به گزارش ایسنا، این کتاب در 536 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 39 هزار تومان در نشر اسم راهی بازار شده است.
در سخن مترجم آمده است: هاوارد فاست بیگمان یکی از بهترین، پیشروترین و پربارترین نویسندگان معاصر آمریکا و جهان بود. فاست مردی خودساخته و انسانی وارسته و مبارز و شیفته آزادی و حق و عدالت بود. فاست در سال 1914 در نیویورک به دنیا آمد و در نوجوانی به نویسندگی پرداخت. بیشتر داستانهایش در زمینه تاریخی و بهویژه درباره تاریخ آمریکا و انقلاب آن کشور است و در نگارش زندگینامههای داستانی بر مبنای واقعیتهای تاریخی بسیار زبردست است.
فاست نخستین رمان تاریخیاش را به نام «دو دره»، در آستانه بیستسالگی در سال 1934 میلادی منتشر کرد. و در مارس 2003(اسفند 1381) در آستانه نودسالگی درگذشت.
بیش از چهل کتاب، شامل رمانهای تاریخی، زندگینامهها، نمایشنامهها و فیلمنامهها و حتی آثار فانتزی و علمی و تخیلی از او به چاپ رسیده، و چندین کتاب از آثار فاست به فارسی ترجمه شده است. از آن جمله و به ترتیب تاریخ نگارش، از کتابهای: «آخرین مرز»، «شکستناپذیر»، «همشهری تام پین»، «راه آزادی»، «سرافراز و آزاد»، «اسپارتاکوس»، «آمریکایی»، «صبح آوریل»، «ژنرال به یک فرشته شلیک کرد»، «مزدورها»(هسیها)، «مهاجران»، و «نسل دوم» میتوان نام برد.
کتاب «مهاجران» رمانی است که به مشکلات و زیروبمهای زندگی دان لاوِت، فرزند یک خانواده فقیر ایتالیایی که والدینش در آخرین دهه قرن نوزدهم به آمریکا مهارجرت کردند، میپردازد. در این داستان تصویری روشن از دو واقعه بزرگ تاریخی، یعنی زلزله و آتشسوزی مهیب 1906 سان فرانسیسکو و بحران اقتصادی 1929-30 آمریکا که در جهان آن روزگار تأثیری ژرف گذاشت، ارائه شده است. این کتاب در شمار پرفروشترین کتابهای جهان قرار دارد و از پرطرفدارترین آثا فاست به شمار میرود.
همچنین در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: او بدون زن، موجودی صرفا نیمهزنده بود. در درون پیکر تنومندش، ملایمتی تقریبا حاکی از ضعف و نیازی شدید و آرزومندانه وجود داشت که مورد محبت قرار گیرد و برایش ارزش قائل شوند و با کلام و عمل و رفتار به او بگویند که انسان است و چیزی بیش از جانوری بیاحساس و جاهل است؛ همه تلاشهایش برای اینکه این امر را با ایفای شیوه فرهیختگان و بزرگان به خودش ثابت کند بیفایده بود. وقتی آن بلیت اتوبوس لوسآنجلس را خریده بود بخشی از وجودش میخواست به نزد میلینگ بازگردد و آن بخش از وجودش را بهتر از آن بخشی که از بازگشت بیمناک بود درک میکرد. خویشتننگری برایش مشکل بود؛ با کار کردن این امر را جبران میکرد؛ در زندان برای نخستین بار در عمرش روزهای متوالی بیکار بود...