معرفی فیلم «منچستر کنار دریا»

یکی دیگر از فیلم‌هایی که امسال با استقبال زیاد منتقدین روبرو شد فیلم «منچستر کنار دریا» Manchester by the Sea نام دارد

یکی دیگر از فیلم‌هایی که امسال با استقبال زیاد منتقدین روبرو شد فیلم «منچستر کنار دریا» Manchester by the Sea نام دارد. این فیلم، فیلمی درام به نویسندگی و کارگردانی کنت لونرگان (Kenneth Lonergan) است و ستاره‌ی فیلم کیسی افلک‌ (Casey Affleck) و دیگر بازیگران آن میشل ویلیامز (Michelle Williams)‌،‌ کالی شندلر (Kyle Chandler)‌ و لوکاس هدجز (Lucas Hedges)‌ هستند.
فیلم در 23 ژانویه در جشنواره‌ی فیلم ساندنس به نمایش درآمد و طولی نکشید که کمپانی آمازون فیلم را برای پخش انتخاب کرد. پس از نمایش، فیلم نقدهای بسیار مثبتی داشت و به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های 2016 شناخته شد. علاوه بر بیشترین توجه که به بازی کیسی افلک شد، توجه زیادی نیز به مهارت کارکردانی و فیلم‌نامه‌نویسی لونرگان شد.
این فیلم نامزد 6 جایزه‌ی اسکار بود؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد (برنده شد)، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین نقش مکمل زن و بهترین فیلم‌نامه (برنده شد). در گلدن گلوب نیز نامزد دریافت 4 جایزه بود که از میان آن‌ها جایزه‌ی بهترین هنرپیشه‌ی مرد نصیب کیسی افلک شد. از تهیه‌کنندگان به نام این فیلم نیز می‌توان به مت دیمون (Matt Damon) اشاره کرد.

کارگردان فیلم کنت لونرگان متولد 16 اکتبر 1962، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردانی آمریکایی است. او را بیشتر برای نوشتن فیلم «دار و دسته‌ی نیویورکی» Gangs of New York می‌شناسند. او تاکنون برای سه فیلم‌نامه نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شده؛ «منچستر کنار دریا»‌، «دارو دسته‌های نیویورکی»‌، «می‌توانی روی من حساب کنی» You Can Count on Me؛ که در این میان جایزه اسکار و بفتای (BAFTA)
2016 را برای «منچستر کنار دریا» از آن خود کرد.
کلب کیسی مک گوایر افلک-بولدت (Caleb Casey McGuire Affleck-Boldt) متولد 12 آگوست 1975 کارگردان و بازیگر آمریکایی است. کار خود را در دهه‌ی 80 به عنوان هنرپیشه‌ای خردسال شروع کرد و در فیلم‌هایی چون «آسمان لیمویی» Lemon Sky و The Kennedys of Massachusetts بازی کرد. پس‌ازآن او را در فیلم‌هایی چون «ویل هانتینگ خوب» Good Will Hunting در سال 1997 و سه‌گانه‌ی کمدی استیون سودربرگ (Steven Soderbergh)‌، «یازده یار اوشن» Ocean’s Eleven در سال 2004، «دوازده یار اوشن» Ocean’s Twelve در سال 2001 و «سیزده یار اوشن» Ocean’s Thirteen در سال 2007 دیده‌ایم. اولین نقش اول او در فیلمی از استیو بوشمی (Steve Buscemi)‌ به نام Lonesome Jim، در سال 2006 بود.
در سال 2007 بود که برای بازی در فیلم‌هایی چون «قتل جسی جیمز به‌دست رابرت فورد بزدل» The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford و «رفته عزیزم رفته» Gone Baby Gone بسیار موردتوجه قرار گرفت و نامزد دریافت جایزه شد؛ و امسال جوایز بهترین بازیگر بفتا، اسکار و گلدن گلب را از آن خود کرد.
صحنه‌ی آغازین فیلم با نمایی از دریا و قایق کلودیا ماری آغاز می‌شود. لی (کیسی افلک)، برادرش و پسر برادرش بر روی قایق‌اند و لی پسرک را دست انداخته و قصه‌های دروغین از کوسه‌ها برایش تعریف می‌کند. فیلم درواقع زندگی لی را به تصویر کشیده است. در حال تعمیر خانه‌ی مردم است. به‌نوعی آچارفرانسه است و خرده‌کاری‌های آپارتمان‌ها را انجام می‌دهد. پس از کار به بار می‌رود زیاده‌روی می‌کند و دعوا راه می‌اندازد. در طی روزمرگی تلفنی به او می‌شود. به بیمارستان می‌رسد و می‌فهمیم که برادرش را ازدست‌داده است. با دوستانشان در شهر منچستر آشنا می‌شویم؛ و پسر برادر (پتریک) را که اکنون بزرگ‌شده می‌بینیم. به تمرین هاکی پتریک می‌رود تا او را از اتفاق با خبر کند. در حین اتفاقات فیلم، در حال یاد‌آوری خاطرات است. زمانی که متوجه می‌شوند که برادرش مشکل قلبی دارد و دکتر به آن‌ها می‌گوید که امید به زندگی برای افرادی با این بیماری 5 تا 10 سال است. زن‌برادرش با بی‌حوصلگی و دعوا بیمارستان را ترک می‌کند. در میان خاطرات، اتفاقاتی هم می‌افتد که ماجراهایی را برایمان سؤال‌برانگیز می‌کنند. مثلاً وقتی لی به مدرسه پاتریک زنگ می‌زند تا سراغ پاتریک را بزند، از صحبت‌های مدیر و ناظم مدرسه حدس می‌زنیم که اتفاق عجیبی در زندگی لی افتاده است.
لی و پسرک شب مرگ برادر به خانه‌اش می‌روند پاتریک دوستانش را به خانه دعوت می‌کند و در ظاهر به‌خوبی از پس ناراحتی‌اش برمی‌آید. لی پیش وکیل برادرش می‌رود و متوجه می‌شود که قیم پاتریک شده است. در حین شنیدن خبر قیم شدن زندگی‌اش جلوی چشمانش ظاهر می‌شود. اینکه با زن و سه بچه، کار و خوش‌گذرانی، زمان می‌گذرانده و شبی در پی سهل‌انگاری موجب می‌شود که خانه آتش بگیرد و بچه‌هایش در خانه از بین برند.
تصمیم می‌گیرد که پسرک را با خود به بوستن ببرد. ولی پاتریک شدیداً مخالف است و می‌خواهد در شهر بین دوستان و محیط آشنایش بماند.
از مادر پاتریک خبر می‌شود می‌خواهد با پسرش در تماس باشد و در طی تغییری اساسی و عجیب با ایمان شده و زندگی سالمی را در پیش‌گرفته، اما از این رابطه هم چیزی درنمی‌آید و همچنان در سر نگه‌داری از پاتریک تا سن قانونی دچار مشکل‌اند.
در این میان لی در شهر قدیمی‌اش توانایی زندگی عادی را ندارد و خاطرات آزارش می‌دهد. درصحنه‌ای تأثیرگذار در پی ناتوانی در دفن پدر در زمستان، پاتریک دچار حمله‌ای عصبی می‌شود ولی پس‌ازآن رابطه‌ی بین عمو و برادرزاده بهتر پیش رفت. در ادامه جوری سعی در راست و ریست کردن کارها می‌کند که هم پسرک راضی شود و هم خودش، چگونگی این کار را خودتان با تماشای فیلم ببینید.

نگاهی کنیم به نظرات مثبت منتقدین به این فیلم زیبا:


منتقد تلگراف (telegraph) می‌گوید، لونرگان با هنرپیشگانش بسیار جدی و دقیق برخورد کرده، لحن داستان شدیداً فکر شده انتخاب‌شده و تمام مدت مطمئن می‌شود که لحن همان‌که می‌خواهد باقی بماند. سعی نمی‌کند با تلطیف داستان خواست بیننده را ارضا کند و یا با اتفاقی شدید و ناگهانی احساسات بیننده را تحت تأثیر قرار دهد. غم در داستان جنگی ست که لی بارها در آن شکست‌خورده است و با نگاهی کلی می‌فهمیم که نمی‌تواند به راحتی از پس آن برآید. شاید بتواند با آن مقابله کند و به زندگی ادامه دهد، ولی مطمئناً توان زندگی کردن عادی را ازدست‌داده است.

منتقد ورایتی (variety) معتقد است که داستان فیلم، واقعیت زندگی پس از اتفاقات ناگوار را به زیبایی تمام به تصویر کشیده، اینکه هر چه پیش آید خواسته یا ناخواسته، زندگی در اطراف ادامه دارد، حتی اگر زندگی دیگر ارزش سابقش را برای شخص نداشته باشد. فیلم نشانگر کنش فرد و افراد جامعه پس‌ازانجام اشتباهی بازگشت‌ناپذیر است. یادآوری خاطرات گذشته و ادغام آن با زندگی کنونی کاری است که با مهارت کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس به زیبایی به تصویر کشیده شده. شاید بهترین بازی افلک پس از «قتل جسی جیمز به‌دست رابرت فورد بزدل» باشد و او بی فصاحتی نقش و کاراکتر را چنان با فصاحت بازی کرده است که حتی خنده‌ای کوتاه از او در فیلم ما را به اعماق زجر و ناراحتی‌اش می‌برد. باوجود به تصویر کشیدن بی‌روحی و ناتوانی کاراکتر، بازی هیچ‌گاه بی‌روح و ضعیف نمی‌شود. در آخر می‌دانیم که لی فردی قوی و مقاوم است، تنها زمان حال، برایش زمان مناسبی برای رویارویی با قدیم نیست.

به نظر منتقد راجر ایبرت (rogerebert)‌ افلک در بازی کاراکترهای ساکت و مرموز استاد است. برای همین در این نقش بسیار خوب جا گرفته و موفق ظاهرشده است. با اینکه تمایل داستان‌های هالیوودی به این است که در این‌گونه داستان‌ها نشان دهند که شخصیت نا بالغ داستان پس از مواجهه با مشکلی اساسی، مجبور می‌شود بالغ و عاقل شود تا تمام داستان را به سمت جلو و موفقیت پیش ببرد، لونرگان با احترام زیادی که به بینندگان، کاراکترها و واقعیت قائل است، تصمیم می‌گیرد داستان را واقع‌گرایانه نشان دهد. شخصیت لی هنوز شکننده است و فشار واقعیت زندگی و اتفاقاتش برایش خارج از تحمل است. داستان و جزئیاتش بسیار تلخ‌اند، ولی اگر با دقت نگاه کنید لونرگان طنزی ظریف را در بین آ بین صحنه‌ها جای‌داده است. مثل زمانی که خدمه‌ی آمبولانس نمی‌توانند تخت را به درستی در آمبولانس جای دهند؛ و یا زمانی که پاتریک از لی می‌پرسد که چه بلایی سر دستش آمده (لی شیشه پنجره را با مشت شکانده است) و لی در جواب، سرسری می‌گوید: دستم را بریدم و پاتریک بدون نگاه به او می‌گوید: جالبه یک لحظه فکر کردم نفهمیدم دستت رو بریدی!‌

منتقد گاردین (the guardian) یکی از معدود منتقدینی است که امتیاز بسیار متوسط به فیلم داده است. به نظر او این کار از لونرگان، کسی که فیلم‌های قبلی‌اش حاکی از استعداد فوق آلعاده‌ای داشته، فیلمی که مدت‌ها منتظرش بوده است، چیزی نیست که انتظارش را می‌کشیده. داستان فیلم کمی نامفهوم تعریف می‌شود. بارها امکان توضیح بیشتر و یا نمایش احساساتی عمیق‌تر از طرف فیلم‌نامه‌نویس و بازیگران بوده است ولی درست به آن پرداخته نشده است. حتی با اینکه “روابط” اصلی‌ترین نکته‌ی مورد تمرکز فیلم است. بااین‌وجود او هم حدس زده که در زمان اعلام رقیبان نامزدی در جوایز مختلف این فیلم حتماً خواهد درخشید.

حدس درستی بوده. فیلم بسیار درخشیده و در اسکار امسال نیز دو جایزه‌ی فیلم‌نامه و نقش اول مرد از آن این فیلم شده.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان