چکیده
بر اساس روایات، امام زمان امری جدید میآورد که از یکسو سبب برداشت نادرست دوستان و از سوی دیگر، سوءاستفاده و تبلیغات منفی دشمنان شده است. پرسش این است که با توجه به اصول اسلام _ که شیعه امامیه نیز به آن معتقد است _ در تفسیر این روایات چه احتمالهایی قابل پذیرشاند و چه احتمالهایی پذیرفتنی نیستند. برخی احتمالها در اینباره مطرح شدهاند که در این نوشتار بررسی میشوند و افزون بر آن، نگارنده نیز احتمالهایی را که موجه میداند مطرح میکند. در مجموع، هفت احتمال بررسی میشود که برخی از آنها قطعاً مردودند؛ چون با اصول و محکمات کتاب و سنت سازگار نیست مانند این احتمال که حضرت حجت دین و شریعتی جدید میآورد که نهتنها دلیل و روایت معتبری ندارد، بلکه روایات معتبر متعددی برخلاف آن است و با اصول قطعی اسلام که امامیه هم بدان اعتقاد دارد، ناسازگار است؛ همچنین اینکه حضرت احکامی جدید تشریع کند نیز صحیح نیست؛ زیرا امامان شارع نیستند. و نیز اینکه احکامی در نزد امام مهدی به ودیعت نهاده شده و ایشان هم آنها را بیان میکند، بر اساس برخی امور تضعیف میشود.
احتمالهایی که به نظر نگارنده موجه است بدین قرارند: الف) بیان دوبارۀ احکامی که پیامبر ابلاغ کرده است؛ ب) تفسیر اسلام متناسب با شرایط زمان ظهور؛ ج) بیان زیرمجموعهها و مصادیق عناوین عام کتاب و سنت.
مقدمه
در برخی روایات درباره امام زمان آمده است: یُبَایِعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ. (نعمانی، 1422: 27) إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ. (مفید، 1414: ج2: 384) یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِید. (حلی، 1370: 213) جَاءَ بِأَمْرٍ غَیْرِ الَّذِی کَانَ. (اربلی، 1405: ج3، 255) و امثال این عناوین که همگی نوعی نوآوری را به امام زمان نسبت میدهند.
امر در لغت به دو معنا به کار میرود:
1. طلب فعل که در این معنا مقابل نهی است و جمع آن اوامر است (ابنمنظور، 1408: ج1، 204). 2. شیء، شأن، حال، حادثه که در این معنا جمع آن امور است (همو؛ فیومی، 1405: 21؛ راغب اصفهانی، 1404: 24).
به نظر میرسد امر در این روایات به معنای دوم است؛ گرچه امر به معنای شیء معنایی گسترده دارد، ولی به قرینه سایر کلماتی که در روایات آمده باید معنا و تفسیر شود. از اینرو اجمالاً میتوان گفت به قرینه اینکه آورنده آن پیامبر نیست، بلکه امام است، به صورت طبیعی آنچه امام میآورد باید چیزی در حد وظیفه و شأن امام و نه پیامبر باشد. از اینرو نمیتوان گفت امام دین جدید، حکم یا آموزه جدیدی میآورد؛ بلکه یا آموزهها و احکامی که پیامبر ابلاغ کرده دوباره بیان میکند، یا تفسیری درباره آنچه پیامبر آورده ارائه میدهد، یا مصادیقی برای آن بیان میکند.
پرسش اصلی این مقاله، این است که این امور از چه سنخی است و با توجه به محکمات کتاب و سنت چه احتمالی نمیتواند مراد از «امر جدید» باشد؟ همچنین با توجه به اصول قطعی کتاب و سنت، نمیتوان «امر جدید» را به آن تفسیر کرد و در نتیجه از زمره احتمالهایی است که قطعاً مردود است و تفسیرهایی که با اصول قطعی کتاب و سنت سازگار است و میتوان آنها را به عنوان یک دیدگاه پذیرفت کدام است؟ سرانجام اینکه آیا میتوان برای برخی از تفسیرها شواهد و قرائنی اقامه کرد؟
احتمالها درباره معنای روایت
درباره معنای روایت، در کلام دانشوران چند احتمال مطرح شده است و چند احتمال دیگر نیز مطرح میکنیم؛ ولی پیش از طرح و بررسی احتمالها، نکتهای یادآور میشویم و آن اینکه باید این احتمالها به روش علمی بررسی شود تا معلوم شود کدام احتمال با اصول و مبانی اسلام سازگار است و کدامیک با اصول و مبانی اسلام سازگار نیست؛ چون این روایات را باید در چارچوب محکمات کتاب و سنت تفسیر کرد. وگرنه باید آن روایات را کنار گذاشت. اصول و چارچوبهای محکم کتاب وسنت متعدد است؛ اموری همچون ختم نبوت، جامعیت و کمال شریعت، عدم اهمال پیامبر گرامی اسلام در ابلاغ احکام و... .
احتمال اول: آوردن دین و شریعت جدید
یکی از احتمالها در ذهن برخی مردم سطحینگر این است که حضرت حجت در هنگام ظهور اساساً دین و شریعت جدیدی غیر از دین اسلام میآورد؛ همانطور که پیامبر گرامی اسلام پس از دین مسیح دین جدیدی آورد و حضرت عیسی پس از حضرت موسی دینی جدید ارائه کرد.
بررسی
نگارنده در میان دانشمندان امامیه کسی را نمیشناسد که به این احتمال معتقد باشد، بلکه با تتبعی که کرده، این احتمال را در میان آثار و کتابهای علمی نیافته است. تنها تصور نادرستی است که در ذهن برخی از مردم سطحینگر وجود دارد و برخی از مخالفان شیعه امامیه، به آنها نسبت میدهند (قفاری، 1431: ج2، 510 به بعد). این احتمال هرگز پذیرفتنی نیست و قطعاً مردود است؛ زیرا:
یکم. روایتی وجود ندارد که حضرت مهدی دین یا شریعتی جدید میآورد، بلکه وصف جدید و امثال آن صفت برای چند امر ذکر شده که بدین قرار است:
1. امر جدید: «جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ» (مفید، 1414: ج2، 384)؛
2. کتاب جدید: «یَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ» (نعمانی، 1422: 238)؛
3. سنت جدید: «یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِیدَةٍ» (همو: 235)؛
4. قضای جدید: «یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ ... وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ» (همو: 255)؛
5. سلطان جدید: «یُبَایِعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ ... وَ سُلْطَانٍ جَدِید»(همو: 270)؛
6. دعوت جدید: «یَسْتَأْنِفُ الدَّاعِی مِنَّا دُعَاءً جَدِیداً کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ» (مجلسی، 1363: ج13، 194).
ولی هیچ روایتی نداریم که امام زمان دین یا شریعت جدیدی میآورد. هیچیک از روایات یادشده بر این دلالت ندارند که آن حضرت اساساً دینی جدید میآورد و امر جدید ابهام دارد. باید به گونهای تفسیر شود که با اصول قطعی و مسلّم اسلام همچون ختم نبوت و جامعیت شریعت _ که امامیه نیز بدان معتقد است _ ناسازگار نباشد. مراد از «کتاب جدید» نیز همین قرآن است و البته ویژگیهایی مانند ذکر اسباب نزول، تفسیر صحیح و بیان برخی مصادیق و زیرمجموعهها و... همراه آن است (طباطبایی، 1393: ج12، 116، مرتضی عاملی، 1410: 56). هیچیک از روایات فوق دلالتی ندارد آنچه حضرت مهدی بدان دعوت میکند دینی جدید است.
دوم. برفرض هم چنین روایاتی وجود داشته باشد، با قرآن، سنت و اجماع مسلمانان سازگار نیست. قرآن، سنت و ضرورت اسلام و اجماع مسلمین بر ختم نبوت است. در این صورت از زمره روایاتی خواهد بود که مخالف قرآن و سنت است و به دستور پیامبر و امامان اهلبیت باید روایات مخالف با قرآن و سنت را کنار گذاشت و از درجه اعتبار ساقط است.
در روایتی از رسول خدا میخوانیم: إِنَّ عَلَى کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ عَلَى کُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ؛ (برقی، 1330: ج1، 226) همانا هر مطلب حقی نشانهای و هر مطلب درستی نورانیتی دارد. به هر چه با قرآن سازگار بود چنگ زنید و هر چه را با قرآن مخالف بود کنار بگذارید.
از امام صادق چنین روایت شده است:کُلُّ شَیْ ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ کُلُّ حَدِیثٍ لَا یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ؛ (همو: 221) هر مطلبی با کتاب و سنت سنجیده میشود و هر حدیثی که با قرآن سازگار نبود سخنی بیاساس است. در نتیجه، صدور چنین روایاتی ازمعصومان محرز نیست.
سوم. بر فرض محرز شدن صدور چنین روایاتی از معصوم باید به گونهای تفسیر شوند که با ادله معتبر قطعی ناسازگار نباشد. چگونه میتوان گفت مراد این است که حضرت شریعت جدیدی میآورد، در حالی که روایاتی فراوانی وجود دارد که مفاد آنها این است که حضرت حجت به قرآن، شریعت و سنت پیامبر دعوت میکند، بدعتها در دین را از بین میبرد و سنت صحیح دینی را احیا میسازد؟ برخی از این روایات را در اینجا میآوریم:
رسول خدا فرمود: الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَى مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَى کِتَابِ رَبِّی؛ (صدوق، 1363، 411؛ طبرسی، 1417: ج2، 227) قائم از فرزندانم است؛ اسمش با اسم من، کنیهاش با کنیه من، شکل و شمایلش با شمایل من و سنتش با سنت من یکی است. مردم را به دین و شریعت من هدایت میکند و مردم را به کتاب خدای من فرا میخواند.
باز از آن حضرت چنین نقل شده است که فرمود: یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی وَ یُنَزِّلُ اللَّهُ لَهُ الْبَرَکَةَ مِنَ السَّمَاءِ وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ بَرَکَتَهَا وَ تُمْلَأُ بِهِ الْأَرْضُ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ (مجلسی، 1403: ج51، 82) شخصی از اهلبیتم قیام میکند و به سنت من عمل میکند خداوند برکت را از آسمان فرو میفرستد و زمین برکتش را برون میریزد. خداوند به واسطه او زمین را _ همانطور که از ظلم و جور پر شده بود _ از عدل پر میکند.
امام باقر میفرماید: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ سَارَ إِلَى الْکُوفَةِ ... وَ لَا یَتْرُکُ بِدْعَةً إِلَّا أَزَالَهَا وَ لَا سُنَّةً إِلَّا أَقَامَهَا؛ (حرعاملی، 1414: ج8، 266) هنگامی که حضرت قائم قیام میکند به کوفه میرود ... و بدعتی نیست مگر آنکه آن را از بین میبرد و سنتی [از سنتهای پیامبر] نیست مگر آنکه آن را اجرا میکند.
محمد بن مسلم میگوید: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنِ الْقَائِمِ إِذَا قَامَ بِأَیِّ سِیرَةٍ یَسِیرُ فِی النَّاسِ؟ فَقَالَ: بِسِیرَةِ مَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ؛ (کورانی، 1411: ج3، 319) از امام باقر پرسیدم: هنگامی که حضرت حجت قیام میکند، بر چه سیرهای در میان مردم رفتار خواهد کرد؟ امام فرمود: بر سیره پیامبر.
عبدالله بن عطا گفته است: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ فَقُلْتُ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِأَیِّ سِیرَةٍ یَسِیرُ فِی النَّاسِ؟ فَقَالَ: یَهْدِمُ مَا قَبْلَهُ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیداً؛ (نعمانی، 1422: 238) از امام باقر پرسیدم: هنگامی که حضرت حجت قیام کند طبق چه سیرهای در میان مردم رفتار میکند؟ امام فرمود: سنتها[ی باطلی که] در میان مردم رایج است از بین میبرد، همان طور که پیامبر آنها را از بین برد و اسلام را دوباره احیا میکند.
امام صادق فرمود: و لو قد قام قائمنا و تکلم متکلمنا ثم استأنف بکم تعلیم القرآن و شرائع الدین و الأحکام و الفرائض کما أنزله الله على محمد؛ (طوسی، 1404: ج1، 350) هنگامی که قائم ما قیام میکند دوباره قرآن، قوانین و احکام دین و واجبات را همانگونه که بر پیامبر نازل شده است به شما یاد میدهد.
امام مهدی در هنگام ظهور میفرماید: ان تحافظوا على طاعته و طاعة رسوله و ان تحیوا ما أحیی القرآن و ان تمیتوا ما أمات ... و انی أدعوکم إلى اللّه و إلى رسوله و العمل بکتابه و إماتة الباطل و احیاء سنته؛ (مقدسی، 1399: 146) مراقب باشید تا خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ آنچه قرآن زنده نگه داشته زنده نگه دارید و آنچه قرآن باطل کرده باطل بدانید ... و من به خدا و رسول خدا و عمل به کتاب وی و ابطال باطل و احیای سنت وی شما را فرا میخوانم.
احتمال دوم: تشریع احکام جدید
پیامبر گرامی اسلام همه تشریعات الهی را ابلاغ کرد و برخی احکام را نیز خود تشریع نمود (صفار، 1362: 397)؛ ولی امام زمان یک دسته احکام جدید تشریع میکند. درباره احکام جزایی برخی معتقدند این احتمال جدی وجود دارد که امام هنگام ظهورش احکام جزایی جدیدی متناسب با عصر خودش بیاورد؛ چون حضرت مهدی حق تشریع دارد و آن حضرت یکی از مصادر و منابع تشریع هست و شاید این یکی از تفاسیری است که میتوان از روایات ارائه داد؛ روایاتی که میگوید: «یأتی بأمر جدید و قضاء جدید و حکم جدید» (صدر، 1427: ج9، 137).
برخی نیز گفتهاند که در روایات آمده است حضرت حجت احکامی جدید درباره راهها تشریع میکند (سبزواری، 1416: ج23، 300). بعضی دیگر نیز از تبدیل احکام شرعی نسبت به حضرت حجت سخن گفتهاند (حائری، 1407: ج3، 128).
بررسی
اگر مراد از احکام جزایی جدید، تعزیرات و احکام قضایی و حکومتی باشد، این تفسیر مانع ثبوتی ندارد؛ ولی باید دید آیا مقتضی و دلیل اثبات کنندهای دارد یا نه؟ ولی اگر مراد، تشریع احکام جدید باشد؛ یعنی احکام شرعی دائمی _ همانطور که برخی از قرائن در کلام برخی این احتمال را تأیید میکند نظیر این کلام: «فإن له الحق فی التشریع» _ پذیرش این احتمال وابسته به این است که آیا امام معصوم حق تشریع دارد یا نه؟ اکثر دانشوران امامیه معتقدند امام معصوم ولایت بر تشریع ندارد؛ بلکه برخی آن را برخلاف اجماع امامیه دانستهاند.
آری، ظاهر کلام برخی اخباریها همچون محدث بحرانی این است که امامان اهلبیت مانند پیامبر بر تشریع ولایت داشتهاند؛ ولی به نظر نگارنده این دیدگاه نهتنها دلیلی معتبر ندارد، بلکه دلیلهای معتبری بر نفی آن وجود دارد (طباطبایی، بیتا، ج2، 295؛ ضیاییفر، 1388، 80 - 89).
احتمال سوم: ابلاغ ابتدایی برخی احکام
برخی معتقدند پیامبر گرامی اسلام بیشتر احکام را برای مردم بیان کرد، ولی به عللی همچون مساعد نبودن شرایط برای اجرای برخی از احکام، بعضی از آنها را به همه مردم ابلاغ نکرد. از اینرو برخی از احکام را حضرت مهدی به مردم ابلاغ و آنها را اجرا خواهد کرد که در روایات به پارهای از آنها اشاره شده است (فیض کاشانی، 1365: ج2، 475؛ حائری، 1385: ج1، 178).
برخی از شارحان احادیث هم بعضی از آنها را ذکر کردهاند؛ مانند قضاوت کردن بر اساس علم خود، نظیر کشتن مانع زکات توسط حضرت داود، قطع دستان بنیشیبه از مسجدالحرام، جلوگیری از ناودانها و سایر امور که به راه مردم ضرر میزند (مجلسی، 1363: ج6، 246). در پارهای از روایات هم آمده است امام زمان برخلاف پیامبر _ که جزیه میگرفت _ جزیه قبول نمیکند (همو، 1403: ج52، 345). شاید با توجه به این روایات برخی از فقها گفتهاند: مصلحت الهی مقتضی آن است که تعدادی از احکام تا زمان ظهور حضرت مهدی پنهان باشد و شاید مراد از روایاتی که میگوید امام زمان دینی جدید میآورد، آشکار کردن این تعداد از احکام است (واعظ بهسودی، 1386: ج2، 271).
بررسی
مقتضای این احتمال این است که پیامبر اسلام برخی از احکام اسلام را بیان نکرده است و این با وظیفه ابلاغ آن حضرت (مائده: 67) و با ادلهای که اکمال دین را بیان میکند سازگار نیست، نظیر آیه اکمال (مائده: 3)؛ چرا که مراد از اکمال دین، اکمال آن در واقع و نفسالامر نیست، بلکه مراد اکمال دین ابلاغ شده به مردم است. همانطور که امامیه به درستی میگویند ولایت امیرالمؤمنین به مردم ابلاغ شد و با ابلاغ آن، دین کامل شد نه با جعل آن در نفس الامر. از اینرو در برخی روایات آمده است که پیامبر همه گفتنیها را برای مردم گفت؛ لیکن همه مردم صلاحیت و توانایی حفظ پیراسته از خطا و دروغ آن را نداشتند و تنها اهلبیت بودند که احکام را به دور از خطا و دروغ حفظ کردند (کلینی، 1363: ج1، 62-64).
همچنین طبق برخی روایات، امام پس از بیان حکم اضافه میکند که پیامبر این مطلب را برای مردم بیان کرد، ولی آنها صلاحیت و توانایی حفظ صحیح آن را ندشتند و آن را ضایع کردند.
علاوه بر آن روایاتی وجود دارد که میگویند پیامبر حلال و حرام را به صورت کامل به مردم ابلاغ کرد و به علم امام در حلال و حرام (یعنی احکام فقهی) چیزی اضافه نمیشود؛ بلکه به علم امام در امور دیگری غیر از حلال و حرام اضافه میشود (صفار، 1362: 412). در روایات دیگری نیز آمده است که پیامبر همه احکام را به مردم ابلاغ کرد (مجلسی، 1363: ج2، 214).
همچنین مقتضای روایاتی که میگویند برخی احکام و آموزهای دین پس از پیامبر تحریف شد (همو: 248) این است که رسول خدا احکام و آموزههای دینی را به مردم ابلاغ کرده است و برخی از آنها پس از پیامبر دچار تحریف شده است. همچنین مقتضای روایاتی که میگوید در میان اهلبیت در هر عصر جانشین عادلی برای پیامبر هست که تحریف غالیان، نسبتهای ناروای منحرفان و تفسیرهای غلط جاهلان را از دین اسلام میزداید. از اینروست که پیامبر همه احکام و آموزههای دین را بیان کرده است و شأن امامان اهلبیت تفسیر و تبیین صحیح دین و حفظ آن از تفسیرهای نادرست و تحریفها و چیزهایی است که به ناروا به دین نسبت میدهند. از اینرو برخی از دانشمندان برجسته امامیه گفتهاند: احکامی که توسط امامان متأخر به دست ما رسیده است بیان همان احکامی است که پیامبر برای مردم بیان داشتهاند (طباطبایی، بیتا: ج2، 295).
بنابراین قرائن و شواهد متعددی علیه این احتمال است و نمیتوان آن را به عنوان دیدگاهی قابل دفاع و موجه به شمار آورد.
احتمال چهارم: بیان مجدد احکام خالص اسلام
پیامبر گرامی اسلام و سایر امامان اهلبیت همه احکام اسلام را بیان کردند؛ ولی اجتهادهای باطل و ناقص، جعل روایات، بدعتها، خرافات، ناخالصیهایی را به احکام اسلام اضافه کرد. امام زمان هرگونه ناخالصی که به احکام اسلام اضافه شده کنار گذاشته و همان احکام خالص اسلامی را دوباره بیان میکند. این تفسیر در کلام گروهی از دانشوران امامیه آمده است (منتظری، 1408: ج1، 521؛ بغدادی، بیتا: 237). تفاوت این احتمال با احتمال پیشین این است که در احتمال پیشین گفته میشد که پیامبر برخی از احکام فقهی را هرگز برای مردم بیان نکرده است و در زمان حضرت مهدی احکام برای اولینبار به عموم مردم ابلاغ میشود؛ ولی در این احتمال گفته میشود که حضرت مهدی همان احکامی که پیامبر به مردم ابلاغ کرده و به عللی حفظ نشده است دوباره بیان میکند. از اینرو در روایات، از عمل حضرت به تجدید بیان دین تعبیر شده است. تجدید یعنی چیزی که بوده و گفته شده و دوباره گفته میشود.
امیرالمؤمنین علی میفرماید: فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَةِ وَ یُحْیِىݫݔ مَیِّتَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ؛ (راوندی، 1406: ج2، 57) [امام زمان] به شما نشان میدهد که سیره عادلانه چگونه است و خداوند به وسیله وی امور کنار گذاشته شده کتاب و سنت را احیا میکند.
امام صادق فرمود: إِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِىݫݔ کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ؛ (کلینی، 1367: ج1، 32) در میان ما اهلبیت در هر نسل افرادی عادل هستند که تحریف غلوکنندگان، نسبتهای ناروای ابطالکنندگان و تفسیرهای افراد ناآگاه را از دین میزدایند.
رسول خدا فرموده است: إنّ اللّه تعالی یبعث لهذه الأمّة على رأس کلّ مائة سنة من یجدّد لها دینها؛ (متقی هندی، 1409: ج12، 193) همانا خداوند برای این امت در هر قرن کسی را برمیانگیزاند تا دینش را برای مردم آن زمان احیا و تجدید کند.
معنای تجدید و احیا در همه این روایات، بیان دوباره احکام و آموزههای دین به شکل صحیح است.
بررسی
اشکالی در این احتمال به نظر نمیرسد؛ بلکه برخی از روایات با این تفسیر هماهنگ است. برای نمونه در روایتی نبوی چنین میخوانیم: الثانی عشر من ولدی یغیب حتى لا یرى، ویأتی على أمتی بزمن لا یبقى من الإسلام إلّا اسمه و لا یبقى من القرآن إلّا رسمه، فحینئذ یأذن الله _ تبارک و تعالى _ له بالخروج، فیظهر الله الإسلام به و یجدده؛ (صافی گلپایگانی، بیتا: 98؛ قندوزی، 1416: ج3، 283) دوازدهمی از فرزندانم به گونهای غایب میشود که اصلاً دیده نمیشود. زمانی بر امتم میگذرد که از اسلام جز اسم آن باقی نمیماند و از قرآن جز نوشته آن باقی نمیماند. پس در این هنگام خداوند متعال به او اذن خروج میدهد و اسلام [ناب] را به وسیلۀ وی آشکار و آن را دوباره بیان میکند.
در روایتی دیگر از امام صادق آمده است: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ دَعَا النَّاسَ إِلَى الْإِسْلَامِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَى أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ وَ ضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیُّ مَهْدِیّاً لِأَنَّهُ یُهْدَى إِلَى أَمْرٍ مَضْلُولٍ عَنْهُ وَ سُمِّیَ الْقَائِمِ لِقِیَامِهِ بِالْحَقِّ؛ (فیض کاشانی، بیتا: ج4، 336) هنگامی که قائم قیام کند مردم را دوباره به اسلام فرامیخواند و آنان را به امری که پوشانیده شده و بیشتر مردم از آن آگاهی ندارند هدایت میکند. حضرت مهدی را مهدی میگویند، چون به امری که پنهان شده فرا میخواند و قائم مینامند چون به حق قیام میکند.
در دعای ندبه نیز از آن حضرت به عنوان تجدیدگر احکام یاد شده است: أَیْنَ الْمُدَّخَرَ لِتَجْدِیدِ الْفَرائِضِ وَ السُننِ؛ (ابنطاووس، 1414: ج1، 508) کجاست آن شخصیتی که برای تجدید فرایض و سنتها ذخیره شده است؟
احتمال پنجم: بیان زیرمجموعهها و مصادیق جدید
در قرآن و روایات، دو سنخ حکم به چشم میخورد: یک سنخ، احکام خرد که فقط مصادیق خارجی دارد، ولی عنوان زیرمجموعهای ندارد که مفهومی کلی باشد؛ مانند وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا (نساء: 86) که تنها انواع و مصادیق خارجی دارند و آن سلامها و تحیتهایی است که از اشخاص مختلف صادر میشود.
سنخ دیگر، احکام کلان که عناوین کلی دیگری زیرمجموعه خود دارند؛ مانند «اکل مال به باطل» که اکل مال به واسطه قمار، رشوه، قسم دروغ و... همگی عناوین کلی هستند که زیرمجموعه «اکل مال به باطل» قرار میگیرند. ممکن است در طول زمان و در گستره زمین، اکل مال به باطل زیرمجموعههای دیگری نیز پیدا کند؛ مانند اکل مال توسط شرکتهای هرمی که امروزه پیدا شده است. ممکن است آنچه امام زمان بیان میکند، زیرمجموعههایی باشد که در آن زمان برای برخی از عناوین کلان قرآن و روایات به وجود میآید. برخی از مصادیقی که در روایات نیز ذکر شدهاند قابل تطبیق با این احتمال است؛ مانند جلوگیری کردن از احداث بالکن و پنجره، ناودان و... در راهها (فیض کاشانی، 1374: ج3، 384) که ذیل عنوان «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» قرار میگیرند، همانطور که برخی از فقها هم گفتهاند این احکام زیرمجموعههای عنوان اضرار است (آل عصفور، بیتا: ج11، 180؛ مرتضی عاملی، 1430: 124).
بررسی
درباره این احتمال نیز اشکالی به نظر نمیرسد؛ بلکه مقتضای خاتمیت، جامعیت و کمال دین اسلام از یک سو و در نتیجه عدم تشریع حکم جدید پس از رحلت پیامبر از سوی دیگر و غیرمحصور بودن عناوین ریز از جهت سوم آن است که شارع احکام دین خاتم را روی عناوین کلی همچون اکل مال به باطل، معاشرت به معروف، وفای به عقد، آمادگی دفاعی و.... ببرد تا قابلیت شمول برای همه زمانها و مکانها را داشته باشد و طبعاً زیرمجموعهها و مصادیق عناوین عامی مانند عناوین فوق متناسب با شرایط زمانی و مکانی بیان گردد. از اینرو امام زمان نیز زیرمجموعهها و مصادیق زمانی احکام و عناوین عام را بیان میکند؛ هرچند ممکن است برخی از این زیرمجموعهها در گذشته وجود نداشته باشد و در اثر تحولات و تغییرات زندگی اجتماعی پدید آمده باشند. برخی از روایات را میتوان مؤید برای این احتمال ذکر کرد.
از امام باقر سؤال میشود که سیره حضرت قائم چگونه است؟ ایشان میفرماید: «همان سیره پیامبر است.» راوی میپرسد: «سیره پیامبر چگونه بود؟ امام پاسخ میدهد: أَبْطَلَ مَا کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ، وَ کَذَلِکَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَةِ مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ یَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلِ؛ (طوسی، 1365: ج6، 154) [پیامبر] هر سنت جاهلی را باطل کرد و با عدالت با مردم روبهرو شد. همینطور حضرت حجت هنگامی که قیام میکند هر رویهای که در زمان آتشبس است باطل میکند و با عدالت با مردم رفتار مینماید.
امام زمان هم مانند پیامبر وظیفه دارد به آیاتی همچون أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ (شوری: 15) عمل کند و از این جهت میان وظایف آنان تفاوتی حاصل نشده است؛ هرچند ممکن است زیرمجموعهها و مصادیق و متقضای عدالت در دو زمان یکی نباشد؛ مقتضای عدالت در زمان پیامبر چیزی باشد و مقتضای عدالت در زمان ظهور امام زمان چیز دیگری باشد.
در روایات درباره حضرت مهدی آمده است: سمّی قائماً لقیامه بالحق؛ (نوری طبرسی، 1415: ج1، 211) [حضرت حجت] قائم نامیده شده است چون به حق قیام میکند.
پس همان طور که پیامبر وظیفه داشت به مصداق إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ (نساء: 105) بر اساس حق حکم کند، امام زمان نیز وظیفه دارد به حق حکم کند، هرچند ممکن است مصادیق و زیرمجموعههای حق در دو زمان متفاوت باشد؛ متقضای حق در زمان صدر اسلام چیزی باشد و مقتضای حق در زمان حضرت مهدی چیز دیگری باشد.
احتمال ششم: ارائه تفسیر متناسب با زمان از اسلام
به نظر برخی، پیامبر گرامی اسلام و سایر امامان تفسیری از اسلام ارائه دادند که متناسب با زمان خودشان بود و امام زمان تفسیری ارائه میدهد که متناسب با زمان ظهور است. برخی در اینباره معتقدند ممکن است امام مهدی تفسیرهایی جدید که تا آن زمان از قرآن نشده بود ارائه دهد. البته این درباره آیاتی ممکن است که نص نباشد، اما ارائه تفسیر جدید از آیاتی که نص صریح است، موجب مسخ آن میشود (صدر، بیتا: 537).
بررسی
این احتمال هم با اصول قطعی کتاب و سنت ناسازگار نیست؛ بلکه میتوان برخی روایات را نیز به عنوان مؤید آن ذکر کرد. در برخی روایات آمده است که امام زمان آثار پیامبر گرامی اسلام را تفسیر و تبیین میکند (صدوق، 1363: 329؛ مجلسی، 1403: ج52، 347).
افزون بر این، یکی از شئون امام تفسیر و تبیین است (ضیاییفر، 1390: 61) و طبیعی است که امام زمان نیز بر اساس این شأن، به تفسیر و تبیین معارف دین متناسب با شرایط زمان ظهور بپردازد.
احتمال هفتم: شیوه جدید اداره جامعه
شیوههای اداره جامعه در زمینه قضاوت و... از زمانی تا زمان دیگر دچار تغییر میشود؛ در یک زمان و مکان شیوهای برای اداره جامعه در زمینه حکومت، قضاوت و امثال آن است، ولی در زمان و مکان دیگری کارایی شیوه قبلی کم یا از بین میرود. در نتیجه باید با شیوههای دیگری جامعه را اداره کرد. از اینرو برخی از دانشوران این احتمال را مطرح کردهاند که ممکن است مراد از «امر جدید»، حکومت اسلامی عادل و شایسته متناسب با شرایط زمانی جدید باشد (منتظری، 1408: ج1، 521).
بررسی
درباره شیوهها و شکلهای اداره جامعه، این پرسش مطرح است که آیا در قلمرو دین است یا اینکه شیوهها در قلمرو دین نیست. نگارنده بر این باور است که اگرچه اصل حکومت و قضاوت، آیین دادرسی و... در قلمرو دین است، ولی شیوهها به خودی خود در قلمرو دین قرار ندارد. مثلاً اگر حضرت امیر در موردی به گونهای قضاوت کرده است، لزوماً نمیتوان گفت این شکل قضاوت جز دین است. آری، ممکن است برخی از شیوهها با اهداف و احکام دین سازگار نباشد و بدین لحاظ ممنوع باشد، ولی شیوهها به خودی خود و بدون لحاظ پیامدهایش در قلمرو دین قرار ندارد. بنابراین نظر این تفسیر و احتمال هم با محکمات کتاب و سنت ناسازگاری ندارد، بلکه میتوان مؤیداتی از روایات برای آن ذکر کرد؛ روایاتی که میگوید امام زمان سلطان جدید (نعمانی، 1422: 270)، قضای جدید (همو: 238) و سنت جدید (همو: 238) میآورد با این احتمال سازگار است؛ چرا که این سه از لوازم تدبیر جامعهاند. البته بنابر اینکه مراد از «سنت جدید» معنای لغوی آن است نه معنای اصطلاحی آن، یعنی سنت پیامبر و امام؛ چون «سنت جدید» به معنای اصطلاحی آن با قرآن و روایاتی که میگوید حضرت مهدی بر طبق سنت پیامبر سیر میکند سازگار نیست.
نتیجه
در تفسیر روایاتی که بیان میکند امام زمان امری جدید میآورد همچون تفسیر سایر روایات، باید محکمات کتاب و سنت را در نظر گرفت و تفسیری را پذیرفت که دستکم با محکمات و اصول قطعی کتاب و سنت ناسازگار نباشد. بنابراین احتمالات و تفاسیری که با اصول قطعی کتاب و سنت ناسازگار است به کنار گذاشته میشود. از اینرو از میان احتمالات پیشگفته، اینکه حضرت اساساً دینی جدید بیاورد قطعاً مردود است؛ زیرا با اصول قطعی همچون خاتمیت سازگاری ندارد.
اینکه حضرت احکامی جدید تشریع کند با این مطلب که ائمه شارع نیستند سازگار نیست. همچنین با توجه به ادلهای که وظیفه پیامبر را ابلاغ همه احکام به مردم میداند، پذیرش این احتمال که احکام نزد حضرت ودیعه گذاشته شده که حضرت برای اولینبار به مردم ابلاغ میکنند دشوار مینماید. اما تبیین مجدد احکامی که پیامبر ابلاغ کردهاند یا بیان زیرمجموعههای احکام کلی و ارائه تفسیر متناسب با عصر ظهور از اسلام احتمالهایی است که مانعی از پذیرش آنها نیست؛ بلکه قرائن و شواهدی برایشان وجود دارد. همچنین این احتمال که مراد از «امر جدید» شیوه اداره جامعه باشد مشکلی ندارد، ولی نمیتوان همه روایات را با این احتمال تفسیر کرد. بنابراین از میان احتمالها و دیدگاههای هفتگانه، تنها سه احتمال موجّه و قابل دفاع است و احتمال ششم (تفسیر متناسب با عصر) میتواند احتمال پنجم (بیان زیرمجموعهها) بلکه احتمال چهارم (بیان مجدد احکام) را پوشش دهد. از اینرو احتمال چهارم از همه احتمالهای موجّه از برخی جهات به پذیرش نزدیکتر است. ناگفته نماند احتمالهای موجه مانعةالجمع نیست. بنابراین ممکن است هم احتمال چهارم صحیح باشد و هم احتمال پنجم، بلکه اختلاف تعبیرها در برخی روایات جمع آنها را تأیید میکند. در برخی روایات گذشته هم «سنت جدید» آمده و هم «کتاب جدید».
منابع
_ ابنطاووس حلی، سید علی، اقبال الاعمال، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1414ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408ق.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق.
_ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
_ آلعصفور، حسین، الانوار اللوامع، تحقیق: محسن آلعصفور، قم، نشر محقق، چاپ اول، بیتا.
_ برقی، احمد، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1330ش.
_ بغدادی، عبداللطیف، التحقیق فی الامامة و شؤونها، بیجا، بینا، بیتا.
_ تمیمی مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1414ق.
_ حائری، سیدکاظم، مباحث الاصول (تقریر درس شهید صدر)، قم، نشر مؤلف، چاپ اول، 1407ق.
_ حائری، محمدمهدی، شجره طوبی، نجف اشرف، المطبعة الحیدریة، چاپ پنجم، 1385ق.
_ حر عاملی، محمد، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1385ش.
_ __________________ ، هدایة الامة، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة، چاپ اول، 1414ق.
_ حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، المطبعة الحیدریة، چاپ اول، 1370ق.
_ حمیدی قمی، عبدالله، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آلالبیت، چاپ اول، 1413ق.
_ راغب اصفهانی، حسین بن حمد، مفردات، تهران، دفتر نشر کتاب، 1404ق.
_ راوندی، سعید بن هبة الله، منهاج البراعة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، چاپ اول، 1406ق.
_ سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الاحکام، قم، مکتب آیة الله سبزواری، چاپ چهارم، 1416ق.
_ صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخب الاثر، تهران، مکتبه بوذرجمهری، چاپ دوم، بیتا.
_ صدر، سید محمد، الیوم الموعود، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمومنین7، چاپ اول، بیتا.
_ ________________ ، تاریخ مابعد الظهور، بیروت، دارالتعارف، 1412ق.
_ ________________ ، ماوراء الفقه، قم، المحبین، چاپ سوم، 1427ق.
_ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1363ش.
_ صفار، محمد، بصائر الدرجات، تهران، مؤسسه الاعلمی، چاپ اول، 1362ش.
_ ضیاییفر، سعید، «شئون معصوم و تأثیر آن بر شناخت تعالیم دین»، نقد و نظر، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1390ش.
_ ________________ ، «ولایت پیامبر6 و امام7 بر تشریع»، معارف اسلامی، ش21، انجمن معارف اسلامی، 1388ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، چاپ سوم، 1393ق.
_ _____________________________ ، حاشیة الکفایة، تهران، بنیاد علمی و فکر علّامه طباطبایی، چاپ اول، بیتا.
_ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسة آل البیت:، چاپ اول، 1417ق.
_ _________________________ ، اختیار معرفة الرجال، قم، مؤسسة آل البیت:، چاپ اول، 1404ق.
_ ________________________ ، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البیت،1404ق
_ ________________________ ، تهذیب الاحکام، تحقیق: سیدحسن خرسان، ج1، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش.
_ عاملی (شهید اول)، محمد بن مکی، المزار، قم، مؤسسة الامام المهدی4، 1410ق.
_ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعة العلمیة الاسلامیة، بیتا.
_ فیض کاشانی، محمدمحسن، التفسیر الصافی، تصحیح: حسین اعلمی، تهران، مکتبة الصدر، چاپ دوم، 1374ق.
_ _____________________________ ، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بیتا.
_ ____________________________ ، الوافی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمومنین7، چاپ اول، 1365ش.
_ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، انتشارات دارالهجرة، 1405ق.
_ قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعة الامامیة الثنی عشریة، بیجا، دار الرضا، چاپ اول، 1431ق.
_ قمی، عباس، الانوار البهیة، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، 1417ق.
_ قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة، بیجا، دار الاسوه، چاپ اول، 1416ق.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، اسکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1367ش.
_ کورانی، علی، المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدی4، قم، بینا، چاپ سوم، 1426ق.
_ ___________ ، معجم احادیث الامام المهدی4، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
_ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، بیروت، مؤسسة الوفاء، 14009ق.
_ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
_ __________________ ، مراة العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1363ش.
_ مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی، بیتا.
_ مرتضی عاملی، سید جعفر، تخلیط المدن فی الاسلام، بیروت، المرکز الاسلامی للدراسات، چاپ اول، 1430ق.
_ _________________________ ، حقائق هامة حول القرآن الکریم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1410ق.
_ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.
_ مقدسی، یوسف، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، قاهره، مکتبة عالم الفکر، چاپ اول، 1399ق.
_ منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چاپ اول، 1408ق.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.
_ نوری طبرسی، حسین، النجم الثاقب، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1415ق.
_ واعظ بهسودی، سید محمدسرور، مصباح الاصول (تقریرات درس آیتالله خویی)، نجف، مطبعة النجف، چاپ اول، 1386ق.
مجله: شماره 33 فصلنامه مشرق موعود
پژوهش: سعید ضیاییفر