فلسفه اخلاق و مسئله حجاب

در بحث فلسفه حجاب هم می‌توان از ملاحظات غایت گرایانه مانند توجه به فوائد حجاب چه برای جامعه و چه برای فرد استفاده کرد و هم از ملاحظات وظیفه گرایانه.

دکتر محسن جوادی، در سال 1378 مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه و حکت اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس اخذ کرده و هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه قم و دانشیار فلسفه و کلام اسلامی است. وی تاکنون تألیفات متعددی در حوزه فلسفه اخلاق، کلام اسلامی، فلسفه اسلامی و فلسفه دین داشته است. به جهت طرح مباحثی در خصوص فلسفه اخلاق و حجاب، با ایشان گفتگویی مکتوب انجام دادیم، که شرح آن به قرار زیر است. در ادامه این گفت‌و‌گو را به نقل از مهرخانه بخوانید.
 
فلسفه اخلاق و مسئله حجاب

- اخیراً در خصوص حجاب با رویکرد فلسفه اخلاق مباحثی مطرح شده و بیان شده است که رعایت نکردن حجابی که در جامعه اسلامی به عنوان حجاب شرعی شناخته می‌شود نه قبح اخلاقی دارد نه مستلزم نادیده گرفتن فرمان الهی است. نویسنده نظریه حداکثری فرمان الهی را رد می‌کند و نظریه حداقلی فرمان الهی را می‌پذیرد. آیا با رویکرد فلسفه اخلاقی می‌توان به این امر قائل بود؟
مسئله حجاب و حدود آن در اسلام توسط فقهاء که کارشناسان تفسیر متون دینی و استخراج احکام شرعی از آنها هستند بیان شده است. اینجانب ضمن آگاهی از گفت و گوهای تخصصی در این باره  چون خود را کارشناس این موضوع نمی‌دانم اظهار نظری نمی‌کنم. اگر چنانچه فقها گفته‌اند حد حجاب همان باشد که الان در عرف متشرعه رایج است رعایت نکردن آن قطعاً مستلزم نادیده گرفتن فرمان الهی است اما اگر کسی دلیل کافی دارد که سخن رایج فقها درست نیست و آنها در استنباط این حکم خطا کرده‌اند یا مثلاً حکم مذکور با حکم صریح عقلی (اخلاقی) منافات دارد در آن صورت البته رعایت نکردن آن به معنای  نادیده گرفتن فرمان الهی نخواهد بود. اما چگونه می‌توان بدون صلاحیت علمی لازم مانند آشنائی با منطق استنباط حکم شرعی (اصول فقه) و علوم مقدماتی دیگر نشان داد که فقها در استنباط حکم حجاب خطا کرده‌اند؟ بعلاوه چگونه می‌توان گفت حکم حجاب در اسلام بر خلاف عقل است؟

- ماهیت احکام فقهی و نسبت آنها با احکام اخلاقی چیست؟
نسبت احکام فقهی و اخلاقی برحسب اینکه چه نظریه اخلاقی را بپذیریم و اینکه چه تعریفی از فقه داشته باشیم، متفاوت است. اگر فقه را دانشی متن‌بنیاد بدانیم که می‌کوشد فرامین الهی را از طریق واکاوی متون دینی مانند قرآن و حدیث کشف کند و از طرف دیگر اگر نظریه اخلاقی ما نظریه موسوم به امر الهی باشد که هر حکم اخلاقی اعم از خوب و بد یا باید و نباید را وابسته به امر و نهی الهی می‌داند، در آن صورت احکام اخلاقی و احکام فقهی همپوشانی خواهند داشت.
 
اما اگر نظریه اخلاقی ما امکان حکم اخلاقی مستقل عقلی یا تجربی را بپذیرد که بسیاری از نظریات اخلاقی چنین اند در آن صورت فقه به مثابه دانش متن بنیاد با اخلاق به مثابه دانش مستقل عقلی یا تجربی ممکن است قلمروها و حتی احکام متفاوت داشته باشند.

در این صورت ممکن است در باره درستی یا نادرستی یک کار، حکمی فقهی وجود داشته باشد اما حکم مشخصِ عقلی نباشد. بر عکس، ممکن است در مورد درستی یا نادرستی یک کار، عقل حکمی داشته باشد اما در شرع (در متون دینی) درباره آن صحبت نشده باشد. بعلاوه امکان دارد عقل و نقل حکم مختلفی درباره یک موضوع داشته باشند.

اما نکته مهم این است که بسیاری از عالمان اصول فقه شیعی حکم عقلی را به عنوان یکی از منابع فقه می‌شمارند و از این روی احکام اخلاقی عقلی را هم جزء فقه به شمار می‌آورند. در این رویکرد نه فقط امکان حکم عقلی مستقل پذیرفته می‌شود بلکه به گفته میرزای قمی در کتاب قوانین حکم عقل به خوبی و بدی چیزی از اراده و امر و نهی الهی در‌باره آن چیز پرده‌برداری می‌کند.

در این نگرش حکم اخلاقی و احکام موجود در متون دینی راه‌های مختلف ورود به برنامه هدایت انسان است که از سوی خداوند برای آدمی لحاظ شده است. البته گاهی ممکن است بر حسب ظاهر بین حکم عقلی و آنچه در متون دینی است تعارض دیده شود، اما این تعارض ظاهری و قابل حل است.

در هر حال نباید از نظر دور داشت که ممکن است گاهی در متن دینی حکمی وجود داشته باشد که تعارضی با احکام عقلی ندارد اما به دلیل روشن نبودن وجهِ حسن و قبح آن به صورت مستقل مورد تایید و حکمِ عقل نیست. اگر موضوع حجاب را از این منظر مورد بررسی قرار دهیم علی الاصول نباید بین آنچه متون دینی درباره اصل حجاب و حدود آن می‌گویند با آنچه عقل در این باره به صورت مستقل بیان می‌کند تعارضی باشد. اما کاملاً قابل قبول است که در متن دینی در‌باره حجاب جزئیات و تفاصیلی باشد که عقلِ مستقل از وحیِ آدمی هنوز قادر به شناخت وجه حسن و قبح آن نباشد. از اینجا به پرسش بعدی منتقل می‌شوم که در واقع تلاش عقل برای درک وجه حسن حجاب آنگونه که در شرع آمده است، به شمار می‌رود.

- فلسفه حجاب چیست و چگونه می‌توان رابطه بین حکم حجاب و اخلاق را تببین کرد؟(رابطه بین حکم فقهی و اخلاقی)
فلسفه حجاب چیست؟ این پرسش در واقع فرض می‌گیرد که حجاب در شرع اسلامی و در متون دینی آمده و حد و مرز مشخص آن بیان شده است. این مسئله که یک کار تفسیری و استباطی است کاملاً تخصصی است و من قصد ورود به آن ندارم. البته توافق  فقها درباره حد و مرز حجاب بسی بیشتر از توافق آنها در بسیاری ازموضوعات دیگر است اما هنوز جای پژوهش و تحقیق در این‌باره وجود دارد که البته برای کسانی توصیه می‌شود که به ساز و کار استخراج حکم شرعی از متون دینی و پیچیدگی‌های آن آشنائی دارند. اما ما با فرض همان حدی از حجاب که تقریباً مورد توافق فقها است می‌توانیم تلاشی عقلی را برای یافتن وجه یا وجوه حسن آن سامان دهیم. این یکی از مسائل الهیات اخلاقی است که متأسفانه کمتر مورد توجه ما قرار گرفته است. البته باید توجه داشت که کار الهیات اخلاقی توجیه حکم استنباط شده از متن دینی نیست بلکه واکاوی عقلانی زوایای مختلف آن است. این امکان علی الاصول وجود دارد که حاصل تأملات عقلانی درباره یک موضوع مورد توجه فقیهِ صاحب صلاحیت قرار گرفته و در مسیر استنباط فقهی او نقش آفرینی کند. در بحث فلسفه حجاب هم می‌توان از ملاحظات غایت گرایانه مانند توجه به فوائد حجاب چه برای جامعه و چه برای فرد استفاده کرد و هم از ملاحظات وظیفه گرایانه.

- آیا هر آنچه که واجب می‌شود غیراخلاقی است؟؛ یعنی اجباری بودن یک فعل به غیراخلاقی بودن آن می‌انجامد؟
اگر منظور از این پرسش که «آیا هر آنچه که واجب می‌شود غیر اخلاقی است» مجبور بودن آدمی به لحاظ تکوینی باشد که جواب روشن است زیرا اخلاق در جائی است که آدمی بر انجام کاری مجبور نباشد. اما اگر منظور از واجب بودن چیزی وجوب شرعی یا حتی حقوقی آن باشد در آن صورت جواب منفی است زیرا بسیاری از آنچه از لحاظ شرعی واجب است مانند راست گفتن و وفای به وعده کاملاً اخلاقی است. حجاب هم می‌تواند یکی از این نوع موضوعات باشد که وجوب شرعی آن منافاتی با حسن اخلاقی آن ندارد و بلکه میتوان ادعا کرد که آن وجوب شرعی بر اساس همین حسن واقعی که مبنای حکم اخلاقی است، تعین یافته است.

- مهم‌ترین نقدهایی که از منظر فلسفه اخلاق بر حجاب رخ داده است کدامند؟ مبتنی بر کدام رویکرد رخ می‌دهد؟ پاسخ های این نقدها کدامند؟
به نظر من یکی از مهم‌ترین محورهای ارزیابی حجاب به لحاظ فلسفی آن است که ببینیم چرا گاهی به رغم رعایت حجاب به غرض اصلی آن که عفاف و پاکدامنی فردی و اجتماعی است دست نمی‌یابیم؟ چرا گاهی صورت‌گرائی در باره حجاب خود حجابی بر واقعیت اخلاقی آن که پاکی درونی فردی و اجتماعی است می‌شود؟ این مسئله که آیا حجاب یک تکلیف شخصی است که ظهور اجتماعی دارد یعنی تکلیفی برای فرد در جامعه است که انجام دادن یا ندادن آن بر عهده خود فرد است یا اینکه یک امر اجتماعی است که حکومت باید برای اجرای آن دخالت کند؟ این یکی از موضوعات مهم است که شاید بیش از هر موضوع دیگری در باره حجاب به تأمل عقلی و فلسفی نیاز دارد؟
 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان