ماهان شبکه ایرانیان

داروخانه ۱۳ آبان و مشکلات بیماران برای تهیه دارو

دردهای بـی دوا

همین چند روز پیش بود که در شبکه‌های مجازی خبری را خواندم که وزیر بهداشت گفته بود: «قیمت داروهای خارجی که مشابه ایرانی نداشته باشند، تغییر نمی‌کند. حدود ۹ هزار قلم دارو در کشور وجود دارد که ۱۴۰۰ قلم آن تغییر قیمت داشته و اگر کل سبد دارویی کشور را در نظر بگیریم، قیمت دارو به طور متوسط ۹ درصد افزایش داشته است».

دردهای بـی دوا

همین چند روز پیش بود که در شبکه‌های مجازی خبری را خواندم که وزیر بهداشت گفته بود: «قیمت داروهای خارجی که مشابه ایرانی نداشته باشند، تغییر نمی‌کند. حدود 9 هزار قلم دارو در کشور وجود دارد که 1400 قلم آن تغییر قیمت داشته و اگر کل سبد دارویی کشور را در نظر بگیریم، قیمت دارو به طور متوسط 9 درصد افزایش داشته است».

به گزارش به نقل از قانون ، از آنجا که 9 درصد افزایش قیمت دارو با افزایش قیمت این روزهای بازار در هر نوع کالایی کمی عجیب بود، سری به داروخانه 13 آبان زدیم تا بدانیم مهم ترین و حیاتی‌ترین داروها در چه وضعیتی قرار دارند؛ داروخانه ای که در تهران بزرگ به عنوان یکی از سه مرجع اصلی تهیه و تامین داروی بیماران به شمار می رود و اوضاع آن، مشتی نمونه خروار از وضعیت بیماران در تهیه داروهای حیاتی است.

التهاب تهیه دارو

خنده به لب وارد داروخانه می شود و جلد دارو را جلوی گیشه شماره یک پذیرش می‌برد. مرد پشت گیشه او را به سمت گیشه داروسازها راهنمایی می کند. داروخانه شلوغ است و صدا به صدا نمی‌رسد. از گیشه شماره هفت به گیشه شماره دو می‌رود. کمی نزدیک‌تر می شوم. دارو خارجی است. دکتر داروساز از پشت گیشه توضیح می دهد که این دارو ضد تهوع است، ولی در ایران موجود نیست. دکتر پیشنهاد می دهد از نمونه ایرانی استفاده کنند، اما بلافاصله تاکید می کند نمونه ایرانی تاثیرگذاری داروی خارجی را ندارد. لبخند از لب هایش محو می شود و با سرعت از داروخانه خارج می شود. با عجله از داروخانه خارج می شود. عصبانیت را در نگاهش می بینم، اما هنوز لبخند می زند.

نام دارو APO-GRANISETRON است و برای ضد تهوع بیماران سرطانی استفاده می شود. البته تاثیرات دیگری هم دارد. جلد دارو را محکم گرفته است. جلوی در داروخانه مکثی می کند. با اضطراب می پرسم اجازه دارم از جلد دارو عکس بگیرم؟ با لبخند جلد دارو را به دستم می دهد ولی با عصبانیت می‌گوید:«‌می توانید برای مان کاری بکنید؟ بیمار من خیلی وقت ندارد...‌.» با شتاب به داروخانه بر می گردد. چند دقیقه‌ای را به تندی و خشم در داروخانه می گذراند و همه فقط می‌توانستند نگاه کنند!

در جست‌وجوی داروی خارجی

صندلی ها یکی از پس از دیگری پر و خالی می شوند. یکی با شتاب از گیشه‌ای به گیشه دیگر می رود. یکی آرام با کنار‌دستی‌اش صحبت می کند. صدای مرد پشت گیشه شماره یک پذیرش را می شنوم که به خانمی می‌گوید:« امکان ندارد نمونه خارجی این دارو را پیدا کنیداما با سامانه 1490 تماس بگیرید؛ شاید بتوانند راهنمایی‌تان کنند». نشمردم! ولی این چندمین نفر است که صدای پشت گیشه از او می‌خواهد با سامانه 1490 برای پیدا کردن داروهایش تماس بگیرد. اینجا دردها خوب پیدا نیستند. نمی دانم آن مردی که چند صندلی آن طرف‌تر نشسته است، چرا ماسک سفید را از صورتش بر نمی‌دارد یا آن خانم مسنی که 30 دقیقه است با لب های خندان با تمام کسانی که روی صندلی کنارش می نشیند، صحبت می کند یا آن خانمی که آرام زیر گوش همسرش می‌گوید صبر کنیم، درست می‌شود اما چهره ها خیلی شکسته اند.برای مثال آن مردی که همین الان با مرد گیشه شماره دو پذیرش دعوای شان شد. موهای در هم، لباس چهارخانه نامرتب و کفش های واکس نخورده اش، همه ژولیده بودند. مرد خسته پشت گیشه فقط کمی آرام جوابش را داد و او خیلی زود از کوره در رفت یا آن زنی که داروی پیوند کلیه گرفته بود. می‌گفت:« کلیه‌اش کمی مشکل پیدا کرده است. 10 روز پیش 10 تا از این قرص ها خریدم. پسرم دفترچه ندارد. قیمتش آزاد است. 10 روز پیش 46500 تومان خریدم، امروز هم همان قیمت است. خدا کند گران نشود». «خدا کند گران نشود» را که می گوید، دیگر صحبت نمی کند، دیگر لب هایش نمی‌خندد. بی‌صدا به زمین خیره می شود.خانم جوانی با مانتوی بلند جلو باز که با دست هایش دو طرف مانتو را گرفته، با عجله به سمت گیشه شماره یک پذیرش نسخه می رود. او از همان اول نمی‌خندد. مضطرب است و چشم هایش ملتمس. مرد پشت گیشه باز هم سامانه 1490 را معرفی می کند و البته خودش هم آدرس یک داروخانه را می‌گوید. کاغذ را آرام در دست هایم رها می‌کند. نام دارو اروزوفار 300 و اروزوبیل 300 است. رنگش زرد است و حال و حوصله حرف زدن هم ندارد. می گوید دارو برای سرطان است. او هم می داند بیمارش خیلی وقت ندارد. شماره ای را می گیرد و دوباره به سمت داروخانه می دود. ملتمسانه گوشی را به مرد پشت گیشه شماره یک پذیرش نسخه می دهد تا فرد پشت گوشی را راهنمایی کند. بیماری صدایش می زند و یک پیج اینستاگرام را به او معرفی می کند. می گوید بیماران مبتلا به سرطان در پیدا کردن داروها در این صفحه ها به یکدیگر کمک می کنند!

درد تهیه دارو ‌بیشتر از تحمل بیماری!

سری به صفحه هایی که یادداشت کرده ام می زنم. بیماران سرطانی‌ای را می‌بینم که سال هاست با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند. منیژه، صحبت‌هایش را این طور آغاز می کند:«وضع دارو خیلی خرابه!» Avestin تنها داروی دردش است. او سرطان تخمدان دارد. می گوید Avestin داروی سرطان روده و دستگاه گوارش است، اما برای او بهترین جواب را می دهد:«‌اوستین ایرانی دو میلیون و 700 هزار تومان است، ولی نمونه خارجی اش بالای چهار میلیون تومان است که در طول این چهار سال فقط یک بار توانسته ام تهیه کنم. به هر حال همه می دانند داروهای ایرانی تاثیرگذاری کمتری دارند و ما هم زیاد فرصت نداریم. البته چون این دارو به طور عام برای بیماری من نیست، بیمه هیچ وقت هزینه‌اش را پرداخت نمی‌کند». داروهای منیژه را برادرش تهیه می کند. او می گوید:« برادرم هر موقع برای تهیه دارو می رود، با چشم گریان به خانه باز می‌گردد. می گوید گرانی، پیدا نشدن دارو و سرگردانی مردم، خیلی سخت است».

تلاش‌بی‌ثمر و نگرانی ادامه‌دار

تالاسمی ماژور دارد. نمونه خارجی داروی دردش Desferal است. تنها نمونه سازگاری است که حساسیت ایجاد نمی کند و سریتین خون را هم به‌خوبی پایین می‌آرود. Desferal را 12500 تومان تهیه و 95 درصد آن را بیمه تقبل می‌کرده است اما این روزها Desferal را با قیمتی حدود 17 تا 18 هزار تومان برای هر واحد می فروشند و بیمه همچنان 95 درصد 12500 را می پردازد. یعنی برای هر Desferal که ماهانه بیش از 200 عدد باید استفاده کند، حدود پنج هزار تومان باید بیشتر بپردازد! محمد می‌گوید:« توان پرداخت این هزینه را ندارم. ناچارم از نمونه ایرانی استفاده کنم. نمونه ایرانی قیمت مناسبی دارد، اما تاثیرگذاری ندارد؛ یعنی حساسیت پوستی ایجاد می کند. به تعداد Desferal های ایرانی باید داروی ضد حساسیت هم تهیه کنم. البته از تمام این عوارض نمی توانم جان سالم به در ببرم اما میزان حساسیت را کاهش می دهد. البته نمونه های ایرانی سریتین خون را هم به‌خوبی کاهش نمی‌دهند».

به راستی تمام آنچه امروز دیدم و شنیدم، مانند فیلمی تخیلی است. آدم‌هایی که برای زنده ماندن می‌جنگیدند. آدم‌هایی هم برای زنده ماندن عزیزان شان می جنگیدند و خیلی زود از کوره در می رفتند. آدم هایی که کسی در خانه منتظرشان بود و نمی‌خواستند دست خالی به خانه بازگردند، اما چاره ای جز این نداشتند. دارو نبود، اگر بود گران بود، نمونه ایرانی و با اثر گذاری اندک بود و آن ها زیاد وقت نداشتند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان