خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: سومین روز ماه رجب، سالروز شهادت حضرت امام علی النقی (ع) است؛ روزی که روضه های منظوم شاعران آئینی در آن، نُقل محافل ارادتمندان خاندان رسالت و امامت است.
یکی از شاعرانی که درباره این اندوه سوزناک شعر دارد، وحید قاسمی است که شعر خود را از زبان خود امام هادی (ع) سروده است:
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
جای عرق از چهره ی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کُشته ی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذره ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
و اما بخشی از شعر محسن عرب خالقی هم در سوگ امام علی النقی (ع) و اشاره به زیارت جامعه کبیره – که از آن حضرت روایت شده است - چنین است:
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم
سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم
شاید که چنان رود، سر راه بیایم
بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم
مقصود من از "یا مَن ارجوه" رجب ها
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟
با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی، ای آیه تطهیر
از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم
از سنگ زدن بر دل آئینه بگویم
از سوختن پرده ی حرمت بنویسم
دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
ای مهبط وحی، ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم
وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم
آه ای دهمین ذکر مُجیبُ الدَّعَواتم
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم
حالا که نوشتند «و کُنتُم شُفَعائی»
بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم.
و اکنون تنها چهار بیت از شعر محسن حنیفی را به نظاره می نشینیم:
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر می کنم
با «إهدنا الصراط"» نماز مُقرّبین
در هر نماز نام تو را ذکر می کنم
پیچیده سوز ناله ی تو بین قرنها
آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد
با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست
با خون دل نوشته شد و چار پاره شد.
سید پوریا هاشمی هم در بخشی از شعر خود، مظلومیت امام هادی (ع) را اینچنین روایت می کند:
تبعید سهم خوبترین مرد عالم است
باز این چه شورش است که در عرش ماتم است
می پیچد از عطش به خودش قامتش خم است
اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است
وقتی به جان نشست تنت لاله وار شد
زهری که از مصیبت آن دیده تار شد
خوردی زمین و صورت تو پُر غبار شد
حتی نفس کشیدن تو گه گدار شد.
و اکنون شعری غمبار از یوسف رحیمی که شاعر در آن، تمام تافلاک را روضه خوان حضرت هادی (ع) می بیند:
چشمهایت فرات دلتنگی
اشکهایت تلاطم غمهاست
حال و روز دل شکستهی تو
از نگاه غریب تو پیداست
ای غریب مدینه ی دوم
مرد خلوت نشین سامرّا
التماس همیشه ی باران
حضرت عشق التماس دعا
کوچه ی خاکی محله ی غم
در غرور از حضور ساده ی توست
ولی افسوس شرمگین تو و
پای پر پینه و پیاده ی توست
آه آقا تو خوب می دانی
که دل بیقرار یعنی چه
پشت دروازه های شهر ستم
آن همه انتظار یعنی چه
چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدایت نیست
بگو ای نسل کوثر و زمزم
بزم شوم شراب جای ات نیست
بی گمان بین آن همه غربت
دل تنگ تو نینوایی شد
روضه های کبود تشت طلا
در نگاه تر ات تداعی شد
آری آن لحظه ماتم قلبت
بی کسی های عمّه زینب بود
قاتلت زهر کینه ها، نه نه
روضه ی خیزرانی لب بود
در عزای تو حضرت باران
که گریبان آسمان چاک است
نه فقط چشمهای ابری ما
روضه خوانت تمام افلاک است.
قاسم نعمتی هم در بخشی از شعر خود از زبان حضرت ابالحسن (ع) چنین سروده است:
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه پر از مِحَنَم را
دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را
از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را
آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حَسَن ام را
آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند؛ غم عمه ی سادات، تنم را
من کُشته ی بی حرمتیِ بزمِ شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را
حسن لطفی هم شهادت آن حضرت را چنین بیان می دارد:
آه در سینه ام از زهر شراری برپاست
آتشی بر جگر و رویِ لبم واویلاست
سوختم سوختم آبی که نفس می سوزد
حجره ام از جگر سوخته ام کرب و بلاست
مادرم آمده بالین منِ چشم به راه
تا بگویم غم خود را که دلم پُر غوغاست
دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید
بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست
گاه می رفتم و گاهی به زمین می خوردم
مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست
و در پایان، بخشی از روضه منظوم مهدی نظری را درباره این روز اندوه و غم از نظر می گذرانیم:
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوکری را برگزیدیم
چونکه شما را رهبر عالم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضه تو
شُکر خدا که نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهایند که مست تو هستند
بدبخت آنهایی که از تو کم نوشتند
از داغ مظلومیتت آقای عالَم
چشمان ما را چشمه زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در کرامت مثل بابایت جوادی
قطعا مسیحا هم به فرمان تو باشد
پای کلاس درس عرفان تو باشد
ذکر دعای جامعه زیباست اما
زیباترش اینکه در ایوان تو باشد
پای دعای جامعه می خواهم آقا
ابواب ایمان وا به ایمان تو باشد
با یک نگاهت صاحب ملک زمین است
آنکس که یک لحظه پریشان تو باشد
وقتی«محالّ معرفت الله» هستی
باید همه عالم سر خوان تو باشد
حتی مسیحی ها ارادت بر تو دارند
این هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطین جهان را بنده کردی
با یک نگاهت بردگان را زنده کردی
شُکر خدا یک عمر دستم را گرفتی
درس کرامت از خود بابا گرفتی
اینکه دو عالم روضه خوان غربت توست
ارثی ست که از غربت مولا گرفتی
در زیر پایت آسمان از جاش پاشد
از برکت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علی بود و غریبی را چشیدی
بار غم و غربت به دوش خود کشیدی
صحن و سرای خاکی ات این را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش ندیدی