سطح و گستره فحاشی و ناسزاگویی حتی به موضوعات
سیاسی و مذهبی هم کشیده شده است. در حالی که در گذشته و قدیم این نوع
ناسزاگوییها منحصر به مجادلات و تسویهحسابهای شخصی بود. ولی چرا این دو
ویژگی بسیار منفی در ادبیات گفتاری و نوشتاری جامعه ایران رسوخ کرده است؟
اولین و شاید مهمترین علت، جذابیت پیدا کردن خطمشی براندازی است.
خطمشیهای سیاسی هرکدام اقتضائات خاص خود را دارند و به طرفداران آن تحمیل
میشوند. برای نمونه هنگامی که دو نفر در خیابان دعوا میکنند، در بیان
کلمات آنان چند ویژگی وجود خواهد داشت. صدای بلند، کلمات توهینآمیز و
بالاخره تهدید. مثلا اگر کسی بخواهد به دیگری بگوید من پدرت را در میآورم،
طبیعی است که این را باید با فریاد بگوید، نمیتواند با لحن مودبانه و
آرام بگوید که بنده ابوی گرامی شما را در میآورم!! اگر این طوری بگوید همه خواهند خندید. همچنان که اگر گفتوگو با هدف سازش و تفاهم باشد،
نمیتوان با صدای بلند و کلمات ناسزاگونه و تهدید بیان کرد.
بنابراین دروغ و
ناسزا تا حدی محصول نگاه براندازی و تقابلی است. ادبیات حذف و براندازی دو روی
یک سکه هستند. که براندازان وارد بازی حذفکنندگان میشوند. طرفین ماجرا
اول مشروعیت وجود طرف مقابل را نفی میکنند؛ هنگامی که چنین کردند، ایراد
هر گونه دروغ و اتهام و ناسزاگویی را شایسته آنان تلقی میکنند و مثل نقل و
نبات از این شیوهها برای تخریب چهره طرف مقابل استفاده خواهند کرد.
آنان
که در داخل کشور و در رسانههای رسمی چند دهه است که علیه دیگران دروغ
میگویند و تهمت میزنند، امروز در حال چیدن محصولات این بذرهای 30 ساله
خود از آن سوی مرزها هستند. به قول حافظ «یادم از کشته خویش آمد و هنگام
درو». آنهایی که باد کاشتند، امروز توفان درو میکنند و نباید معترض آن
باشند.
1717