریش و سبیل، یا بازی کردن با انگشتر و حتی مدل انگشترش، مدل جالبی از ماخوذ به حیا بودن، طرز نگاه کردن و مواجه شدن با دردها و مشکلات. چقدر حامد عنقا به عنوان نویسنده و چقدر شما بهعنوان بازیگر این نقش در درآوردن جزئیات سهیم هستید؟
من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و بسیاری از این جزئیات را از آنها گرتهبرداری کردم. همانطور که گفتم تعامل بسیار خوبی با حامد عنقا بهعنوان نویسنده داشتیم و نکات زیادی را با هم به شخصیت اضافه کردیم، ولی چیزی به عنوان دیکته شدن رفتار و حرکات خاص وجود نداشت و بسیاری از این جزئیات چاشنیهایی که است طبیعتا یک بازیگر با شناخت درست از نقش به کار خودش اضافه میکند.
این روزها این شایعه خیلی زیاد است که شخصیت حامد تهرانی برگرفته از گذشته شخصیت خود نویسنده یعنی حامد عنقا است. به نظر شما جلوتر که برویم ممکن است این شایعه به وجود بیاید که حاج علی حال و آینده نویسنده کار است؟!
نمیدانم واقعا، من بزرگ شده حامد عنقا را ندیدهایم (با خنده). ولی خارج از شوخی من واقعا نمیتوانم به این سوال جواب بدهم. حتی اگر چنین باشد این در ذهن نویسنده است و او خودش باید به این نکته پاسخ دهد.
در سالهای اخیر زیاد دیدهایم حاشیههای زیادی بر سر مسائل تولید اعم از عدم ایجاد شرایط مطلوب برای ساخت و حتی مشکلات مالی و دستمزد سریالهای تلویزیونی را با حاشیه مواجه کرده و بسیاری از عوامل گله و شکایت را به رسانهها کشاندهاند، اما درباره پدر تا الان یک مورد حاشیه یا گلایه در زمینه تولید جایی ندیده و نشنیدهایم. این یعنی شرایط ساخت این سریال مناسب بوده؟!
تا جایی که من خبر دارم و تا الانی که با هم حرف میزنیم امکانات لازم و مورد نیاز ساخت این سریال در اختیار تهیه کننده قرار نگرفته، اما حامد عنقا خوشبختانه نگذاشته این شرایط نامساعد در گروه جلوهای پیدا کند یا کار با حاشیه و مشکل جلو برود و از راههای دیگر توانسته نیازهای گروه را تامین بکند. خدا را شکر که پدر از آن دسته تجربههایی بود که تمرکز اصلی ما روی کار خودمان بود و خیلی درگیر حاشیههای تولید نشدیم؛ و سوال پایانی؛ به نظر شما پشت داستان پدر چه نکتهای برای مخاطب نهفته است؟
به نظرم پدر برخلاف نظر برخی مخاطبانی که شاید تصور کرده اند سریالی است که میخواهد آدمهای عادی را مذهبی جلوه دهد یا مخاطبش آنها باشند، مخاطبانش آنهایی هستند که مذهبی شدهاند یا خودشان را مذهبی تصور میکنند. سریال در حال دادن یک الگوی جدید و درست به آنهاست. پدر میخواهد بگوید شمایی که مذهبی هستید، مذهب فقط رعایت ریاضیوار برخی شرعیات نیست، آدم مذهبی میتواند مثل حامد و حاج علی باشد. اگر شما اینجوری باشید شاید بتوانید دوست داشتنی باشید. اگر بدون رعایت برخی اصول اخلاقی و انسانی فقط روزی 70 صلوات بفرستیم یا جای مهر روی پیشانیمان باشد یا نماز مستحبیمان ترک نشود ممکن است به یک آدم مکانیکی و خشک مذهبی تبدیل بشویم که از دور ممکن است خیلی هم خشن به نظر برسیم. حتی به نظرم این جور مذهبیها خیلی خطرناک هستند، چون ممکن است در نهایت به گروههای افراطی تبدیل شوند. شما داعش و طالبان را نگاه کنید، آنها خودشان را مذهبیترین آدمها میدانند و اگر دقت کنید شرعیات را هم مو به مو اجرا میکنند. اما آنها نگاهی ریاضی وار و ماتریالیستی به مذهب دارند و این میشود که در نهایت به این اعتقاد میرسند اگر هفت نفر را که مثل خودشان نیستند، بکشند به بهشت میروند. اما در واقعیت آدمهای مذهبی بسیار آرام و صلحطلب و گشاده رو هستند، بسیار دوست داشتنیاند، براحتی ایثار میکنند، کلام خشنی ندارند، بد کسی را نمیخواهند، مهربانند، هر مسیری هم که میروند و کاری که انجام میدهند درست و سالم است و به کس دیگری آزار نمیرسانند و سریال پدر تلاش میکند این جور آدمهای مذهبی را نشان دهد!