ماهان شبکه ایرانیان

ابزارهای انگیزشی رهبری؛ ۳ استراتژی که انگیزه رهبری را در شما زنده‌ می‌کند

می‌خواهید رهبری تمام عیار شوید اما انگیزه کافی در خودتان نمی‌بینید؟ چه باید کرد؟ ابزارهایی که در این مقاله معرفی می‌شوند در این راه به شما کمک خواهند کرد.

ابزارهای انگیزشی رهبری؛ 3 استراتژی که انگیزه رهبری را در شما زنده‌ می‌کند

ابزارهای انگیزشی رهبری؛ 3 استراتژی که انگیزه رهبری را در شما زنده‌ می‌کند

می‌خواهید رهبری تمام عیار شوید اما انگیزه کافی در خودتان نمی‌بینید؟ چه باید کرد؟ ابزارهایی که در این مقاله معرفی می‌شوند در این راه به شما کمک خواهند کرد.

1. از بین بردن بی‌انگیزگی: خرمگس معرکه را بکشید

اولین گام در ایجاد انگیزه، شناسایی عوامل ایجاد بی‌انگیزگی و رفع آنهاست.

در اینجا، عوامل بی انگیزگی را در دو سطح بررسی می‌کنیم. در سطح اول، به انگیزه‌های اصلی برای رهبری و در سطح بعدی، به عوامل ناراحت‌کننده‌ای که باعث ناامیدی‌تان می‌شود و شما را انجام کار درست بازمی‌دارند، می‌پردازیم.

از شما می‌پرسیم که آیا واقعا از عمق وجودتان مسئولیت‌ها و امتیازهای رهبری را می‌خواهید؟ بعضی از مزایای رهبری کاملا آشکار هستند. اما اگر متوجه شوید که چیزی شما را بازمی‌دارد، چه می‌کنید؟ اگر با نگاهی به خود، متوجه شوید که مطمئن نیستید بخواهید رهبری تیم را به عهده بگیرید، چه کار می‌کنید. بهتر است نگاهی به مطالعه‌ی موردی زیر را بیندازید.

دو مثال از مدیرانی که دچار بی‌انگیزگی شده بودند

مهندس جعفری خوشحال نبود. او به تازگی ارتقاء شغلی یافته بود و رهبری تیم توسعه‌ی محصول یکی از بخش‌های شرکت مهندسی را که در آن کار می‌کرد، به عهده گرفته بود. او احساس می‌کرد، به خاطر تخصص و کیفیت کارش ارتقاء شغلی یافته است و از اینکه انتخاب شده بود، احساس غرور داشت.

با این حال، در نقش جدیدش عمیقا دچار احساس ناراحتی بود: او در مورد اینکه چه انتظاری از وی می‌رفت گیج شده بود. تا پیش از این تجربه‌ی کمی در رهبری داشت و در کنار آمدن با مسائل دیگران که انتظار می‌رفت او بتواند حل‌شان کند، احساس کم‌تجربگی می‌کرد. بدتر اینکه او به طور غریزی احساس می‌کرد اعضای تیم از وی انتظاراتی دارند که نمی‌داند چطور باید آنها را برآورده سازد. او مدام از خود می‌پرسد که آیا کار درستی انجام داده یا باید به جایگاه شغلی قبلیش برگردد.

خوشبختانه، مهندس جعفری با دید خوبی، اهمیت این مسائل را فهمید و جزئیات مسائلی که با آنها درگیر بود را شناسایی کرد. زمانی که او مشکلات را فهرست کرد، همه چیز مشخص شد: آنچه او نیاز داشت، یاد گرفتن مهارت‌های پایه‌ای نظارت و سرپرستی و درخواست کمک در حین به کارگیری این مهارت‌ها بود. بنابراین، او به سراغ رئیس رفت و او را متقاعد کرد که به یک دوره‌ی آموزشی خاص برود. همچنین اطمینان یافت که در مواجهه با مسائل مختلف، راهنمایی منظمی دریافت خواهد کرد که به او کمک می‌کند تا آنچه به شکل تئوری آموخته بود را عملی سازد. اکنون وی حاضر بود تا با مسئولیت‌های جدیدش روبه ‌رو شود.

دومین مرحله‌ی بی‌انگیزگی ناشی از عوامل ناراحت‌کننده‌ی روزانه‌ای است که شما را از انجام کار درست بازمی‌دارد. مورد خانم مشعوف را که در ادامه آمده است، در نظر بگیرید:

خانم مشعوف که مدیر بازاریابی است، به تازگی به یک شرکت جدید پیوسته است. او برای خودش هدفی تعیین کرده بود که طی یک سال، مدیریت یک تیم را بر عهده بگیرد. وی می‌دانست که این توانایی را دارد و آماده بود تا به سختی کار کند.

در ابتدا، این خانم با اعتماد به نفس و توانا، اولین داوطلب برای هر وظیفه‌ی جدیدی بود و اغلب تا دیرهنگام کار می‌کرد. اما چند ماه بعد، کم کم از انگیزه‌اش کاسته شد. حواسش پرت شده بود، به سادگی خسته می‌شد و تقریبا دیگر ایده‌ی جدید و فوق‌العاده‌ای نداشت.

خانم مشعوف می‌دانست که اگر به همین روال پیش برود، بلندپروازی‌اش را از دست می‌دهد، پس آگاهانه تصمیم گرفت که به سراغ مشکلش برود و آن را حل کند. ابتدا، قبول کرد که انگیزه‌اش را از دست داده است. سپس تلاش کرد که چرایی این موضوع را تحلیل کند. سه دلیل پیدا کرد:‌ هم‌تیمی‌های بدون روحیه‌ی همکاری، بی حوصلگی و قرار گرفتن دفتر کارش در کنار آشپزخانه.

او متوجه شد که حداقل یکی از مشکلات یعنی مکان دفترش را می‌تواند سریع حل کند. از مدیرش درخواست کرد که محل دفترش را عوض کند و این کار انجام شد. وی هنوز با دو مشکل دیگر درگیر بود، اما حداقل می‌دانست که آنها وجود دارند و آگاهانه برای حل‌شان تلاش می‌کرد، پس انگیزه‌اش دوباره زیاد شد.

اگر از هر یک از این مشکلات در داشتن انگیزه رنج می‌برید، استفاده از این روش را سرمشق خود قرار دهید.

مراحل مبارزه با بی‌انگیزگی

ابتدا 15 دقیقه وقت بگذارید تا چیزهایی که باعث از بین رفتن انگیزه‌ در شما می‌شوند را بنویسید. ممکن است این عوامل یا حتی مزاحمت‌های عمومی انگیزه‌های شخصی شما را برای رهبری کاهش دهند. آنها را در یک جدول که دارای سه ستون عامل بی‌انگیزگی، تصادفی یا همیشگی و راه‌ حل است، بنویسید.

پس از اینکه جدول را کامل کردید، آماده‌اید تا به مبارزه با این عوامل بروید.

ابتدا در نظر بگیرید که آیا «حملات بی‌انگیزگی» گاه و بی‌گاه و تصادفی یا ناشی از عوامل ثانوی (مثل ملاقات با یک مشتری سرسخت یا احساس بیماری) هستند یا همیشگی بوده و به سبک کار شما تبدیل شده‌اند (ناتمام رها کردن وظایف، بله گفتن به هر کار غیرمرتبطی که می‌توانید انجام دهید). تصادفی یا همیشگی بودن آنها را در جدول‌تان بنویسید.

سپس به سراغ ستون راه حل بروید. اگر عوامل تصادفی باعث آزار شما می‌شود، باید دقیقا مشخص کنید که چه چیزی باعث «بی‌انگیزگی» شما می‌شود و سعی کنید آن را خنثی کنید. برای خانم مشعوف، قرار داشتن در کنار آشپزخانه مشکل‌ساز بود. او در این شرایط حس کار کردن نداشت و با شمردن اینکه هر کس چند فنجان چای می‌خورد، از کار غافل می‌شد. وقتی که عامل بی‌انگیزگی شناسایی شد، وی سریع از رئیسش خواست تا جایش را عوض کند و به این ترتیب کارش بهتر شد. شاید نتوانید بلافاصله مشکل‌تان را حل کنید، اما حداقل راه حل آن را در این جدول بنویسید.

با این حال، اگر عامل بی‌انگیزگی یک عادت تکرارشونده باشد، باید بدانید که مشکل جدی است و شاید همه‌ی کارهای خوبی که می‌خواهید انجام دهید را خراب کند. باید تلاش مداومی داشته باشید تا انگیزه‌ و شوق لازم را برای فعالیت پیدا کنید. ابزارهای بعدی به شما نشان می‌دهند که چطور می‌توانید به این انگیزه دست یابید. به ابزار صحیح توجه کنید و آنها را در ستون راه حل‌های خود بنویسید.

عوامل بی‌انگیزگی کارمندان از دیدگاه هرزبرگ

یکی از افراد کلیدی در توسعه‌ی نظریه‌ی انگیزه، فردریک هرزبرگ (Frederick Herzberg) بود که در دهه‌ی 1950 تا 1960 به مطالعه‌ی دقت منابع انگیزشی کارمندان پرداخت. آنچه وی کشف کرد این بود که چیزهایی که باعث بی‌انگیزگی افراد می‌شوند، متفاوت از چیزهایی هستند که به آنها انگیزه می‌دهند.

«عوامل بهداشتی» هرزبرگ (چیزهایی که باعث ناراحتی و بی‌انگیزگی افراد می‌شوند) شامل سیاست‌های شرکتی بازدارنده، مدیریت ناکارآمد، نظارت مداخله‌گر، روابط کاری نادرست، شرایط نامساعد، درآمدهای غیررقابتی، جایگاه پایین و ناامنی شغلی هستند.

و این عوامل فقط عواملی هستند که افراد مورد مطالعه‌ی هرزبرگ گفته‌اند و شاید چیزهای دیگری نیز باشند که باعث بی‌انگیزگی شما شوند. پس آنها را جدی بگیرید!

2. بین اقدام و انگیزه ارتباط برقرار کنید: پل نیاز/تلاش

تعیین یک دلیل مشخص برای کارهایی که انجام می‌دهید، یکی از بهترین راه‌های ایجاد انگیزه است. اصل قدیمی «چه نفعی در این کار برای من وجود دارد؟» را به یاد بیاورید. می‌توانید این اصل را برای خودتان به کار ببرید تا انگیزه پیدا کنید. وقتی بفهمید تلاشی که می‌کنید، چه نیازی را برطرف می‌کند، تلاش‌تان به طور خودکار ارزش بیشتری پیدا می‌کند.

پل نیاز/تلاش در سطوح مختلفی کاربرد دارد.

در سطح بسیار ابتدایی، در شغل‌تان تلاش می‌کنید چون باعث می‌شود پول درآورید و نیازهای مادی شما را برطرف می‌کند. در سطح بعدی، در شغل‌تان تلاش می‌کنید چون احساس می‌کنید که با عملکرد خوب، به شرکت‌تان کمک می‌کنید تا به هدفی والاتر برسد و به همین دلیل، در مورد خودتان احساس بهتری پیدا می‌کنید.

عوامل انگیزه بخش از نظر هرزبرگ

فردریک هرزبرگ را از مطالب بالا به یاد دارید؟ عوامل انگیزه‌بخشی او، صرفا با آنچه باعث بی‌انگیزگی می‌شد، در تضاد نبود. بلکه عوامل انگیزه‌دهنده‌ی هرزبرگ شامل دستاوردها، شناخته شدن به خاطر آن دستاوردها، شغل لذت‌بخش، مسئولیت، رشد و ترقی می‌شد.

البته هرزبرگ به طور خاص به قدرت پول به عنوان یک انگیزه‌دهنده باور نداشت. اینکه پول این قدرت را برای شما داشته باشد، بستگی به طرز فکرتان (یا حتی فرهنگ‌تان) دارد. پس عوامل انگیزه‌بخشی انتخاب کنید که بیشتر از بقیه به شما انگیزه می‌بخشند!

حالا دوباره به فهرست عوامل بی‌انگیزگی که قبل‌تر نوشته بودید، برگردید. پس از مشخص کردن این عوامل، می‌فهمید که در مورد اکثر آنها کار زیادی نمی‌توانید انجام دهید. آن وقت باید بفهمید که چرا با این بی‌انگیزگی‌ها کنار آمده‌اید؟ آیا به این خاطر است که نیازی بسیار قوی و معنادار برای تلاش‌تان تعیین کرده‌اید یا به خاطر تنبلی است؟

اگر در مورد پاسخ مطمئن نیستید،‌ تمرینی که در ادامه آمده است را امتحان کنید.

تمرین ایجاد نیاز/تلاش

تکه کاغذی بردارید و با خطی آن را به دو قسمت تقسیم کنید. عنوان یک طرف را «نیازها» و طرف دیگر را «تلاش» بگذارید.

نیازهای خود را لیست کنید. این نیازها می‌توانند شامل هر چیزی اعم از داشتن یک ماشین مدل بالای جدید تا رسیدن به تعادل روحی باشند. به موضوعاتی مثل پاداش‌های مادی، استانداردهای حرفه‌ای یا اهداف شخصی فکر کنید تا بتوانید نیازهای خود را بشناسید.

سپس، فهرستی از تلاش‌هایی که در شغل‌، جامعه و هر جای دیگری می‌کنید، تهیه کنید.

سپس هر تلاش را به نیازی مرتبطش متصل کنید. برای مثال، تلاش شما در شغل جدید می‌تواند به نیاز برای خرید ماشین وصل شود. خوشبختانه تلاش اضافه را می‌توان به عنوان جایزه در نظر گرفت.

فقط به یاد داشته باشید که هر چه نیاز شما معنادارتر باشد، احساس انگیزه‌ی بیشتری برای رفع آن دارید.

احتمالا پس از انجام این تمرین، می‌توانید انگیزه‌ای قوی برای هم تراز کردن تلاش‌تان پیدا کنید. شاید مجبور شوید که انرژی‌تان را برای از بین بردن بی‌انگیزگی‌ها صرف کنید، اما می‌دانید که این کار ارزشمند است.

با این حال، اگر نتوانید انگیزه پیدا کنید، شاید زمان آن رسیده باشید که تلاش‌های خود را به سمت دیگری هدایت کنید. حال این جهت متفاوت چه باید باشد؟

ابزار بعدی، یعنی نیروی محرکه‌ی اشتیاق، به شما کمک می‌کند تا به این سؤال پاسخ دهید.

3. نیروی محرکه‌ی اشتیاق: پیدا کردن اشتیاق و استفاده از آن برای الهام بخشیدن و برانگیختن احساسات

هیچ چیز بزرگی بدون اشتیاق به دست نیامده است.

رالف والدو امرسون

اشتیاق انگیزه‌دهنده‌ای قوی است و به کارهای شما معنا می‌بخشد. اینکه در مورد اهداف‌تان شدیدا مشتاق باشید، به شما کمک می‌کند تا جلو بیفتید و به موقعیت رهبری‌تان نزدیک‌تر شوید.

با این حال، اشتیاق باید به دقت اداره شود. مسلما نمی‌خواهید که انرژی ناشی از این اشتیاق را هدر دهید. ایده‌ی بهتر این است که آن را شناسایی کنید و بعدا با تمرکز بر دستیابی به اهداف تان، مورد استفاده قرار دهید. این ابزار در این کار به شما کمک می‌کند و در دو سطح عمل می‌کند: اول، به شما کمک می‌کند تا اهدافی که در موردشان اشتیاق دارید را شناسایی کنید و دوم، به شما نشان می‌دهد که چگونه انرژی ناشی از این اشتیاق را به سوی اهداف‌تان هدایت کنید.

گام اول: اشتیاق‌تان را تعریف کنید

چه چیز شما را به شوق می‌آورد؟ برای بعضی افراد جواب این سؤال بسیار واضح است و برای بعضی، جواب دادن به آن دشوار است.

اگر در دادن پاسخ قطعی مشکل دارید، 30 دقیقه وقت بگذارید تا به سه سؤال زیر پاسخ دهید:

  • دوست دارم زندگیم وقتی که 60 ساله هستم، چگونه باشد؟
  • می‌خواهم از حالا تا 5 سال دیگر چه کارهایی انجام دهم؟
  • اگر قرار باشد فقط 6 ماه دیگر زندگی کنم، سه چیزی که می‌خواهم چیست؟

هر سؤال پاسخ‌های مختلفی خواهد داشت، پس سه پاسخ برتر را برای هر سؤال انتخاب کنید.

حالا شما 9 هدف مشخص کرده‌اید و باید سه تا از مهم‌ترین‌ اهداف خود را انتخاب کنید. شما باید برای این سه هدف به طور طبیعی مشتاق باشید: اگر اینچنین نیست، باید اهدافی که از نظر اندازه بزرگ‌تر یا سودمندتر هستند را انتخاب کنید.

گام دوم: انرژی اشتیاق‌تان را مهار کنید

وقتی که اهداف الهام‌بخش‌تان را مشخص کردید، باید بفهمید که برای رسیدن به آنها چه کارهایی باید انجام دهید.

اطلاعات و آموزش‌های کلیدی برای رسیدن به آنها را شناسایی کنید و به ابزار مورد نیاز و افرادی که نیاز به حمایت‌شان دارید، فکر کنید.

برنامه‌ای حرفه‌ای، منطقی و با جزئیات کامل بچینید و برای تبدیل شدن هدف‌تان به واقعیت، از آن استفاده کنید.

توصیه:
برای اطلاعات بیشتر به بخش هدف گذاری مراجعه کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان