امید کرمانیها: ورودی سال 44 دانشکده خلبانی، سال 47 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. مهرماه سال 57 با گذراندن دوره مدیریت در آمریکا به درجه سرگردی رسید. بعد از انقلاب هم در پایگاه هوایی بوشهر مسئولیت گرفت و از معاونت های پایگاه بود، سپس به پایگاه هوایی همدان منتقل شد و چند ماه بعد صدام به طور رسمی علیه ایران اعلام جنگ کرد.
امیرسرتیپ دوم خلبان بازنشسته فرجالله براتپور به مناسبت هفته دفاع مقدس میهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین بود. در روزهای آغاز جنگ که نیروی زمینی آمادگی لازم را برای مقابله با ارتش متجاوز بعثی نداشت، او از ایثارگریهای نیروی هوایی گفت و یادآور شد چه طور با ایثارگری های خلبانان، خوزستان از سقوط کردن نجات یافت.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با امیرسرتیپ دوم خلبان بازنشسته فرجالله براتپور را در ادامه بخوانید:
روز 31 شهریور 59 نیروی هوایی ارتش در چه وضعیتی بود؟
میخواهم قبل
از اینکه به 31 شهریور و حمله سراسری عراق بپردازم، مقداری به عقب برگردم. این
نیروی هوایی بود که انقلاب را به جلو انداخت. هرچند انقلاب انجام می شد اما نیروی
هوایی انقلاب را به جلو انداخت. نیروی هوایی بعد از 22 بهمن 57 امنیت انقلاب را تأمین
می کرد. نیروی هوایی در همه جا بود. نیروی هوایی در آذربایجان غربی مخصوصا کردستان
که ضدانقلاب آنجا پادگان ها را می گرفت، حضور داشت. عراق نیز در غرب کشور تحرکاتی
را شروع کرد و درگیریهایی با نیروهایی هوایی ارتش داشت. در واقع نیروی هوایی از
بدو پیروزی انقلاب درگیر بود. صدام هم موقعیت را غنیمت شمرد و ضدانقلاب را تقویت
می کرد و به آنها مهمات می داد. نیروی زمینی و سپاه در زمین با ضد انقلاب مبارزه
می کردند و نیروی هوایی در هوا پشتیبانی انجام می داد. سال 58 بعد از جریان پاوه و
شهادت نوژه در پایگاه بوشهر بودم، فرمانده نیروی هوایی زنده یاد سرلشگر باقری با
شناختی که از من داشت، شبانه خواست به پایگاه همدان بروم. آن موقع سرگرد بودم و یکی
از معاونت های پایگاه همدان را برعهده گرفتم.
تهدیدات نظامی عراق بعد از پیروزی انقلاب شروع شد یا قبل
انقلاب هم بود؟
در سالهای 48
و 52 با عراق درگیری داشتیم بنابراین همیشه تهدید از طرف عراق بود، بر همین اساس
طرح البرز قبل از انقلاب پایه ریزی شد. صدام سال 48 معاون حسن البدر شد و تهدید
کرد که اگر کشتی های ما بخواهند وارد اروندرود بشوند باید پرچم عراق را بزنند. آن
موقع جهانبانی روی کشتی ابن سینا حرکت کرد و قرار بود اگر یک گلوله از طرف عراقی
به طرف کشتی ابن سینا شلیک شد، پایگاه های هوایی همدان و دزفول و تعدادی از
توپخانه های زمینی لشکر 92 اهواز آمادگی داشتند طبق طرح اهداف مدنظر را بزنند اما
هیچ تیراندازی نشد و کشتی به سلامت عبور کرد و هواپیماها به آموزشکده برگشتند. من
خودم آن موقع در همدان آماده بلند شدن بودم. در هر صورت این آمادگی ها و طرح بود.
البته آن موقع دکترین طرح البرز براساس آفند بود ولی بعد از انقلاب به پدافند
تغییر کرد. در 29 آبان 58، یک بررسی اطلاعاتی از طرف سرلشکر باقری فرمانده نیروی
هوایی به ستاد ارتش داده شد. در این اطلاعیه آمده بود که صدام به شیخ نشین های
خلیج فارس وعده جزایر خلیج فارس و به کردها نیز وعده خودمختاری داده است. ستاد ارتش
براساس این اطلاعیه از نیروی هوایی درخواست طرح کرد. نیروی هوایی طرح البرز را
براساس دکترین پدافندی تهیه کرد و همین طرح در روز دوم جنگ یعنی روز اول مهر سال
59 با 140 فروندی اجرا شد.
طرح البرز چه زمانی به روز شد؟
این طرح 99 صفحه ای در
تاریخ 14 خرداد سال 59 براساس دکترین جدید از طرف نیروی دریایی، نیروی هوایی و
نیروی زمینی تهیه و به ستاد ارتش داده شد. ما قبل از انقلاب طرح البرز را تمرین
داشتیم یعنی برعکس هدف های داخل خاک عراق، هدف هایی به همان مسافت در داخل خاک
خودمان تعیین می شد که می رفتیم و آنها را با بمب های مشقی می زدیم و برمی گشتیم.
بعد از انقلاب در گیری های ما با عراقی ها از چه زمانی آغاز
شد؟
عراق با ما
برخوردهای زیادی داشت. در دیماه 58 پاسگاه های مرزی امیر آباد در شهرهای صالح
آباد، دهلران و پاسگاه های پیشگاه، ذهاب، بازرگان و کانی شیخ و چند پاسگاه در
قصرشیرین یکی پس از دیگری توسط ارتش عراق مورد حمله قرار گرفت. در هفتم اردیبهشت
ماه سال 59 یک فروند هواپیمای مسافربری سبک عراق آنتونف12 نوار مرزی هورالهویزه را
پشت سر گذاشت و وارد خاک و آسمان کشورما شد که توسط دو فروند هواپیمای اف 5 نیروی
هوایی رهگیری و در خاکی مجبور به نشستن شد. سرنشین هایش 12 نفر نظامی عراقی بودند
که همگی دستگیر و برای مدتی بازداشت شدند.
سپهبد رفیق سامرایی رئیس اطلاعات عملیات وقت نیروی زمینی عراق امروز در لندن زندگی می کند و در کتاب خود نوشته «ما نیامده بودیم که پشت کرخه و قصرشیرین و مهران بمانیم بلکه ما آمده بودیم که سه روزه خوزستان را بگیریم. این بمبهای نیروی هوایی ایران بود که ما را زمینگیر کرد».
عملیات شناسایی انجام می دادند؟
بله، برای
شناسایی یا خرابکاری آمده بودند. نیروی
زمینی عراق در هشتم خرداد 59 به شهر مهران و قصرشیرین حمله کرد و بخشی از ارتفاعات
میمک و خان لیلی و زینب کش به تصرف عراق درآمد و تعدادی هم کشته شدند. 4 تیر 59 ستوان
غلامحسین باستانی یک پرواز شناسایی در 9 مایلی شمال غرب خرمشهر(یعنی داخل خاک
خودمان) انجام داد که هواپیمایش توسط ضدهوایی عراق مورد اصابت قرار گرفت و به
شهادت رسید. از این دست موارد زیاد هست که عراق ما را دائما تهدید می کرد. از اول
سال 59 دائما به مسئولین گزارش می دادیم که عراق درحال جاده سازی و سنگرسازی و
پیاده کردن نیرو است. حتی دو تیپ، یکی از اردن و یکی از مصر در شمال شرق مرز عراق
مستقر شدند تا به عراق کمک می کنند. تمام این موارد روزانه از شمال توسط پایگاه
تبریز، در وسط توسط پایگاه همدان و در جنوب توسط پایگاه دزفول گزارش و عکسبرداری و
تحویل مسئولین شد ولی هیچ اقدامی انجام نگرفت.
چرا؟
متاسفانه توسط
یکسری آدم سطح بالا به برخی مسئولین گفته می شد که جدی نگیرند. در حالیکه دشمن
مشغول آماده سازی و مانور لب مرز بود و پشت سر هم به پاسگاه های ما حمله می کرد و
آنها را به تصرف خود در می آورد ولی متاسفانه ما با دوستان نادانی مواجه بودیم که
کارها را خنثی می کردند. این اتفاقات ادامه داشت تا اینکه طرح نقاب انجام شد. آمریکا
با وجودی که می دانست این طرح انجام نشدنی است اما آن را پایه ریزی کرد. به قول
فرمایش حضرت امام(ره) به فرض می آمدند و بمب می ریختید اما بعد این هواپیماها می
خواستند کجا فرود بیایند؟ هر جا فرود می آمدند مردم آن پایگاه را زیر و رو می
کردند. معتقدم یک عده آدم نفهم و ناآگاه دست به این کار زدند در حالی که ممکن بود
کسانی که در پایگاه هوایی پشتیبان انقلاب بودند بی گناه و گناهکار همه با هم از
بین بروند.
آیا این کودتا توسط شوروی طراحی شده بود؟
نه، اینطور
نبود. با پشتبانی آمریکا، عربستان، عراق و بختیار انجام شد. این طرحی بود که آنها
خودشان می دانستند انجام نمی شود ولی همان انجام نشدنش هم ضربه می زند؛ چنانکه زد.
وقتی این طرح انجام نشد، این بدبینی را در مردم به وجود آورد و آنها وقتی جنگ شروع
شد جلوی اعزام لشکر 77 خراسان را گرفتند، با این دیدگاه که مبادا کودتا کند؛ به
همین علت مرز غرب و جنوب خالی ماند. لشکر 16 قزوین هم با ممانعت مردم روبه رو شد.
در خود خوزستان ارتشی ها می گفتند که عراق آماده حمله است ولی از طرف مسئولان
استان گفته می شد که هرکس از این حرفها بزند، قصد خراب کردن روحیه مردم را دارد
بنابراین ضدانقلاب است و در دادگاه به اعدام محکوم می شود. همین شد که عراق حمله
کرد، درحالیکه مرز خالی بود. این مسئله فشار مقابله را به نیروی هوایی وارد کرد.
نیروی هوایی مجبور شد که با نیروی زمینی، هوایی و دریایی عراق بجنگد.
نیروی هوایی ارتش انسجام لازم را در روز 31 شهریورماه 59 داشت؟
نیروی هوایی
یک نیروی واکنش سریع است. قبل انقلاب نیروی هوایی ایران، در آسیا حرف اول را می
زد. سال 56، بیش از 80 هزار سورتی پرواز داشت. یعنی هر خلبانی در ماه بیش از 50 سورتی
پرواز می کرد. من خودم در بوشهر ماهانه بیش از 50، 60 پرواز انجام می دادم و این
پروازها بود که تجربه فراوانی برای خلبانان داشت. اما بعد از انقلاب پروازها کم و
به 13 هزار سورتی پرواز تقلیل یافت چون می خواستند قطعات حفظ شود. من خودم می گفتم
«اگر پروازی هست جوانان انجام دهند». آن زمان به اندازه ای پرواز بود که پروازهای
شب و روزمان اکسپایر نشود. بنابراین زمان جنگ از همان تجربیات قبل از انقلاب
استفاده کردیم. به جوانان هم تا آنجا که می شد بعد از انقلاب پرواز دادیم تا تجربه
داشته باشند. پروازها به این صورت بود که یکمرتبه جنگ شروع شد. ما از قبل خبر
داشتیم چون نیروی هوایی درگیری داشت. مخصوصا پایگاه های تبریز، همدان، دزفول و
بوشهر با عراق درگیری داشتند بنابراین ما برای درگیری با عراق آماده بودیم ولی
متاسفانه لشکر 92 زرهی اهواز چنین وضعیتی نداشت. لشکر 92 زرهی بعد از انقلاب فرمانده و جانشینش اعدام، کلی
از فرماندهانش بازنشسته و تعدادی زیادی از مسئولینش جابه جا شدند. تعدادی از
تانکها خوابیده بود و از لشکر 92 به آن صورت بیشتر از دو تیپ عملیاتی نبود. در
ابتدای جنگ یک تیپ از لشکر خرم آباد و یک تیپ از لشکر حمزه به کمکش آمدند. از لشکر
81 کرمانشاه نیز تنها یک تیپ در آنجا بود و بقیه تیپ ها در کردستان حضور داشتند. در
واقع از قصرشیرین به پایین نیروهای کمتری بودند. نیروی هوایی واقعا با نیروی زمینی
عراق درگیری داشت. عراق در ساعت یک و نیم بعدازظهر 31 شهریور با 192 فروند هواپیما
به پایگاه و فرودگاه های ما حمله کرد.
عراق با ما برخوردهای زیادی داشت. در دیماه 58 پاسگاه های مرزی امیر آباد در شهرهای صالح آباد، دهلران و پاسگاه های پیشگاه، ذهاب، بازرگان و کانی شیخ و چند پاسگاه در قصرشیرین یکی پس از دیگری توسط ارتش عراق مورد حمله قرار گرفت. در هفتم اردیبهشت ماه سال 59 یک فروند هواپیمای مسافربری سبک عراق آنتونف12 نوار مرزی هورالهویزه را پشت سر گذاشت و وارد خاک و آسمان کشورما شد که توسط دو فروند هواپیمای اف 5 نیروی هوایی رهگیری و در خاکی مجبور به نشستن شد. سرنشین هایش 12 نفر نظامی عراقی بودند که همگی دستگیر و برای مدتی بازداشت شدند.
واکنش نیروی هوایی چه بود؟
نیروی هوایی
ما آزموده، از آمادگی کامل برخوردار و به لحاظ تعداد هواپیمای شکاری و ترابری و
تعدادخلبان از نیروی هوایی عراق قوی تر بود. ما هواپیمای اف 14 و هواپیمای تانکر
بنزین ده داشتیم که آنها نداشتند. منتها آنها هواپیمای کُمبر داشتند که ما
نداشتیم. هوانیروز ما 830 فروند هلی کوپتر داشت که عراقی ها فقط 164 فروند داشتند.
هوانیروز ما در دنیا بعد از آمریکا دومین هوانیروز قوی بود. ما از نظر هواپیما قوی
بودیم و حدود 430 فروند هواپیمای شکاری داشتیم. عراق با طرح ها و آمادگی ای که
داشت می خواست ما را غافلگیر کند. کاری که اسرائیل در سال 1967 با عراق کرد. در
واقع عراق می خواست با حمله غافلگیرانه 192 فروندی به نیروی هوایی ما ضربه بزند و هواپیماها
و نیروهای ما را از بین ببرد ولی از آنجایی که خلبانان آنچنانی نداشت که خوشبختانه
کاری از پیش نبرد و نتوانست صدمه چندانی وارد کند. من خودم در پایگاه همدان شاهد
بودم که در مرحله اول صدمه چندانی نزد و در مرحله دوم هم تنها یکی از بمبها وسط
باند خورد. ما از قبل امکاناتی را پیش بینی کرده بودیم. یکسری صفحات فلزی داشتیم
که با هم درگیر و قفل می شدند و برای یک چنین مواقعی می توانستیم به سرعت باند را
تمیز کنیم و این صفحات را روی محل اصابت بمب انداختیم. بدین صورت هوایپما توانست
از روی این صفحات بلند شود. در اولین فرصت آسفالت سرد را روی جای بمب ریختیم و
بلافاصله آسفالت کردیم. عراق به حساب خودش به 17 پایگاه و فرودگاه ما با 192 فروند
هواپیما حمله کرد اما کمترین ضربه را زد. هواپیماهای ترابری ما در پایگاه یکم پارک
شده بودند، خوشبختانه تنها به یک هواپیمای ترابری ما صدمه وارد شد و به هواپیماهای
دیگرمان در مهرآباد صدمه ای وارد نشد. در دزفول فقط به یک اشیانه ما صدمه خورد که
آنچنان نبود، البته به یکی از هواپیما نیز صدمه وارد شد اما در مجموع صدمات ناشی
از حمله عراق بسیار جزئی بود. ما بلافاصله پرواز انتقامی را در همان 31 شهریور و
تقریبا دو ساعت و نیم بعد از حمله عراق انجام دادیم. از همدان یک چهارفروندی به
پایگاه الکوت و یک چهار فروندی از پایگاه بوشهر به پایگاه شعیبیه عراق حمله کردند.
متاسفانه از پایگاه همدان یک فروند از هواپیماهایمان سانحه داد که شهید صالحی و
حیدری را در این حمله از دست دادیم ولی در چهار فروندی که از پایگاه بوشهر به
پایگاه شعیبیه حمله کردند، خوشبختانه سانحه ای نداشتیم.
این دو حمله براساس برنامه انجام شد؟
بله،براساس
دستوری بود که به پایگاه های همدان و بوشهر داده شد ولی دستور اصلی طبق طرح البرز
روز یکم مهرماه اجرا شد. 140 فروند اول صبح یکم مهرماه در زمانیکه تقریبا هوا
تاریک و روشن بود از پایگاه های تبریز، همدان، دزفول، بوشهر و مهرآباد هواپیما
بلند شدند و در یک زمان از شمال تا جنوب تمام پایگاه های عراق را از کرکوک، موصل،
شعیبیه، الکوت، حبانیه و ناصریه بمباران کردند. تمام آنها که پشتیبان عراق بودند،
تعجب کردند که نیروی هوایی ایران چگونه این آمادگی را نشان داد. عراق فکر می کرد
در حمله روز 31 شهریور نیروی هوایی ما را زمین گیرکرده و به صدام هم گفته بودند که
نیروی هوایی ایران را زدیم و دیگر زمین گیر شده است ولی یکمرتبه در همان 31 شهریور
دیدند که دو پایگاه شان مورد حمله واقع شد و اول مهرماه هم یکباره تمام پایگاه
هایش مورد هدف قرار گرفت. پایگاه الرشید عراق که یک پایگاه اصلی بود برای دو ماه
زمینگیر شد چون بمباران شدیدی روی این پایگاه صورت گرفت. ما برعکس حمله آنها که
آنچنان ضربه ای نزدند چنان بمبارانی روی پایگاه هایشان انجام دادیم که واقعا صدام
همان روز هفتم تقاضای آتش بس داد. چون بمباران های ما ضربه های کاری به او زد، بر
همین اساس واقعا تقاضای آتش بس کرد.
پس عملیات 140 فروندی در تصمیمی که صدام برای آتش بس گرفت،
خیلی موثر بود.
تنها این
نبود. در روز اول مهر تا عصر 334 سورتی پرواز انجام دادیم که 223 سورتی اش برون
مرزی و 123 سورتی اش روی نیروهای عراقی بود. روزهای بعد هم روزانه 300 تا 400 سورتی
پرواز انجام می دادیم.
اگر نیروی هوایی ارتش آن هفت روز اول جنگ حضور نداشت، چه
اتفاقی می افتاد؟
من صراحتا می
گویم که اگر نیروی هوایی نبود واقعا صدام به خواسته اش رسیده بود.
یعنی می توانست در تهران کنفرانس خبری بگذارد؟
حداقل کل خوزستان را گرفته بود. روز ششم، از ستاد مشترک نامه ای برای شهید فکوری در پست فرماندهی نیروی
هوایی می فرستند. چون عراق در پشت پل کرخه آمده بود و از آنجا پایگاه دزفول را با
توپخانه اش می زد. در واقع دیگر چیزی نمانده بود که رد شوند و پایگاه دزفول را
بگیرند که به معنای گرفتن کل خوزستان بود. در واقع آنجا واقعا یک نقطه عطف بود.
این نامه را می دهند. ما طرح داریم که اگر پایگاهی قرار است دست دشمن بیفتد باید
نقاط حساس را قبل از اینکه به تصرف دشمن درآید با مواد منفجره، منهدم کنیم که راحت
به دست دشمن نیفتد بنابراین این نامه را دادند که آن طرح را اجرا کند. این نامه که
دست شهید فکوری می رسد، رئیس حفاظت اطلاعات نیروی هوایی که آن موقع در پست
فرماندهی کنار فرمانده نیرو بود، چنان با مشت روی میز کوبید که نزدیک بود، میز
بشکند، گفت «تا وقتی یک خلبان من زنده است، من چنین اجازه ای نمی دهم که این طرح اجرا
شود»، بعد دستور داد که از پایگاه های دیگر خلبانان به کمک پایگاه دزفول بروند. از
پایگاه تبریز یکسری خلبانان مثل شهید پالازده و شهید اردستانی بلافاصله بلند شدند
و به پایگاه دزفول رفتند و 10و 12 سورتی پرواز انجام دادند. پرواز به این شکل بود
که به طرف غرب بلند نشدند چون بلافاصله مورد هدف قرار می گرفتند لذا به طرف شرق
بلند می شدند، دور می زدند و بمب هایشان را روی دشمن می ریختند و می نشینند و
دوباره و دوباره در پروازهای هفت، هشت دقیقه ای دشمن را بمباران کردند تا حدی که
دشمن عقب نشینی کرد و پایگاه را نجات یافت. نجات پایگاه به معنی نجات خوزستان بود.
اینها ناگفته های جنگ است. اما کجا از این کار شهید فکوری گفته شد؟ اگر او آن نامه
را عملیاتی می کرد، دشمن خوزستان را می گرفت.
ما قبل از انقلاب طرح البرز را تمرین داشتیم یعنی برعکس هدف های داخل خاک عراق، هدف هایی به همان مسافت در داخل خاک خودمان تعیین می شد که می رفتیم و آنها را با بمب های مشقی می زدیم و برمی گشتیم.
سپهبد رفیق سامرایی رئیس اطلاعات عملیات
وقت نیروی زمینی عراق امروز در لندن زندگی می کند و در کتاب خود نوشته «ما نیامده
بودیم که پشت کرخه و قصرشیرین و مهران بمانیم بلکه ما آمده بودیم که سه روزه
خوزستان را بگیریم. این بمبهای نیروی هوایی ایران بود که ما را زمینگیر کرد». خودش
(دشمن) در کتابش این طور نوشته ولی دوستان ما می گویند نیروی هوایی ایران سال اول
کاری نکرد چون هواپیماهایش زمینگیر بودند. ای آقا! تو دوستی یا دشمنی؟! دشمن ما
اینگونه می گوید آنوقت توی دوست اینگونه می گویی؟ خجالت نمی کشی آنهم در رسانه
همگانی و کتابت چنین می نویسی؟ خجالت بکش و خون شهدا را در نظر بگیر. ما 225 خلبان
شهید دادیم. نصف خلبان هایمان شهید شدند، چرا این حرف را در رسانه همگانی می زنید
و در کتابتان می نویسید؟ چرا
این کارها را می کنید؟ شما دوست هستید یا دشمن؟ نیروی
هوایی روز اول مهرماه 343 سورتی پرواز انجام داد که 223 تا برون مرزی و 123 سورتی
روی تانکهای دشمن بود. نیروی هوایی در 45 روز اول جنگ 1737 سورتی پرواز انجام داد.
1683 سورتی پشتیبانی یعنی با تانکهای عراق جنگیده ایم. جنگ فانتوم ها با تانکها مشهور
شده بود. البته هوانیروز قهرمان از جلو با تانکها می جنگیدند و ما هم می رفتیم از
پشت آنها را می زدیم.
یکی از ماموریت های مهمی که شهید فکوری از روز دوم برای
نیروی هوایی ابلاغ کرد این بود که پالایشگاه ها و تانکهایی که نفت پمپاژ می کرد را
زدیم به طوری که اقتصاد عراق ظرف یکماه به صفر رسید. عراقی که بیش از 4 میلیون
بشکه در روز نفت صادر می کرد، صادرات نفتش را به صفر رساندیم. تمام پالایشگاه هایش
را می زدیم به طوری که دیگر سوخت نداشت. وقتی ماشین ها و تانکهایش را غنیمت می
گرفتیم، سوخت نداشتند، به خاطر اینکه سوخت به آنها نمی رسید. همین عربستان، کویت و
بحرین برایش سوخت می آوردند، آنهم روزها جرات نداشتند و شبها می آوردند که خدمت
آنها هم رسیدیم. در همین گمرک صفوان که کویت سوخت به عراق می داد، روند انتقال
سوخت را مورد هدف قرار دادیم که به شکایت کویت منجر شد. ولی اعلام کردیم «وقتی به
دشمن ما سوخت رسانی می کند باید زده می شد». 36 کشور دنیا به دشمن ما کمک می کردند.
آمریکا با آواکس هایش، آواکس هایی که ما هفت تای آنها را خریده بودیم و به واسطه
خیانت هایی که شد، پس دادند. چهار تای آن را همان اول جنگ، آمریکا به عربستان داد.
یکی از دوستان الان آمریکاست، سال گذشته برای من تعریف کرد که در کافه بود و یک
نفری هم کنارش نشست و سر صحبت را باز کرد. گفت «من سرهنگ بازنشسته نیروی
هوایی عربستان هستم»، دوستان من هم گفت «من هم خلبان بودم». گفت «من فرمانده چهار
آواکس در عربستان بودم و تمام پروازهای شما را از زمین که بلند می شدید ردیابی می
کردم و به عراق می دادم، به جز اولین اچ3 که نتوانستیم بدهیم». برای همین ما به
طرف هر هدفی می رفتیم، دیوار آتش به طرفمان باز بود. در واقع ما به طرف در دیوار
آتش می رفتیم اما آنها که می آمدند ما دیوار آتشی نداشتیم. آخر شهرزنی کاری ندارد.
ضمن آنکه شهرهای ما پدافندی نداشت. در صحبتی که خدمت امام رفتیم خطاب به صدام گفتم «صدام اگر
مردی، نظامی با نظامی بجنگد. پایگاه ها را بزنید، چرا مردم بیگناه را می زنید؟ دوم
اینکه بدان هرجای کشورتان را اراده کنیم، می زنیم». عراق در تمام شهرهایش پدافند
داشت. همین روسیه (شوروی) آنقدر پدافندش را قوی کرده بود که انواع موشک ها را داشت
به طوری که مثل گلوله به طرف ما پرتاپ می کرد. برای همین ما این همه هواپیما و 225
خلبان از دست دادیم و 57 خلبان اسیر داشتیم. در عوض هواپیمای های عراقی براحتی می آمدند و ما آواکس
نداشتیم. تمام کشور عراق جز قسمت هایی در شمال بقیه همه مسطح بود. هرجا می رفتیم
از روی یک 50 مایلی که می خواستیم رد شویم، مورد ردیابی رادارشان واقع می شدیم. هیچ کشوری در این جنگ به ما کمک نکرد همین پاکستان به عراق نفر، تانک و
هواپیما کمک می کرد. همین هندوستان کمکش کرد. همین افغانستان از مرز ما داخل می شد
که ما را اذیت کند و ما نیرو به آنجا بفرستیم. از آن طرف از شوروی داخل می شدند که
دائم هواپیماهایمان به آنجا می رفت. آلمان انواع سلاح های شیمیایی را می فرستاد.
همه کشورها، انگلیس و ترکیه عراق را همراهی می کردند. عربستان و کویت چند صد
میلیارد دلار کمک کرده بودند. متاسفانه ما یادمان رفته است. همین فرانسه
سوپراتاندارد و موشکهایش را به عراق اجاره داد، تا کشتی ما را بزند که یکی از آنها
را من زدم. ما خیلی مظلوم واقع شدیم، درد زیاد است.
214214