ماهان شبکه ایرانیان

عمران صلاحی؛ شوخِ شهر‌آشوبِ طنز ایران

«عمران صلاحی» از نام آوران عرصه ادبیات جد و غیر جد، به تاریخ دهم تیر اسفند ۱۳۲۵ در محله امیریه (مختاری تهران) متولد شد. پدرش محب الله (با اصالتی اردبیلی) کارمند راه آهن بود و بالطبع خانواده اش کثیر السفر بود.

سالنامه اعتماد - سید عمادالدین قرشی: «عمران صلاحی» از نام آوران عرصه ادبیات جد و غیر جد، به تاریخ دهم تیر اسفند 1325 در محله امیریه (مختاری تهران) متولد شد. پدرش محب الله (با اصالتی اردبیلی) کارمند راه آهن بود و بالطبع خانواده اش کثیر السفر بود. مادرش فیروزه (رزا) اصالتا از مهاجرانی بود که از باکو به ایران آمده بودند. خود عمران معتقد بود «مونتاژ تهران» است!

در دبستان های صنیع الدوله (قم)، قلمستان (تهران)، شهریار (تهران) و دبیرستان های امیر خیری (تبریز) و وحید (تهران) درس خواند. با مرگ پدرش (1340) به تهران (محله نازی آباد و جوادیه) بازگشتند. مدرک فوق دیپلم مترجمی زبان انگلیسی را از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گرفت. با آن قامت کشیده، خدمت نظام وظیفه را در تهران، تبریز، کرمانشاه و مراغه در خلال سال های 1352-1350 سپری کرد. سال 1352 به دعوت نادر نادرپور، همکار گروه ادب امروز رادیو شد و به استخدام رادیو تلویزیون ملی ایران درآمد. آنجا با محمد قاضی، رضا سید حسینی و حسنعلی هروی آشنا شد. سال بعد با هایده وهاب زاده ازدواج کرد. از او دو فرزند (یاشار و بهاره) به یادگار است.

«عمران صلاحی» که بود و چه کرد

در خلال سال های 1354-1353 سردبیر دو هفته نامه قاصدک (نشریه خبری سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران) شد و در سال 1375 با سمت مسئول کتابخانه انتشارات سروش، بازنشسته شد. صلاحی، دوست داشت زندگینامه خودش را به سبک طنزنویس آمریکایی «جیمز تربر» بنویسد. او این کار را در شماره سوم فصل نامه گوهران انجام داد و نام «سوءپیشینه» بر آن نهاد. عمران صلاحی به قول منوچهر احترامی «هرگز در تاریکی گم نشد، بلکه در تاریکی درخشید.» به تشویق معلم ادبیاتش، سید عبدالعظیم فیاض، از دوازده سالگی به فارسی و از بیست سالگی به ترکی، سرودن شعر را آغاز کرد. سال 1340 زمانی که ساکن تبریز بود، نخستین شعر کودکش «باد پاییزی» در مجله اطلاعات کودکان منتشر شد. از سال 1345 شعر نو می نوشت.

نخستین شعر نیمایی اش را در سال 1347 در خوشه منتشر کرد و سال 1366 بود که به شعر سپید روی آورد. در بحبوحه انقلاب نیز، منظومه ای در رثای واقعه 17 شهریور نوشت. در مجموع 48 سال در قالب های کهن و نو طبع آزمایی کرد. شعرهایش تاکنون به زبان های ترکی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیولی، ایتالیایی و ... ترجمه شده و حتی بر اساس پاره ای از اشعارش ترانه ساخته اند. شعرهای عمران، خصیصه ای از ایجاز و مختصرنویسی دارند که شعرای اندکی از آن برخوردارند و می توان بدون امضا آثارش را شناخت، حتی اگر زمانی مطمئن نباشید که اثر را او نوشته، می گویید شبیه آثار صلاحی است.

از سال 1344، با انتشار شعر «بچه جوادیه» در توفیق و دعوت از او به تحریریه، پایش به عرصه فکاهه و طنز مکتوب باز شد و با پیوستن تمام وقتش به توفیق، ضمن آغاز رفاقت عمیقش با پرویز شاپور، طنزنویسی منظوم و منثور را جدی تر دنبال کرد. همانجا بود که وجه کمتر دیده شده ای از او یعنی کشیدن کاریکاتور و طنز ترسیمی هم نمایان شد. علاوه بر اینها، مسئولیت خردبیری دو صفحه روزنامه حزب خران و ستون های «حکایت» و «چهلستون» در مجله توفیق نیز بر عهده او قرار گرفت. عمران در توفیق و در کنار احترامی، فرجیان، صابری، حالت، جلی، گویا، معمارزاده، کیمیاگر و ... اوج فکاهه و طنز آمیخته به هزل نویسی را تجربه کرد و همکاری اش با این روزنامه تا سال 1350 ادامه داشت.

«عمران صلاحی» که بود و چه کرد

در سال 1356، نمایشگاه مشترک طراحی های طنزآمیز او، پرویز شاپور و بیژن اسدی پور در نگارخانه تخت جمشید برگزار شد که با استقبال کم نظیری روبرو شد، آن چنان که خسرو گلسرخی در کیهان سالانه و آیندگان، از عمران، همپای اردشیر محصص، کامبیز درم بخش و ... به عنوان کاریکاتوریست های مطبوعاتی دهه پنجاه یاد کرد. صلاحی به گواه اسامی مستعارش، یکی از فعال ترین طنزپردازان قبل و بعد از انقلاب است. به قول مسعود کیمیاگر، «در طنزنویسی از هر روان نویسی، روان نویس تر بود.» اسامی همچون ابوطیاره، ابوقراضه، بچه جوادیه، مشد بایرام، آرمان صلاحی، دوست جدول دوست، آب حوضی، زرشک، پیت حلبی، زنبور، شعله، شکرچیان، ع. شکرچیان، ع. مداد، کمال تعجب، مراد محبی، میخ طویله، ابوالحمار، خردبیر، یکی از بزرگان اهلتمیز، جواد مخفی، راقم این سطور، بلاتکلیف و ...

این اسامی، با کارکردهای متنوع در قالب هزل و فکاهه و طنز در مطبوعات پیش و پس از انقلاب عرصه یکه تازی عمران صلاحی بودند. اگر توفیق را عیاری برای سنجش فکاهه و طنز عامه بدانیم، صلاحی علاوه بر این، برای نشریات روشنفکری و خواص نیز طنز می نوشت. در مجله خوشه با همکاری پرویز شاپور، ستون«فکر از شاپور، ذکر از صلاحی» را ارائه می کردند. نشریات دیگری چون گزارش کتاب، جُنگ فلک الافلاک، تماشا دفترهای زمانه، امید ایران (ستون های پرت و پلا، شاخ و شونه)، نگین، هنر و ادبیات امروز (ضمیمه پرچم خاورمیانه) و ... از جمله معروف ترین مجلات جریان روشنفکری پیش از انقلاب بودند که او در آنها می نوشت یا طرح می زد.

بعد از انقلاب نیز، غیر از مطبوعه های متنوع و موسسه گل آقا (اعم از هفته نامه، ماهنامه، سالنامه، بچه ها گل آقا و ...) که صلاحی با ارادت عجیبش به صابری، مجدانه از آنها حمایت می کرد، فصل نامه ها و مجلاتی همچون بایا، بخار (تداعی معانی)، دفتر هنر، آدینه، زمان شوکران (رفع تکلیف)، کارنامه (حرف اضافه)، نشانی (خط و نشان)، کلک، گلستانه، آزما، گوهران، معیار، نافه، شعر (سوره)، فرهنگ مردم، آذری و ... آثار متنوع و کثیری از او منتشر یا بازنشر می کردند. در خلال دهه های شصت و هفتاد، مرور ستون های طنز صلاحی در ماهنامه هایی نظیر بُرج، دنیای سخن (حالا حکایت ماست) و خورجین، همچنان خواندنی و تأمل برانگیز است. در اغلب طنز نوشته های صلاحی، همواره رد پای ابیات، ضرب المثل ها، اصطلاحات و کنایات، اشارات و لطایف و مطایبات و اقسام تعابیر ادبی و عامیانه به چشم می خورند.

«عمران صلاحی» که بود و چه کرد

او تبحر بی نظیر در بازنویسی و احیای فولکلور فکاهی و لطیفه های طنزآمیز ادوار گذشته داشت. در ساختن لطیفه های بداهه، خبره بود: «شخصی به میوه فروشی می رود و چشمش به چندتا کدوحلوایی می افتد، به میوه فروش می گوید لطفا یک دانه گلابی خانواده بدهید!» هر چند عمران در ظاهر محجوب و خجالتی بود، اما انتشار برخی مطالب نیش دارش مانند «رساله آب سرد»، قلمش را در مجله دنیای سخن دچار عوارض جانبی کرد. بعد از چند ماه وقفه انتشار و انتشار مجدد، سروده بود: «ای دوست تو نیز می توانی/ در زمره این رجال باشی/ در مدت اندکی چو آنان/ دارای زر و یال باشی/ شب تا به سحر زیاده سرمست/ در مجمع اهل حال باشی/ مشروط بر این که بر دهانت/ چسبی بزنی و لال باشی!».

سویه دیگر همکاری های صلاحی به رادیو و تلویزیون باز می گشت که برنامه های طنز متنوعی نظیر «زیر دندان طنز» را برایشان نویسندگی یا گویندگی می کرد. ایده برنامه «کاریکاتور در ایران و جهان» در تلویزیون متعلق به او بو. در همین برنامه بود که وجهه پژوهشگری صلاحی نمایان شد. او عاشق ظریف گویی و ظریف نویسی بود. اصطلاح «خنده سازان و خنده پردازان»، «طنزیم کنندگان»، «حالا حکایت ماست»، «عملیات عمرانی» و بسیاری کلیدواژه های شوخ طبیعی را اول بار او خلق و مطرح کرد. تمایز بین Satir و Irony را اول بار او متذکر شد. نگارش زندگینامه بسیاری از طنزپردازان و مرور کارنامه مطبوعات طنز دیروز، به همت او منتشر یا خوانده شد.

امروز، بخش زیادی از طنزنویسان و طنزپردازان جوان یا میانسال معاصر، خود را وام دار قلم نام دار او می دانند. به موازات همین حضور همه جانبه در مطبوعات، رادیو و تلویزیون و پژوهش، او حضور پررنگی در انجمن های ادبی داخلی و خارجی داشت. در واقع از همان نوجوانی پایش به این محافل باز شد. خودش می گفت: «می خواستم ببینم شاعرها چه شکلی هستند. تا به آن موقع شاعر ندیده بودم و اولین شاعر که دیدم استاد عباس فرات بود... به قد بلند من اشاره کرد و گفت چرا داری می ری به آسمان؟»

شرکت در انجمن های ادبی ایران و پاکستان، ایران و ترکیه، تهران، ایران، آذر آبادگان، صائب، دانشوران، حافظ، کلبه سعد، دیهیم، شب های گوته، صابر، گروه شاعران سه شنبه، خانه طنز، بنیاد نویسندگان و هنرمندان، دفتر طنز حوزه هنری، خانه شاعران ایران، گروه شعر معاصر، خانه ادبیات ایران، گروه شاعران ترک زبان، گروه داستان نویسان و ... در کارنامه عمرش دیده می شود. آشنایی با حسین منزوی، یادگار همین انجمن ها در جوانی اش بود. سروده بود: «با منزوی پیاده روی می کنیم ما/ خود را بدین وسیله قوی می کنیم ما». آشنایی و دوستی با سیمین بهبهانی، احمد شاملو، منوچهر آتشی، مفتون امینی، علی باباچاهی و ... برایش در همین انجمن ها طی دهه شصت رخ داد.

«عمران صلاحی» که بود و چه کرد

طنزآوران امروز ایران (1349)، یک لب و هزار خنده (1382)، حالا حکایت ماست (1377)، کمال تعجب (1381)، تفریحات سالم (1385)، عملیات عمرانی (1383)، خنده سازان و خنده پردازان (1383)، موسیقی عطر گل سرخ (1383)، طنز و شوخ طبعی ملانصرالدین (1379)، شوخی های شاعران (1381)، زبان بسته ها (1385)، از گلستان من ببر ورقی (1381)، گزیده اشعار طنزآمیز (1382)، طنز در کاغذ کاهی (135)، گفتار طرب انگیز (1387)، کاریکلماتورهای پرویز شاپور (به اهتمام، 1350) و ... عناوین برخی از آثار شاخص مکتوب عمران صلاحی در حیطه طنز و شوخ طبعی است.

اما از او کتاب های بسیاری هم در حوزه شعر غیر طنز و پژوهش و ترجمه ادبی بر جای مانده است. ناشران او را آنچنان شیدای طنزنویسی می دانستند که کمتر رغبت و فرصتی برای انتشار اشعار جدی، داستان کوتاه، رمان و حتی ترجمه هایش ایجاد شد. جایی سروده بود: «از بس که من آزرده ز دست فلکم/ در برزن و کوی، روز شب می پلکم/ خندیدن من نباشد از روی نشاط/ انگشت زمانه می دهد قلقلکم!» شاید برای فهمیدن عمق نگاه او بایستی نیم نگاهی به اشعار جدی اش نیز داشت. مثلا زمانی که می گوید: «من بچه جوادیه ام/ از روی پل که می گذری/ غم های سرزمین من آغاز می شود...» در سال های اخیر، و به مرور دفترهای شعر صلاحی یکی پس از دیگری منتشر شدند تا نمایانگر شکوه این سرو فروتن باشد.

عمران صلاحی از معدود طنزپردازانی است که پس از مرگش (11 مهر ماه 1385)، ویژه نامه ها و پرونده های بسیاری در ستایشش انتشار یافت. از مهم ترین آنها انتشار دفتر هنر ویژه سه تفنگدار (عمران صلاحی، پرویز شاپور و بیژن اسدی پور) در آمریکا بود. از پس این سال های بی حضورش، عمران صلاحی هرگز به محاق نرفت. برای شناختنش باید او را فقط با خودش مقایسه کرد؛ مانند الماس که آن را با الماس تراش می دهند؛ کارهایش با آثار هیچ کسی قابل مقایسه نیست. اندیشه، شیوه نگارش و حتی رفتارش یگانه است و خواهد ماند. عمران صلاحی در نهایت قدرت و توان می نوشت و می سرود. به قول خودش: «قلم در دست او مانند موم است/ در اینجا مطلب ما هم تموم است!»

«عمران صلاحی» که بود و چه کرد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان