ماهان شبکه ایرانیان

سالگرد رنگ آمیزی و تخریب بنای اولین مرکز تسلیحاتی ایران

ایستگاه بعد، قورخانه!

گزینش تهران به‌عنوان پایتخت کشور و سفر‌های فرنگی پادشاهان قاجار انگیزه‌ای برای دگرگونی‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بویژه ساختار شهری شد. خانه‌های گِلی و خشتی قریه کوچک حاشیه شهر ری جای خود را به خانه‌هایی آجری با معماری و آراستگی‌های نو دادند.

ایستگاه بعد، قورخانه!
 
مارال آریایی؛ گزینش تهران به‌عنوان پایتخت کشور و سفر‌های فرنگی پادشاهان قاجار انگیزه‌ای برای دگرگونی‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بویژه ساختار شهری شد. خانه‌های گِلی و خشتی قریه کوچک حاشیه شهر ری جای خود را به خانه‌هایی آجری با معماری و آراستگی‌های نو دادند.
 
با گسترش شهر، خیابان‌هایی پهن پدید آمد که در دو سوی آن‌ها درختانی کاشته و نهر‌هایی جاری بود و کالسکه‌ها به آسودگی گذر کرده حتی در برخی خیابان‌ها چراغ گاز و برق ایجاد کردند. یکی از مکان‌هایی که مورد دگرگونی بسیاری قرار گرفته، میدان توپخانه (سپه) و برجای مانده از دوره صفویه است.
 
بنا‌های پیرامون میدان و حتی خود میدان ویران و در هر دوره با مهرازی نو چشم‌انداز دیگری برای شهر پدید آورد. توپخانه به‌عنوان مکان نظامی، وظیفه پاسداری از ارگ پادشاهی را بر عهده داشت و در گوشه جنوب باختری آن مکانی به نام «قورخانه مبارکه» برای ساخت ساز و برگ نظامی نیز احداث شد و مهندسان آلمانی دانش ساخت سلاح‌ها را با خود به این بنا آوردند. «ناصرالدین شاه» نیرو‌های نظامی خود را با نام «قزاق» تربیت کرد و بنای «قزاقخانه» نیز در شمال باختری میدان توپخانه و در میدان مشق ساخته شد.

قورخانه و قورچی‌باشی در عصر صفویه
در سازمان اداری حکومت صفوی برای دستگاه قورخانه و سرپرست آن، پایه‌های گوناگونی مانند «مستوفی سرکار قورچی»، «وزیرسرکار قورچی»، «قورچی باشی»، «آق پای قورچی‌سی» (نگهدار تیروکمان شاه)، «مندیل قورچی‌سی» (دستاردار)، «قلقن قورچی‌سی» (ترکشدار)، «باشماق قورچی‌سی» (رکابدار) و... در نظر گرفته بودند؛ پایه قورچی‌باشی پس از وزیراعظم بود. در کتاب سازمان اداری حکومت صفوی آمده است: «در زمان سابق هنگامی که ایران قشون دائمی نداشت قورچی‌باشی در واقع به‌منزله وزیر جنگ به‌شمار می‌رفت و لقب و عنوان معمولی او امرالامرا بود.
 
قورچیان همواره پشت‌سر سلطان سوار بودند و قریب به 10 نفر مهمیزدار با خود همراه داشت و مأموران نیروی اجرایی بودند و سواره به خدمت می‌پرداختند و شامگاه پیرامون کاخ را نگهبانی می‌کردند و به هنگام بیرون شدن سلطان و آنگاه که شاه سواره بیرون می‌آمد، مردم را دور نگاه می‌داشتند و در محکمه دیوان... برقرار داشتن «سکوت با آنان بود و هم اجرای فرمان اعدام و ضبط اموال و توقیف خوانین را در عهده داشتند.» (1)
 
حاکم جنگجو، ارتش توانمند
در دوران هخامنشی، عصر ساسانیان، صفویه، افشاریه و زندیه، توان نظامی و تسلیحاتی ارتش ایران در اوج پیشرفت و رفاه بود. هرچند که سرنوشت بیشتر جنگ‌ها به وسیله پیاده نظام و سواره نظام مشخص می‌شد، اما استفاده و بکارگیری سلاح‌های سرد و گرم، توپ، زنبورک، تفنگ سرپر فتیله‌ای، شمشیر، نیزه، گرز و تیروکمان از سلاح‌های سرد این روزگاران بود.
 
در روزگار قاجاری ناصرالدین شاه و پسرش مسعود میرزا (ظل‌السلطان) توجه بیشتری به ارتش داشتند که با ساختن قورخانه تا اندازه‌ای ارتش منظم و یکپارچه‌ای را پدید آوردند.
 
کارکرد قورخانه
«جعفر شهری باف» در کتاب «طهران قدیم» از مکان قورخانه در تهران نوشته است و تا اندازه‌ای نشان می‌دهد که سازمان نظامی دوره قاجاری سازماندهی چندانی ندارد: «اولین خیابان مشجر که خلاف دیگر خیابان‌ها درخت و سایه در آن دیده می‌شد، خیابان باب‌همایون یا خیابان سردر الماسیه یا خیابان ارگ یا خیابان لقانطه بود. در ابتدای این خیابان کافه‌ای بود به‌نام «لقانطه» که آن را مردی به‌نام «غلامحسین خان لقانطه» دایر کرده و صورتی آبرومند به‌آن داده‌است.
 
کمی پایین‌تر از این لقانطه اداره قورخانه بود که مرکز اصلی آن در سمت غرب اواسط خیابان با دری بزرگ و جلوخانی نیم‌هلال دیده می‌شد و هنوز هم در و جلوخان و سردر آجری آن برجای است و کم‌وبیش دکان‌های بسته‌ای در ردیف آن‌ها که در سال یکی دو ماه جهت فروش خوراکی‌هایی مانند توت تازه، خرید و فروش گنجشک‎های خواننده امثال قناری و سهره و بلبل در تابستان‌ها باز شده، دوباره تعطیل می‌شد.
 
قورخانه اگرچه عمل رسمی‌اش ساختن اسلحه و مهمات و ساز و برگ جنگی بود، اما کمتر اثری از آن‌ها به‌چشم می‌خورد و تنها فعالیتش تهیه وسایل آتش‌بازی بود که جهت نمایش شب‌های اعیاد و جشن‌های ملی و مذهبی و امثال آن به‌کار می‌آمد. مانند تابلو‌هایی از پرچم و تاج و شیروخورشید و مشابه آنکه از لوله‌های باروت درست می‌شد، فشفشه و ترقه و خمپاره که به آن قمباره می‌گفتند و کوزه و ترقه و پاچه خیزک یا پاچه خزک و امثال آن که اوقات بی‌مصرف کارکنان آن را مشغول می‌نمود.» (3)
 
زرادخانه ایران و نخستین اسلحه آتشی
پیش از آنکه قورخانه در این مکان بنا شود زرادخانه ایران در چهارسو کوچک جای داشت. جعفر شهری در کتاب طهران قدیم می‌نویسد: «پس از تیمچه حاجب‌الدوله چهار سوق یا چهار سو کوچک بود که دکان‌های حوالی آن را تفنگ‌ساز‌ها و اسلحه‌ساز‌ها و اسلحه‌های شکاری و‌آلات حرب تعزیه، امثال شمشیر و خنجر و سپر می‌فروختند.
 
سابقاً در شمال‌غرب این چارسو در چند دکان زرادخانه و باروت‌کوبی دولتی و تفنگ‌سازی قشون بوده که کارگرانش مشتریان خصوصی را نیز راه می‌انداختند که پس از انتقال آن‌ها به قورخانه، تفنگ‌ساز‌ها سابقه و محلیت آن را مغتنم شمرده بدانجا رو می‌آوردند.
 
اولین اسلحه آتشی در ایران به‌دست «مرادعلی نامی» قمه ساز، از روی طپانچه روسی ساخته شد که، چون خبر آن به ناصرالدین‌شاه رسید، گفت: لابد که آن را برای کشتن من ساخته‌است و با همان طپانچه‌اش به قتل رسانید.
 
تا بعد‌ها که به اروپا رفته صنایع و پیشرفت‌های مهم و کارخانه‌های اسلحه‌سازی عظیم را در آنجا نگریست که هیچ‌کدام هم برای کشتن پادشاه‌شان ساخته نشده بود، کار ساخت و ساز اینگونه سلاح‌ها را به‌دست چند صنعتگر دولتی آزاد گردانید که از جمله «حسن موسی» مستعفی قورخانه که دقیق‌ترین و ظریف‌ترین و خوش‌دست‌ترین تفنگ‌ها را بیرون می‌داد و شهرت تفنگ‌های وی به اروپا می‌رسد.
 
یک نفر فرانسوی همراه مترجمی مأمور رسیدگی و تحقیق در کار او شده و به تهران می‌آید و با زحمت زیاد که از تمام شهر‌های جلو راه و مردم سراغ کارخانه او را به‌گمان کارخانه‌ای عظیم با نام و نشان می‌گرفته اظهار بی‌اطلاعی می‌کرده‌اند.
 
دکان او را بدتر از دخمه‌ای در چهارسو کوچک پیدا می‌کند و مرد مفلوک لاغراندام فلک‌زده دود گرفته‌ای را کنار مشتی آهن قراضه می‌نگرد که از فرط فقر و درماندگی به‌همه چیز جز آدم می‌ماند که شلوارش از فرط وصله صورت اصلی خود را از دست داده‌بود؛ نان قاقاله (نان خشک و محکم) و پنیر خشکیده‌ای به اسم غذا روی زمین داشته، با اندامی شبیه اسکلت تشریح نشسته تریاک می‌کشد و، چون بعد از تعجب بسیار که باورش نمی‌آمده آن‌گونه کسی با چنان شهرت و هنری دارای چنین احوالی باشد.
 
از وی می‌پرسد که چرا باید با این همه چیره‌دستی که از چند تکه حلبی و آهن زنگ زده تفنگ‌هایی همطراز سلاح‌های ماشینی می‌سازد به‌این بدبختی زندگی کند؟ حسن موسی جواب می‌دهد به‌این جهت که «هنوز سراغ ندارد کسی را که از تفنگ او گلوله‌ای خورده باشد و بگوید خدا خیرت بدهد!» که مرد فرانسوی جمله آخر او را به‌عنوان عالی‌ترین فلسفه پذیرفته عکسی از او برداشته، خداحافظی می‌کند.» (4)
 
ساخت اولین مجسمه در قورخانه
«ناصرالدین شاه چهار سال پس از برداشتن سردیس خیابان لاله‌زار، سفارش ساخت تندیس مفرغی خود را به «جهانگیرخان اقبال‌السلطنه» وزیر صنایع و قورخانه داد و وی «میرزا علی اکبرخان معمار» را برای انجام این کار در نظر گرفت. میرزاعلی‌اکبرخان این تندیس را به اندازه طبیعی شاه و سوار براسب ساخت. ابتدا قالبی گچی آماده شد و سپس در قورخانه از روی آن، تندیسی مفرغی ریخته شد. این تندیس در باغ‌شاه از باغ‌های کهن و نامور تهران در شمال میدان اسبدوانی جای گرفت.» (5)
 
در کتاب «روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، از مراسم رونمایی مجسمه ناصری آمده است: «.. شاهزادگان و وزیر مختار‌های دول خارج تماماً رفتند وسط جزیره و روپوش مجسمه را برداشتند. صد توپ انداخته شد. مجسمه بسیار خوبی شده است. کار قورخانه مبارکه است. محل و مکانش هم بسیار نیکو است. کار اول ایران است. تا حال مجسمه نساخته بودند. خیلی زحمت کشیده‌اند.» (6)
 
این تندیس در زمان حکومت رضا شاه و به دستور «کریم بوذرجمهری» شهردار تهران ذوب و برای ساخت اسلحه از آن بهره گرفتند.
 
رؤسای قورخانه
جهانگیرخان اقبال‌السلطنه، وزیر صنایع و امیرتومان، از ارامنه ایران، پسر «سلیمان خان سهام‌الدوله» و از ارامنه مهاجر تفلیس از رجال برجسته که بسیار مورد توجه ناصرالدین شاه بود، در سال 1279 هجری قمری که جایگاه سرتیپی و ژنرال آجودان مخصوص شاه بود به ریاست قورخانه برگزیده شد.
 
یکی دیگر از رؤسای قورخانه «آقارضاخان اقبال‌السلطنه» بود. او از شاگردان «فرانسیس کارلهیان» فرانسوی بود و در سال 1280 هجری قمری از سوی ناصرالدین‌شاه لقب «عکاس‌باشی» را دریافت کرد و زمانی سرگرم پیشه نظامی و «اداره کل توپ‌های ممالک محروسه» شد. در سال 1290 نیز لقب «آجودان مخصوص و خزانه‌داری صرف جیب مبارک» را دریافت کرد. مدتی به مشاغل نظامی و «اداره کل توپ‌های ممالک محروسه» پرداخت و در سال 1301 وزیر قورخانه شد. از دیگر اشخاص نامداری که در قورخانه کار می‌کرد «ابوالحسن صبا» بود و با اینکه دستمزد بالایی دریافت می‌کرد، ولی به سوی خنیاگری گرایش یافت و از قورخانه بیرون آمد.
 
سرنوشت قورخانه در دوره پهلوی
قورخانه در زمان پهلوی اول به وسیله شخصی آلمانی به‌نام «گرهارد هارتمن» و همکارانش از نو آغاز به‌کار کرد و دولت شخصی به‌نام «اسماعیل خان» را به‌عنوان سرپرست قورخانه و «مرتضی خان» را جانشین (معاون) وی برگزید. در این دوره افزون بر ساخت‌وساز‌های جنگی، کار‌های هنری هم ساخته می‌شود مانند دو تندیس سرباز هخامنشی که در سال‌های 1301 ـ. 1304 هجری شمسی ساخته شد و در پیرامون سردر ورودی کاخ مرمر نصب شد. پس از جابه‌جایی اسلحه‌خانه به جای دیگر، قورخانه کارکرد خود را از دست داد. سازمان تسلیحات ارتش بازمانده قورخانه تهران به خیابان «سلطنت‌آباد» (پاسداران)» جابه‌جا شد.
 
قورخانه پس از انقلاب
در روزگار جمهوری اسلامی بنای قورخانه کارکرد دیگری پیدا کرد، بخشی بنگاه فروش بلیت‌های هواپیمایی و بخشی به‌عنوان سازمان پست و برق به کار خود ادامه دادند، ولی از دوره‌ای بدون بهره‌برداری و دوراز چشم همگان روبه ویرانی گذاشت و از یاد‌ها رفت تا اینکه در سال 1378 به‌عنوان ایستگاهی از نخستین خط مترو تهران به بهره‌برداری رسید. در این زمان بود که دیوار‌های پیرامونی بنا ویران و ایستگاه مترو در جلو چشم همگان جای گرفت و از قورخانه تنها دروازه باختری به‌عنوان یکی از ورودی‌های ایستگاه امام خمینی (ره) با نشانه‌هایی از اسلحه، دیوار باختری، قراول خانه‌ها و دو نگهبانی برجای مانده بود.
 
سازمان میراث فرهنگی سال 1380 متوجه آن شده و با همیاری زنده یاد دانشور و اسکندر مختاری از کارشناسان میراث فرهنگی مورد بازآرایی قرار می‌گیرد و آثار برجای مانده از دوره قاجار سال 1386 با شماره 1912 به ثبت ملی رسید.
 
در تیر ماه سال 1392 سرپرستان شهری برای زیباسازی دیوار‌های قورخانه که دارای قاب‌هایی هستند و پیش‌تر نگاره اسلحه‌های قاجاری روی آن کشیده شده‌بود، با رنگ‌های آبی و سبز آراستند و پس از خرده‌گیری کنشگران مردمی، این‌بار با سنگ‌های کامپوزیت و رنگ سفید این اثر ملی را آسیب زدند که هنوز این آسیب‌ها برجای مانده‌اند.
 
منبع: روزنامه ایران
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان