خبرگزاری فارس: 28 مرداد سال 57، یکی از هولناکترین فجایع انسانی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در آبادان رخ داد. مردمی که برای تماشای فیلم «گوزنها» در سینما رکس آبادان حضور داشتند در یک آتشسوزی عامدانه، زنده زنده سوختند. این فاجعه انسانی در شرایطی رخ داد که رژیم پهلوی تلاش میکرد انقلابیون مذهبی را مخالف مراکز فرهنگی جلوه دهد. در سالگرد این فاجعه، «جوان» گفتوگویی با رضا خدری خبرنگار سابق روزنامه کیهان که به عنوان شاهد عینی در محل حضور داشته و عکس و گزارش تهیه کرده انجام داده است.
آقای خدری، شب حادثه کجا بودید؟
شهر آبادان از قدیم به دو بخش تقسیم میشد، بخش اول خانههای مسکونی بودند که عمدتا خانههای سازمانی پالایشگاه آبادان بود و بخش دوم که مراکز تفریحی و بازارها در آنجا قرار داشت که شامل خیابانهای امیری، شهرداری و خیابان پهلوی سابق بود. من آن شب حدود ساعت 9 یا 9:15 بود که در خیابان شهرداری در حال قدم زدن بودم که صدای داد و فریادی را شنیدم، مردم داد میزدند سینما رکس آتش گرفته! چند نفر میگفتند سه نفر در آتش سوختهاند. به سمت سینما دویدم. آن شب هم دوربین لوبیتل 12 تایی همراهم بود. دو حلقه فیلم عکاسی هم داشتم.
موقعیت سینما رکس چطور بود؟
سینما رکس، سینمایی قدیمی بود، فکر میکنم آن زمان ساختمانش نزدیک به 60 سال سن داشت. این سینما در طبقه دوم یک پاساژ بود. از نظر موقعیت جغرافیایی نزدیک به مرکز شهربانی و آتشنشانی پالایشگاه آبادان بود.
یکی از دلایلی که برای مشکوک بودن حادثه آتشسوزی بیان میشود، عملکرد آتشنشانی است، به عنوان شاهد ماجرا چه دیدید؟
من وقتی رسیدم مردم جمع شده بودند و نیروهای شهربانی هم حضور داشتند و مردم را متفرق میکردند، مردم هم به خاطر نارضایتی از عملکرد شهربانی، شروع به شعار دادن کردند. در این حین ماشین آتش نشانی رسید. جالب این بود که به خاطر اهمیت پالایشگاه آبادان، مجهزترین و حرفهایترین ماشینهای آتشنشانی را از انگلیس وارد کرده بودند. فاصله مرکز آتشنشانی تا سینما رکس در حالت عادی پنج دقیقه هم نیست، اما ماشینها خیلی با تأخیر آمدند و وقتی رسیدند مخزن هایشان خالی بود. همین موضوع خشم مردم را بیشتر کرد. بعد سراغ شیرهای آتشنشانی که در سطح شهر بود رفتند و دیدند که روی شیرهای آتشنشانی را با سیمان پوشانده و به قول معروف «کور» کردهاند که نشود از آنها استفاده کرد!
بعد از آن چه شد؟
مردم ریختند در سینما را شکستند و نیروهای شهربانی از پلهها رفتند بالا که بروند داخل سینما، من هم دوربینم را دستم گرفتم و با آنها داخل سینما شدم. بوی گوشت سوخته و تعفن پیچیده بود. مأموران شهربانی با چراغ قوههای بزرگ داخل سینما نور میانداختند. من سریع شروع به عکاسی کردم. نکتهای که توجهم را جلب کرد این بود که بسیاری از کشته شدهها روی صندلی نشسته و پاهایشان را روی هم انداخته بودند، انگار قبل از آتشسوزی کشته شده بودند. یک حلقه عکس گرفتم و از سینما بیرون آمدم، سرهنگ امینی و سرهنگ بیات، از شهربانی آنجا بودند، وقتی من را دیدند صدایم کردند، امینی گفت: عکاسی کردی؟ گفتم بله، گفت: عکسها را بده، من هم آن حلقه فیلم خالی را دادم و فرار کردم. فیلم را با هواپیما به تهران رساندم و در روزنامه منتشر شد.
چند نفر در فاجعه کشته شدند؟
اول اعلام شد 360 نفر کشته شدند، اما من فردای آن روز از مردم که سؤال میکردم خیلیها میگفتند که میخواستند آن شب به سینما بروند، اما سالن پر بوده و بلیت گیرشان نیامده، با توجه به ظرفیت 700 نفره صندلی سینما، قاعدتاً باید حداقل 700 نفر از بین رفته باشند.
انتشار عکسها دردسر درست نکرد؟
فردای آن روز رفته بودم قبرستان و عکاسی میکردم که از شهربانی آمدند و پرسیدند که رضا خدری کیست؟ فهمیده بودند که فیلم خام بهشان داده بودم، از خودم پرسیدند که رضا خدری کجاست؟ من هم دوستم جلیل صفری که خبرنگار عکاس بود را نشان دادم و از محل فرار کردم. صفری را گرفتند و 10 روز شکنجه کردند.
شما کجا رفتید؟
اول رفتم ماهشهر و از آنجا مخفیانه آمدم تهران، خانه شوهر خواهرم، محمود مختاریان که صفحهبند کیهان بود و آنجا مخفی شدم.
اتفاق آتشسوزی سینما رکس برای پهلویها گران تمام شد!
این اتفاق 20 روز قبل از تظاهرات 17 شهریور رخ داد. در 17 شهریور مردم شعار میدادند: «مسجد کرمان را، کتاب قرآن را، رکس آبادان را، شاه به آتش کشید»! ناراحتی مردم از این فاجعه بود که آتش انقلاب را شعلهورتر کرد.
سؤالی که همیشه مطرح است، این است که چه کسی سینما را آتش زد؟
در روزهای بعد از آتش سوزی، رژیم شاه اعلام کرد که مارکسیستهای مسلمان این کار را کردهاند و تقصیر را انداخت گردن انقلابیها، مردم، روحانیت و چهرههای شناخته شده آبادان، اما معتقد بودند که کار خود عوامل حکومت بوده است، از آن طرف شهربانی آبادان اعلام کرد که عوامل خرابکار از بیرون آمده تا شهر آبادان را به آشوب بکشند. ساواک هم پشت هم بیانیه میداد و از اینکه خرابکاران به زودی دستگیر میشوند، خبر میداد. دست آخر گفتند یک معتاد به نام تکبعلی زاده، سینما را آتش زده است!
شما کدام روایت را قبول دارید؟
باید شواهد را کنار هم گذاشت. ساواک آبادان به خاطر اهمیت این شهر یکی از قویترین مراکز ساواک بود که تمامی فعالیتها را زیر نظر داشت. از آن طرف شهربانی آبادان با آمدن تیمسار رزمی که چند ماه قبل اعتراض طلاب قم به شهادت مصطفی خمینی را سرکوب کرده بود بسیار قوی بود. شرایط جغرافیایی آبادان هم به نحوی است که با دو پل بهمنشیر و پل 12، با بیرون ارتباط دارد و شهربانی و ساواک به راحتی میتوانستند حتی پریدن پرنده در آبادان را زیر نظر بگیرند. از آن طرف چرا باید مخزن آب ماشینهای آتش نشانی خالی باشد و روی شیرهای آتش نشانی را با سیمان بپوشانند؟ تکبعلی زاده در دادگاه گفت که گالن 20 لیتری بنزین را برده بوده که اول سینما سهیلا را آتش بزند بعد دیده آنجا دو پاسبان هستند، ترسیده، آمده سینما رکس، بلیت خریده و گالن بنزین را در سالن خالی کرده و آتش زده! اولاً یک معتاد چطور میتوانسته گالن 20 لیتری با خودش بکشد؟ دوم اینکه وقتی مردم نتوانستند بلیت بخرند، چطور یک معتاد وسط فیلم بلیت گیرش میآید؟ در آهنی سینما را چه کسی از بیرون با زنجیر بست؟ من در جای دیگری هم گفتم که فاجعه سینما رکس حاصل یک کار تیمی و سازماندهی شده بوده است و قطعاً قبل از آتش سوزی با انتشار گاز سمی مردم کشته یا حداقل ناتوان از حرکت شده بودند.
چرا هیچ اثری از سینما رکس نیست؟
من این سؤال را از مسئولان بازسازی آبادان پرسیدم که چرا بقایای سوخته سینما رکس را از صحنه روزگار حذف کردیم تا اثر جرم شاه را پاک کنیم؟ در حالی که باید آن ساختمان سوخته به عنوان موزه جنایت شاه حفظ میشد تا مردم شاهد یکی از هولناکترین فجایع قرن باشند. از آن طرف باید پرسید چرا سالروز سینما رکس را که در اوایل انقلاب در تقویمها بود، امروز حذف کردهاند؟