انسان با طی مقدماتی شرعی، عقلی و اخلاقی که خداوند متعال برای او تعیین نموده است، میتواند از این عالمِ مادی صعود کند و بر زمان و مکان حاکم شود و هر آنچه را در این عالم هست به اذن پروردگار تحت اراده خود قرار دهد.
پروردگار متعال در یک آیه، علم را یکی از عطاهایی معرفی میکند که برای انسان مقرر فرموده است:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا([1])
و در آیهای دیگر مسأله هدایت را مطرح میکند.
رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى([2])
ممکن است کسی بگوید: با آمدن علم، هدایت هم میآید، اما اینطور نیست. خیلیها از فضیلت علم برخوردارند، اما از کمترین منفعت هدایت محروم هستند. این هدایت همان هدایتی است که خداوند متعال درباره اصحاب کهف فرموده است:
إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى([3])
اصحاب کهف با وجود اینکه به پروردگار ایمان داشتند ولی خداوند به این اندره از ایمان آنها قانع نبود. چون بندگان صالحی بودند، خداوند بر رشد و هدایت آنها افزود؛ لذا هدایتی بعد از هدایت، به آنان عطا کرد و این رشد و تقویت ایمان را از همه اهل ایمان توقع دارد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ([4])
در آیۀ دیگر میفرماید:
اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ([5])
ای اهل تقوا! میدانم که تقوا دارید، ولی باز هم شما را به تقوا دعوت میکنم، تا حق تقوا و کمال نهایی تقوا را کسب کنید.
وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ([6])
ای مجاهدان! میدانم که شما اهل جهاد هستید، اما از شما میخواهم که برتلاش و مجاهدت خود بیافزایید تا که حق این جهاد را بجا آورید.
هدایتِ بعداز هدایت
همه کسانی که در عصر امام حسین(ع) بودند کافر نبودند، همه کسانی که کربلا نیامدند دشمن امام حسین(ع) نبودند. اما افرادی که در حمایت از سیدالشهدا(ع) وارد کربلا شدند و به آن مقامات عالی رسیدند، مصداق آیه )وَزِدْنَاهُمْ هُدًى(([7]) بودند.
انسان اگر به آیه )وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ(([8]) ایمان بیاورد، خلاف رضای خداوند اراده نمیکند، تمام حرکات او الهی میشود، چشم، گوش، زبان و قدم الهی میشوند. هیچگاه در یک سطحی از ایمان و تقوا متوقف نمیشود، دائماً در حال رشد و تقویت ایمان است.
حیف است که انسان کوچک و مادّی بماند، خداوند متعال انبیا و ائمه: را فرستاده است تا انسان را از قیدهای مادی رها کنند و این پرنده پراستعداد را وادارند تا پوستِ رویین این تخممرغ کوچک دنیا را بشکند و خود را آزاد نماید تا در عالم الهی و ملکوت پر بکشد.
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
(مولوی)
پیامبران: آمدهاند تا انسانها منحصر در عالم مادّه نباشند، بلکه به عالم معنا نیز راه پیدا کنند. در حالی که جسمشان زمینی است روحشان عرشی باشد. اگر جسمشان غذا میخورد، این غذا در روحشان تبدیل به نورانیت شود. در عین اینکه غذا میخورد، این غذا برایش غذای الهی باشد و در وجودش تبدیل به نور و روشنایی بشود.
پیامبر گرامی(ص) در روایتی فرمودند: خدایا! در قلب من نور قرار ده! در گوش و چشم من نور قرار ده! در گوشت و استخوان و رگها و سایر اعضا و جوارح من نور قرار ده! و نور مرا زیاد کن تا روزی که تو را ملاقات کنم!([9]) یعنی ای خدا! با من کاری کن که مثل خودت بیرنگ شوم. ناخالصی را از وجود من پاک کن و وجود مرا روشنایی و نورانیت ببخش!
«طُوبی لِمَن کانَ عَقلُه اَمیراً وَ نَفْسُه أسیراً وَ وَیْلٌ لِمَن انْعَکَسَ»([10])
خوشا به حال آن انسانی که اعضا و جوارحش تحت فرمان عقلش باشد و نفسش اسیر و رام خودش باشد. و وای به حال آن انسانی که نفس بر او امیر است و عقل، اسیرِ هوی و هوس!
بدبخت آن انسانی است که نفسش او را به دنبال خواهشهای خود میکشاند. روح، او را به بردگی و اسارت میبرد و حالش به گونهای خواهد شد که به جای این که او مالک ثروت شود، ثروت مالک او میشود. به جای این که او صاحب مقام شود، مقام او را تصاحب میکند و در نهایت به پوچی و خواری و ذلت کشیده میشود.
پذیرش توبه زهیر بن قین
در شرح حال زهیر بن قین; نوشتهاند که وقتی شنید معاویه از شام با صد هزار نفر برای خونخواهی عثمان و جنگ با امیرالمؤمنین(ع) حرکت کرده است، تمام نیروی خودش را بسیج کرد و به معاویه ملحق شد، بعد از شهادت امیرمؤمنان(ع)، در صف مخالفان امام مجتبی(ع) بود و هم با امام حسین(ع) نیز ده سال مخالفت داشت و وقتی در سفر مکه شنیده بود که امام حسین(ع) هم آمده است، تصمیم گرفت با حضرت روبرو نشود، از اینرو دیرتر از امام حسین(ع) از مکه خارج شد اما اراده خداوند بر این شد که در بازگشت از سفر حج در میانه راه کوفه با کاروان سیدالشهدا(ع) هم منزل شود و مصداق این روایت شریفه شود که خداوند میفرماید:
«مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الخَیر قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ»([11])
خداوند اگر بخواهد درِ خوبی را به روی کسی باز کند، محبت امام حسین(ع) را در دل او میاندازد، و این محبت، زهیر بن قین را از آن انحراف فکری نجات داد، تا جایی که در صف شهدای والامقام کربلا قرار گرفت.([12])
)إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ(([13])
کسی که مسیر زندگیاش را تنها بر محور حق به گردش درآورد، ارزشهای والای انسانی در او محقق میشود و وقتی انسان ارزش پیدا کرد، حیات طیبه پیدا میکند و همچون زهیر بن قین; به مقام شهادت و درجه عالی انسانیت در رکاب امام حسین(ع) میرسد.
پی نوشت ها:
[1]. بقره (2): 31؛ «و خدا همه نامها [یِ موجودات] را به آدم آموخت.»
[2]. طه (20): 50؛ «پروردگار ما همان کسی است که هستیِ در خورِ هر چیزی را به آن داده و سپس آن را به راه کمال هدایت کرده است». در جلسهای مستقل بهطور مبسوط در مورد هدایت و علم انسان اشاره خواهیم داشت.
[3]. کهف (18): 13؛ «آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.»
[4]. نساء (4): 136؛ «ای اهل ایمان! به خدا... ایمان بیاورید.»
[5]. آل عمران (3): 102؛ «از خدا آن گونه که شایسته پروای از اوست، پروا کنید.»
[6]. حج (22): 78؛ «و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید.»
[7]. کهف (18): 13. «و ما بر هدایتشان افزودیم».
[8]. انسان (76): 30؛ «و تا خدا نخواهد، نخواهید خواست.»
[9]. بحارالانوار: 95/214، باب 2، حدیث 3؛ «مَوْلاَنَا الصَّادِقِ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِعَلِیٍّ(ع) أَلاَ أُعَلِّمُکَ دُعَاءَ یَوْمِ عَرَفَةَ وَ هُوَ دُعَاءُ مَنْ کَانَ قَبْلِی مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ: ...اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُوراً وَ فِی سَمْعِی وَ بَصَرِی نُوراً وَ فِی لَحْمِی وَ عِظَامِی نُوراً وَ فِی عُرُوقِی وَ مَقْعَدِی وَ مَقَامِی وَ مَدْخَلِی وَ مَخْرَجِی نُوراً وَ أَعْظِمْ لِی نُوراً یَا رَبِّ یَوْمَ أَلْقَاکَ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.»
[10]. شرح مثنوی «دکتر شهیدی»: 6/364.
[11]. کامل الزیارات: 142، باب 55، حدیث 3؛ بحارالانوار: 98/76، باب 10، حدیث 28.
[12]. زهیر بن القین بن قیس البجلی النماری، از زعمای برجسته کوفه و جنگجویان بلند آوازه عرب بود. او مرد شریف قبیله خود بود و در شجاعت شهرت بسیاری داشت. وی نخست از طرفداران عثمان خلیفه سوم بود و با امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندانش کینه و دشمنی داشت، سپس خداوند او را هدایت فرمود و علوی گشت. طبری و سایر تاریخ نگاران مینویسند: زهیر با خاندان خود در سال 60 ق برای ادای فریضه حج راهی مکه مکرمه شده بود و هنگام بازگشت از سفر حج به کوفه بین راه با کاروان ابیعبداللّه الحسین(ع) هم منزل شد. امام(ع) از همان وقت زهیر را جزء سران سپاه و از مشاورین خود قرار داد. هنگام که به آبادی شُراه رسیدند، از دور نخستین علائم سپاه کوفه ظاهر گردید. امام(ع) از زهیر سؤال کرد در این نزدیکی محلی را سراغ نداری که به آن پناه برده و سپاه کوفه را مقابل خود قرار دهیم. زهیر، حضرت(ع) و اصحاب ایشان را به کوه ذوحسم هدایت کرد و خود به سمت سپاه کوفه رفت. پس از مذاکره با حرّ و آگاهی از مأموریت آنها به خدمت امام(ع) رسید و اظهار کرد: چون عده آنها کم است و ما بر آنان غلبه خواهیم کرد؛ پس به آنان حمله کرده و جنگ را یک سره کنیم. امام(ع) فرمود: نمیخواهم آغاز کننده جنگ باشم. در ظهر عاشورا درحالی که امام به نماز قامت بسته بود، و خصم، امام را در نماز تیرباران میکرد، او سپر امام شد و تیرها را یکی از پس دیگر به جان خرید. پس از پایان نماز در حالی که سر به آغوش امام داشت، به لقاء خداوند پیوست. در آخرین سخن با امام گفت: آیا از من خشنود گشتید؟ امام اشک ریخت و فرمود: زهیر! سلام مرا به جدم پیامبر(ص) برسان. تاریخ نگاران از زهیر با احترام نام بردهاند و او را جزء سران سپاه امام حسین(ع) خوانده و سخنرانیهای او را در عصر تاسوعا و شب و روز عاشورا در کتب خود ضبط کردهاند؛ دائرة المعارف تشیع: 8/558.
[13]. فرقان (25): 70؛ «مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدیهایشان را به خوبیها تبدیل میکند.»
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: جایگاه انسان در نظام آفرینش
نوشته: استاد حسین انصاریان