بسیاری از اندیشمندان از پروژه جهانی سازی نام می برند که یکی از شاخه های آن جهانی سازی فرهنگی است. یک برداشت آشنا و رایج از جهانی شدن فرهنگ، امپریالیسم فرهنگی است. آخر هفته ها میهمانی دوره ای داشتیم. هر هفته یک خانواده، فامیل ها را دور هم جمع می کرد. بزرگ ترها با اشتیاق خاصی دور هم می نشستند و از هر دری می گفتند. میان همین صحبت ها، پای دردل ها به میان می آمد و از درد هم باخبر می شدیم. همفکری می کردیم و دغدغه حل مسائل یکدیگر را داشتیم. فضا کاملا صمیمی بود. بچه ها در بین بازی کردن به کار بزرگ ترها هم سرک می کشیدند و بسیاری موضوعات را غیرمستقیم می آموختند. نسل ها از نسل قبل الگو می گرفتند! کم کم عضو جدیدی وارد زندگی ها شد؛ عضوی که فقط حرف می زد، بی آن که بشنود؛ بی آن که توجه کند: تلویزیون! دیگر مثل قدیم، دور هم حلقه نمی زدیم. مثلثی می نشستیم.
یعنی سرِ هرم، جناب تلویزیون در بالای مجلس می نشست و بقیه افراد روبروی او! به هم که نگاه می کردیم فقط نیمرخ یکدیگر را می دیدیم. صورت ها رو به عضو جدید بود. کم کم که بزرگ تر شدیم اعضای جدیدتری به فامیل ما اضافه شد. لپ تاپ، تب لت، موبایل، شبکه های اجتماعی، واتساپ، وایبر، اینستگرام... خداروشکر هنوزهم میهمانی دوره ای داریم. آخر هر ماه دور هم جمع می شویم؛ اما دیگر نه حتی مثلثی. از بزرگ و کوچک تا مرد و زن فامیل هریک گوشه خلوتی می نشینیم، سر پایین می اندازیم و با یارالکترونیکی خود مشغول می شویم.
از بس سر به زیر شدیم، دیگر نه حتی نیمرخ که فقط کف سر همدیگر را می بینیم. جالب است که دور همیم ولی برای ارتباط از ابزار استفاده می کنیم. بلوتوث می فرستیم، پیامک می زنیم و یادمان می رود از دردهای یکدیگر بپرسیم. بچه ها هم مشغول بازی اند، اما نه توپ بازی و خاله بازی! بلکه بازی هایی پر از جنگ و خونریزی و خشونت. بازی های دیجیتالی! دیگر بچه ها کاری به کار بزرگ ترها ندارند. سرک نمی کشند، یاد نمی گیرند. آموزش از راه وسایل ارتباط جمعی شکل می گیرد و نسل ها بیگانه با نسل قبل رشد می کنند. گویی نسلی جدید از کشورهای غربی به ایران وارد کرده ایم که زبان نسل قبل را نمی فهمد.
تاثیر شکل رسانه ها بر سبک زندگی
یکی از دانشمندان، سخن جالبی درباره تاثیر رسانه ها دارد: «رسانه، خود پیام است»؛ یعنی شکل رسانه فارغ از محتوایی که دارد، معنا دار است و باعث تغییر در سبک زندگی افراد می شود. مک لوهان نوع رسانه را عامل اساسی تحولات تاریخی و اجتماعی می داند. وی تاریخ بشر را بر اساس نوع رسانه، تقسیم بندی می کند و می گوید: بشر سه دوره به خود دیده است. دوره اول، دوره قبیله ای است؛ زیرا رسانه غالب در این دوره صدا و گفتار بوده است و انسان ها ارتباط شفاهی چهره به چهره و صمیمانه با یکدیگر داشتند.
پس از اختراع ماشین چاپ، ارتباط انسان ها مکانیکی شد که طی آن، پیام ها از طریق نوشتار و دریافت بینایی منتقل می شد. در این دوره، ارتباطات از حالت رودررو و صمیمانه، خارج و به واسطه مجاری ارتباطی جدید یعنی کتاب و مطبوعات میسر بود. او نظام ارتباط مکتوب را منشأ شکل گیری مدرنیسم می داند؛ چراکه به نظر وی تغییر رفتار حسی، انواع فرهنگ ها و جوامع را به وجود می آورد و روابط ذهنی انسان با جهان و دیگران را به طور عمیق دگرگون می کند.
به زعم وی فردگرایی، عقل گرایی، ملی گرایی و اصلاحات مذهبی، همگی پیامد چاپ و کتابت و غلبه حس بینایی بر دیگر حواس است. مک لوهان می گوید با ورود رسانه تلویزیون و رادیو، بشر وارد دوره سوم زندگی خود شده است که در آن پیام ها از طریق وسایل الکترونیکی منتقل می شود. نکته قابل توجه این است که مک لوهان این دوره را بازگشتی به دوره قبیله ای می داند؛ زیرا در این دوره، دوباره حس شنوایی، غالب است و روابط صمیمانه البته در مقیاس جهانی ـ شکل گیری دهکده جهانی ـ بین انسان ها شکل می گیرد. اما به راستی ارتباط مجازی و رسانه ای، می تواند جای ارتباط های واقعی انسانی را بگیرد؟
دنیای مجازی و محو واقعیت
ژان بودریار، نظریه پرداز پست مدرن برای توصیف عصری که در آن زندگی می کنیم از واژه وانمایی ـ شبیه سازی ـ استفاده می کند. وانمایی اشاره ای است به محوشدن مرز میان واقعیت و تصویر. او ادعای مک لوهان را مبنی بر این که فناوری های رسانه ای جدید امکان مشارکت و وحدت (قبیله ای شدن مجدد) را ایجاد می کنند، رد می کند. به زعم وی رسانه های جمعی با عرضه بی پایان تصاویر، مرز واقعیت و تصویر را مخدوش و تصویر را جایگزین واقعیت می کنند.
بنابراین در این دنیای مجازی، درک ما از واقعیت، زیر سلطه تصاویر رسانه ها قرار دارد. به عبارتی اشکال فرهنگی، بازتاب واقعیت نیستند؛ زیرا خود واقعیت سرشار از تبلیغات بازرگانی، فیلم، بازی های ویدئویی و تصاویر تلویزیونی است. برای نمونه، تبلیغات بازرگانی دیگر تلاش نمی کنند تا اعتماد مخاطب به کیفیت کالا را به دست آورند، بلکه تنها به یک بیان خیلی بامزه درباره آن محصول اکتفا می کنند؛ مثلا برای تبلیغ لوازم آرایشی از چنین تبلیغی استفاده می شود: از این که از تو زیباترم از من متنفر نباش. اول صبح من درست شبیه تو بودم!
همان طور که می بینید در این تبلیغ، هیچ اشاره ای به کیفیت، مواد به کار برده شده و امتیازهای این لوازم آرایشی نمی شود، بلکه سعی می شود تا حد امکان با بهره گیری از فنون نفوذ، نظر مخاطب برای خرید، جلب شود. اگر مخاطب جذب این محصول شود، نه برای کیفیت این محصول در جهان واقعیت است، بلکه به واسطه سلطه ای است که انگاره های مجازی بر ذهن او پیدا کرده اند.
بودریار قائل است در این دنیای وانمایی، دیگر افراد به خاطر «نیاز» نیست که مصرف می کنند بلکه به سبب «تمایزات اجتماعی» مصرف می کنند. افراد مصرف می کنند برای این که از دیگران متفاوت باشند و از آن جا که تفاوت ها به لحاظ تعداد نامحدودند، نهایتی برای مصرف وجود ندارد. در نتیجه؛ مصرف، وجه شاخص انسان در این دنیای مجازی می شود.
دنیای مجازی و شکل گیری مخاطب توده
مکتب انتقادی فرانکفورت نیز از تاثیر رسانه ها و فضای مجازی بر فرهنگ و شیوه تفکر مردم انتقاد کرده اند. تئودور آدرنو و ماکس هورکهایمر، دو تن از اندیشمندان این مکتب، با طرح مفهوم صنعت فرهنگ و فرهنگ توده، تصویری از جامعه نوین عرضه می کنند که توان ترویج آزادی و فردیت راستین را از دست داده است. به نظر آن ها صنایع مدرن فرهنگی چون رادیو، تلویزیون و سینما محصولاتی تولید می کنند که متناسب با اقتصاد سرمایه داری است.
پیامد صنایع فرهنگی از نظر این دو، پدیدآمدن مخاطبانی فاقد استعدادهای انتقادی است؛ زیرا فرهنگ توده ای باعث یکپارچگی افراد در جامعه و شکل گیری آگاهی یک دست و اثباتی می شود. مارکوزه تشدید فرایند همسان سازی و یکپارچگی فرد با جامعه را نوعی تضعیف قوای فکری و پذیرش منفعلانه و ناآگاهانه هرآن چه از سوی جامعه توده وار ارائه می شود، می داند؛ به طوری که نه تنها آگاهی فرد، بلکه تمام میراث های فرهنگی و معنوی گذشته انسان و شیوه های سخن گفتن و اندیشیدن نیز صورت یکسان و یکپارچه می یابد.
وسایل ارتباط جمعی نوین که در پاسخ به ضرورت های تبلیغات و افزایش مصرف شکل گرفته اند، نوعی از آگاهی کاذب به وجود می آورند که طی آن، مردم منافع واقعی خود را درک نکرده و به نظم اجتماعی یکپارچه، سرکوبگر و نالایق خو می گیرند. آدرنو و هورک هایمر مهم ترین پیامد فرهنگ توده را نابود ساختن تصور و تخیل جهان دیگر در اندیشه ها از طریق شکل دادن به ذوق و ترجیحات توده ها و یکسان سازی افکار آنان می دانند. ریچارد هوگارت، نظریه پرداز معاصر انگلیسی، فرهنگ توده وار را «بربریت باشکوه» می نامد. به زعم وی، فرهنگ قدیم، فرهنگ جماعتی است و برخاسته از علایق و تلخی ها و شیرینی های زندگی آن ها بود و آیینه تمام نمای زندگیشان به شمار می رفت؛ در حالی که فرهنگ سرگرمی مدرن، فرهنگ توده ای است، یعنی برخاسته از علایق جماعت نیست.
هوگارت، کارکرد رسانه های جمعی را دخل و تصرف در فرهنگ اصیل و رواج فرهنگی مصنوعی، بی رنگ و بو و پیش پا افتاده می داند، که سیراب کننده روح نیست و تجارت زده و انتزاعی است. و این گونه، دنیای مجازی، انسان ها را در اسارت خیال و وهم فرو برده و از دستیابی آن ها به حقیقت و تمرکز بر اهداف خلقت و یافتن راه رستگاری باز می دارد.
دنیای مجازی یا امپریالیسم فرهنگی
این دنیای مجازی به دنبال چیست؟ بسیاری از اندیشمندان از پروژه جهانی سازی نام می برند که یکی از شاخه های آن جهانی سازی فرهنگی است. یک برداشت آشنا و رایج از جهانی شدن فرهنگ، امپریالیسم فرهنگی است. هربرت شیلر امپریالیسم فرهنگی را نوعی نفوذ اجتماعی می داند که از طریق آن، کشوری اساس تصورات، ارزش ها معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین سبک زندگی خود را بر کشورهای دیگر تحمیل می کند. این فرهنگ همان ارزش ها و باورهای قوم محور غربی است که در ظاهری عام و غیر قومی عرضه می شود.
در این فرایند تاثیرگذاری و نفوذ اجتماعی، مضامین و محتوای رسانه ای چون فیلم های سینمایی، سریال ها و برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای، تبلیغات تجاری و... بیش ترین نقش را دارند. هدف امپریالیسم فرهنگی با توجه به نظام ارتباطات جهانی امروز، فائق آمدن بر مقاومت است و نه اشغال نظامی کشورهای دیگر. شیلر، ترویج فناوری های نوین در پوشش «عصر اطلاعات» را تلاش برای مهار جنبش های آزادی بخش ملی می داند و می گوید نظام اطلاعاتی و ارتباطاتی در خدمت تجسس و نظارت جهانی، استقرار سریع نیروهای مسلح و نفوذ شرکت های فراملیتی در بازار درآمده و به سلاحی ایدئولوژیک تبدیل شده اند.
به زعم وی شبکه های رادیویی و تلویزیونی ایالات متحده به صورت روزافزون تحت نفوذ حکومت فدرال و بخصوص وزارت دفاع این کشور قرار گرفته اند. او خاطر نشان می سازد که «آر سی ای»ـ صاحب شبکه رادیویی و تلویزیونی ان سی بی ـ یکی از طرف های قرارداد بزرگ پنتاگون است. صادرات محصولات تلویزیونی امریکا، همراه با تبلیغات، فرهنگی تجاری را ترویج می کند که اشکال محلی ظهور و بروز فرهنگی را نابود می سازد.
امپراتوری جهانی
آنتونیونگری و مایکل هارت با توجه به فرایند جهانی شدن و صورت بندی های نوین اقتصادی و اجتماعی جهانی، نظم نوین جهانی را «امپراتوری» می نامند. بر خلاف عصر امپریالیسم که به روشنی معلوم بود کشورهایی مسلط وجود دارند؛ در عصر امپراتوری، هیچ قدرت مرکزی و هیچ کشور مسلط و نیروی اجتماعی کنترل کننده ای وجود ندارد. امپراتوری به شبکه جهانی اینترنت متصل است و از طریق شبکه های کنترل کننده،
هویت های تلفیقی، سلسله مراتب انعطاف پذیر و مبادلات متکثر را مدیریت می کند. نگری و هارت، چرخش از عصر امپریالیسم به امپراتوری را بخشی از تغییر گسترده تر از جامعه مدرن به پست مدرن ارزیابی می کنند.
چه باید کرد؟
ایران اسلامی همیشه در مبارزه با مهاجمان به تمامیت ارضی خود قاطعانه برخورد و از حیثیت جغرافیایی خویش دفاع کرده است. حال که مهم تر از مرزهای جغرافیایی، مرزهای فکری جوانان مورد هجمه قرار گرفته است، چه باید کرد؟ می توان گفت بسیاری از مردم دنیا در چنگال اغواگری های غول های رسانه ای لیبرال و سکولار سرمایه داری جهانی گرفتار آمده و قدرت تفکر و تشخیص خود را از دست داده اند و رمه وار در تابعیت خوراک فکری این رسانه ها قرار دارند. در این فضای غبارآلود، تنها راه برای نجات از زندان وهم و خیال رسانه ها، «تقواپیشگی» و «سواد رسانه ای» است؛ باشد که مسلح شدن به این دو سلاح تذهیب و دانش، ما را از فتنه های آخرالزمان ایمن داشته و با دوری گزینی از وهم و غفلت، و توجه به عالم معنا و واقعیت، رستگار شویم.
منابع
1.سیدمحمد مهدیزاده، نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: همشهری، 1389.
2.فلیپ اسمیت، درآمدی بر نظریه فرهنگی، مترجم: حسن پویان، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1383.
3.کاظم معتمدنژاد، ارتباطات بین المللی، تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها، 1389.
4.ورنر جوزف سورین، جیمز تانکارد، نظریه های ارتباطات، مترجم: علیرضا دهقان، تهران: دانشگاه تهران، 1389.
5.رضا اسماعیلی، نسرین قلانی، مینا جلالی، همزیستی فرهنگی در فرایند جهانی شدن و تقویت فرهنگ ملی- قومی جوامع، مجله مطالعات فرهنگ - ارتباطات، 25 (15)، 1393.