یکی از مسائل بسیار مهمی که قانونگذاری قرآن مجید در زمان نزولش به آن عنایت و توجّه مخصوص داشت، مسأل حقوق زن بود.
در دنیایی که قرآن مجید نازل میشد، جنس زن در هیچ یک از شؤون حیاتی، دارای حق نبود و از تمام بهرههای عالی انسانی و حقوقی محروم بود. برای آشنایی با رفتار و کردار دنیا با جنس زن قبل از نزول قرآن، لازم است به اوضاع زندگی زن در چند کشور متمدن و مهم جهان در آن زمان، اشاره شود. البته، آن کشورهایی که در آن وقت، تقریباً گلِ سر سبد تمام کشورها بودند. این کشورها عبارتاند از: یونان، ایتالیا، ایران، چین، هندوستان، و کشورهایی مشابه این کشورها.
نخست نگاهی کوتاه داریم، به چهر زندگی زن را در این کشورها در آن زمان، و سپس بعد از بیان حقّ زن در آیین اسلام، آن را با حقوق زن در این کشورها، مقایسه میکنیم تا موقعیت برتر اسلام از نظر حقوقی در این رابطه معلوم گردد.
وضعیت زن در کشورهای مختلف
- یونان
اما یونان در آن زمان، سرزمین علم، حکمت، فلسفه، ورزش، تحقیق، تعلیم و تدریس بود. یونان یعنی کشور سقراط «1»؛ یعنی مرکز به وجود آورند زیمقراطیس «2»؛ یعنی محل نشو و نمای طالس ملطی «3»، افلاطون «4»، جالینوس «5»، ارسطو «6». مقدسترین مراکز یونان آن زمان، سه مرکز بود: معبد، برای عبادت، آکادمی، برای فراگیری دانش، و دادگستری، برای احقاق حق ضعیفان.
در این کشور، اگر دختری را که شوهر میدادند و او در سال اول، فرزندی که میزایید، دختر بود، در دادگا آتن محکوم به پرداخت جریمه میشد. اگر این زن، در سال دوم هم دختر میزایید، در آن دادگاه، به دو برابر جریمه محکوم میشد، و چنانچه در سال سوم، باز این زن دختر میزایید، با حضور پدر و مادر آن زن و پدر و مادر داماد، در دادگستری به دار کشیده میشد.
- چین
و اما در چین، وقتی درخانوادهای دختری متولّد میشد، در زمانی که این نوزاد دختر در دست قابله بود، طبق رسم همیشگی این کشور، بلافاصله پدر این نوزاد دختر، از بازار آهنگرها یک جفت کفش آهنی که قالب آن انداز پای این نوزاد یک روزه بود، تهیه میکرد، و هنوز لباس به تن این نوزاد نپوشانده بودند، این کفش آهنی را به پایش میکرد و بندهایش را میبست. این دختر تا پانزده سال حق نداشت این کفش را بیرون بیاورد؛ برای این که پای این دختر رشد نکند؛ تا او یا در خانه بماند، و یا برای پراندن کلاغ و کبوتر، در کلبهای در مزرعه بنشیند.
- هندوستان
اما در هندوستان، دو قوم در هندوستان بودند. قوم اول، بتپرست بودند، و بتخان آنها، در مرکزی که پیش خود آنها مقدس بود، قرار داشت. هر سه سالی، یکبار، برای بتی که در آن بتخانه است، قبیله باید قربانی میبرد. قربانی عبارت بود از دختری که هیجده سالش تمام شده بود. در آن جا او را قربانی میکردند تا قبیله به بت تقرّب پیدا کند.
الان هم که دنیا، دنیای علم، نور، روشنفکری قوم، تجدد و تمدن شده است، رسم دین و قاعد آیینیشان این است که اگر دختری را شوهر دادند و آن شوهر به مرض، تصادف و حادثه از دنیا رفت، چه بچهدار باشند و چه نباشند، به دنبال جناز شوهر، دختر باید تا کنار رودخانه مقدس بیاید، و برای این که بعد از این مرگ، آن زن در آیینشان حقّ شوهر کردن ندارد، با طنابی آن زن جوان زنده را به مرد آن مرد میبندند و هر دو را با هم آتش میزنند و خاکسترشان را در رودخانه میریزند.
- ایتالیا
و اما در ایتالیا (روم قدیم)، اوضاع زن این بود که اگر شوهری از دست زنش کدورت پیدا میکرد، با کمک فرزندانش، آن زن را در خانه برهنه میکرد. این زن میبایست به دستور شوهر سر پا مینشست تا دیگِ روغن زیتون در حال جوشیدنی را بر روی سرش خالی میکردند. دوم این بود که اگر پدری در کار و کاسبی ضعیف میشد و احتیاج به پول پیدا میکرد، به خانه میآمد و دخترش را بر میداشت و به بازار میآورد و او را در معرض فروش میگذاشت؛ دختر را میفروخت و کمبود خرجش را رفع مینمود و این گونه زندگیاش را اداره میکرد.
- ایران
و اما در فرهنگ ایران، تا زمان بعثت پیغمبر صلی الله علیه وآله، زن ایرانی جزء اشخاص در آن جانداران زنده نبود؛ فرهنگ، یعنی که توالد و تناسل دارند، مثل: آدم، گوسفند، شتر، گاو، و مانند اینها، از اشخاص بودند و زن در این فرهنگ، جزء این اشخاص نبود، و حقّ ملکیت، کامل هم نداشت. در ایران فقط زن میتوانست مالک مالی شود که قیمت آن از بیست من جو کمتر باشد؛ چنانکه به تاریخ مراجعه شود، زنان ایرانی دهقان، دامدار و چوپان بودند، و هزاران کار کوچک هم به عهد آنها بود.
- عربستان
اما در عربستان، دربار زنان برنامههای مختلفی را اجرا میکردند:
برنام اول: وقتی دختر از مادر متولّد میشد، فوراً او را زنده به گور میکردند.
برنام دوم: وقتی دو عرب به همدیگر میرسیدند، دو جمله میگفتند: از مرکبم به نفعت پایین آمدم، و از مرکبت به نفعم پایین بیا. این دو جمله که بین آنها رد و بدل میشد، آنان زنان خود را با همدیگر عوض میکردند؛ سه ماه، خانم این عرب در رختخواب آن عرب دیگر بود، و سه ماه، خانم آن عرب پیش این عرب بود.
برنام سوم: ده نفر جوان بودند، ولی هیچکدام قدرت ازدواج کردن نداشتند، بنا براین، همه آنها با هم با یک دختر به صورت شریکی ازدواج میکردند. سر سال که آن دختر، بچهای میزایید، آنها میرفتند قیافهشناسی میآوردند. و آن ده مرد هم در اتاق مینشستند. آن قیافهشناس بچه را نگاه میکرد، و بعد آن را با قیاف آن ده مرد ارزیابی میکرد. جمجمه و قیافه بچه به قیاف هر کس بیشتر شبیه بود، قیافهشناس میگفت: آن کودک متعلق به او است، و آن فرد پدر بچه میشد. بقیه میماندند تا سال دیگر که آن دختر دوباره بچهدار شود.
حقوق زن در قرآن
اما همان وقت، قرآن زن را همدوش مرد، انسان، مالک، واجبالنفقه و وارث دانسته و عملش را در کارکرد مالی محترم میداشت و ملکیتش را هم بیحد میدانست؛ چنانکه ثواب نماز و روزه و حجّ زن را با مرد برابر تلقّی میکرد. پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله شدیداً با شیرخوارگاه به مخالفت برخاست، و تربیت بچه را بر عهد مادر خانه گذاشت، و رهبر اسلام به آنها اعلام کرد: روزی که بچه میزایید، از همان اول که آن بچه در دامنتان شروع به شیر خوردن میکند، اگر قصدتان این باشد که آن فرزند متصل به امت اسلامی تربیت شود، تا دو سال بعد که شیر را قطع میکنید، پیش خدا، هر یک بار مکیدن آن کودک، برابر با آزاد کردن بندهای از نسل حضرت اسماعیل علیه السلام است. «7»
اسلام این چنین آمد و از مادران و تربیتشدگان خود، فاطمه، خدیجه، زینب، کلثوم و سمیه، محصولاتی، مانند: حسن، حسین، حبیب بن مظاهر، زهیر، قمر بنیهاشم، محمد حنفیه و علی اکبر گرفت. هم این افراد، محصولات جنس زن بر اساس آئین اسلام است، اما در روزگار ما، زن ارزانتر از هم زمانها است. اکنون تبلیغات تجاری به وسیل خود زن، یا با تصویرش بر روی کالا، انجام میگیرد و این در حالی است که در اسلام، از نظر ارزیابی، حقوق زن با حقوق مرد، در عبادت، اجر بهشت و نماز یکسان است.
نمونههایی از زنان تاریخ اسلام
در آیین قرآن و روایات و اخبار، اسلام برای حقوق زن چیزی کم نگذاشته است، و زنانی تربیت کرد که تاریخ عالم نمون آنان را نشان نمیدهد. چند نمونه مثال بزنم تا قدرت و قوت اسلام را در این باره درک کنیم.
همسر ابوبکر، یکی از ارزندهترین نمونههای تربیتی اسلامی است. این زن از این مرد فرزندی به نام محمد پیدا کرد. محمد در دامن علم حضرت علی علیه السلام تربیت شد. او بیست و هشت ساله بود که او را به عنوان ارزندهترین عاشق علیعلیه السلام در کشور مصر کشتند «8» و بدنش را در پوست گاو گذاشتند و سوزاندند، و خاکسترش را به باد دادند. «9» وقتی محمد از دنیا رفت، علی علیه السلام تا چند سال برای او گریه میکرد. «10» محمد بن ابیبکر فرزند کوچکی به نام قاسم «11»، از خود به یادگار گذاشت. قاسم بزرگ شد و عروسی کرد. خدا به قاسم، نو ابوبکر، دختری داد که اسمش را امفروه گذاشتند. «12» حضرت باقرالعلوم علیه السلام با این دختر؛ یعنی نو ابوبکر، دختر قاسم، ازدواج کرد. خدا از این دختر به امام باقرعلیه السلام، حضرت صادق علیه السلام را عنایت کرد. این تصویری از تربیت اسلام است.
امام صادق علیه السلام میخواست پسرش را زن بدهد، و از امام حسن مجتبی علیه السلام هم نوهای به نام نفیسه به یادگار مانده بود. امام صادق علیه السلام خانواد خود را پیش مادر نفیسه فرستاد که نفیسه را به عقد پسرش در بیاورد. او قبول کرد و نفیسه به خان امام صادق علیه السلام آمد و همسر پسر حضرت صادق علیه السلام شد. او پیش از رسیدن زمان مرگ، از مدتها پیش، خود را آماد این دیدار کرده بود؛ نفیسه با دستانش قبرش را کنده بود و پیوسته در آن قبر میرفت و نماز میخواند. او توانست در این قبر شش هزار بار قرآن را ختم کند. روز مردن نفیسه، از او خواستند روزهاش را افطار کند، او امتناع کرد، و گفت: سی سال از خدا میخواستم که در چنین حالی با او دیدار کنم. سپس شروع به خواندن سوره انعام کرد و همین که به آیه صد و بیست و هفتم: لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیهُمْ بِما کانُوا یعْمَلُونَ «13» رسید، هنوز طراوت این کلام الهی در دهانش بود که از دنیا رفت. «14» این زن یک نمونه از زنانی بود که اسلام تربیت کرد، ارزندهترین نمون تربیت.
و اما در اصفهان، خانمی مجتهد داشتیم که تفسیری در قرآن نوشته، به نام مخزنالعرفان. «15» این زن، نمونه در اسلام است. این زن نمونه، سطوح عالی فقه، فلسفه و حکمت درس میداد و مدرس تفسیر کتاب خدا بود.
شخصیت زن در قرآن
جنس زن را آن طور که شایسته است، نمیشود در این خانه خاکی دید. چهر شایست جنس زن را باید در آئینه کتاب خدا دید. چند آیه در قرآن است که حقوق زن را از نظر شخصیت نشان میدهد:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ «16»
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکهُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاک عَلی نِساءِ الْعالَمینَ «17»
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاهً طَیبَهً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ «18»
یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ «19»
إِنَّا أَعْطَیناک الْکوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّک وَ انْحَرْ* إِنَّ شانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ «20»
این آیات همگی آیاتی هستند که حقوق زن را از نظر شخصیت نشان میدهد.
باید گفت: تنها در سای اسلام، زن محترم است، و قبل از ظهور اسلام، زن شخصیتی نداشت. الان هم زنان بریده از قرآن، بیشخصیتترین موجود آفرینش هستند. الان انسان میبیند که زن در کانونهای فساد مصرف میشود.
نمونهای از فدکاری یک زن در کربلا
جنگی سخت آغاز شده بود و جناده بن کعب «21» از اولین یاران حسین علیه السلام بود که به شهادت رسید. هنوز خونِ پدر گرم بود که پسر جوان او با بدرقه مادر عازم نبرد گردید. مادر به جوان خود گفت: عازم نبرد شو و پیشاروی فرزند رسولالله نبرد نما. پس جوان حرکت به سوی میدان نبرد را آغاز کرد. امام حسین علیه السلام که متوجّه عزیمت جوان به صحنه نبرد شد، دستور داد که او را از رفتن به نبرد بازدارند. بعد حضرت به یارانش گفت، او جوانی است که تازه پدرش در جنگ به شهادت رسیده است؛ شاید مادر این جوان به رفتن او رضایت ندارد. جوان گفت: خود مادرم مرا به این رفتن دستور داده است. بعد جوان با سردادن این سرود راهی میدان نبرد شد:
أمیری حسین و نعم الأمیر سرور فؤاد البشیر النذیر
جوان در میدان نبرد با تمام وجود خود پیکار نمود و شهید شد. دشمن جوان را سر برید و سرش را به طرف اردوگا حسین علیه السلام پرت کرد. مادر سر جوان خود را به دست گرفت و گفت: آفرین پسرم، ای خوشی دلم و ای نوردیدگانم! سپس سر فرزند جوانش را به طرف دشمن پرتاب نمود و یک تن از آنان را با این پرتاب کشت. بعد ستون خیام خود از جا کند و با این سرود به دشمنان حمله کرد:
أنا عجوز سیدی ضعیفه خاویه بالیه نحیفه أضربکم بضربه عنیفه دون بنی فاطمه الشریفه
با این حمل این زن قهرمان، دو تن از دشمنان به درک واصل شدند. امام علیه السلام که حضور زنان در جنگ را درست نمیدانست، به آن زن قهرمان دستور بازگشت داد و برایش دعا نمود. «22» اسلام چنین زنانی را تربیت کرده است.
پی نوشت ها:
______________________________
- سقراط (حدود سالهای- ق. م): پدر علم فلسفه، با نحو تدریس سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود میآموختند که چگونه در مباحثات، به سؤالات مختلف جوابهای زیرکانهای بدهند. سقراط شاگردانش را تشویق میکرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود، زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد. سقراط هیچ اثر مکتوبی از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون (- ق. م) و نیز کسنوفون (- ق. م) به طور مکتوب ثبت شدهاند. محکمه آتن سقراط را محکوم به مرگ کرد. او پس از این که وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد. منبع: دانشنام آزاد، با تلخیص
- دِموکریت یا ذیمقراطیس یا دموکریتوس (Democritus(از فیلسوفان یونانی بود. دموکریت به سال قبل از میلاد در شهر آبدر به دنیا آمد. او سفرهای بسیار نمود و پنج سال با مهندسان مصری کار کرد. دموکریت نخستین کسی بود که از اتم سخن گفت و آن را جزو بخشناپذیری دانست که دنیا از آن ساخته شده است. آثار دموکریت که در عهد عتیق شهرت فراوان یافته بود، به دست ما نرسیده است. او در یونان باستان به عنوان «فیلسوف خندان» معروف بوده است؛ چون بر ارزش شادمانی تأکید میکردهاست. منبع: دانشنام آزاد، با تلخیص
- طالس: او نخستین متفکر و فیلسوف یونانی در نیمه دوم قرن هفتم پیش از میلاد است. او از پدر و مادری فینیقی در شهر میلتوس به دنیا آمد. طالس پس از پیشبینی کسوف سال پیش از میلاد، به عنوان یک مرد دانشمند شناخته شد. وی نخستین کسی است که دانش هندسه را از مصر به یونان آورد. مهمترین نکتهای که به وی نسبت میدهند، این است که دو مثلت مساوی یکدیگرند، اگر یکی از ضلعهای آنها و دو زاویه مجاور آن با هم مساوی باشند. طالس، نه به خاطر پاسخهایی که به برخی مسائل داده، بلکه بیشتر به لحاظ پرسشهایی که طرح کرده است، در تاریخ فلسفه به جایگا رفیعی دست یافته است. منبع: روزنامه شرق با تلخیص
- افلاطون: افلاطون یا فلاطون، دومین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سهگانه (سقراط، افلاطون و ارسطو) یونانیاست. در میان این سه، او بود که پایههای فلسفی فرهنگ غرب را بنا گذاشت. تأثیر او بر فلسفه اسلامی نیز قابل توجه است. افلاطون در آتن به سال قبل از میلاد در یک خانواده متشخص آتنی متولد شد. وی در بیست سالگی برای تکمیل معارف خود شاگرد سقراط شد. این مصاحبت و شاگردی به مدت ده سال ادامه یافت. پس از اعدام سقراط به سال، افلاطون آتن را ترک کرد.. افلاطون در سال پیش از میلاد آکادمی را در مکانی به همین نام بنا کرد تا به طور جامع به آموزش حکمت و تحقیق در این زمینه بپردازد. ارسطو به مدت سال شاگرد آکادمی و پس از آن استاد بود. در آکادمی رشتههای مختلفی، شامل ستارهشناسی، زیست شناسی، هندسه، اخلاق و کلام تدریس میشد. مهمترین کتابی که از افلاطون به جای مانده رسال جمهور است. رسال جمهور، هنر و زیبایی را از دیدگاه افلاطون و سقراط به بهترین وجه نشان میدهد. افلاطون در سال مُرد منبع: ویکیپدیا، دانشنامه آزاد با تلخیص
- جالینوس (- م): او از پزشکان یونان باستان بود. دیدگاههای او بیش از هزار سال دیدگاه چیره در پزشکی اروپا بود. جالینوس اهل پرگامون یونان (برگامای کنونی در ترکیه) بود. وی هشتمین و آخرین طبیب بزرگ است، و نه تنها کسی به پایه او در علم نرسید، بلکه هیچ کس به مقام علمی او نزدیک نگردید. از آغاز پیدایش پزشکی تا آن زمان، سوفسطائیان در آن فن اختلاف بسیاری پدید آورده و محاسن آن را از بین برده بودند. او بر ضدّ آنان قیام کرد و گفت آنان را ابطال نمود و دانش بقراط را زنده ساخت و بر کتب از دست رفته او، شروحی نوشت. او کتابهای بسیار در کشف حقایق فن پزشکی تاًلیف کرد. جالینوس، به قولی تا حدود چهارصد کتاب تاًلیف کرد که بخشی از آنها در آتشسوزی نیایشگاه صلح از میان رفت. نام جالینوس به خاطر شهرت وی، در ادبیات فارسی رواج یافته است:
وگر خود علم جالینوس دانی چو مرگ آمد به جالینوس مانی نظامی
منبع: ویکیپدیا، دانشنامه آزاد با تلخیص
- ارسطو: او در سال (قبل از میلاد) در خانوادهای ثروتمند از اهالی استاگیرا، شهری در شمال یونان، به دنیا آمد. در سالگی به فرهنگستانی به نام آکادمی افلاطون در آتن فرستاده شد و سال در آنجا درس خواند و تدریس کرد. در، آموزشگا خود در آتن را به نام لایسیوم تأسیس کرد. او که یکی از مهمترین فیلسوفان غربی به حساب میآید. شاگرد افلاطون و آموزگار اسکندر مقدونی بود. تالیفات او در زمینهها و رشتههای گوناکون من جمله فیزیک، متافیزیک، شعر، زیست شناسی، منطق، علم بیان، سیاست، دولت و اخلاق بودهاند. ارسطو فلسفه را به عنوان «دانش بودن» تعریف میکرد. ارسطو را میتوان از نخستین فیلسوفان تحلیلی دانست. وی همچنین واضع منطق نیز هست. آثار ارسطو بسیار متنوع بوده و شامل جمیع معارف و علوم یونانی (جز ریاضی) است که از آن جمله، میتوان از فن شعر، فن خطابه، کتاب اخلاق، سیاست، ما بعد الطبیعه نام برد. ارسطو با انتقاد از فرضیه مثل (Idea(فلسفه خود را آغاز میکند. حقایق قابل ادراک وجود ندارند آنچه وجود دارد، مثال نیست، بلکه خرد و جزئی است. او سال بعد ()، در سالگی درگذشت. منبع: دانشنامه وکیپدیا، با تلخیص
- امالی شیخ صدوق، ص 411. متن روایت چنین است: عَنْ أَبِیعَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ: أَیمَا امْرَأَهٍ رَفَعَتْ مِنْ بَیتِ زوجها شَیئاً مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ تُرِیدُ بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ إِلَیهَا وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیهِ لَمْ یعَذِّبْهُ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ یا رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ذَهَبَ الرِّجَالُ بِکلِّ خَیرٍ فَأَی شَیءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاکینِ فَقَالَ علیه السلام: بَلَی إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَهُ کانَتْ بِمَنْزِلَهِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ کانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا یدْرِی أَحَدٌ مَا هُوَ لِعِظَمِهِ فَإِذَا أَرْضَعَتْ کانَ لَهَا بِکلِّ مَصَّهٍ کعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَک کرِیمٌ عَلَی جنبها وَ قَالَ اسْتَأْنِفِی الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَک.
- محمد بن أبی بکر (10- 38. ق.): محمد بن عبد الله (أبی بکر) بن عثمان بن عامر القرشی، التیمی، أبو القاسم المدنی، ربیبُ الامام علی، و أمیر مصر من قِبله. ولد بین مکه و المدینه فی حجه الوداع (سنه 10)، و نشأ بالمدینه فی حجر أمیر المؤمنین، و کان علیه السّلام قد تزوج أمّه أسماء بنت عُمیس بعد وفاه أبیه. کان من أصفیاء أصحاب الامام علی علیه السّلام، جریئاً فی الحقّ، موصوفاً بالعباده، و الاجتهاد، فکان یدعی (عابد قریش). شهد وقعه الجمل مع علی علیه السّلام، ثم ولی إماره مصر فی سنه سبع، و قیل: ثمان و ثلاثین.
أمره بتقوی الله بالسر و العلانیه، و خوف الله تعالی فی المغیب و المشهد، و أمره باللین علی المسلم، و الغلظ علی الفاجر، و بالعدل علی أهل الذمه ... بعث معاویه عمرو بن العاص بجیش من أهل الشام إلی مصر، فالتقی هو و عسکر محمد بن أبی بکر و دارت معارک شدیده انتهت بدخول ابن العاص مصر، فاختفی ابن أبی بکر، فعرف «معاویه بن خُدیج السکونی» مکانه، فقبض علیه، و قتله، و دسّه فی بطن حمار میت و أحرقه، و ذلک فی سنه ثمان و ثلاثین. فلما بلغ ذلک علیاً علیه السّلام حزن علیه حتی رُئی ذلک فیه، و تبین فی وجهه، و قام فی الناس خطیباً، فقال: ألا و إنّ محمد بن أبی بکر قد استشهد رحمه الله علیه، و عند الله نحتسبه، أما و الله لقد کان ما علمت ینتظر القضاء، و یعمل للجزاء، و یبغض شکل الفاجر، و یحبّ سمت المؤمن. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص: 513- 515 با تلخیص
- در تاریخ طبری، ج 5، ص 104 ماجرای کشته شدن محمد بن ابیبکر آمده است.
- در تمام نهجالبلاغه، ص 868، نامه 75 که حضرت دستور داده بود که در هر جمعه آن را برای مردم بخوانند، آمده است: ... فیا لها من مصیبه ما اعظمها بمصیبتی بمحمّد. فو اللّه ما کان إلّا کبعض بنی ...
- القاسم بن محمد بن أبی بکر (37- 108، 107. ق.): ابن أبی قحافه القُرَشی التَّیمی، أبو محمد، و یقال: أبو عبد الرحمن المدنی. ولد فی خلافه الامام علی علیه السّلام، و قُتل أبوه و بقی القاسم فی حجر عائشه. کان أحد فقهاء المدینه، و عدّ من أصحاب السجاد علیه السّلام، و من أصحاب الباقر علیه السّلام و هو جدّ الامام جعفر الصادق علیه السّلام لُامّه أُمّ فروه، و أُمّها أسماء، و قیل قریبه بنت عبد الرحمن بن أبی بکر. نقل عنه الشیخ الطوسی فی کتاب «الخلاف» فتویین. روی عبد الرزاق الصنعانی بسنده عن القاسم بن محمد أنّه أمر أصحابه من الضحک بإعاده الصلاه و لا یعید الوضوء و من کلام القاسم: لَان یعیش الرجل جاهلًا بعد أن یعرفَ حقّ الله علیه خیرٌ له من أن یقول ما لا یعلم. و قال: قد جعل الله فی الصَّدیق البارّ المُقبل عوضاً من ذی الرَّحِم العاقّ المُدبر. توفی بقُدید (بین مکه و المدینه) حاجاً أو معتمراً فی سنه ثمان و مائه. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 490- 488
- أم فروه فاطمه بنت القاسم بن محمد بن أبی بکر: کانت أم الصادق علیه السّلام و أمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبی بکر و هذا معنی قول الصادق علیه السّلام ان أبا بکر ولدنی مرتین. روی الکلینی فی الکافی بسنده عن الصادق علیه السّلام فی حدیث قال: کانت أمی ممن آمنت و اتقت و أحسنت و الله یحب المحسنین. قال: و قالت: امی، قال أبی: یا أم فروه انی لأدعو الله لمذنبی شیعتنا فی الیوم و اللیله ألف مره لأنا نحن فیما ینوبنا من الرزایا نصبر علی ما نعلم من الثواب و هم یصبرون علی ما لا [یعملون] یعلمون و روی الکلینی فی الکافی بسنده عن عبد الأعلی رأیت أم فروه تطوف بالکعبه علیها کساء متنکره فاستلمت الحجر بیدها الیسری فقال لها رجل ممن یطوف یا أمه الله أخطأت السنه فقالت انا لأغنیاء عن علمک. أعیانالشیعه، ج 8، ص 390 با تلخیص
- انعام: 127: برای آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است و به پاداش کارهای پسندیدهای که همواره انجام میدادند یار و سرپرست آنان است.
- مستدرک سفینه البحار، شیخ علی نمازی، ج 10، ص 120.
- نصرت أمین التجار (1308- 1403): العلویه نصرت بنت محمد علی بن حسن بن محمد بن معصوم الحسینی الأصفهانی، الملقبه بأمین التجار. من القلّه من أصحاب العلم من النساء اللائی بلغن رتبه الاجتهاد، ولدت فی أصفهان سنه 1308. ق.، و بها أخذت المقدمات و السطوح و الخارج علی أعلامها و بالأخص الشیخ محمد رضا الأصفهانی المعروف بالمسجد شاهی. و مما قال السید المرعشی قدّس سرّه: «نالت مرتبه عالیه من العلم و الکمال، و لها عدّه إجازات اجتهاد و شهادات علمیه من العلماء، کانت رحمها الله تدرّس الفقه و الأصول فی أصفهان و ربّت عدّه عالمات، لها مؤلّفات طبع أغلبها، توفیت فی أول رمضان 1403 فی أصفهان». من آثارها: آخرین سیر بشر، الأربعین الهاشمیه، تفسیر القرآن به نام مخزنالعرفان در 15 جلد). فهرسالتراث، ج 2، ص 601
- آلعمران: 61: بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
- آلعمران: 42: و [یاد کنید] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! قطعاً خدا تو را برگزیده و [از همه آلودگیهای ظاهری و باطنی] پاک ساخته، و بر زنان جهانیان برتری داده است.
- نحل: 97: از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزهای زنده میداریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام میدادهاند، میدهیم.
- حجرات: 13: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملتها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بیتردید گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.
- کوثر: 1- 3: بیتردید ما به تو خیر فراوان [که برکت در نسل است و از فاطمه ریشه میگیرد] عطا کردیم. پس [به شکرانه آن] برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی کن. یقیناً دشمن [که به] تو [زخم زبان میزند] خود بدون تبار و نسل [و بریده از همه خیرات و برکات] است.
- جناده بن کعب بن الحارث الأنصاری الخزرجی: ذکره صاحب ابصار العین و قال کان ممن صحب الحسین علیه السلام من مکه و جاء معه هو و اهله فلما کان یوم الطف تقدم إلی القتال فقتل فی الحمله الأولی انتهی. و لم یذکر مستنده ثم ذکر ابنه عمر و قال انه هو الذی قال فیه علیه السلام هذا غلام قتل أبوه فی المعرکه و لعل أمه تکره قتاله .... أعیانالشیعه، ج 4، ص 224. در بحارالأنوار، ج 45، ص 28 گفته است که جناده در کربلا شانزده نفر از دشمنان را کشته است.
- بحارالأنوار، ج 45، ص 27- 28- مناقب، ج 4، ص 104.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: ایمان و آثار آن
نوشته: استاد حسین انصاریان