ماهان شبکه ایرانیان

گفتگو با حمید محمدی؛ مرد خوش صدای دنیای ورزش

در روز‌های تب و تاب فوتبال با حمید محمدی همراه شدیم که از فوتبال بگوییم؛ اما از همه‌چیز گفتیم، از اجرا، گویندگی، تیم‌ملی، کی‌روش و حتی ادبیات!

خبرگزاری مهر - شراره داودی و رویا سادات هاشمی: در روز‌های تب و تاب فوتبال با حمید محمدی همراه شدیم که از فوتبال بگوییم؛ اما از همه‌چیز گفتیم، از اجرا، گویندگی، تیم‌ملی، کی‌روش و حتی ادبیات!

تلفن را که برداشت، همه خاطرات عصرهای دوران راهنمایی و دبیرستانم به ذهنم هجوم آوردند! روزهایی که علاقه‌ام به فوتبال مرا پای اخبار ورزشی ساعت یک ربع به 7 شبکه سه می‌نشاند. مهم نبود کجا هستم، 15 دقیقه می‌خواستم که به اخبار گوش کنم و این‌طور صدا و تصویر «حمید محمدی» را شناختم.

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

آن روزها حمید محمدی فقط کسی بود که اخبار را می‌خواند و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم روبرویش بنشینم و به او بگویم که همه اخبار تیم‌های محبوبم را با صدای او دنبال کردم.

حمید محمدی متولد سال 62 است، از آن دسته افرادی است که فکر می‌کنید به واسطه اخبارگو بودن، شخصیت خشک و عصا قورت داده‌ای دارد، اما شخصیت اصلی او را بیشتر در اجراهای گرم رادیویی‌اش می‌توان پیدا کرد. با اینکه صدایش را در نود و فوتبال 120 بسیار شنیده‌ایم، اما به گفته خودش مطالعات اصلی‌اش بیشتر از اینکه ورزشی باشد، فلسفی است، به قدری که می‌تواند حین گفت‌وگو از «حد یقف اقبال» در اجرا و گزارشگری بگوید! محمدی با اینکه معلم زبان انگلیسی است، اما از مخالفان سرسخت استفاده از واژه‌های خارجی در مکالمات روزمره است و سخت به زبان فارسی اعتقاد دارد.

گپ‌و گفت سه ساعته ما در روزهای جام‌جهانی و در بحبوحه‌های بازی‌های ایران در دور گروهی اتفاق افتاد و همان ابتدا بدون اینکه ما سوالی بپرسیم یا اشاره‌ای کنیم، حرف‌هایش را با تیم ملی و مربی‌گری کی‌روش شروع کرد:

ممکن است با این حرفی که می‌زنم، خیلی‌ها هم اینجا و هم در خیابان با من مخالفت کنند، اما من حرفم را می‌زنم. من با کی‌روش موافق نیستم! این حرف را بدون تعارف می‌گویم، چون آخر دفاع کردن صفر-صفر است.

حرف‌ها این است که کی‌روش توانسته سازمان دفاعی که هیچ‌وقت در تاریخ نداشته‌ایم را درست کند. اما چند سال؟ 7 سال فقط برای دفاع گذاشته است. حالا تن و بدنمان از جلوی مراکش بازی کردن تا جلوی اسپانیا بودن می‌لرزد! آن‌وقت جوری می‌شود که وقتی فقط یک گل از اسپانیا می‌خوریم، مردم هم خوشحالی می‌کنند و بیرون می‌ریزند. خوشحالی بعد از بازی مراکش را می‌فهمم، اما باید بگردیم و ببینیم چرا بهترین تک‌به‌تک‌ها را سردار و کریم خراب می‌کنند.

عیار تیم ملی ایران جام ملت‌های آسیا مشخص می‌شود. اصلا به عربستان نگاه نکنید که پنج گل از روسیه خورد، بد روز و بد زمانی بازی داشت! بازی با میزبان آن‌هم در روز افتتاحیه همه دردسرهای خودش را دارد و گاهی هم هرچقدر تلاش کنی، باز هم به نتیجه نمی‌رسی!

حرف‌های‌تان را باید به پای ملی‌گرایی گذاشت؟

واقعیت این است که هرکسی بگوید فقط طرفدار تیم ملی است، غلط محض است! مگر می‌شود؟ بالاخره یکی را باید انتخاب کرد. از طرفی فرآیند طرفدار شدن که با خواندن و آموزش نیست، همه افراد از بچگی طرفدار یک تیم شده‌اند؛ یا برای همراهی با کسی که در فامیل طرفدار یک تیم بوده، آن را انتخاب کرده‌اند یا از کسی بدشان می‌آمده و تیم مخالف او را برای طرفداری انتخاب کرده است! در حقیقت هیچکس با تاکتیک و سوابق افتخار آمیز از یک تیم طرفداری نمی‌کند. بنابراین اصل طرفدار یک تیم بودن زیر سوال است.

همه ارثی است! پدر من بارسایی بوده و من هم بارسایی شدم.

تمام! شما یا با پدرت همراهی می‌کنی یا می‌خواهی لج او را در بیاوری. بنابراین شما طرفدار والنسیا نمی‌شوی. کسی که طرفدار والنسیاست، خیلی اصالت دارد. کسی که در هجمه تبلیغاتی پولی و رسانه‌ای منچستریونایتد و تابلوی افتخارات آن، طرفدار لیورپولی می‌شود که آخرین باری که جام گرفته‌اند اصلا معلوم نیست چه زمانی بوده (می‌خندد) پس اصالت دارد!

البته از این جمله شما این طور برداشت می‌شود که منظور از طرفدار لیورپولی، عادل فردوسی‌پور است!

(با خنده ادامه می‌دهد) همه این توضیحات را دادم که نتیجه بگیرم؛ هیچ‌وقت نمی‌شود در تاریخ ماند. نمی‌شود گفت در فلان روز تاریخ گل زدیم و فلان سال جام گرفتیم. همه باشگاه‌ها می‌دانند که این سال‌ها و روزها به تاریخ پیوسته است. در این روزگار می‌بینیم که منچستر برای بازی به زمین میدلزبرو رفته و یک خانواده با لباس تیم میدلزبرو برای تماشا آمده‌اند. اما در ایران ما چنین فضایی نداریم. این را گفتم که بگویم اگر من در بچگی طرفدار پرسپولیس شدم، هر لحظه این امکان وجود داشت که طرفدار استقلال بشوم!

به خاطر پدرتان؟

بله! پدرم بازیکن تیم تاج کرج بوده و من هر سر کل‌کل بی‌دلیلی با پدرم، پرسپولیسی شدم!

اما این‌ها باعث نمی‌شود من در اظهار نظرهایم علاقه شخصی را وارد کنم. منی که امروز نسبت به تیم ملی نقدهایی را وارد می‌دانم سر بازی ایران-پرتغال و سر شوت کریم انصاری‌فرد چنان فریادی زدم که بچه کوچکترم یک ربع تمام از فریاد من گریه می‌کرد!

این حرف شما درست، اما به هر حال قضاوت می‌شوید که طرفدار کدام تیم هستید و احتمالا اظهارنظرهای‌تان بیشتر به کدام سمت و سو می‌رود.

شما در ایران اگر بگویید برای مثال دفاع استقلال مشکل دارد، همه می‌گویند پرسپولیسی هستی! خیلی از کسانی‌که انتقاد به تیم ملی را برنمی‌تابند، مانند سیاسیون می‌گویند پیرو شرایط حساس کنونی!! در حالیکه این شرایط حساس کنونی هیچ‌وقت تمام نمی‌شود!

من قبول دارم که دفاع‌کردن در تیم ملی روند خوبی پیدا کرد، اما این پروسه طولانی شده و کی‌روش ایرانی شده!

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

یعنی شما روی بحث فنی کی‌روش نکته‌ای ندارید؟

من از نظر آنالیز فنی فوتبال هیچ ایرادی به کی‌روش نمی‌توانم بگیرم. من احترام می‌گذارم که کی‌روش، ووریا غفوری را نمی‌برد اما رامین رضاییان را می‌برد، رضاییان در بازی‌ها خیلی خوب بود، در بازی با اسپانیا جوردی آلبا را کشت! اسپانیا با تاکتیک ارسال از کناره‌ها بازی می‌کند، از آن طرف ما از سردار ایراد می‌گیریم، اما سردار مهاجم نوک نبود، کی‌روش سردار رو بیخ بوسکتس نگه داشته بود. در یکی از صحنه‌های بازی بوسکتس را می‌بینیم که کاملا گیج وسط زمین ایستاده و گیر افتاده! مهاجم نوک تیم ملی را برای نگه داشتن هافبک تدافعی گذاشته بود. مهدی طارمی با وجود اینکه گل نزد، اما درخشان‌ترین بازی تمام عمرش بعد از بازی با الوحده که نتیجه را برگرداند، مقابل اسپانیا انجام داد.

واقعیت این است که یک نفر باید این نکته‌ها را برای مردم توضیح دهد؛ نقاط قوت تیم اسپانیا در کناره‌هاست، رامین رضاییان را عقب می‌برد، پورعلی‌گنجی هم نزدیک او بازی می‌کند، سعید عزت‌اللهی مجبور است در چپ و راست برود و بیاید، بنابراین سعید یکی کم است، پس طارمی را هم عقب می‌کشد. حتی در بازی با اسپانیا 3-4 صحنه می‌بینیم که طارمی توپ از اینیستا می‌گیرد. اینکه ما به خود باوری رسیده‌ایم درست است، اما خود باوری تا جلوی آرژانتین، دیگر بس است!

ما گل می‌خواهیم!

دقیقا. فوتبال گل لازم دارد.

البته نکته‌ای که درباره کی‌روش وجود دارد این است که افکار عمومی با او همراه هستند و محبوبیت خاصی هم دارد.

به نظرم بیشتر دلیل اجتماعی دارد. این حرفی که می‌زنم شاید فکت نباشد، اما همین که وقتی سرچ می‌کنم ضعیف‌ترین پول جهان، نام ایران بالا می‌آید. به نوعی حس تحقیر به آدم دست می‌دهد. پیشنهاد می‌کنم کتاب «روزی روزگاری فوتبال» نوشته حمیدرضا صدر را بخوانید؛ کتاب نگاهی جامعه‌شناختی به فوتبال دارد و می‌گوید مردم آئینه تحقیرها، غارت‌ها، جنگ‌ها را در فوتبال می‌بینند. البته من موافق نیستم بُرد را به قدری بالا ببریم که وقتی باختیم دیگر هیچ حرفی نتوانیم بزنیم! اما فکر می‌کنم هر اتفاقی که می‌افتد این پسِ ذهن همه مردم هست که ما مشکلاتی ناشی از تحریم و مسائل اقتصادی را داریم. این موضوعاتی که اتفاقا اصلا هم فوتبالی نیست، در ذهن ما وجود دارد و با این ذهنیت‌ها پای بازی می‌نشینیم! این فکرها آدم را تحریک می‌کند، اما منصفانه نیست که فوتبال را فقط این‌طور ببینیم و موج‌سواری کنیم.

البته نمی‌توان منکر این شد که فوتبال سیاسی است.

آقای محمدی داشتید درباره ایرانیزه شدن کی‌روش صحبت می‌کردید.

کی‌روش برای من به شدت آدم قابل احترامی است، اما به همین دلیل که فکر می‌کنم به شدت ایرانی شده، از جایی به بعد حس خوبی به او ندارم.

شما موافق ماندن او در تیم هستید؟

از دو مطلق به اینجا رسیدیم. می‌گوییم کی‌روش برود، می‌گویند پس می‌خواهی امیر قلعه‌نویی دوباره سرمربی شود! من اصلا چنین حرفی نزدم. اما از آن طرف اصلا مگر امیر قلعه‌نویی چه عیبی دارد؟ سوال دیگرشان این است که مگر کسی داریم، که بیاید! جواب این است که چرا از داخل، می‌توان مربی دیگری از خارج آورد.

نکته این است که آدم‌ها باید انتقادها را بشنوند و درصدد تصحیح باشند، اما درباره کی‌روش ماجرا به شکلی شده که همه‌چیز او درست و صحیح است. به هر حال آدم‌ها خاکستری هستند، سیاه و سفید مطلق نیستند. کی‌روش هم همین‌طور است، هیچ‌کس منکر این نیست که اعتماد به نفس دفاع کردن را به تیم برگردانده است، انسجامی که پیش از این نداشتیم را هم به وجود آورده، اما این را هم در نظر بگیرید؛ کنفدراسیون آسیا به قدری بی‌قانون است که بعد از جام‌جهانی، جام ملت‌های آسیا داریم. در این شرایط یعنی تیم‌های آسیایی با همین چینشی که در جام جهانی دیدیدم، روبروی هم قرار می‌گیرند. انصاف داشته باشیم با توجه به بازی‌هایی که از ژاپن و عربستان دیدیم، چقدر برای خودمان شانس قائل هستیم؟

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

به هر حال با حرف‌هایی هم که زده می‌شود، انتظارات را هم پایین می‌آورند، کی‌روش می‌گوید بازیکن ندارد، زمین برای تمرین ندارد، برای مسابقات تدارکاتی نیرو ندارد!

دقیقا به دلیل همین حرف‌هاست که من می‌گویم کی‌روش ایرانی شده. اصلا گیریم کسانی که تو را به ایران آورده‌اند، گولت زده باشند، اما این را همان سال دوم متوجه می‌شوی، این طور نیست که بعد از 6 سال و دو روز قبل از بازی مهم از نبود زمین تمرین و شرایط بد تیم صحبت کنی.

آقای محمدی کمی به عقب برویم؛ اینکه شما در دبیرستان ریاضی خواندید و بعد در دانشگاه رشته مکانیک قبول شدید. اما چطور شد که وارد تلویزیون و اخبار شدید؟

سال 82 وارد دانشگاه شدم، دقیقا همان سالی که کار در رادیو را شروع کردم.

ورود به رشته مکانیک و همزمان شروع کار در رادیو، باور کنید اصلا با هم نمی‌خوانند!

می‌خواستم شهریه‌ام را بدهم.

مگر رادیو پول هم دارد؟

آن زمان نمی‌دانستم ندارد. (می‌خندد)

اصلا چطور شد؟ کسی معرفی‌تان کرد که وارد این کار شوید؟

من از بچگی خیلی دوست داشتم بازیگر یا خواننده شوم. هیچ‌کدام را هم نشدم. خودم فهمیدم که استعداد بازیگری ندارم. بعد تصمیم گرفتم که مجری شوم.

چه زمانی تصمیم گرفتید؟

دبیرستانی بودم که این تصمیم را گرفتم.

این تصمیم چطور در ذهنتان شکل گرفت؟ یعنی از اجرای فرد خاصی تاثیر گرفتید و دلتان خواست مجری شوید؟

آقای سعید میناروش در آن سال‌ها مجری شبکه 2 بود، قیافه‌ای شبیه به مهران مدیری داشت، با صدای جذابش، جلوی دوربین می‌نشست و با حافظ خواندن شروع می‌کرد. دهه 70 هم بود و می‌گفت سریال «سال‌های دور از خانه» را با هم ببینیم! رویای من بدون تردید همین بود. البته آن زمان خانم مریم نشیبا در رادیو هم برایم شخص مهمی بود. از آن‌جا بود که احساس کردم دوست دارم مجری باشم، البته ژانر آن خیلی برایم مهم نبود تا دبیرستان که تصمیم گرفتم به سمت ورزش بروم. همان سال‌هایی که تازه برنامه «نود» هم راه افتاده بود. (سال 78)

حالا تصمیم مجری شدن گرفته‌اید، اما باز هم در دانشگاه رشته عجیبی را انتخاب کردید!

آن موقع کسی نبود که به ما کمک کند. من عاشق رشته مکانیک بودم و چند رشته مکانیک کشور را زدم و بقیه برگه انتخاب رشته را خالی گذاشتم. شاهرود قبول شدم. همزمان در دانشگاه آزاد کرج با رتبه 13 هم قبول شدم که آزاد را برای درس خواندن انتخاب کردم. اما می‌خواستم خرج دانشگاهم را خودم بدهم و به همین دلیل از همان ابتدا کار کردم.

از همین‌جا بود که وارد صدا و سیما شدید؟

بله، اما همیشه دلم می‌خواست کارم را از صدا و سیمای تهران شروع کنم. ماجرا از یک روز صبح جمعه شروع شد که با یکی از دوستانم کوه می‌رفتم. مرکز رادیویی کرج پای کوه است، همان لحظه با خودم فکر کردم که کار را از همین‌جا شروع کنم! البته در آن زمان رادیو برای من جای پایینی بود، اما الان می‌نویسم و امضا می‌کنم که اگر زمان ده‌ها هزار بار به عقب برگردد، دوباره کارم را از رادیو شروع می‌کنم، چون هرچیزی که دارم از رادیو دارم.

همه‌کسانی که در رادیو بوده‌اند، این حرف را می‌زنند.

چون رادیو کار یاد آدم می‌دهد. آن زمان فکر می‌کردم در رادیو کار پیدا می‌کنم، صدا و سیما هم به یکدیگر وصل هستند، راهی پیدا می‌کنم و سر از تلویزیون در می‌آورم و مجری می‌شوم!

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

داشتید آن روز صبح را می‌گفتید که با دوستتان در راه کوهنوردی بودید.

دوستم از علاقه من خبر داشت و پیشنهاد داد از مرکز رادیویی کرج کارم را شروع کنم. اما باورتان نمی‌شود من به قدری بی‌اطلاع بودم که اصلا به این فکر نکردم که به هر حال اماکن دولتی حراست و گیت ورودی دارند! همین‌طور از در ورودی داخل شدم! مسئول حراست هم دنبال من افتاد که کجا می‌روی؟ گفتم می‌خواهم تست بدهم! گفت مگر پنی‌سیلین است؟

تست دادید و قبول هم شدید، اما راه ورود به تلویزیون را چطور پیدا کردید؟

سال 83 و درست یک سال بعد از ورودم به رادیو، روزنامه جام‌جم فراخوانی برای جذب گوینده خبر منتشر کرد. من اصلا قصد نداشتم گوینده اخبار شوم، مجری‌گری می‌خواستم، اما فرم را پر کردم، تست دادم و قبول هم شدم! (می‌خندد)

هیچ‌وقت کسی به شما گفته بود صدای خوبی دارید؟

نه. اولین بار که کسی چنین حرفی را به من زد، داریوش کاردان بود. بعد از اینکه یک سال از حضورم در رادیو گذشت، داریوش کارگردان دوره‌ای برای اجرا گذاشته بود، جلسه آخر و روز امتحان که به این شکل بود که روی سن میزی گذاشته بودند و هرکدام از ما وارد سالن می‌شدیم و بر اساس موقعیت‌هایی که می‌گفتند، اجراهایی داشتیم. من در همان روز به داریوش کارگردان گفتم صدایم خوب است؟ در آن زمان اعتماد به نفس پایینی هم داشتم. آقای کاردان من را صدا کرد پیش خودش و گفت: «ببین بچه جون! هم صدای تو خوبه، هم صدای من خوبه، هم صدای قارقار کلاغ خوبه! هم صدای خش‌خش برگ خوبه! فقط وقتی چراغ دوربین روشن می‌شه، لوس بازی درنیار! خودت باش.» هنوز که هنوز وقتی میکروفون را روشن می‌کنند دقیقا چهره آقای کاردان جلوی چشمم می‌آید.

صدای خوب چه صدایی است؟

صدای خوب و بد نداریم، صدایی که سالم باشد و همه کلمات را سالم و کامل ادا کند. برای کار در رادیو و تلویزیون سراسری لهجه نداشته باشد. اما صدای خوب داشتن تا اندازه‌ای نتیجه می‌دهد، بالاخره از جایی به بعد می‌گویند حالا که صدایت خوب است، چه می‌گویی؟! گوینده خوب گوینده‌ای است که بفهمد چه می‌گوید. فیلم ندیده را نمی‌شود تعریف کرد! شما باید قبل از همه بفهمی که خبر چه می‌گوید تا بتوانی برای فرد دیگری آن را تعریف کنی. اگر نفهمی تنها روخوانی کرده‌ای.

آقای محمدی بعد از پر کردن فرم فراخوان که قبول هم شده بودید، وارد تلویزیون شدید؟

تست ما سه مرحله بود و ورک شاپی برای ورود به شبکه جام‌جم برایمان گذاشته بودند. خدا رحمت کند آقای سنماری که استاد دوره ما بودند. جلوی دوربین می‌خواندیم، بعد همان را می‌دیدیم و ایرادها را می‌گفتند. جلسه اول به من گفتند که نباید جام‌جم بمانی، باید بروی تلویزیون داخلی!

خوشحال شدید؟

معلوم است که خوشحال شدم!

برای اینکه در تلویزیون داخلی اجرا داشته باشیم، تست را آقای حیاتی، دکتر احمدی، مدیر کل اخبار جام‌جم بودند می‌دیدند و نمره می‌دادند. تعداد خیلی زیادی تست گرفته بودند، می‌گفتند که همه تست‌ها را با دور تند نگاه می‌کنند. هم صدا و هم تصویر برای آن‌ها ملاک است، اما هرکسی را که چهره قابل قبولی داشته باشد، دور را کند می‌کردند که صدایش را هم بشنوند و ببینند چطور می‌خواند.

بنابراین سر شما حتما دور فیلم کند شده است.

بله، در روزی که همه بودند، دکتر احمدی من را صدا کرد، این در حالی‌ست که در جمعی که حضور داشتند من کوچکترین فرد و 20 ساله بودم. به من گفت که در دور اول همه به اتفاق آرا جوابشان منفی بود! دلیلشان هم این بود که من برای خبر سنم کم بود. اما برگ برنده‌ام این بود که وقتی به من گفتند یکی از برگه‌ها را بردار و خبر را بخوان، من گفتم هیچ‌کدام از این‌ها را نمی‌خواهم، علاقه من ورزشی است و خبر ورزشی هم می‌خواهم! همه برگه‌ها را گشتم و تنها یک برگ خبر ورزشی در آن توانستم پیدا کنم! خبر هم درباره مسابقات توردوفرانس بود و خواندم. آقای احمدی تعریف می‌کرد که وقتی دور را کند کردیم، می‌خواستیم ببینیم این بچه‌پررو برای چه می‌خواهد وارد کار خبر شود! اما وقتی صدا را شنیدیم، همه به اتفاق آرا نظرشان مثبت بود.

آقای محمدی شما خیلی اهل ادبیات هستید و در همین گفت‌وگو هم بارها شعر خواندید، در متن‌هایی هم که می‌خوانید استفاده از عبارات فارسی زیاد است، تعمدی در این کار دارید؟

من برای زبان فارسی احترام ویژه‌ای قائلم. برای همین در اجراهای تلویزیونی با انگلیسی صحبت کردن‌های صرف، آن هم به معنی اینکه من آدم با سوادی هستم از بیخ و بن مشکل دارم. مشکل از جایی است که جوان‌های ما قبل از اینکه سعدی و حافظ بخوانند، هایکو می‌خوانند و قبل از جمالزاده، مارکز. در این شرایط پیمان یوسفی فارسی گزارش می‌کند و من هم خیلی با او موافق هستم، اصلا موافق این نیستم که از تولیدات دیگران در صحبت‌ها استفاده شود. از طرفی فکر می‌کنم آدم باید مولف باشد، همان‌طور که عادل فردوسی‌پور هست، از او گزارشگر بودن می‌جوشد!

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

اگر از شما درباره گزارشگرهای امروز فوتبال بپرسیم، نظرتان درباره آن‌ها و نحوه کارشان چیست؟

در ابتدا باید اشاره کنم که خیابانی پرچم‌دار آدم‌هایی بود که به غیر از گزارش فوتبال، حرف‌های دیگر هم می‌زدند. خیابانی سردمدار تعویض ژانر گزارشگری است و از همین منظر هم قابل احترام است. فردوسی‌پور روی همین بنا، ساختمان خیلی خوشگلی را ساخت. شرایط نباید به شکلی باشد که خیابانی را فقط خیابانی امروز ببینیم، با اینکه انتقادهایی به او وارد است، اما نباید صرفا امروز را ببینیم. اگر بخواهم به شکل شخصی به گزارشگرهای فوتبال نمره بدهم از لحاظ صدا رده اول خیابانی است، نفر دوم پیمان یوسفی است.

از نظر محتوا اول عادل فردوسی‌پور است و بعد از آن پیمان یوسفی و مزدک میرزایی را قرار می‌دهم. اما عادل چیزی دارد که کسی ندارد، عادل فردوسی‌پور یک «آن» دارد! فردوسی‌پور خیلی باسواد است، اما ته‌لهجه همه مشابه عادل شده، به همین دلیل برای پیمان یوسفی و خیابانی خیلی احترام قائل هستم، چون خودشان هستند.

این نکته شما درست است، اما به هر حال وقتی یک نفر مثل عادل فردوسی‌پور گزارش می‌کند، تقریبا همه از اطلاعات و اصطلاحاتی که به کار می‌برد، خوششان می‌آید.

اجازه بدهید من یک سوال بپرسم، تا به حال به این فکر کرده بودید چرا فوتبال را گزارش می‌کنند؟

چون به ما هیجان می‌دهد؟

این مورد هست، اما گزارشگر فوتبال به جای گفت‌و گوی ذهنی فردی که بازی را می‌بیند، صحبت می‌کند و گزاشگری که حرف دل ما را نزند، در دلمان هم نمی‌نشیند! گزارشگر صدای ذهن خاموش من بیننده فوتبال است.

اما نکته‌ای که وجود دارد این است که ما در بازی ایران و آرژانتین جمله‌ای از گزارش عادل فردوسی پور حین بازی داریم که می‌گوید:«چه قدر خوبیم ما!» عبارتی که به دل مردم می‌نشیند و همچنان هم مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ اما از طرف دیگر در گزارش خیابانی بعد از قطعی شدن صعودمان به جام جهانی، انگار دلمان می‌خواهد با جمله«سلام جام جهانی! سلام روسیه» شوخی کنیم. هر دوی این جمله‌ها نسبت به زمان و شرایط خودشان خوب و حماسی هستند اما بسته به گزارشگرشان بازخوردهای متفاوتی می‌گیرند. کما اینکه عادل فردوسی‌پورهم شاید مثل جواد خیابانی موقع بازی تپق بزند یا سوتی داشته باشد ولی هیچ وقت اشتباهاتش به این اندازه دیده نشود.

در این مورد فرق خیابانی و فردوسی پور فرق لحظه‌ای است، آن هم اینکه فردوسی پور خودش روی آنتن به خودش می‌خندد! می‌گوید اگر شما می‌خواهید به من بخندید من زودتر از شما این کار را انجام می‌دهم. این موضوع مخاطب را خلع سلاح می‌کند؛ ولی خیابانی این کار را نمی‌کند. به جایش مردم با او این کار را می‌کنند. یک دلیل دیگر این موضوع هم شاید زیاد شدن این شوخی‌ها و دست انداختن ها به رشد تکنولوژی بر می‌گردد.

روند فعالیت‌های شما فقط به گویندگی خبر محدود نشد، ورود و همکاری‌ شما با برنامه 90 چه طور اتفاق افتاد؟

شهریور سال 85 بود که هم زمان با برگزاری بازی‌های آسیایی مزدک میرزایی به خارج از کشور اعزام شد. آن موقع آقای فردوسی پور با من تماس گرفت و از من خواست که موقتا برای دو هفته بعدی در «نود» به جای مزدک، آیتم‌ها را بخوانم که من هم قبول کردم و رفتم. البته به مرور در برنامه ماندگار شدم. این را هم بگویم که اوایل آیتم‌هایی هم که می‌خواندم تعداد چندانی نداشت و خود عادل هم آنها را می‌نوشت. بعدها شکل برنامه عوض شد و به سمت آیتمیک شدن و نوشتار رفت تا جایی که عادل الان خودش چیزی را نمی‌نویسد، برنامه تیم نویسندگان دارد و او مثل سوپروایزر بچه‌هاست، یعنی متن‌ها را می‌خواند یا اگر لازم باشد کم و زیادشان می‌کند.

هنر عادل جمع کردن آدم‌های کار درست و ساختن یک تیم بود. بچه هایی که به نوعی همه مثل خودش خوره و دیوانه فوتبال هستند و کل‌کل می‌کنند. برای همین وقتی دو فصل از فوتبال 120 گذشت و بچه‌ها چم و خم کار تصویر را یاد گرفتند و توانستند فضای ژورنالیسم را با فضای رسانه تصویری هماهنگ کنند. عادل اعتماد به نفسی پیدا کرد که با آن برای برنامه «2014» به تلویزیون طرح داد.

چه شد که بعدها پیشنهاد اجرای سری اول فوتبال 120 مطرح شد؟

موضوع این است که طرح مجله فوتبال خارجی با نگاه ایرانی ظاهرا ایده‌ای بین محمد حسین میثاقی و عادل فردوسی‌پور بود. یک روز من زیر پل اوین در راه سازمان بودم که دیدم عادل با من تماس گرفت و گفت کجایی؟ گفتم «تا ساعت 9 شب سر خبر هستم.» یک ربع بعد دوباره زنگ زد و گفت «من برنامه‌ای برای شبکه ورزش دارم که امشب قرار است ساعت 10:30 روی آنتن برود تو بیا اجرا کن!» حالا ساعت چند بود؟ هشت شب (با خنده). سراغ عادل که رفتم همان ابتدای کار گفت که شبکه ورزش به خاطر اینکه محمد میثاقی گزارشگر و مجری شبکه سه است به او اجازه اجرا نداده‌اند. همین شد که از من خواست تا زمانی که مشکل میثاقی برای کار در شبکه ورزش حل می‌شود من اجرای فوتبال 120 را به عهده بگیرم.

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

و این‌طور شد که شما اجرای فوتبال 120 را بر عهده گرفتید!

بله، من از حرف عادل استقبال کردم؛ چون حرف آخر را اول زده بود. دو فصل و نیم مجری فوتبال 120 بودم. دوره‌ای که با نداری‌ها و بی‌بضاعتی‌های برنامه ساختم. آن دوران برنامه در استودیوی ولیعصر روی آنتن می‌رفت جایی که رژی نداشت و واحد سیار کار را پخش می‌کرد. مثلا عادل حین برنامه می‌دوید ومی‌آمد می‌گفت این را بگو دوباره می‌دوید و سمت واحد سیار برمی‌گشت. زمانی که نه استودیو، نه اسپانسر و نه دکور خاصی داشتیم.

بعد از دو فصل حضور در فوتبال 120، دیگر در فصل سومی که اتفاقا با فاصله زمانی هم روی آنتن رفت، حضور نداشتید، مشکل محمدحسین میثاقی حل شده بود؟

تا اینکه به فصل سوم رسیدیم، این اتفاق با روی کار آمدن آقای سرافراز و مدیر کل جدید اخبار همزمان شد و گفتند که در واحد خبر دوباره شرایط برای گویندگی و کار کردن من مهیاست. از طرفی هم وقتی نوبت به ساخت فصل سوم رسید، به دلیل مشکلات مالی روی آنتن نرفت و برنامه‌ای که باید اواخر مرداد شروع می‌شد تا بهمن روی آنتن نرفت و ما یک نیم‌فصل بازی‌های اروپایی را از دست دادیم.

پس دوباره گویندگی اخبار را شروع کردید، آن‌هم در زمانی که دیگر خبری از برنامه فوتبال 120 نبود.

بله، من دوباره به گویندگی برگشتم تا اینکه این بار در فصل جدید برنامه با اجرای محمدحسین (میثاقی) روی آنتن رفت. من آن زمان با خودم این حساب را می‌کردم که اگر من آنجا بودم حالا عادل چقدر باید با خودش سبک و سنگین می‌کرد که چه طور به من بگوید که از این به بعد قرار است اجرای برنامه با میثاقی باشد. لابد من می‌خواستم پیش خودم ناراحت باشم؟ اما این طور نبود و من این‌را هم به پای دیگر اتفاقات زندگی‌ام گذاشتم.

آقای محمدی به اجرای شما در رادیو برگردیم؛ شما در رادیو یک اجرای کاملا متفاوت دارید، طوری که شاید مخاطب در لحظه اول از مواجهه با این میزان تفاوت شگفت زده شود. اجرایی طنز و این بار نه برای برنامه‌های ورزشی که درقالب یک برنامه اجتماعی. سوال اینجاست؛ چه می‌شود حمید محمدی که از همان آغاز به عشق اجرا وارد رادیو و تلویزیون شده سر از گویندگی خبر در می‌آورد و در همان قالب می‌ماند؟ کسی که علی رغم داشتن فاکتورهای لازم برای اجرا و تجربه رادیویی در این زمینه دوباره تصمیم می‌گیرد به جای اجرای یک برنامه تلویزیونی همچنان در قاب خبر باقی بماند. خودتان به این ژانر بیشتر علاقه نداشتید؟

صد در صد بیشتر علاقه دارم؛ ولی زندگی همیشه با آدم بازی‌هایی می‌کند که نمی‌توان با آن کاری کرد. یادم می‌آید دو سال پیش وقتی دیگر اجرای من در فوتبال 120 تمام شده بود، خبرنگاری از یک روزنامه تماس گرفت و خبر داد که من جزو 10 مجری برتر آخر سال از نظرشان شناخته شدم و بعد حرفی زد که باید باعث خوشحالی من می‌شد اما نشد. گفت: «تحریریه ما خبرنگاران بی تعارفی دارد، راستش احساس ما این است که شما به حق واقعی‌تان در تلویزیون نرسیده‌اید.» از این‌ها گذشته من احساس می‌کنم کمی دیر به دنیا آمده‌ام چون درست در زمانی که خواستم در اجرا ژانر عوض کنم تلویزیون بی پول شد و من هم زن و بچه دارم و نمی‌توانم 6 ماه پول نگیرم.

با این‌حال ما شما را با اجرای ورزشی در تلویزیون می‌شناسیم ولی در رادیو صدایتان را در برنامه‌های اجتماعی می‌شناسیم.

اینکه خیلی‌ها به من ‌می‌گویند چرا در رادیو اجتماعی اجرا می‌کنم برای این است که نمی‌خواهم انگ ورزشی بودن به من بخورد. من همچنان سعدی و مولانا می‌خوانم و مطالعاتم ورزشی نیست فلسفی است. الان شاید بگویم چه کتابی می‌خوانم ریا می‌شود. (با خنده)

چه کتابی؟

کیمیای سعادت امام محمد غزالی.

تا به حال به گزارشگری فوتبال فکر کردید؟

اصلا!! این کار برایم شدنی نیست چون نمی‌توانم موقع تماشای فوتبال تمام 90 دقیقه را یک جا بنشینم (باخنده).از طرفی دیگر اتفاقی نیست که در من هیجانی ایجاد کند. گزارش میدانی و مردمی را بیشتر دوست دارم. زمانی‌که رادیو رفتم خیلی سن کمی داشتم. آن زمان هم این طور نبود که آدم‌های کم سن و سال زیاد باشند و از همین رو من هم تک افتاده بودم. برای همین خیلی اعتماد به نفس نداشتم. سال 85 درست سه سال بعد از اینکه وارد رادیو شدم، یک برنامه طنز برای رادیو نوشتم، سردبیری کردم و مجری آن هم خودم بودم. این برنامه در جشنواره صدا چهار جایزه گرفت. جایزه نویسندگی، گویندگی، تهیه‌کنندگی و تندیس جشنواره! در راه برگشت از جشنواره بهروز رضوی من را صدا زد و گفت یادت می‌آید چند سال پیش می‌خواستی گویندگی کنی نمی‌گذاشتند و می‌گفتند گوینده نیستی! گفتم بله، بعد با همان صدای خاص خودش گفت «حالا دیدی هستی».

این جمله‌های حساس و مهم در زندگی شما کم نبودند!

دقیقا، جمله‌ای دیگر از رشید کاکاوند دارم که من را خیلی تکان داد. من موقعی که رادیو کرج بودم ایشان هم آنجا کار می‌کرد. یک بار داشتم در حیاط رادیو خرده برف‌های زیر پایم را می‌شکاندم تا اینکه آقای کاکاوند آمد و شروع کردیم به حرف زدن، بعد به من گفت «تو بزرگترین آرزوی رسانه‌ای‌ات چه چیزی است؟» من آن موقع هیچ ذهنیتی از تلویزیون نداشتم روی فانتزی‌ام از «راه شب» گفتم خیلی دلم می‌خواهد گوینده راه شب باشم. بعد دیدم سرش را رو به بالا گرفت و باز به من گفت: «الان داری اینجوری به راه شب نگاه می کنی نه؟! ولی تو انقدری بزرگ‌شو که دقیقا مثل این برف‌های زیر پایت نگاهش کنی.»

هر وقت که کمی خالی می‌شوم یاد حرف آدم‌هایی مثل داریوش کاردان، بهروز رضوی و آقای کاکاوند می‌افتم. به همین خاطر هم هیچ وقت در کار عجله‌ای ندارم و احساس می‌کنم که همای اقبال باید آن موقعی که باید روی شانه‌ات بنشیند. چون هر چقدر هم که تو به زمین یک درخت آب بدهی، میوه‌ها قبل از موعد خودشان ثمر نمی‌دهند و از درخت نمی‌افتند.

شما اهل نوشتن و فضای مجازی هم بودید حتی وبلاگ‌نویسی هم می‌کردید؛ ولی در حال حاضر چرا هیچ فعالیتی در شبکه‌های اجتماعی ندارید؟

شاید کسی که الان این مطالب را می‌خواند بگوید مگر تو فکر کردی کی هستی؟ ولی من فکر می‌کنم که ما هنوز فضای مجازی را درک نکردیم چون فرهنگش همچنان بین ما جا نیفتاده است.

چراغ میکروفون که روشن می‌شود، خودت باش!

چه چیزی از آن شما را اذیت می‌کند؟

نادانی یک عده که فکر می‌کنند اگر شما اسم و اکانت فیک داشته باشید می‌توانید هر چه خواستید بگویید. آدم‌هایی که خیال می‌کنند آنجایی من «من» هستم که فیزیک من حضور داشته باشد. یعنی این کلماتی که دارد تایپ می‌شود من نیستم؛ یا چون از صدا و زبان من بیرون نمی‌آید حتما تبعات کمتری دارد. در صورتی که کلمات می‌توانند نقش شمشیر را بازی کنند. من می‌آیم می‌گویم استقلال بُرد، پرسپولیسی‌ها فحش می‌دهند. از طرف دیگر می‌گویم پرسپولیس برد، استقلالی‌ها شروع می‌کنند. خیلی دوست داشتم در همه این مدت یک عده‌ای خیال می‌کردند حمید محمدی استقلالی یا پرسپولیسی است؛ چون این طوری لااقل نصفشان را با خودم داشتم. (می‌خندد)

در همه این سال‌ها تپق هم داشتید؟

تپق کلامی به آن شکل نداشتم ولی یکی دو مورد بود که تا مرزش رفتم ولی نگفتم. چند سال پیش بعد از سال‌ها تیمی به دسته یک لالیگا آمده بود که اسمش «آلمِیرا» بود. ما در تحریریه این تیم را «المیرا» صدا می‌زدیم. می‌گفتیم امروز المیرا چی کار کرد؟ می‌گفتیم المیرا بُرد! (با خنده) طبق همین عادت یکی دوبار روی آنتن شبکه سه نزدیک بود به جای «آلمیرا» بگویم«المیرا». یک بار هم در دوران دانشجویی امتحان استاتیک داشتم. درسی که کلا اساس آن روی اِلِمان‌ها است. سر همین موضوع روی آنتن نزدیک بود تیم ملی«آلمان» را «اِلِمان» می‌خواندم.

بعد از فوتبال 120 و طی این مدت پیشنهادی نداشتید؟

چرا پیشنهادهای زیادی هم داشتم و دارم اما چیزهایی نیستند که بخواهند من را راضی کنند. همیشه در تغییر ژانر ریسک وجود دارد. یعنی ما به جز آقای سلطانی، گوینده خبری نداشتیم که از گویندگی به طور کامل سبک کار خودش را به اجرا تغییر بدهد. من منتظر یک فرصت هستم.

فکر می‌کنید این فرصت را چه زمانی بدست می‌آورید؟

بهتر است بگویم با مروری که امروز روی اتفاق‌های زندگی‌ام با هم داشتیم باید بگویم من در انتظار یک «اتفاق» دیگر هستم و فکر می‌کنم الان در ایام کاشت به سر می‌برم یا به قولی دارم مشتم را عقب می‌برم؛ این حرفی بود که «دینوزوف» زد، وقتی به ایتالیا انتقاد می‌شد که چرا تا این اندازه دفاع می‌کنند او گفت: «مشت را هر چقدر عقب‌تر ببری محکم‌تر می‌زنی.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان