ماهان شبکه ایرانیان

آزمایشگاهی درون روح

آزمایش‌های خیالیِ ما چه ربطی به واقعیت دارند؟

دانشمندان وقتی می‌خواهند نظریه‌ای را ثابت کنند، اول آن را در ذهن خود مجسم می‌کنند. اغلب اوقات هم، تجسمشان با واقعیت جور درمی‌آید

آزمایش‌های خیالیِ ما چه ربطی به واقعیت دارند؟
 
ایان؛ دن فالک، آزمایش‌های فکری نقشی حیاتی در تاریخ علم بازی کرده‌اند. اما آیا آن‌ها هیچ چیز دربارۀ جهان واقع به ما می‌گویند؟ در کتاب گالیله با عنوان گفتگو در باب دو نظام بزرگ جهان 1 (1632)، سه مرد ایتالیایی، یک فیلسوف و دو عامی دربارۀ ساختار جهان به مباحثه می‌پردازند.
 
سالویاتیِ فیلسوف از نظریۀ کپرنیکی دفاع می‌کند، اگرچه این نظریه مستلزم زمینی متحرک است، امری که از دیدگاه مخاطبان او، اگر نه بی‌معنی، مسئله‌ساز است. هر چه باشد، ما حرکت زمین را زیر پا‌های خود احساس نمی‌کنیم؛ در نتیجۀ حرکت سریع زمین در فضا، ابر‌ها و پرندگان به‌عقب پرتاب نمی‌شوند؛ توپی که از بالای یک برج به پایین انداخته می‌شود، خیلی دور از پای برج به زمین برخورد نمی‌کند.

اما سالویاتی، که نمایندۀ خود گالیله است، از همراهانش ساگردو و سیمپلیچو می‌خواهد که شهود‌های خود را بازبینی کنند. فرض کنید کسی بخواهد چیزی را از بالای دکل بلند یک کشتی به پایین بیاندازد. آیا تفاوتی می‌کند که کشتی در حال حرکت باشد یا خیر؟ نه، سالویاتی با تأکید پاسخ می‌دهد: قطع نظر از حرکت کشتی، آن در پای دکل سقوط می‌کند، و بنابراین از چنین آزمایشی هیچ چیز دربارۀ حرکت کشتی نمی‌توان نتیجه گرفت. اگر کشتی می‌تواند در حال حرکت باشد، پس چرا کل زمین در حرکت نباشد؟ سیمپلیچو اعتراض می‌کند: سالویاتی این آزمایش را عملاً روی عرشۀ کشتی انجام نداده است، بنابراین چگونه می‌تواند از نتیجه مطمئن باشد؟

او پاسخ می‌دهد: «بدون آزمایش، من یقین دارم که این نتیجه مطابق توصیف من رخ خواهد داد». سیمپلیچو تحت‌تأثیر همین چرب‌زبانی‌ها سرانجام متقاعد می‌شود.

امروز، بیشتر دانشمندان و فیلسوفان بر این باورند که فقط یک راه قابل اعتماد برای کسب دانش دربارۀ جهان وجود دارد، یعنی دست‌کاری کنجکاوانۀ آن، دیدگاهی که فیلسوفان تجربه‌گرایی می‌نامند. هنگامی که کودک به دست‌کاری کنجکاوانه می‌پردازد، این فعالیت بازی نامیده می‌شود. هنگامی که دانشمند به دست‌کاری کنجکاوانه می‌پردازد، مشاهده و آزمایش نامیده می‌شود. باوجوداین، در هر دو مورد، ما با دیدن و انجام‌دادن دانش کسب می‌کنیم.

اما همان‌طور که گالیله نشان داده است، به نظر می‌رسد این قانون استثنا‌هایی هم دارد. بنابر ادعا، مواردی وجود دارد که ما از طریق نوع خاصی از آزمایش که تنها در ذهن رخ می‌دهد، چیزی دربارۀ جهان فهم می‌کنیم. آزمایش‌های فکری، آن‌چنان که معروف است، به‌کارگیری تخیل محض‌اند. ما دربارۀ آرایش خاصی از اشیای جهان فکر می‌کنیم، و سپس نتایج آن را به دست می‌آوریم. با انجام این کار، به نظر می‌رسد که ما چیزی دربارۀ قوانین طبیعت می‌آموزیم.

آزمایش‌های فکری نقشی حیاتی در تاریخ فیزیک بازی کرده‌اند. گالیله نخستین استاد بزرگ آزمایش فکری بود؛ آلبرت آینشتاین یکی دیگر. گالیله در یکی از معروف‌ترین آزمایش‌های فکری خود نشان می‌دهد که اشیای سبک و سنگین باید با آهنگ یکسان سقوط کنند. او در موردی دیگر، بر اساس برهان دکل کشتی، یکی از پایه‌های فیزیک کلاسیک را استنتاج می‌کند، یعنی هم‌ارزی چارچوب‌های مرجعی که با سرعت ثابت نسبت به یکدیگر حرکت می‌کنند (آنچه اکنون نسبیت گالیله‌ای می‌نامیم).

آینشتاین نیز در اجرای این شاهکار‌های تخیلی در ذهن خود استاد بود. او در جوانی در ذهنش مجسم کرد که چه رخ خواهد داد اگر در کنار یک پرتو نور بدویم، و این او را به نظریۀ نسبیت خاص رهنمون شد. بعدتر، او در ذهنش انسانی را در حال سقوط مجسم کرد، و دریافت که آدمی در سقوط آزاد وزن خود را احساس نمی‌کند؛ از این بینش، او نتیجه گرفت که شتاب از کشش گرانش تمیزناپذیر است. این کشف دوم با نام «اصل هم‌ارزی» 2 شناخته شد، و آینشتاین را به بزرگ‌ترین دستاوردش یعنی نظریۀ نسبیت عام رهنمون شد.

ویژگی مشترک این مثال‌ها آن است که به نظر می‌رسد دانش از درون ذهن ظهور می‌کند، نه از نوعی منبع خارجی. آن‌ها مستلزم هیچ‌گونه آزمایشگاه، پیشنهاد پژوهشی، یا انجام عملی هیچ‌چیز نیستند. هنگامی که ما آزمایش فکری انجام می‌دهیم، به نظر می‌رسد که از طریق درون‌نگری محض دانش کسب می‌کنیم. شاید «به نظر می‌رسد» واژۀ کلیدی باشد. اینکه آیا آزمایش‌های فکری واقعاً تجربه‌گرایی را به چالش می‌کشند یا خیر، شدیداً مورد مناقشه است.

جیمز رابرت براون، فیلسوف دانشگاه تورنتو، بر این باور است که آزمایش‌های فکری واقعاً نمایندۀ نوعی ناهار رایگان معرفتی هستند. او می‌گوید، آزمایش‌های فکری دربارۀ قوانین طبیعت به ما بینش می‌دهند، و این کار را به‌تعبیری بدون نیاز به آلوده‌کردن دست‌هایمان انجام می‌دهند. براون در دوران دانشجویی در ابتدا با دیدگاه تجربه‌گرایان موافق بود؛ او به یاد می‌آورد که، «به نظر می‌رسید آن‌ها برگ برنده را در دست دارند». او افلاطون و رنه دکارت یعنی قهرمانان عقل محض را ستایش می‌کرد، اما نسبت به ادعا‌های آن‌ها تردید داشت که آدمی می‌تواند سازوکار‌های طبیعت را از درون ذهن خود مستقیم درک کند.

سپس براون از آزمایش فکری گالیله دربارۀ اجسام در حال سقوط آگاهی می‌یابد، و همه چیز دگرگون می‌شود.

این آزمایش فکری خاص شایستۀ نگاهی دقیق‌تر است. آن را در آخرین کتاب گالیله با عنوان گفتار‌ها و اثبات‌های ریاضی در رابطه با دو علم جدید 3 (1638) می‌توان یافت. (گالیله هنگام نگارش این کتاب در فلورانس تحت حبس خانگی بود و اجازۀ انتشار هیچ کتابی نداشت، اما او موفق می‌شود نسخۀ دست‌نویس کتاب را به‌طور قاچاق به هلند بفرستد که در آنجا منتشر می‌شود). گالیله در گفتار‌ها از ما می‌خواهد تصور کنیم که دو جسم با وزن‌های متفاوت، مثلاً گلولۀ تفنگ و گلولۀ توپ، را از بالای برجی به زمین می‌اندازیم. برهان‌های ارسطو و همچنین فهم متعارف می‌گوید که جسم سنگین‌تر نخست به زمین خواهد خورد.

اما فرض کنید که دو جسم را با میله‌ای کوتاه و سخت به هم متصل می‌کنیم. می‌توان استدلال کرد که گلولۀ تفنگ سبک‌تر بر روی گلولۀ توپ سنگین‌تر همچون ترمز عمل می‌کند و سقوط آن را کند می‌سازد. از دیگر سو، همچنین می‌توان استدلال کرد که جسم مرکب، که وزن آن برابر با مجموع وزن‌های دو جسم اولیه است، باید از هر یک از این دو جسم به‌تن‌هایی سریع‌تر سقوط کند. این آشکاراً تناقض است. گالیله می‌گوید که تنها راه‌حل آن است که تمام اجسام، مستقل از وزن‌شان، با آهنگی یکسان سقوط می‌کنند.

براون می‌گوید: «هنگامی که این استدلال را شنیدم، بی‌نهایت شگفت‌زده شدم. این شاید شگفت‌انگیزترین تجربۀ فکری تمام زندگی من بود». براون در ادامۀ زندگی کاری‌اش به مرجع اصلی در رابطه با آزمایش‌های فکری تبدیل می‌شود. کتابش آزمایشگاه ذهن 4 (1991) یکی از نخستین مطالعات عمیق در رابطه با این موضوع است.
 
او به‌تازگی کتاب راهنمای راتلج دربارۀ آزمایش‌های فکری 5 (2017) را همراه با یوفتاخ فهیگه همکارش در دانشگاه تورنتو و مایکل استوارت پژوهشگر پسادکتری در مدرسۀ اقتصادی لندن تدوین کرده است. بااین‌حال، حتی پس از دهه‌ها مطالعۀ آزمایش‌های فکری، آزمایش فکری گالیله دربارۀ اجسام در حال سقوط همچنان مثال محبوب براون است: «از دیدگاه من، این امر باید برای هر انسانی به‌نوعی بهت‌آور باشد که شما می‌توانید با فکرکردن و بدون انجام آزمایش به راه‌حل یک مسئله دست پیدا کنید».

اگر براون درست بگوید، اگر گالیله با فکرکردن موفق شده است چیزی عمیق دربارۀ جهان طبیعی فهم کند، آنگاه مهم است دریابیم که او دقیقاً چگونه این کار را انجام داده است. طبق دیدگاه براون، آزمایش‌های فکری به ما امکان می‌دهند تا به «کلیات» نظر افکنیم، یعنی آن‌ها به ما امکان می‌دهند تا حقایقی کلی را دربارۀ جهان طبیعی بفهمیم. درست به‌همان شیوه‌ای که به حقایق ریاضی (با اندیشیدن دربارۀ آن‌ها) دست می‌یابیم، به حقایق خاصی دربارۀ طبیعت نیز می‌توانیم دست پیدا کنیم.

به‌دیگر سخن، اگرچه جهان آکنده از مواد فیزیکی است که فضا را اشغال می‌کنند و در طول زمان دوام دارند، برخی حقایق دربارۀ جهان فیزیکی دارای خصلتی بسیار غیرفیزیکی هستند. آن‌ها شبیه حقایق ریاضی هستند، یعنی به نظر می‌رسد خارج از فضا و زمان وجود دارند. به‌باور براون، این حقایق را می‌توان به‌طور پیشینی 6 شهود کرد، یعنی بدون نیاز به مشاهده یا آزمایش. این ایده به افلاطون باز می‌گردد، و در واقع براون با خوشحالی خودش را فیلسوفی افلاطونی وصف می‌کند.

اکنون چندین دهه است که جان نورتون، فیلسوف دانشگاه پیتسبورگ، از موضع تجربه‌گرایی در برابر افلاطون‌گراییِ براون دفاع می‌کند. به‌باور نورتون، آزمایش‌های فکری نه‌تن‌ها چشم‌اندازی به قلمروِ حقایق افلاطونی پیش روی ما نمی‌گشایند، بلکه صرفاً استدلال‌هایی هستند که با ظرافت برساخته شده‌اند و تصاویری واضح را جلوی چشم ذهن می‌آورند. او می‌گوید، آن‌ها دانش جدیدی تولید نمی‌کنند مگر آنچه از تحلیل دانش ضمنیِ ازقبل نهفته در مقدماتِ خودِ برهان می‌توان استنتاج کرد. آنچنان که وی در مقاله‌ای در سال 1996 می‌نویسد، آزمایش‌های فکری «هیچ مجرای دسترسی جدیدی به جهان فیزیکی پیش روی ما نمی‌گشایند».

آزمایش فکری گالیله را دوباره در نظر بگیرید. از دیدگاه نورتون، تمام آنچه ما «در ذهن خود» به آن دست می‌یابیم آن است که موضع ارسطو، یعنی اینکه اجسام با سرعت‌هایی متناسب با وزن‌هایشان سقوط می‌کنند، نادرست است. نورتون می‌گوید، ما می‌توانیم از این فراتر رفته و پیشنهاد گالیله را بپذیریم، یعنی اینکه تمام اجسام با آهنگی یکسان سقوط می‌کنند، اما تنها بدان شرط که استدلال سنجیده و دقیق او را بپذیریم، و این استدلال به‌نوبۀخود به حجم زیادی از دانشی متکی است که قبلاً دربارۀ جهان به دست آمده است.

برای آنکه موضع نورتون معتبر باشد، باید بتوان تمام آزمایش‌های فکری را به‌صورت استدلال بازسازی کرد، که به‌باور وی در واقع این کار را حداقل در مورد آزمایش‌های فکری در فیزیک می‌توان انجام داد. او از براون یا هر مدافع افلاطون‌گرایی دیگری می‌خواهد تا آزمایشی فکری پیش نهند که بدین شیوه نتوان آن را بازسازی کرد. نورتون به من می‌گوید: «این چالش هنوز بی‌پاسخ است. برای آنکه نادرستی موضع مرا اثبات کنید، فقط کافی است که یک آزمایش فکری پیشنهاد کنید که من نتوانم آن را به‌صورت استدلال بازسازی کنم؛ و هیچکس چنین پیشنهادی ارائه نکرده است».

نتیجۀ چالش نورتون نسخه‌ای خاص از پینگ‌پنگ فکری است که به نظر می‌رسد او و براون هر دو از آن لذت می‌برند. براون می‌گوید: «من می‌گویم: 'بفرما، نورتون، دربارۀ این یکی چه می‌گویی؟ ' و او معمولاً 24 ساعت بعد آن را به صورت استدلال بازسازی می‌کند». براون یادآور می‌شود که این بازسازی‌ها به‌صورت استدلال از نظر فنی معتبرند. آن‌ها با مقدمات آغاز می‌شوند و با پیروی از قوانین استنتاج قیاسی یا استقرایی پیش می‌روند. براون می‌گوید: «من کاملاً مایلم باور کنم که او می‌تواند این کار را در تمام موارد انجام دهد؛ و این امتیازدهی بزرگی است. باوجوداین، من فکر نمی‌کنم که تبیین او محتملاً درست باشد».

نگرانی براون آن است که حتی اگر آزمایش فکری را بتوان به‌صورت استدلال بازسازی کرد، در واقع شیوۀ کار ما با آن‌ها در ذهن خودمان چنین نیست؛ فرآیند شناختی مربوطه، از تبیین فنی و منطقی نورتون، بسیار شهودی‌تر و کمتر تحلیلی است.
 
در عوض، آنچه آشکار می‌شود بیشتر شبیه نوعی لحظۀ «آهان» است، یعنی دیدن حقیقتِ بدیهیِ چیزی که درست چند لحظه قبل پنهان بوده است. نورتون با این دیدگاه مخالفت می‌ورزد. نورتون می‌گوید: «این امر بسیار به‌هم‌ریخته‌تر از آن چیزی است که جیم [براون]می‌گوید. جیم می‌گوید که او در یک لحظه آن را می‌بیند. در حقیقت، ما معمولاً بدان دلیل تمام این چیز‌ها را می‌بینیم که زمینۀ آن ازپیش با انواع شیوه‌های مختلف در ما آماده شده است». نورتون می‌گوید، در مورد آزمایش فکری گالیله، از طریق آموختن دربارۀ اجسام در حال سقوط در مدرسه، و شاید مهم‌تر از آن، از طریق مشاهدۀ عملی سقوط اجسام در طول سالیان، پیش‌زمینۀ فهم آن در ما ایجاد شده است.

نکتۀ مورد توافق هر دو اندیشمند آن است که آزمایش‌های فکری، مانند آزمایش‌های واقعی، می‌توانند نادرست باشند؛ فقط برخی از آن‌ها (برای مثال، مورد گالیله) به‌راستی چشم‌اندازی از سازوکار‌های درونی طبیعت به دست می‌دهند. اما نورتون در اینجا نیز اعتراض می‌کند: «اگر آزمایش‌های فکری 'ادراک افلاطونی' هستند، آنگاه به من بگویید، چگونه بدانم کدام خوب است و کدام بد؟ و البته [براون]نمی‌تواند به این پاسخ دهد، زیرا هیچ راهی برای یافتن پاسخ وجود ندارد؛ فقط باید به‌نوعی آن را حس کنید».

از دیدگاه نورتون، از آنجا که براون نمی‌تواند توضیح دهد چرا برخی آزمایش‌های فکری موفقیت‌آمیز هستند و برخی دیگر شکست می‌خورند، اعتبار کل طرح او زیر سؤال می‌رود. براون پاسخ می‌دهد که آزمایش‌های فکری از این لحاظ هیچ تفاوتی با آزمایش‌های فیزیکی معمولی ندارند: «آن‌ها تقریباً همانند هر چیزی در زندگی خطاپذیر هستند». از دیدگاه نورتون، مسئلۀ مهم‌تر سازوکاری است که آزمایش‌های فکری از طریق آن دانش تولید می‌کنند. از چشم‌انداز او، این دانش تنها می‌تواند از دست‌کاری زیرکانۀ دانش قبلی ما به دست آید؛ به‌باور او، دیدگاه بدیلْ بی‌معنی است.

نورتون می‌گوید: «آزمایش‌های فکری استدلال هستند، و اگر شما فکر می‌کنید چیزی بیش از این در جریان است، آنگاه باید باور کنید که نوعی جادوی معرفتی در کار است. شما باید باور کنید که صرفاً نشستن در صندلی راحتی و اندیشیدن، به‌طریقی به شما دربارۀ جهان دانش می‌دهد... اکنون، اگر شما چنین فکر می‌کنید، رازآمیز است که چه چیزی دارد رخ می‌دهد».

نورتون مواضعی را که او و براون تعریف کرده‌اند، با نقشۀ یک مرکز خرید مقایسه می‌کند. او می‌گوید: «شما می‌دانید چگونه هنگامی که یک مرکز خرید دارید، یک فروشگاه را در یک طرف و فروشگاهی دیگر را در طرف دیگر قرار می‌دهید، و همه در این وسط فعالیت می‌کنند. به‌همین نحو جیم [براون]و من قلمرو را تعریف کرده‌ایم، و دیگران کوشیده‌اند تا دریابند در این وسط کجا زندگی می‌کنند». از دیدگاه نورتون، تنها مسئله این است که در مباحثۀ تجربه‌گرایی-افلاطون‌گرایی، مواضع میانی خیلی معنادار نیستند. یا باور دارید که به‌طور تجربی دربارۀ طبیعت دانش کسب می‌کنیم، یا باور دارید که صرفاً با اندیشیدن دربارۀ جهان می‌توانید چگونگی آن را شهود کنید. نورتون نتیجه می‌گیرد: «من فکر نمی‌کنم که هیچ موضع میانی و استواری وجود داشته باشد».

اتفاقاً براون نیز همین‌طور فکر می‌کند و می‌گوید که تجربه‌گرایی «نوعی معاملۀ یکجا» است. از دیدگاه تجربه‌گرا: «دانش شما سراسر مبتنی بر تجربه است. هیچ راه دیگری برای کسب دانش وجود ندارد؛ بنابراین اگر شما فکر می‌کنید حتی یک چیز وجود دارد که شما می‌دانید، اما تجربی نیست، دیگر تجربه‌گرا نیستید ... این تا حدودی مثل این است که یک خداناباور بگوید: '99.999 درصد رویداد‌ها طبق قوانین طبیعی رخ می‌دهد. به‌سختی ممکن است که هرگز معجزه رخ دهد'. اگر قرار است خداناباور باشید، حتی به یک معجزه هم نمی‌توانید باور داشته باشید».

(هنگامی که براون و نورتون در زندگی واقعی با هم برخورد می‌کنند، که اغلب در همایش‌ها این اتفاق می‌افتد، به‌طرزی باورنکردنی با هم رفاقت دارند. نورتون می‌گوید: «جیم و من بهترین دوستان هم هستیم. هنگامی که با هم هستیم واقعاً به ما خوش می‌گذرد»)

شاید هر دو دیدگاه نادرست هستند. شاید آزمایش‌های فکری نه چشم‌انداز‌هایی به قلمروِ آسمانی افلاطون هستند، نه برهان‌هایی منطقی و معمولی. نانسی نرسسیان، دانشمند علوم شناختی در انستیتوِ فنی جورجیا، دیدگاه سومی را پیشنهاد کرده است که طبق آن هنگامی که ما به اندیشیدن در چارچوب آزمایش فکری می‌پردازیم، مشغول فعالیتی می‌شویم که او «مدل‌سازی ذهنی» 7 می‌نامد.

آزمایش فکری دقیقاً شبیه مدل‌سازی ذهنی است: درست همان‌طور که ما می‌توانیم با دستانمان مدل‌های فیزیکی بسازیم، با اذهانمان می‌توانیم مدل‌های ذهنی بسازیم. نرسسیان به مثالی از همه‌چیزدانِ فقید آمریکایی، هربرت سیمون، اشاره می‌کند: شما چطور می‌توانید تعداد پنجره‌های خانۀ خود را بدون نگاه‌کردن حساب کنید؟
 
به‌باور سیمون برای یافتن پاسخ این پرسش فقط یک راه وجود دارد: شما مدلی از خانۀ خود در ذهن‌تان می‌سازید، به‌طور مجازی در آن قدم می‌زنید و پنجره‌ها را می‌شمارید. اما مدل مجازی چیزی بیش از بازنمایی صرف شیء واقعی است. نرسسیان می‌گوید که دست‌کاری هر دو نوع مدل دربرگیرندۀ فرآیند‌های مغزی مشابه است، ادعایی که مطالعات تصویربرداری مغزیِ اخیر آن را تأیید می‌کند.

نرسسیان می‌گوید: «مدل ذهنی اساساً بازنمایی ساختار، کارکرد یا رفتار سیستمی است که می‌خواهیم آن را مطالعه کنیم، یعنی سیستمی واقعی که ویژگی‌های حسی و حرکتی خود را -که ما از طریق ادراک حسی دریافت می‌کنیم- حفظ می‌کند». او استدلال می‌کند: هنگامی که ما مدلی ذهنی را دست‌کاری می‌کنیم، «از برخی از همان نوع پردازش‌هایی بهره می‌گیریم که از آن‌ها برای دست‌کاری اشیا در جهان واقعی استفاده می‌کنیم».

در نگاه نخست، به نظر می‌رسد این دیدگاه بیشتر همسو با دیدگاه نورتون است تا دیدگاه براون. نرسسیان اصلاً طرفدار افلاطون‌گرایی نیست. او می‌گوید: قبل از آنکه بتوانیم با قطعیت چیزی دربارۀ جهان فیزیکی بگوییم، باید آزمایش‌های واقعی انجام دهیم، نه صرفاً آزمایش‌های فکری: «ما باید آن گام پایانی را برداریم». از دیگر سو، به نظر می‌رسد تبیین نرسسیان بیشتر با این ادعای براون همخوانی دارد که ما چیز‌ها را در ذهنمان «می‌بینیم»، نه با تصور نورتون مبنی بر ساختن استدلال. از دیدگاه نرسسیان، هنگامی که شما آزمایشی فکری را انجام می‌دهید، «یک بازنمایی از موقعیت خلق می‌کنید که از ویژگی‌های ساختاری و رفتاری خاصی برخوردار است». او می‌گوید ما سپس آن ویژگی‌ها را دست‌کاری می‌کنیم و استنتاج می‌کنیم. «شما مستقیماً از طریق آن دست‌کاری استنتاج می‌کنید، نه اینکه بگویید: ’اگر الف. آنگاه ب؛ الف. بنابراین ب‘».

براون با این دیدگاه موافق است. حتی اگر برخی آزمایش‌های فکری را بتوان چونان استدلال بازسازی کرد، «تفکر علمی واقعی بسیار سریع‌تر است» و «قبل از آنکه کسی این بازسازی را انجام دهد» ما به پاسخ می‌رسیم.

اما، مانند نورتون، نرسسیان بر این باور است که آنچه شهود‌های پیشینی به نظر می‌رسد در واقع بر دانش تجربی زیربنایی متکی است. از دیدگاه او، آزمایش‌های فکری «تخمین‌هایی بر مبنای تجارب تجسم‌یافتۀ ما در جهان هستند». آزمایش اجسامِ در حال سقوط گالیله را در این زمینه در نظر بگیرید. او می‌گوید: «شما دربارۀ اجسام سبک و سنگین تجربه دارید، و می‌دانید آن‌ها چگونه احساس می‌شوند». آزمایش فکری گالیله «مبتنی بر تجربۀ شما است که اساساً این چیز‌ها را در جهان احساس می‌کنید».

دنیل دنت، فیلسوف و دانشمند علوم شناختی در دانشگاه تافتس ماساچوست، دیدگاهی مشابه دارد. او دربارۀ آزمایش‌های فکری به‌طور گسترده قلم‌فرسایی کرده است. نقد‌های وی بر چند آزمایش فکری معروف در فلسفه، ازجمله برهان «اتاق چینی» جان سرل (1980) و برهان «دانش» فرانک جکسون (1982)، تقریباً به‌اندازۀ همین برهان‌ها مشهور هستند. دنت آزمایش‌های فکری را به‌عنوان «پمپ‌های شهود» 8 توصیف می‌کند: داستان‌هایی که ساختار تفکر شما دربارۀ مسئله را شکل می‌دهد. آن‌ها می‌توانند خواننده را برانگیزند تا به مسئله به‌شیوه‌ای جدید بنگرد، که این امر آن‌ها را به‌طرزی باورنکردنی قدرتمند می‌سازد، اما آن‌ها همچنین می‌توانند ما را گمراه کنند.

دنت، مانند نورتون و نرسسیان، با افلاطون‌گرایی میانۀ خوبی ندارد. او می‌گوید: «ایدۀ شهود قوانین طبیعت، به‌شیوۀ افلاطونی، برای من ایده‌ای مسحورکننده است که دیگر سودمندی خود را از دست داده است». به‌باور او، هرگونه دانشی که از طریق آزمایش‌های فکری دربارۀ جهان بتوان به دست آورد، فقط از درون ذهن سرچشمه نمی‌گیرد. اگر چنین به نظر می‌رسد، تنها بدان دلیل است که ما به بررسی چیستی ذهن و چگونگی کارکرد آن نپرداخته‌ایم. دنت استدلال می‌کند که اذهان در خلأ وجود ندارند، بلکه آن‌ها نتیجۀ فرآیندی طولانی هستند، یعنی هم رشد ما در مقام اشخاص تجربه‌کننده و متفکر، و هم تکامل ما به‌مثابۀ گونه‌ای تجربه‌کننده و متفکر فرآیند‌هایی که به‌طرزی تنگاتنگ با جهان فیزیکی گره خورده‌اند.

بنابراین، هنگامی که ما نتیجۀ آزمایش فکری اجسام در حال سقوط گالیله را «شهود می‌کنیم»، از آن میراثِ تکاملیِ غنی بهره می‌بریم. دنت می‌گوید: ذهنی که می‌تواند آن آزمایش فکری را تصور کند و مراحل آن را دنبال کند، در وهلۀ نخست، با صد‌ها میلیون سال تکامل غنی شده است، که ساختار‌ها و گرایش‌هایی در آن ذهن خلق کرده است که نتیجۀ عوامل موجود در آن جهان هستند. ذهن همچنین از آموزش و پرورش برخوردار است، زبانی طبیعی را آموخته است، می‌داند چگونه اصطلاحات موجود در آزمایش فکری را درک کند، تمام این‌ها به‌طرزی باورنکردنی استقرار تجربی غنی در بستر جهان است».

براون به‌هیچ‌وجه از فقدان علاقه به افلاطون‌گرایی ناراحت نیست. در عوض، او خرسند است که آنچه زمانی شاخه‌ای نسبتاً نادیده‌انگاشته‌شده از فلسفه بود، اکنون بحثی چنین غنی و میان‌رشته‌ای و حجمی روبه‌رشد از آثار محققانه را پدید آورده است. او به‌ویژه از این امر خشنود است که مسئلۀ چگونگی کارکرد آزمایش‌های فکری، آن‌چنان که بایست، با موشکافی بررسی می‌شود.

براون می‌گوید: «دیدگاه کلی من دربارۀ آزمایش‌های فکری آن است که آن‌ها به انواع شیوه‌های مختلف کار می‌کنند. از این لحاظ، آن‌ها همانند آزمایش‌های واقعی هستند، که به انواع شیوه‌های مختلف کار می‌کنند. من فکر می‌کنم که نورتون محتملاً دربارۀ برخی موارد درست می‌گوید؛ آن‌ها واقعاً فقط استدلال هستند. من همچنین فکر می‌کنم که اندیشمندانی نظیر نانسی نرسسیان دربارۀ برخی موارد درست می‌گویند، یعنی تبیین مدل‌های ذهنی او دربارۀ ماهیت آزمایش فکری محتملاً درست است».

باوجوداین، براون از افلاطون‌گرایی خود کوتاه نمی‌آید. «شمار بسیار اندکی از آزمایش‌های فکری وجود دارد، و آزمایش فکری اجسام در حال سقوط گالیله یکی از آن‌هاست، که فکر می‌کنم واقعاً به ما دربارۀ طبیعت دانش پیشینی می‌دهند؛ و این چیزی است که دیدگاه مرا از دیدگاه نورتون شدیداً متفاوت می‌سازد».

اگر او درست بگوید که برخی حقایق را دربارۀ جهان واقعاً با قدرت فکر محض می‌توان استنتاج کرد، این امر پیامد‌های عظیمی دارد. اول از همه، این امر به‌طور طبیعی به این پرسش منجر می‌شود که چرا فقط گهگاه و به‌ندرت می‌توان به حقیقت افلاطونی نظر افکند؟ چرا این موارد کسب دانش از تمام دیگر موارد متفاوت هستند؟ اما مهم‌تر از آن، موضع براون توهین به شیوۀ تفکر ما دربارۀ دانش در طول 400 سال گذشته است.

همه کس، از نانوا گرفته تا وکیل، با این فرض زندگی می‌کند که اساساً آنچه مهم است، چیزی است که می‌بیند و لمس می‌کند: ما در جهان واقعی نان می‌پزیم و داوری می‌کنیم، نه در قلمروِ آسمانی افلاطون. همان‌طور که نورتون می‌گوید: «ما، بدان دلیل که دادستان 'صرفاً می‌داند' که متهم گناهکار است، او را محکوم نمی‌کنیم». بالاتر از همه، علم حوزه‌ای است که در آن مشاهده بسیار جدی گرفته می‌شود. نورتون با اشاره به همکاری کشور‌های اروپایی که با استفاده از برخورددهندۀ بزرگ هادرون 9 در حوزۀ فیزیک پژوهش می‌کنند، چنین می‌گوید: «اگر جیم [براون]درست می‌گوید که ما می‌توانیم با تعمق در صندلی راحتی قوانین فیزیک را بشناسیم، آیا نباید منابع بیشتری صرف صندلی‌های راحتی کنیم و نه صرف سرن 10؟ ما می‌توانیم با منابعی که صرف سرن کرده‌ایم، تعداد زیادی صندلی راحتی بخریم».

براون نیز در مقایسه با نورتون، اشتیاق چندانی به تغییر قوانین علم ندارد. (او همچنین اذعان دارد که برای دانشمندان خیلی اهمیت ندارد که فیلسوفان دربارۀ حرفۀ آن‌ها چه می‌گویند. همان‌طور که بنابر ادعا، ریچارد فاینمن با طعنه گفته است: «فلسفۀ علم تقریباً همان‌قدر برای دانشمندان سودمند است که پرنده‌شناسی برای پرندگان»). اما از دیدگاه براون، بهترین شواهد برای شکست تجربه‌گرایی، یا شاید «ناکامل‌بودن» آن، به‌هرحال از علم به دست نمی‌آید، بلکه از ریاضیات و اخلاق به دست می‌آید.

تجربه‌گرایی نمی‌تواند تبیین کند که چرا جذر دو عددی گنگ است، یا چرا آزار دیگری بدون دلیل از نظر اخلاقی نادرست است. اگرچه براون کوشش نورتون را برای نگهداشتن آزمایش‌های فکری در کشتی تجربه‌گرایی ستایش می‌کند، اما گمان دارد که این کشتی از قبل به‌طرزی نومیدانه سوراخ است. براون می‌گوید: «امتیاز بزرگ تبیین نورتون آن است که تجربه‌گرایی را نجات می‌دهد. اما نجات تجربه‌گرایی مرا تحت تأثیر قرار نمی‌دهد، زیرا من از همان اول هرگز تجربه‌گرا نبوده‌ام. من همیشه باور داشته‌ام که تجربه‌گرایی به‌دلیل ریاضیات و اخلاق با شکست روبه‌روست. راستش من آن را دوست ندارم. اشتیاقی هم به نجاتش ندارم».
 
منبع: ترجمان
مترجم:علی برزگر

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را دن فالک نوشته است و در تاریخ 20 دسامبر 2017 با عنوان «Armchair science» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ 13 تیر 1397 آن را با عنوان «آزمایش‌های خیالیِ ما چه ربطی به واقعیت دارند؟» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.

•• دن فالک (Dan Falk) روزنامه‌نگار علمی ساکن تورنتوست. علم شکسپیر (The Science of Shakespeare) و در جستجوی زمان (In Search of Time) از کتاب‌های اوست. او همچنین از مجریان پادکست «بوک‌لب» است که کتاب‌های علمی عامه‌پسند را مرور و نقد می‌کند.

[1]Dialogue Concerning the Two Chief World Systems
[2]principle of equivalence
[3]Discourses and Mathematical Demonstrations Relating to Two New Sciences
[4]The Laboratory of the Mind
[5]The Routledge Companion to Thought Experiments
[6]a. priori
[7]mental modelling
[8]intuition pumps
[9]Large Hadron Collider
[10]CERN: سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای [مترجم].
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان