سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: سال 95 برای گروهی از سینماگران نیز سال موفقیت و شکوفایی بود. سرویس فرهنگی سایت فردا پس از بررسیهای فراوان، هشت نفر از سینماگران ایرانی را به عنوان چهرههای سینمایی سال 95 انتخاب کرده و قصد دارد به بررسی علل موفقیت این سینماگران در سال 95 بپردازد. این مقاله پنجمین شماره از سری مقالات بررسی مهمترین چهرههای سینمای ایران در سال 95 است که در آن به بررسی کارنامه مانی حقیقی بازیگر و کارگردان سینمای ایران پرداختیم. حقیقی که امسال با نمایش دو فیلم «اژدها وارد میشود» و «50 کیلو آلبالو» تجربه اکران دو اثر کاملا متفاوت را در یک سال داشت؛ یکی دیگر از چهرههایی بود که هم به واسطه تاثیر بسزایی که در بالابردن فروش سینمای ایرادن داشت و هم به واسطه ساخت فیلم متفاوت «اژدها وارد میشود» مورد توجه ما قرار گرفت.
سال نود و پنج برای مانی حقیقی هم موفقیتآمیز بود، هم عجیب. «پنجاه کیلو آلبالو» را به عنوان سومین فیلم پرفروش سال در اکران داشت و در کنار این فیلم اژدها وارد میشود را هم به عنوان اثری درخشان به کارنامهاش افزود. برای مانی حقیقی که کارگردان چندان پرکاری نیست ساخت دو فیلم پیاپی در یک سال اتفاق مهمی محسوب میشود، دو فیلمی که به لحاظ ساختار و جهانبینی هیچ ربطی به هم ندارند و اگر تیتراژشان را نبینی باورت نمیشود این دو فیلم کار یک کارگردان باشد. اما اگر کسی حقیقی را بشناسد و بداند که او فارغ از تمام حرفها و قضاوتهایی که درباره او وجود دارد، چقدر آدم تجربهگرایی است از این همه تفاوت تعجب نخواهد کرد.
مانی حقیقی در پشت صحنه اژدها وارد میشود
حقیقی جدای از اینکه آثارش را دوست داشته باشیم یا نه، واکنشهایی به اتفاقات اطرافش دارد که غیرقابل پیشبینی و آمیخته به طنزی ویرانگر است. شاید تنها حقیقی است که میتواند بعد از یک دعوای مفصل با بهروز افخمی روبهروی او بنشیند و با او مناظره کند و این مناظره را بدل به فرصتی برای دوستی نماید. جوری که نه تنها کدورتی باقی نماند بلکه بهروز افخمی با رضایت کامل نقشی کوچک در فیلمش به او بدهد.
مردی که هیچ قطعیتی برایش وجود ندارد و به راحتی تمام مفاهیمی که ما آنها را پیچیده میدانیم دست میاندازد. مردی که بلد است به راحتی آب خوردن فیلمی بسازد که همه از واقعی بودنش مطمئن باشند، اما او خیلی راحت بگوید تمام آن ماجراهایی که دیدهاید دروغ بوده است. اصلاً کدام اژدها؟ کدام هُزوارش؟ کدام زلزله؟ اما همه هنر حقیقی این است که با چنان اعتماد به نفسی این دروغ را تعریف میکند که همه تماشاگران باورش میکنند.
«اژدها وارد میشود» عصبانیت بسیاری از منتقدان را به همراه داشت. خیلیها به فیلم حمله کردند و حقیقی را دروغگویی بزرگ نامیدند که کلاه گشادی سر تماشاگر میگذارد. گروهی دیگر هم سعی کردند با بیرون کشیدن نمادهای مختلف از درون فیلم و تفسیر آن نمادها فیلم را تحلیل کنند. اما همه این نگاهها به اژدها وارد میشود اشتباه است. از اسم خود فیلم معلوم است که کل ماجرا دروغ است. نام فیلم با یکی از فیلمهای کاراتهای بروس لی فقید یکی است و همین یک نشانه کافیست که ما به کل هدف و نیت فیلمساز پی ببریم.
شاید تماشاگران بگویند حقیقی روشنفکر متفرعنی است که سعی میکند با ساخت چنین فیلمهایی دانش خودش را به رخ بکشد و بینندگان آثارش را مسخره کند. در اینکه مانی حقیقی آدم بسیار متفرعنی است شکی نیست. اما مسئله این است که ما به عنوان تماشاگر چرا باید به راحتی گول فیلمساز را بخوریم؟ چرا باید یک نفر بتواند انقدر راحت گولمان بزند؟ حقیقی اتفاقاً کارش را درست انجام داده. آئینهای جلوی روی تماشاگران گرفته و به آنها گفته با آن همه ادعایی که داری باز هم خیلی راحت گول میخوری. اتفاقاً این به نظر من اسمش کلاهبرداری نیست، هشدار است. هشدار به مایی که فکر میکنیم خیلی میدانیم، اما در واقع هیچ نمیدانیم. حقیقی با این ماکیومنتری درخشان و با معنازدایی از تاریخ کاری میکند که ما کمی شرمنده خودمان شویم و این شرمندگی در بسیاری از اوقات چیز بدی نیست.
مانی حقیقی در پشت صحنه 50 کیلو آلبالو
حقیقی عاشق این فضاهای جفنگ است. عاشق دنیاهای ابزورد و اُرژینال. عاشق آن لبخندی است که از سر تفرعن به تماشاگران زودباور فیلمش میزند. به همین خاطر است که فیلمش انقدر محکم و خوشساخت است، چون او میخواهد با قدرت تمام به آن هیچ مرموز پایانی برسد. پس همه چیز را انقدر دقیق و درخشان برگزار میکند که ما آن را باور کنیم، آن هیچ را.
اژدها وارد میشود در کنار ایستاده در غبار پیشنهادهای تازهای برای سینمای ما هستند. پیشنهادهایی که سعی میکنند این پیله رخوتناک تنیده شده بر دور سینمای ایران را بدرند.
«پنجاه کیلو آلبالو» دیگر فیلم اکران شده امسال مانی حقیقی هم از حملات مصون نماند. اما حقیقی باز هم راه خودش را رفت و در گفت و گویش با حسین معززینیا به صراحت گفت خودش از قبل میدانسته دارد یک پفک درست میکند و تمام هدفش این بوده که پفکی درست کند که تماشاگر باز هم از آن بخواهد و برای خرید مجددش اقدام کند. فروش سیزده میلیاردی فیلم این مسئله را تصدیق میکند، پفک حقیقی را خیلیها خریدند و بعضیها هم بیش از یکبار آن را خریدند و راضی بودند. انقدر راضی که به خاطرش در صف بایستند و فیلم را کف سالن سینما و در ساعت چهار صبح تماشا کنند.
پنجاه کیلو آلبالو منطبق با گفته حقیقی است. فیلمی است سهلالوصول با قصهای سر راست که به مثابه یک پفک عمل میکند. ارزش غذایی چندانی ندارد اما خوشمزه است. خیلی خوشمزه. به هر حال پفکها هم خوب و بد دارند و سینمای ایران پر است از پفکهای بدمزه و بدی که در تمامی این سالها سراسر سینمای ایران را به تسخیر خود درآوردهاند و پفک مانی حقیقی در قیاس با آنها انصافاً پفک خوشمزهای است.
نمایی از فیلم سینمایی«نگار» ساخته رامبد جوان
حقیقی در سال نود و پنج به تجربهگرایی خودش ادامه داد و دو فیلم هم بازی کرد. در «خوب، بد، جلف» چندان حضور پررنگی نداشت و در «نگار» آنقدر بد بازی کرد که دل ما را به عنوان تماشاگر زد. اما به نظر نمیرسد این بد بودن هم چندان برای حقیقی مهم باشد. او کار خودش را میکند و ما هم کار خودمان را. او فیلمش را میسازد و ما هم به او میتازیم. بعد از این تاختن مانی حقیقی نگاهی به ما میکند و میگوید: خب چه کار کنم، ناراحتی فیلمم را نبین! تازه این را به زبان هم نمیآورد و خیلی راحت با نگاهش آن را به ما منتقل میکند.
در پایان اگر کسی میخواهد مانی حقیقی را بشناسد کافیست مصاحبهاش را با مجله همشهری جوان بخواند. زمانی در صفحه انتهایی مجله همشهری جوان مصاحبههایی چاپ میشد با چهرههای مطرح. مصاحبههایی که سوالهای خاصی داشت. یکی از این سوالها این بود که دوست دارید چطوری بمیرید. اکثر جوابهای چهرههای مطرح کلیشهای و تکراری بود. اما جواب حقیقی چنان جذاب و بدیع بود که خواننده به حیرت میاُفتاد. در جواب سوال دوست دارید چطوری بمیرید؟ حقیقی خیلی راحت گفته بود: «از خنده.» این جواب بهترین راه برای کشف دنیای مانی حقیقی است. دنیایی ابزورد، پوچ و معناباخته که اتفاقاً خیلی هم قاعدهمند و جذاب است. دنیایی که سعی میکند شبیه جهان ملالآور اطرافش نباشد.