مهاتما گاندی 2 اکتبر 1869 به دنیا آمد. او ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. فلسفه بدون خشونت گاندی به نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت) روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثیر گذارده است.
مهاتما گاندی بیشک یکی از بزرگترین شخصیتهای جهان معاصر است. آنچه گاندی را بهعنوان یک اندیشمند و مبارز اجتماعی- سیاسی معرفی میکند اندیشهها و تفکرات و راهبردهای عملی او در باب پرهیز از خشونت است.
عدم خشونت اندیشهای قدیمی است که میتوان ریشههای آن را نزد ادیان و مذاهب و آیینهای مختلف جستوجو کرد، اما گاندی فردی است که این اندیشه را بهعنوان یک استراتژی سیاسی و برنامه اجتماعی بهکار گرفت و موجبات استقلال هند از استعمار انگلستان را فراهم آورد.
جنبش استقلالطلبانه هندوستان به رهبری گاندی و با الهام از اندیشه و روش خشونتپرهیز به پیروزی رسید. پس از آن بود که جنبشهای اجتماعی گوناگون از اندیشه و روش عدمخشونت استقبال کردند بهنحوی که جنبش مدنی سیاهان آمریکا و جنبش ضداستعماری آفریقایجنوبی با رهبریهای مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا به حرکت درآمدند. همچنین خشونتپرهیزی و استفاده از روشهای نافرمانی مدنی ویژگی عمومی جنبشهایی است که به جنبشهای جدید اجتماعی معروف هستند.
اندیشه عدمخشونت از قدمت بسیاری برخوردار است. حامیان این اندیشه را میتوان در بین پیروان ادیان مختلف یا شخصیتهای معنوی و اخلاقی جستوجو کرد. از دیرباز چنین شخصیتهایی بر عدم خشونت تاکید داشتند و آن را بهکار میبردند، اما این اندیشه بهعنوان راهی برای مبارزه در نظر گرفته نمیشد.
در دوران جدید برای اولینبار مهاتما گاندی توانست رابطهای میان اندیشه عدمخشونت بهعنوان یک اصل مذهبی و عدمخشونت بهعنوان یک استراتژی مبارزه برقرار کند. در دیدگاه گاندی عدم خشونت تنها یک رهنمود مذهبی نبود، بلکه میتوانست بهعنوان شیوهای از مبارزه بهکار رود. به این ترتیب گاندی بر مقاومت خشونتپرهیز و نافرمانی مدنی تاکید کرد. پس از گاندی نیز افراد و جنبشهای بسیاری این شیوه مبارزه را سرلوحه کار خویش قرار دادند و بر آن تاکید کردند.
از جمله این خشونتپرهیزان میتوان به مارتین لوترکینگ، نلسون ماندلا، دزموند توتو، دالاییلاما، مادر ترزا، آدولفو پرزاسکویول، دمهلدرکامارا، ریگوبرتا منچوتوم، مبارک اوراد، الیاس شکور و... اشاره کرد. همچنین در دوران حاضر بسیاری از متفکران به نقد مبانی فکری و عملی خشونت در جهان امروز میپردازند.
بهعنوان مثال آمارتیاسن از متفکران ضدخشونت دوران معاصر و برنده جایزه نوبل اقتصاد 1998، اخلاق و انسانیت را از اقتصاد جدا نمیداند و مبارزه جهانی برای فقرزدایی را عامل موثری در برقراری صلح و آرامش جهان تلقی میکند.
او ضمن انتقاد به مروجان هویت تکواره که برای هویتهای دیگر فرصت عرضاندام و بقا قائل نیستند و در نتیجه خشونت آفرین میشوند، به نظریه برخورد تمدنهایهانتینگتون معترض است و آن را تبعیضآمیز، یکسو نگر و خشونتزا میداند.