برترین ها - ترجمه از پردیس بختیاری: بیانسه، زاده 4 سپتامبر 1981، خواننده، ترانه سرا و هنرپیشه آمریکایی است. او در تگزاس به دنیا آمد و از کودکی در مسابقات مختلف خوانندگی و رقص شرکت کرد و در اواخر دهه 1990 به عنوان خواننده اصلی گروه آراندبی دستینیز چایلد به شهرت رسید. با مدیریت پدرش متئو نوولس، این گروه از پرفروشترین گروههای موسیقی دخترانه شد. پس از وقفه ای چند ساله، بیانسه اولین آلبوم خود به نام «به طرز خطرناکی عاشق» را در سال 2003 منتشر کرد که پنج جایزه گرمی برای او به ارمغان آورد.
پس از آن، او پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. در طول فعالیت 19 ساله اش، او بیش از 100 میلیون آهنگ را به عنوان خواننده تک و بیش از 60 میلیون با گروه دستینیز چایلد، فروخت و به این ترتیب یکی از پرفروش ترین خوانندگان تمام تاریخ شد. او برنده 22 جایزه گرمی و یکی از بیشترین نامزد شدگان زن تاریخ گرمی است.
در ادامه بخشی از زندگی بیانسه را از زبان خودش برایتان آورده ایم تا با سبک زندگی و اعتقادات این ستاره هالیوودی بیشتر آشنا شوید.
بارداری و تناسب اندام
پس از تولد اولین فرزندم، نقدهای منفی زیادی در مورد چاق شدن و بهم ریختن هیکلم دریافت کردم، خیلی زیر فشار بودم، از این رو تصمیم گرفتم که در عرض 3 ماه به تناسب باندام قبلی ام بازگردم، اما واقعا کار احمقانه ای بود چون که من به فرزندانم شیر می دادم. در واقع همه چیز خیلی متفاوت و سخت بر من گذشت.
من در روز زایمانم 99 کیلو بودم. شرایط بدنی خوبی نداشتم، به طوری که یک ماه آخر بارداری ام را در استراحت مطلق بودم. نه تنها سلامت من بلکه سلامت فرزندانم نیز در خطر بود. با این اوصاف، مجبور به زایمان سزارین شدم. حتی مجبور شدم که مدتی را در NICU بگذرانم.
در طول تمام این مدت، همسرم کنارم بود و از من حمایت می کرد. من به شجاعت او افتخار می کنم. او نه تنها برای من نقش همسر، بلکه نقش یک دوست و پدری مهربان را نیز بازی کرد.
من دوران بارداری سختی را پشت سر گذاشتم و هنوز هم با آن درگیرم و برای بهبودی کامل به زمان نیاز دارم. در این دوران سعی می کنم که خودم را بیشتر دوست داشته باشم و تا جای ممکن از خودم مراقبت کنم. من قهوه، مشروبات الکلی و تمام آب میوه ها را از رژیم غذایی ام حذف کردم اما مطمئنم که این صبر نتیجه خوبی را به همراه خواهد داشت.
به نظر من همه ما، چه مرد و چه زن، باید اندام مان را آنطور که هست دوست بداریم. به همین دلیل است که من از انواع پروتزها یا اکستنشن های مو بیزارم و برای فیلمبرداری هایم تا حد ممکن کم آرایش می کنم.
من نسبت به قبل کمی چاق تر شده ام اما در تلاشم تا به وزن ایده آل خودم بازگردم. برای این کار عجله ای هم ندارم. منتظر می مانم تا هر زمانی که بدنم آمادگی لازم را داشت، دوباره به اندام قبلی ام بازگردم.
باز شدن درهای ترقی
زمانی که من 21 سال داشتم، برایم سخت بود که تصویرم را روی جلد مجله تصور کنم زیرا مردم برای تصویر یک زن سیاه پوست هزینه ای نمی پرداختند. اما تصویر من در آن زمان روی جلد مجله چاپ شد و این اتفاق درهای زیادی را به روی دیگر زنان سیاه پوست باز کرد. در واقع من زاویه دید مردم را به رنگ پوست بدن در صنعت مد و فشن تغییر دادم. زنان زیادی مانند ویتنی هیوستون، نینا سیمون و دایانا راس بودند که درهای زیادی را برای من گشودند، من هم دوست دارم که تمام تلاشم را برای نسل های بعدی انجام دهند.
اگر آدم های قدرتمند بخواهند که افرادی مانند خودشان، مثلا چهره یا صدایی شبیه به خودشان، را استخدام کنند، هیچگاه تجربه دیدن جهان از زاویه دیگر را تجربه نخواهند کرد. آنهایی که سعی کردند با بازیگران شبیه به هم یا مدل هایی که استاندارهای یکسانی دارند همکاری کنند، هیچ پیشرفتی نخواهند کرد. اصلا زیبایی جهان در همین تناقض هاست. هر فردی اعتقادات خودش را دارد و جهان را با قلموی خودش رنگ می کند. آیا جهان رنگارنگ بهتر از جهانی تک رنگ و کسل کننده نخواهد بود؟
شکست ها
خانواده من رابطه خوبی با هم نداشتند. پدر و مادرم از هم جدا شدند و من بی اعتمادی را از همان کودکی تجربه کردم. اما ناامید نشدم و سعی کردم که آن شکست را در رابطه خودم جبران کنم. من با تجربه های تلخی که داشتم یاد گرفتم که چگونه رابطه عاطفی خود با شریک زندگی ام را پیش ببرم.
به نظر من هیچ سفید و سیاه مطلقی وجود ندارد. در کنار این دو رنگ، رنگ خاکستری نیز در زندگی ما سایه افکنده است اما من از هیچکدام شان هراسی ندارم. اگر چه من بارها و بارها شکست خوردم و قلبم شکست، چه در رابطه عاطفی، چه در محیط کار یا زندگی شخصی... اما تمام شان به من بلند شدن، شاد بودن و رشد کردن را یاد دادند. اکنون به گذشته خودم، زمانی که تنها 20 سال داشتم، نگاه می کنم و از اینهمه تغییری که طی این سالها رخ داد، متعجبم. من اکنون زنی زیباتر، قوی تر و دوست داشتنی تر از قبل شده ام.
من اخیرا دربار اجدادم تحقیق کردم و متوجه شدم از بازماندگان یک برده دار هستم که عاشق یکی از برده هایش شده و با او ازدواج کرده است. مجبور بودم با این واقعیت کنار بیایم. از خودم پرسیدم که این حقیقت چه معنایی دارد و سعی کردم آن را درک کنم. اکنون معتقدم که شاید به همین دلیل است که خدا به من 2 فرزند دوقلو هدیه داده است. انرژی زنانه و مردانه هردو توانستند در من به وجود بیایند و در خون من رشد کنند. خدارا شکر می کنم که قادرم طلسمی را که نسل در نسل در خانواده ام بوده بشکنم و برای فرزندانم فضای نه چندان پیچیده ای را ایجاد کنم.
آزادی
من از محدودیت خوشم نمی آید، آزادی را دوست دارم و تا چیزی را خلق نکنم، حس خوب و مثبتی نسبت به خودم ندارم. من عاشق اینم که رویاهایم را دنبال و آنها را تبدیل به واقعیت کنم. یاد گرفتن، یاد دادن، رشد کردن، پیشرفت کردن.. به من انرژی وافری می دهد که با محدودیت به دست نمی آید.
مادرم به من یاد داد که دیده شدن مهم نیست، مهم این است که ما خودمان را ببینیم. من هم به عنوان مادر 2 فرزند، دوست دارم که فرزندانم به خودشان توجه کنند. آنها خودشان را جای شخصیت کتاب ها، فیلم ها و.. بگذارند و از زاویه دیدهای مختلفی به خودشان بنگرند. دوست ندارم که آنها خودشان را در یک قالب خاص محدود کنند. آنها باید در مورد مذهب های مختلف، نژادها و حتی آدم هایی که دوست شان دارند، تحقیق کنند و بیشتر بدانند. آنها باید در عین احساسی بودن، شجاع و جسور نیز باشند.
من از پسرم می خواهم که با زن های دیگر صادق باشد، با آنها با احترام رفتار کند و مراقب شان باشد، چیزی که بسیاری از پسران امروزی یاد نگرفته اند.
من در هر حال حاضر در موقعیتی از زندگی به سر می برم که خدا را بابت داشته هایم شاکرم. من خودم را، آنطور که هستم، پذیرفته ام و هر لحظه به فکر کشف بیشتری از روحم خودم می باشم. من دوست دارم که بیشتر یاد بگیرم، به دیگران یاد بدهم و از لحظه لحظه زندگی ام استفاده کنم. من برای رسیدن به اینجایی که اکنون هستم، تلاش بسیاری کرده ام و به نظرم این ماییم که باید زندگی مان را آنطور که خودمان می خواهیم بسازیم.