تربت امام حسین علیه السلام

 حکایتی از تربت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

تربت امام حسین علیه السلام

 حکایتی از تربت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

شیخ طوسى که از اعاظم علماى شیعه و فقیه جامع الشرایط، و مفسرى بزرگ و محدثى کم نظیر و دانشمندى کم نمونه است در کتاب با ارزش امالى صفحه 202 نقل مى کند که: حسین بن محمدبن عبدالله از پدرش روایت مى نماید: در مسجد جامع مدرسه نماز مى خواندم دو نفر غریب را مشاهده کردم، در کنارم نشسته و باهم گفتگو مى کنند، یکى از آن دو نفر به دیگرى گفت: آیا مى دانى دچار چه بلائى شده ام؟ شکم دردى عارض من شد که هیچ دکترى نتوانست علت آن را بفهمد، کارم به جائى رسید که از درمان دردم نا امید شدم، روزى پیره زنى به نام ام سلمه که همسایه خانه ما بود به خانه ما آمد و مرا پریشان حال دید، وقتى علت پریشانى مرا که درد شکم بود یافت به من گفت: اگر بیمارى ات را درمان کنم چه مى گوئى؟ گفتم جز این آرزویى ندارم، پیره زن به خانه اش بازگشت، پس از مدتى ظرفى پر از آب آورد و گفت از این ظرف آب بنوش، چون آب را خوردم پس از لحظه از درد نجات پیدا کردم و خود را سالم یافتم، چنان که گوئى هرگز به آن درد گرفتار نبودم، چند ماهى گذشت و اثرى از آن درد ندیدم!

روزى ام سلمه به خانه ام آمد گفتم: راست بگو شربتى که به من دادى و درد مرا علاج کرد چه بود؟ گفت: از یک دانه این تسبیح که در دست دارم با آب مخلوط کردم و تو آن آب مخلوط با آن یک دانه را خوردى و شفا یافتى! به او گفتم این تسبیح از چه خالى است؟ گفت تربت حسین (ع) است من که با اهل بیت پیامبر رابطه اى نداشتم از روى شگفتى و ناراحتى گفتم: اى رافضیه مرا با خاک قبر حسین درمان نمودى؟ پیره زن وقتى خشم مرا دید از خانه ام بیرون رفت، هنوز به خانه اش نرسیده بود که درد من دوباره شروع شد و به همان صورت اولیه به بدنم بازگشت، اکنون به آن بیمارى دچارم و هیچ طبیبى قدرت علاج آن را ندارد و از این درد امان ندارم، نمى دانم عاقبتم با این بیمارى چه خواهد شد؟ در این گفتگو بودند که مؤذن اذان نماز را گفت، به نماز برخاستم، و نمى دانم حال او چه شد.

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسیر حکیم جلد هشتم

نوشته  :استاد حسین انصاریان

 

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر