سرویس سبک زندگی: دوران امامت امام جواد(ع) در حالی شروع شد که حضرت در حدود نه سال(بین هفت تا نه) سال داشتند. در چنین شرایطی خلفای عباسی و علمای فرق اسلامی و غیر اسلامی حاضر در دربار خلافت عباسی درصدد ضربه زدن به مبانی مکتب تشیع برآمدند از سوی دیگر، رسیدن به امامت در سن کم، موجب تشکیکهای در بین شیعیان و پیروان ائمه معصومین گردید . حال سؤالی که به نظر متبادر میگردد این است که آیا این شرایط برای حضرت جواد(ع) تهدید محسوب میشود یا فرصت؟ در ادامه این مطلب را به نقل از سایت فرهنگ نیوز میخوانیم.
تهدید ازاینجهت که خلفای عباسی از این طریق درصدد صدمه زدن و زیر سؤال بردن جایگاه امامت، عصمت و علم امام بودند و از سویی، بسیاری از پیروان و طرفداران امام رضا(ع)، به دنبال شهادت وی در طوس در امامت فرزندش امام جواد(ع) به علت خردسالی، دچار شک و تردید شده بودند. فرصت بودن کودکی امام و بحث امامت هم به این صورت قابل تبیین است که امام جواد(ع) با همان سن کودکی با بزرگترین عالمان و فقها به مناظره مینشست و آنان در برابر علم الهی امام سرتعظیم فرود میآوردند و امام به تمام سؤالات فقهی و کلامی آنها و پیروان خود جواب میداد و این خود بهترین دلیل برای اثبات امامت امام جواد(ع) بود. بنابراین آن حضرت با همۀ شبهات و ایراداتی که دشمن به دلیل کودکی وی دربارۀ امامت او مطرح میکرد با علم و دانش خدادادی در دوران دو حاکم عباسی، مأمون و معتصم توانست بر آنان فائق آید و شیعیان و پیروانش را بهخوبی رهبری و هدایت کند.
از مهمترین مؤلفههای موردنظر در ضرورتهای عام در گسترۀ اسلامی، اثبات شایستگی اهلبیت(ع) برای امامت و رهبری امت اسلامی بود. شرایط امام جوادِ نه (هفت تا نه سال)ساله سؤالهایى بنیادى براى مأمون و تودۀ مردم و برخى از شیعیان به وجود آورده بود. یکی از این سؤالها این بود که این کودک تا چه اندازه توانایى و شایستگى ایفاى وظیفۀ امامت و رهبرى الهى را بر مردم دارد. یکی از بهترین فرصتها برای حضرت در اثبات شایستگی اهلبیت(ع) برای امامت و رهبری امت اسلامی، جلسههای بحث و مناظرهای بود که تشکیل میشد.رویکردی که در دوره امام رضا(ع) نیز مورداستفاده حضرت در جلسات مناظرات با رهبران و علمای فرق اسلامی و غیر اسلامی قرار گرفت.
امام جواد(ع) از دو جهت به مناظرات علمی کشانده میشد:
نخست از طرف گروهی از شیعیان که ایمان آنها نسبت به خاندان اهلبیت(ع) سست بود که با توجه به سن کم آن حضرت میخواستند علم الهی امام را دریابند؛ بنابراین طبیعی بود که مجالس متعددی بدین منظور ترتیب داده میشد؛ دوم از طرف حکومت، بهویژه مأمون و معتصم، دو خلیفۀ معاصر آن حضرت[مسند الإمام الجواد أبى جعفر محمد بن على، 1410، ص 46]. ازآنجاکه شیعیان مدعی علم الهی برای امامان خود بودند، خلفا میکوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهلبیت علیهمالسلام) دچار مشکل شوند و از پیروی آنها خودداری کنند. همین مسئله بود که سبب شد مأمون حضرت(ع) را به مجلس مناظره دعوت کند.
از امام جواد(ع) دو مناظرۀ بسیار مشهور در کتب تاریخی و حدیثی نقلشده که یکی مربوط به دوران نوجوانی حضرت و در حضور مأمون با قاضیالقضات حکومت عباسی، یحیی بن اکثر، و دیگری با ابن ابی دواد و سایر فقهای دربار عباسی در حضور معتصم عباسی در سنین جوانیشان است [أعیان الشیعه، 1403، ج 1، ص 133]. در این دو جلسه بحثهای مفصلی دربارۀ احکام، فقه، امامت و … مطرح گردید.
درحالیکه مأمون خلیفه عباسی که خود در برخی از علوم تبحر داشت و با علما و دانشمندان نشست و برخاست داشت و علماء فرق اسلامی انتظار داشتند،حضرت قادر به جواب سؤالات نباشد،امام جواد در کمال آرامش و با ادله عقلی و نقلی و استفاده از دیگر کتب آسمانی به سؤالات حضار جواب داد و حاضرین از شنیدن این جوابها دچار حیرت شدند که در چنین شرایطی مأمون خلیفه عباسی اعتراف کرد که علم در خاندان رسالت به ودیعه گذاشتهشده و در این خصوص هیچ تفاوتی بین کودک و بزرگسال وجود ندارد. این مناظره فرصتی کارآمد درراه اثبات حقانیت خط الهى اهلبیت(ع) و امامت خود و نیز نشان دادن شایستگىاش براى رهبرى عامۀ مسلمانان و اتمامحجت بر آنان، خلفا و عالمانى که گرد خلفا جمع شده بودند به جلو برداشته بود.
همزمان با این دستاوردها، پاسخهاى امام جواد(ع)، خلفا و علما را به چالش میخواند؛ علمایى که بهعنوان پشتوانۀ علمى، فرهنگى و مشروعیت بخشی خلفا در نزد گروهى از آن جامعه دور شده از خط اصیل رسالت به شمار مىآمدند؛ [إحقاق الحق و إزهاق الباطل، 1409، ج 29، ص386] گروهى که فریفتۀ ظواهر و شعارهاى پرهیاهو شده و هرگز نتوانسته بود با تعقل و اندیشه به عمق جریانها و رویدادهاى موجود در جامعۀ اسلامى آن روز پى ببرد[الإتحاف بحب الأشراف، 1423، ص 352].
مبارزه با حاکمیت موجود و اتخاذ موضع منفی بعد دیگر از ضرورتهای عام در عصر امام جواد بود. امام با خلیفه عباسی نسبت پیداکرده بود و بهنوعی در کنار وی قرارگرفته بود. امام جواد(ع) به دنبال شهادت پدر بزرگوارش با دعوت اجباری مأمون به بغداد رفت و در کنار خلیفۀ عباسی مأمون سکنی گزید، بااینحال با اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت و ناخشنودی از حضور دربار خلیفه میکوشید سیاست خویش را برای پیروان امامت ابراز کند. امام ناخشنودی خود را از دستگاه خلافت، گاهی در سخنان حکیمانهاش، گاهی در رفتارش و نیز گاهی در تبیین صحیح فقه اسلامی و مخدوش کردن نظریات فقها و علمان وابسته به خلافت نمایان میکرد، که مناظرات حضرت با یحیی بن اکثم ر از این موارد است[احتجاجات، 1379، ج 2، ص 366 ].
با نگاهی کنجکاوانه به سیر حوادثی که بین امام جواد، از یکسو و هیئت حاکمه از سوی دیگر رویداده است، به میزان اصرار و حرص شدید دستگاه خلافت برای بد آوازه کردن ائمه اطهار(ع) و کاستن از کرامت و قداست آنان نزد مرد پی میبریم که گاهی از راه تهی جلوه دادن کلام ایشان از محتوای علمی و گاه از راه مخدوش جلوه دادن عصمت ائمه(ع) انجام میشد. محمد بن ریان دراینباره گفته است: «مأمون برای نیرنگ زدن به ابوجعفر به هر مکر و حیلهای دست زد و چون عاجز گشت و خواست دخترش را به نکاح او آورد». [نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد، 1365، ص 28]
مبارزه با انحرافات در جامعه:
به تعبیر عادل ادیب، مبارزه با انحرافات فکری و دینی در جامعه اسلامی از مهمترین رویکردها و فعالیتهای حضرت جواد(ع) بود. در عصر امام جواد(ع) انحرافات سیاسی در قالب مقاصد فکری خودنمایی میکرد و جریانهای متنوع فکری به وجود آمده بودند که با راه ائمّه اختلاف داشتند. چرا جریان انحرافات در این اعصار به این شدت رونق گرفته بود؟ در چرایی این مسئله باید گفت که جامعه نیازمند مرجعیت دینی و فکری در مسائل مختلف بود. این در حالی بود که نهاد قدرت سیاسی اجازه نمیداد اهلبیت(ع) بهعنوان مرجعیت فکری به میدان آیند؛ زیرا میدانست این برنامه به رهبری سیاسی آنان منتهی میگردد و در صورت عملی شدن چنین واقعیتی، بُرندهترین سلاح را به ائمّه(ع) میداد و زمینههای سقوط خود را فراهم میکرد. شاخصترین این گروهها عبارت بودند از: مجسمه، واقفیه، غُلات…
این گروهها خواسته یا ناخواسته به ارائۀ چهرهاى تحریفشده و آلوده و بهدوراز اعتدال از دین میپرداختند. یکی از رویکردهای امام جواد(ع) در مناظرات، مبارزه با تحریف و بدعت در دین بود که از سوی برخی از علما و صاحبان فرق مختلف طرح میشد. در این خصوص روایتشده است یحیى بن اکثر(قاضی القضات دربار خلیفه عباسی) در مجلسی که ابوجعفر نیز در آن مجلس حاضر بودند رو به حضرت کرد و گفت: اى پسر رسول خدا، روایتشده است که جبرئیل بر پیامبر فرود آمده، گفت: اى محمد، خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: از [فلان شخص!!] بپرس که آیا از من خشنود است؟ [و بداند] که من از او خشنود هستم. دراینباره چه مىگویى؟ ابوجعفر ...فرمود: این خبر با کتاب خدا مطابقت ندارد؛ چه اینکه حضرت حق فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنسَنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِى نَفْسُهُو وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ و ما انسان را آفریدهایم و مىدانیم که نفس او چه وسوسهاى به او مىکند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم».[الإحتجاج، 1403، ج 2، ص 447].
در این صورت [مطلب یادشده با این آیه در تضاد است و] و این ادعا ازنظر عقل، محال و مردود است… . در ادامه یحیى گفت: نیز در روایت آمده است: آن دو سروران و مهتران کهنسالان اهل بهشت هستند. دراینباره چه مىگویى؟ امام فرمود: این مطلب نیز محال است؛ زیرا تمام اهل بهشت جوان خواهند بود و پیر و کهنسال در آنجا یافت نمىشود. این خبر را بنىامیه جعل کردند تا با این گفته پیامبر(ص) که فرمود «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه؛ حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند»[أبکار الأفکار فی أصول الدین، 1423ق، ج 5، ص 203] معارضه کرده باشند… [همانجا].بنابراین حضرت با اتخاذ این رویکردها، ضمن مبارزه با جریانات انحرافی در جامعه که به دنبال صدمه زدن به اسلام اصیل بود به تقویت مبانی فکری و فرهنگی دین اسلام و تفسیر مبانی اصیل دین میپرداخت.
بر اساس آنچه طرح شد، امام جواد(ع) در مقطعی از تاریخ، رهبری شیعیان را بر عهده گرفت که با دو چالش اساسی مواجه گردید: اولین چالش نیازهای امت اسلامی بود. این نیازها از یکسو به دلیل جدا شدن رهبری امت از خاندان اهلبیت بود که آنها را از منشأ علم و خدمات اهلبیت دور کرده بود و از سوی دیگر به دنبال رسوخ اندیشههای انحرافی در جامعه، دین اسلام با چالشهای عمیق فکری و عقیدتی مواجه گردیده بود.
چالش دوم پیش روی امام جواد(ع)، نیازهای علمی، فکری و… شیعیان خاص خودشان بود. ازجملۀ این نیازها، نیاز به تربیت بر مبنای اندیشههای ناب شیعی بود. بااینحال قبل از اینکه امام بر مبنای علم الهی خود به نیازهای جامعۀ اسلامی و شیعیان خاص خود پاسخگو باشد، بحث خردسالی وی و چگونگی عهدهدار شدن مقام امامت ایشان تشکیکهای عمیقی بین پیروانش برای قبول امامت حضرت و فرصت بهانهگیری برای خلافت و وابستگان آن ایجاد کرده بود. امام با قبول شرکت در جلسههای مناظرات و گفتوگویهایی که از طرف گروههای مختلف ازجمله پیروان و خلافت عباسی تشکیل میشد به اثبات حقانیت اهلبیت و امامت خود میپرداختند و در این راه بزرگترین عالمان و دانشمندان در برابرش سر تعظیم فرود میآوردند و علم الهی امام باعث میشد پیروانش از شک و تردید بیرون بیایند.