حجتالاسلام سیدمجید
پورطباطبایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ
اسلامی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی
قرآن (ایکنا) به بیان نقش بیبدیل حضرت ابوطالب در حمایت همهجانبه از پیامبر
اکرم(ص) پرداخت.
بخش نخست این
مصاحبه را در اینجا بخوانید
پورطباطبایی
در بخش دوم گفتوگو به اقدامات حمایتی حضرت ابوطالب از زمان نزول آیه انذار
اشاره و اظهار کرد: پس از نزول آیه انذار، در جلسه دعوت عمومی که «حلبی» در سیره «حلبیه»
تأکید دارد که در منزل ابوطالب برگزار شد، وقتی پیامبر اکرم(ص) دعوت خود را بیان
میکند و سوال میکند چه کسی از شما حاضر است، وزیر، جانشین و وصی من باشد، کسی از
آن 40 نفر پاسخ نمیدهد مگر علی(ع). وقتی امیرالمومنین(ع) پاسخ «هل من ناصر»
پیامبر(ص) را میدهد، دیگر حاضرین در مجلس حضرت ابوطالب را به خاطر عمل فرزندش مورد
ذمّ قرار میدهند.
وی با بیان اینکه پس از این
دعوت عمومی، تعداد مسلمانان افزایش یافت و هم زمان با این سیر فزاینده، مشرکین
قریش اقدام به آزار و اذیت پیامبر(ص) و مسلمین کردند، تصریح کرد: نقل شده یک روز که پیامبر(ص)
به بیرون از مکه رفته بود، به ابوطالب خبر داده شد که محمد(ص) گم شده است. حضرت
ابوطالب گمان کرد که قریش به ایشان آسیبی رسانده است لذا گروهی از بنیهاشم را فراخواند
و به آنها فرمان داد، هرکدام خنجری زیر لباس خود پنهان سازد و در محوطه بیتالله
الحرام کنار یکی از بزرگان قریش بنشیند و به محض اشاره او، به آن فرد حملهور شده
و او را از پای درآورد. درست در لحظهای که ابوطالب میخواست فرمان حمله به سران
قریش را صادر کند، فردی به او خبر داد که در فلان روستا محمد(ص) را دیدهام. وقتی
پیامبر(ص) باز میگردد، ابوطالب به بنیهاشم گفت: لباسهایتان را کنار بزنید و
خنجرهایی که زیر آن پنهان ساختهاید را نشان بدهید تا مشرکین بدانند اگر کوچکترین
گزندی به پیامبر(ص) وارد سازند، سزایش چیست.
مؤلف کتاب «ابوطالب تجلی ایمان» بیان کرد: در یک محدوده زمانی، از قدرت و نفوذ ابوطالب به عنوان حامی کعبه کم شده
بود. وقتی مشرکین دیدند ایشان در موضع ضعف قرار دارد، فرصت را غنیمت شمردند و
تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را به شهادت برسانند. تنها نگرانی مشرکین از بابت ابوجهل، برادر
مشرک ابوطالب بود. لذا از همسر ابوجهل خواستند که ابوجهل را در خانه سرگرم سازد و با نوشاندن شراب، او را مست
و مخمور نماید تا نقشه ترور پیامبر(ص) تمام شود. وقتی ابوطالب از این تصمیم آگاه
شد، از آن جهت که از قدرت کافی برخوردار نبود به علی(ع) گفت که به خانه ابوجهل
برو، اگر در را باز نکرد در را بشکن و به ابوجهل بگو، پدرم پیغام داد کسی که عمویش
سرور و بزرگ قریش است، نباید کشته شود.
وی افزود: علی(ع) به در
خانه ابوجهل رفت و در زد، اما امّجمیل همسر ابوجهل در را باز نکرد. علی(ع) در را
شکست و وارد خانه شد. ایشان ابوجهل را در حالی یافت که سر سفره شراب افتاده بود و
همچنان مشغول نوشیدن شراب بود. تا چشم ابوجهل به علی(ع) افتاد با تعجب گفت پسر
برادرم! چه شده که با این وضعیت به خانه من آمدی. امیرالمومنین(ع) گفت که پدرم
پیغام داده است که به تو بگویم کسی که عمویش سرور و بزرگ قریش است، شکست نمیخورد
و کشته نمیشود. ابوجهل گمان کرد این تعریف و کرامتی که حضرت ابوطالب گفته در وصف
اوست. لذا از علی(ع) جویای ماجرا شد و وقتی فهمید که مشرکین قصد دارند پیامبر(ص) را
از پای درآورند، شمشیر به کمر بست تا از این اقدام جلوگیری کند. امّجمیل سعی کرد
تا از خروج ابوجهل جلوگیری کند اما ابوجهل چنان با غلاف شمشیر به چشم او زد که از
آن به بعد اعور و دوبین شد.
مسئول مطالعات محوری قرآنپژوهی خاورشناسان خاطرنشان کرد: ابوجهل کنار
کعبه آمد و دید قریش آنجا جمع شدهاند. در همان حال مستی، شمشیرش را دور سرش
گرداند و گفت که میخواهد مسلمان شود. مشرکین پرسیدند که چرا تصمیم به این عمل
گرفتی؟ ابوجهل با عصبانیت پاسخ داد که من خودم دشمن محمد(ص) هستم، آنگاه شما میخواهید
پسر برادر مرا بکشید. مرحوم عباس صفایی حائری مینویسد: حضرت ابوطالب با تدبیری که
اندیشید توانست با این که در موضع ضعف بود از جان رسول دفاع کند.
حجتالاسلام
پورطباطبایی گفت: یک بحث در کتب تاریخی اهل سنت ذکر شده و حتی
در برخی تفاسیرشان هم آن را بیان کردهاند، مبنی بر این که حضرت ابوطالب، ایماننیاورده از دنیا رفت. این مطلب کذب است، چراکه ایشان جزء اوصیای الهی بوده و این
که ایمان خود را آشکار نمیساخت به دلیل حمایت از پیامبر(ص) بود. کما این که در
خصوص عباس بن عبدالمطلب هم همین سخن جاری است. حتی یک نکتهای که فراموش کردم
بگویم این است که برخلاف نظر مشهور که میگویند حضرت حمزه در سال 5 بعثت ایمان
آورده است، ایشان در سال 2 بعثت ایمان آورد اما به اشاره و تدبیر ابوطالب، ایمانش
را ظاهر نکرد تا بتواند در بین قریش و مشرکین حضور داشته باشد و در مواقع لزوم از
پیامبر(ص) حمایت نماید.
وی اظهار کرد: در همین خصوص،
ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه با وجود این که در مواضع بسیاری وقتی به بحث
امامت امیرالمومنین(ع) میرسد سکوت میکند اما یک جمله درباره حضرت ابوطالب مینویسد
و میگوید مشکل ابوطالب این است که پدر علی(ع) است. چون پدر علی(ع) است، دیگر
مسلمانانی که تماما سابقه شرک در پرونده خود دارند، این اتهام را به ایشان وارد
ساختهاند.
وی در پایان اظهار کرد: باید توجه داشت که حمایت حضرت ابوطالب از پیامبر(ص) نه به این خاطر است
که ایشان عموی پیامبر(ص) بوده، نه به این خاطر است که عبدالمطلب نسبت به آن سفارش
کرده بود، نه به این خاطر است که با عبدالله پدر پیامبر(ص) برادر تنی بوده
است، چراکه سایر فرزندان عبدالمطلب از یک
مادر نیستند، این حمایت به خاطر پیوندهای خونی و قوم و خویشی و از باب ملاطفت
فامیلی نبوده است، بلکه ابوطالب خودش از اوصیا و انبیای الهی بوده و بنا بر
مأموریتی الهی از پیامبر اکرم(ص) حمایتی تامّ و تمام کرد.