زن 40 ساله ای که قصد داشت از همسر 25 ساله اش به اتهام ضرب و جرح شکایت کند در حالی که ماسک بهداشتی را از چهره اش برمی داشت با بیان این که به خاطر کتک کاری های همسرم اکنون باید بینی ام را جراحی کنم،ماجرای زندگی اش را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد تعریف کرد.
به گزارش به نقل از روزنامه خراسان ، وی گفت: با آن که در خانواده ای ضعیف و پرجمعیت به دنیا آمدم ولی با هر مشقتی بود تا مقطع متوسطه درس خواندم و دیپلم گرفتم.بعد از آن هم به امور خانه داری پرداختم هنوز دو سال بیشتر از این موضوع نگذشته بود که روی نیمکت های فضای سبز نزدیک منزل مان عاشق امیر شدم .آن روز شیک پوشی و مدل موهای جذاب امیر توجهم را به خودش جلب کرده بود از همان دوران نوجوانی دختری بلند پرواز بودم و با توسل به انواع حیله ها آن چه را می خواستم به دست می آوردم.
به همین خاطر وقتی قیافه دلربای او بر قلبم نشست دیگر رهایش نکردم و با یک لبخند زیرکانه او را در دام عشق خودم گرفتار کردم خیلی زود نشانی خانه ما را گرفت و با یکدیگر ازدواج کردیم.
ولی حیله های من برای چسباندن این عشق از هم گسیخته تنها یک سال دوام آورد. بعد از آن بود که آرام آرام اختلافات و ناسازگاری های ما سر باز کرد با آن که صاحب دو فرزند شده بودیم ولی هر روز این اختلافات به خاطر نداشتن تفاهم در بسیاری از مسائل اساسی زندگی شدت می گرفت تا این که به ناچار در 38 سالگی از امیر جدا شدم و حضانت فرزندانم را نیز به او سپردم.
شش ماه بعد برای رهایی از شرایط روحی ناشی از ماجرای طلاق به عنوان فروشنده در فروشگاه پوشاک جوان 23 ساله مجردی مشغول کار شدم.
یک هفته از استخدامم بیشتر نمی گذشت که احساس کردم «بشیر» به من علاقه مند شده است با آن که غرور و بلندپروازی عامل اصلی شکست در ازدواج اولم بود ولی باز هم به خاطر خودنمایی نزد همسر سابقم و همچنین ازدواج با کسی که شغل و ثروت دارد وسوسه شدم بار دیگر شانسم را امتحان کنم چرا که در بهترین شرایط قرار داشتم.
بشیر جوانی خام و مجرد بود و من با تصور این که طی چند ماه او را پایبند به عشق و زندگی می کنم به عقد موقتش درآمدم او برایم منزلی رهن کرد و من همچنان در فروشگاه کار می کردم ولی یک روز که اصرار بر ثبت ازدواج دایم داشتم او به حدی عصبانی شد که سیلی به گوشم زد و از آن روز به بعد رفتارش عوض شد در همین شرایط نقشه دیگری کشیدم و باردار شدم تا او را مقابل عمل انجام شده قرار بدهم با وجود این موفق نشدم و جنینم را سقط کردم.
کار به جایی رسید که بر سر هر موضوع بی اهمیتی مرا به باد کتک می گرفت.
می دانستم عشق او موقتی است و بازیچه احساسات یکدیگر شده ایم ولی باز وسوسه و شاید هم سوسوی امیدی مجبورم می کرد بشیر را برای خودم حفظ کنم ولی حالا او پول رهن منزل را گرفته و مرا به منزل پدرم فرستاده است. حالا می خواهم با گرفتن حق و حقوقم صیغه را فسخ کنم .