خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ- حمیدرضا بوالی
1. بیاید یک تمرین ذهنی ساده انجام دهیم. اگر مرد فحاش ضارب پلیس که حسابی از خجالت پلیس بی نوا درآمد و این روزها فیلمش حسابی جنجال کرده است متوجه میشد که حداقل دو دوربین موبایل مشغول فیلمبرداری از او هستند و با احتمال زیادی فیلمش به زودی فضای مجازی را در مینوردد؛ رفتارش چه تغییری میکرد؟ تصور اینکه هیچ تغییری نمیکرد تصور دور از ذهنی نیست. شاید نمایش و اغراقش را بیشتر هم میکرد. یک شخصیت جدید فضای مجازی با یک قهرمان بازی جدید که روی قبلیها را کم میکند؛ از خوردن غذاهای ترکیبی حال بهم زن و اعلام پرداخت هزینههای دخترکان رنگ و وارنگ و روسری سر کردن پسرها و بقیه ژانگولربازیهای سلبریتیهای این روزهای اینستاگرام فراتر رفته است و با یک پلیس درافتاده است و کتکش زده است. حالا احتمالا او با واکنش تند پلیس چند روزی است که ترسیده و درخفا ساکت است. اما بعید نیست که چند هفته بعد یا چند ماه دیگر پیجی در فضای مجازی به عنوان «صاحب ماشین یک میلیاردی چپ شده توسط پلیس» بزند و حسابی فالوئر جمع کند و ملت ایران هم بریزند در صفحه اش و یک سلبریتی دیگر به لشگر سلبریتیهای ایرانی اضافه شود. تازه پشتوانه ماشین یک میلیاردی هم است و ثروتی و احتمالا رابطهای که او را به این نتیجه رسانده که میتواند علیه افسر پلیس اینگونه بشورد و به این ترتیب سلبریتی داستان ما از نوع لاکچریاش هم خواهد بود.
«تو اصلا می دونی یه میلیارد چه قدره» همان جملهای که از لابهلای فحاشیهای زننده مرد ماشین از دست رفته خطاب به افسر پلیس به زحمت شنیده شد هم احتمالا بر صدر صفحهاش خواهد نشست. باور نمیکنید؟ ستارگان فضای مجازی ایرانی را تبارشناسی کنید. چه شده است؟ اتفاق جدیدی رخ نداده. منطق های قدیمی تفسیر رفتار ایرانیها، دیگر جواب نمیدهد و پدیده ای به نام نمایش با ابزاری به نام اینستاگرام بر صدر عوامل تغییردهنده رفتار و ذهنیت این روزهای ما ایستاده است. معناها تغییر پیدا کرده است؛ رفتارها قابل تفسیر با معناهای قدیمی نیست و منطقی جدید در حال شکلگیری و سیطره است.
«تو اصلا می دونی یک میلیارد چه قدره؟» گزاره ماندگار دوران ماست. هر چند ناخودآگاه و در حین عصبانیت صادر شده است، اما درست، به موقع و دقیقا سر جاری خودش ایستاده است. در سالهای انتهایی دهه 90، در روزگاری که چیزی به نام نمایش بر صدر تحولات جامعه ایران ایستاده است. نمایشی پرزرق و برق و حسرتبار و جذاب برای همه. روزگاری که در شهرستانهای ایرانی که تا همین چند سال پیش به در امان ماندن از هجوم طوفان فردگرایی و منفعت طلبی خاص تهران شهره بودند هر روز اخباری مبنی بر کشف یک انبار کالاهای احتکارشده در این وضعیت جنگی اقتصادی به گوش میرسد. منفعت بیشتر، ثروت بیشتر و نمایش بیشتر. پسر سفیر ایران با زیورآلاتش نمایش میدهد و بادی به غبغب میاندازد و میگوید میخواهید مثل من شوید بروید کار کنید و نمیتوانید بروید بمیرید و به راستی مخالفان عمدهاش آرزویی جز مثل او شدن در سر دارند؟ و اصلا ماشین یک میلیاردی مرد هجوم برنده کارکردی جز نمایش داشت؟
2. انگار واقعا در یک «ترومن شو»*ی واقعی هستیم. خبر ازدواج دو بازیگر درجه چندم سینما دست به دست می چرخد. خبر محبوب جامعه سلبریتی باز ایرانی. اما این بار ماجرا کمی متفاوت است. همه مراحل ازدواج این دو بازیگر گویا به آژانسهای تبلیغاتی فروخته شده است و این گونه است که ما این روزها در اینستاگرام با فیلمهایی مواجه هستیم که از ابتدای مرحله عاشق شدن این دو بازیگر در یک مسابقه تلویزیونی آغاز میشود با آرایش عروس در یک سالن آرایش مجلل ادامه پیدا میکند و بعد از آن در یک مراسم جشن نامزدی عقد یا عروسی خودمانی به لبخوانی یک قطعه موسیقی جدید از یک خواننده ناآشنا توسط عروس و داماد ختم میشود. تصور اینکه بعد از ضبط این فیلمها عروس و داماد به پشت صحنه میروند و لباس های خود را عوض میکنند و هر کدام پی کار خود میگیرند و برمیگردند به زندگی عادیشان در شرایط امروز جامعه ما اصلا تصور دور از ذهنی نیست. پشت صحنهای که با کنار زدن همان پرده انتهایی مشهور «ترومن شو» به آن می رسیم.
یک نمایش عروسی برای درآمدزایی در شرایطی که وضع اقتصادی بحرانی شده است و مگر فرقی هم میکند؟ اصلا با هم زندگی کنند یا نکنند. زندگی آنها برای ما تمام شده است حس کنجکاوی ما برای اینکه کدام دو بازیگر با هم ازدواج کردهاند و اصلا از کی عاشق شده بودند و مراسم هایشان را چگونه گرفتند و عروس کدام آرایشگاه رفتهاند حالا ارضاء شده است. دیگر اهمیتی ندارد تا چند سال بعد که خبر طلاق یا حامله شدن عروس منتشر شود و دوباره یک نمایش دیگر و تعداد نمایشها در جامعه امروز ایران به طرز شگفتآوری بالا رفته است.هر چند روز یک نمایش فراگیر و وسیع برای خروج از دنیای واقعی و پرسه زدن در دنیای نمایشی این روزهای ما. جالب بودن ماجرا البته انتها ندارد. یک تار موی عروس قصه هم معلوم نیست. یک حجاب کامل به شیوه ای سنتی و مراسم هم عروسی رسمی است نه پارتی های دهه هشتادی. فقط جای یک روحانی آن وسط خالی است که خطبه عقد را جای کند و به همه چیز رسمیت بخشد. داماد هم ریشوست تازه. آنکارد کرده و دقیق.
بهنوش بختیاری یک سلبریتی نام آشنای دیگر که شش میلیون و پانصدهزار ایرانی صفحه او را فالو کردهاند؛ عصر همان روزی که اولین ویدئوی این دو بازیگر منتشر شد ماجرا را به روشنی تفسیر کرده بود: "مبارکتون باشه این پیوند «باحال»..." «باحال» صفت مناسبی برای توصیف این دوره به نظر میرسد.دورهای که همه چیز باید باحال باشد تا در شمول گزارههای ارزشی جماعت ایرانی به حساب بیاید. آیا این نمایش جذاب و رنگی و باحال روی دیگر سکه «تو اصلا می دونی یک میلیارد چه قدره؟» نیست؟ برای همه جوانان و نوجوانانی که نشستهاند و دستها زیر چانه، در حال بالا و پایین کردن ویدئوها و عکسهای دو بازیگر ما هستند و آرزوی داشتن یک ماشین باحال و یک عروس یا داماد باحال و یک عروسی باحال دارند.
3. ماجرا اما جالبتر هم میشود. موطلایی کلاهی در صندلی عقب ماشین احتمالا مدل بالایش دو کودک نشانده است که از آنها به کودک بلوچ تعبیر میکند. برای چه ویدئو گرفته است؟ 900هزارتایی شدن پیج اینستاگرامش. او از فیلمبردار میخواهد که دوربین را به سمت چهره دو کودک برگرداند. اخلاقیون سنتی احتمالا در همین چند ثانیه به وجد خواهند آمد و منتظر مچگیری موطلایی که چهره دو کودک را نشان دهد و داد و فریاد کنند که حیثیت کودکان ایرانی را به باد دادی با نمایش چهرهشان و حالا در فردای نامعلومشان دیگر چه طور سربلند کنند و...اما موطلایی کارش را بلد است روی چهره دو کودک هالهای انداخته است که تصویرشان دیگر معلوم نیست. دست در جیب بغل کتش میکند و چند تراول پنجاه هزارتومانی قرمز بیرون می آورد و به کودکان تحویل میدهد و میگوید آنها از این بعد در حمایت من خواهند بود. صفحه اینستاگرام او ترکیب جالبی دارد. بعد از نوشتن اسمش این سه سطر زیر هم آورده شده است:
بعد از من هیچکس تکرار من نخواهد شد
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران
ماشاءالله لاحول و لا وقه الا بالله العلی العظیم
موطلایی راست میگوید. او قوانین جمهوری اسلامی را به خوبی آموخته است و به خوبی رعایت میکند. داشتن بادیگارد جرم است و مخالف شئون جمهوری اسلامی؟ یا پرسه زدن و عکس انداختن با مازراتی و بوگاتی و دیگر ماشین های میلیاردی؟ پول دادن به کودکان محروم بلوچ که تشویق هم دارد. آه از بلوچها؛ این همیشه محرومان تاریخ ایران که بار سنگین کاهش احساس عذاب وجدان ما ایرانیها را سالها بر دوش کشیدهاند.
ماجرا عوض شده است و ایمان آوردن به این گزاره اولین قدم شناخت منطق جدید زندگی ایرانیهاست. این منطق گیج کننده جدید زندگی برای مدیران فرهنگی ایرانی اما فعلا فقط بهت آور است. آنها فعلا مشغول تماشا هستند و البته برگزاری همایش و دورههای سواد رسانهای.
*ترومن شو: نمایش ترومن فیلمی کمدی، علمی تخیلی و درام به کارگردانی پیتر ویر و نویسندگی اندرو نیکول ساخته سال 1998 میلادی، با بازیگر جیم کری، لارا لینی،اد هریس، نوا امریچ و ناتاشا مک الون است.فیلم زندگی مردی را نمایش میدهد که زندگی اش بدون اطلاع وی به صورت 24 ساعته از شبکهٔ تلویزیونی برای میلیونها نفر در سراسر جهان در حال پخش است. ترومن به واقعیت زندگی خویش شک میکند و جهت رسیدن به حقیقت زندگی اش شروع به کاوش میکند.