تسنیم نوشت: محمدحسین دانایی، خواهرزاده زندهیاد جلال آل احمد، همزمان با چهل و نهمین سالروز درگذشت جلال آلاحمد یادداشتی را درباره علت درگذشت این نویسنده و اندیشمند در اختیار تسنیم قرار داده است.
دانایی در این یادداشت به احتمالات مطرح شده درباره علت درگذشت آل احمد اشاره کرده و در نهایت به یادداشتی از او استناد میکند.
مشروح این یادداشت به قرار ذیل است:
رازی که هنوز سر به مُهر است
(درباره علت فوت جلال آل احمد، همراه با قسمتی از یادداشتهای منتشرنشده او)
در آستانه چهل و نهمین سالروز درگذشت زنده یاد جلال آل احمد هستیم، نویسندهای که در طول حیات ادبی و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خویش، تمام وجودش را وقف ایفای تعهدات و مسوولیت های اجتماعی خود کرد و هرگز اجازه نداد که عافیت طلبی ها و مصلحت اندیشی های رایج، مانع بیان حقایق و افشای ناراستی ها و کژی های روزگار شوند. او با شجاعت و صراحت و صداقتی کم نظیر نوشت آنچه را که صلاح و لازم می دانست.
تا اینجای قضیه روشن و بدون ابهام است، ولی آنچه هنوز در پشت پرده ابهام مانده و پاسخی درخور نیافته، همانا چگونگی فوت زودهنگام او در سن 46 سالگی است. تا کنون درباره علت یا چگونگی درگذشت زندهیاد آل احمد اقوال و نظریات گوناگونی ابراز شده، ولی هیچیک از آنها هنوز نتوانسته است جامه یقین بپوشد و به پرسشهای متعدد در این باره پاسخ دهد. برخی فوت او را طبیعی دانستهاند، برخی آن را "خودویرانگری" نامیدهاند و برخی هم ناشی از توطئه پیچیده ساواک و کاربرد شیوههای مافیایی برای سر به نیست کردن نویسنده منتقدی که به مظهر مقاومت و اعتراض علیه حاکمیت دوران تبدیل شده بود.
اما بدون تردید یادداشتهای روزانه مرحوم آل احمد منبع معتبری است برای کشف رازهایی که در این رابطه وجود دارد. بنابراین، بخشی از یادداشتهای مورخ 14 آذر 1340 در مورد وضعیت زندگی و تالمات روحی او که تا کنون منتشر نشده، درج میشود: «... قضیه کتاب "نون والقلم" به سازمان امنیت کشیده است و هر روز و ساعت منتظر احضار آنها یا حضور آنها هستم... میخواهند همه جبههها و اشخاص را به مجرای حزب توده و کمونیستهای مسکوی برانند تا برای کوبیدنشان هم راحتتر باشند و هم در مقابلش اجر و مزد از امریکاییها بگیرند. و مرا که فعلاً بجایی دارند سوق میدهند که مجبور بشوم دست بدامان کمونیستها بشوم و الامان بگویم! و صدرحمت بکفن دزد اولی بگویم! هیچ چیز دیگر را تحمل ندارند، جز ظاهرسازی قلابی خودشان را و هیچکس دیگر را در مقابل خودشان نمیبینند، جز کمونیستهای مسکوی را. جهانبینی یکسان در دو روی سکه: آن طرف کمونیستها و اقمار که فقط امریکا را میبینند و این طرف امریکاییها و ریزهخوارهاشان از قبیل این مادر...ها که فقط روسها را میبینند. دیگران اصلاً نیستند، یا باید در همان مقولهها جا بگیرند تا باشند... اما تو حرف خودت را میزنی و چون هیچ جبههای ترا از گز خود و باندازه گز خود نمیبیند، نمیشناسدت و نفی میکندت، یا طرد، یا خفه، یا در خفقان و یا در اضطراب میگذاردت. و من الآن درین حالم...»
همانطور که در خود متن هم آمده، این موضوع مربوط به روزهای پس از انتشار کتاب "نون و القلم" است، روزهایی که میتواند نقطه آغاز یک فرایند تعیین کننده در زندگی آل احمد بشمار رود، چون مطابق اسناد تکمیلی، از همان دوره پروژه ایجاد فشار و محدودیتهای حصرگونه چندجانبه برای آل احمد از سوی ساواک آغاز شد و ایادی آشکار و پنهان این نهاد امنیتی به تدریج عرصه را بر زندهیاد جلال آل احمد تنگ و راه تنفسش را مسدود کردند، یعنی درسها تعطیل، کتابها توقیف، قطع منابع و مجاری درآمد برای گذران زندگی، نصب شنود در جاهای مختلف خانه، وارسیهای مکرر تمام سوراخ- سنبههای خانه در غیاب آل احمد و همسرش (بانو سیمین دانشور)، کنترل همه رفت و آمدها و احضار مراجعین برای سین و جیم و مزاحمتهای بعدی که میتواند در مجموع زمینهساز حوادث بعدی در زندگی این نویسنده نامدار بشمار رود.
با امید به اینکه انشاءالله به زودی امکان انتشار متن کامل یادداشتهای مزبور فراهم شود و زمینه را برای پردهبرداری و ابهام زدایی از این راز فراهم نماید.