عزاداری شیعیان برای سیدالشهدا (ع) امر جدیدی محسوب نمی شود، بلکه در زمان ائمه اطهار (ع) و رسول اکرم (ص) نیز عزاداری بوده است. بدون تردید مراسم عزاداری و روضه خوانی در تبیین و تقویت مذهب شیعه و گسترش آن در اعماق جامعه و نفوذ آن در قلب ها نقش بسزایی داشته است. همچنین سلاطین صفویه به عنوان زمامدار و روحانیون به عنوان متولی مذهب، در برگزاری آن مؤثر بوده اند، ولی با توجه به سابقه دیرین مراسم عزاداری در ادوار پیشین و اهتمام مردم به ویژه شیعیان در اقامه آن، نمی توان صفویه را آغازگر این مراسم دانست و آن را وارداتی و گرته برداری از غرب تلقی نمود؛ چنان که برخی را عقیده بر این است.1 مقاله حاضر نگاهی دارد به تاریخچه و پیشینه عزاداری در اسلام و چگونگی رسمی شدن آن در عهد آل بویه.
نگاهی گذرا به عزاداری در اسلام
عزاداری برای حمزه (ع): عزاداری برای شهدا در اسلام سابقه ای دیرین دارد و از اخبار برمی آید که پیامبر -ص - نیز آن را تأیید کرد و در برگزاری آن همت می گماشت. ابن هشام می نویسد بعد از تمام جنگ اُحد که رسول خدا -ص - به خانه خود می رفت، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنی ظفر افتاد و صدای زنان آن ها ـ که بر کشتگانشان گریه می کردند ـ به گوش آن حضرت خورد و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد و در پی آن بفرماید: ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید! سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل) پس از آگاهی از این موضوع و زمانی که به خانه های خود بازگشتند، به زنان قبیله شان دستور دادند لباس عزا بپوشند و به درِ مسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا و ماتم کنند. رسول خدا - ص- که صدای گریه آن ها را شنید، از خانه خویش (که جنب مسجد بود) بیرون آمده (از آن ها سپاسگزاری کرد و) فرمود: «به خانه های خود بازگردید، خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید»2
عزاداری برای جعفر طیار
پیامبر در شهادت جعفر طیار نیز هم خود گریست و هم برای عزاداران که در خانه او گردآمده بودند طعام تهیه کرد.3 بنابر روایت ابن سعد، اندوه و افسردگی پیامبر برای شهدای جنگ موته چندان زیاد بود که اصحاب نیز به شدت اندوهگین و افسرده شدند.4
عزاداری برای رسول خدا (ص)
هنگامی که پیامبر -ص - رحلت کردند، مردم مدینه، از زن و مرد، به گریه و ندبه پرداختند و بنا بر قول عثمان بن عفان «برخی از اصحاب چنان اندوهگین شدند که چیزی نمانده بود به وهم دچار آیند»5؛ و بنا بر نقل عایشه زنان به عزاداری پرداختند و به سینه و صورت خود می زدند.6
عزاداری برای امیرالمومنین (ع) و امام حسن (ع)
در شهادت علی -ع - فرزندان آن حضرت و مردم کوفه به شدت می گریستند.7 و هنگامی که امام حسن -ع - به شهادت رسید، برادرش محمد حنفیه مرثیه و نوحه سرایی کرد.8
عزاداری برای امام حسین (ع)
با شهادت امام حسین -ع - و یارانش در محرم 61 ق عزاداری وارد مرحله ای جدید شد و در گستره ای وسیع تر از جهان اسلام برگزار شد، با این تفاوت که دیگر تنها گریه و ندبه برای از دست دادن عزیز یا عزیزان نبود، بلکه از یک سو به ابزاری قاطع برای مبارزه با ستمگران و غاصبان تبدیل شد و از سوی دیگر تبیین کننده، حافظ و حامل اسلام راستین گردید. از این رو ائمه طاهرین در اقامه و اشاعه آن از هیچ کوششی دریغ نکردند، چنان که خانواده امام حسین -ع - همچون زینب و امّ کلثوم و امام سجاد -ع - برای شهدای کربلا به نوحه سرایی پرداختند، به طوری که کوفیان که در قتل امام حسین -ع - و یارانش نقشی مستقیم داشتند، درکوی و بازار عزاداری می کردند.
سید بن طاووس دراین باره می نویسد: «زن ها گیسو پریشان کردند و خاک بر سر پاشیدند و چهره های خویش را خراشیدند و سیلی به صورت زدند و فریاد «واویلا» و «واثبوراه!» بلند نمودند. مردها گریستند و موهای محاسن خود را کندند. هیچ موقعی دیده نشده بود که مردم بیش از آن روز، گریه کرده باشند.»9
بنابر روایت مقاتل، زنان و مردان قبیله بنی اسد به هنگام دفن اجساد شهدا و بعد از آن نوحه سرایی و عزاداری می کردند.10 و بنابر روایتی اهل بیت امام حسین -ع - به عزاداری اشتغال داشتند.11 مردم مدینه هم به ویژه بنی هاشم همین که از شهادت امام حسین -ع - آگاه شدند به گریه و ندبه ای پرداختند که تا آن هنگام کسی ندیده و نشنیده بود.12
عزاداری ائمه اطهار (ع) برای امام حسین (ع)
امام سجاد -ع - که در دوران خفقان اموی به سر می برد، برای حفظ واقعه خون بار کربلا و انتقال آن به نسل های بعد از ابزار گریه بهره گرفت. از امام صادق -ع- روایت شده است:«زین العابدین -ع - چهل سال در مصیبت پدرش گریه کرد، در حالی که روزها روزه دار و شب ها به عبادت بیدار بود و چون وقت افطار می رسید، خدمتگزارش آب و غذا در برابر او می نهاد و می گفت: «آقاجان! میل فرمایید.» آن حضرت می گفت: «چگونه غذا بخوریم، در صورتی که فرزند رسول خدا -ص - گرسنه کشته شد؟ و چگونه آب بنوشیم در صورتی که فرزند رسول خدا -ص - لب تشنه کشته شد؟» و پیوسته این سخن را می گفت و می گریست تا آب و غذا با اشک چشمش مخلوط می شد. همواره بر این حال بود تا از دنیا رفت»13 از عملکرد امام سجاد -ع - و سفارش های ایشان و سایر ائمه درباره گریه برای امام حسین -ع - و یارانش14 برمی آید که برگزاری مجالس عزاداری و گریه از مؤثرترین ابزاری بوده که می توانسته با توطئه های بنی امیه برای محو آثار مادی و معنوی قیام کربلا مقابله کند. ابوریحان بیرونی می نویسد:«بنی امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال کردند و مهمانی ها و ولیمه ها دادند و تا زمانی که ایشان بودند، این رسم در توده مردم پایدار بود»15 این معنی از زیارت عاشورا نیز معلوم می شود: «هذا یومٌ فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه» بدین سان شیعیان بنابر توصیه و تأکید ائمه طاهرین برای بزرگداشت عاشورا و حفظ آثار آن در کربلا از هیچ کوششی فروگذار نکردند، بدان معنی که ایام عاشورا را به سوگواری می پرداختند و امام حسین -ع - و یارانش را در کربلا زیارت می کردند. توابین که در سال 65 ق قیام کردند، قبل از ورود به صحنه نبرد، به زیارت قبر امام حسین -ع - و یارانش رفتند و یک روز و یک شب گریه و زاری و تضرع بسیار نمودند، چنان که بنابر نقل طبری، کسی تا آن روز چنان گریه ای ندیده بود. از روایت ابن قولویه برمی آید که در زمان امام صادق -ع - مردم اطراف کوفه و نواحی دیگر، از زن و مرد، برای زیارت قبر امام حسین -ع - و یارانش به کربلا می رفتند و به قرائت قرآن، ذکر مصائب و نوحه گری و مرثیه سرایی می پرداختند.16
در ایام فترت پایان امویان و آغاز عباسیان بر تعداد زائران و عزاداران امام حسین -ع- و یارانش افزوده شد، چنان که به سرعت کربلا به کانون مبارزه علیه ستمگران تبدیل شد؛ مبارزانی که شیوه جهاد را در مکتب اهل بیت آموخته و از شهدای کربلا الگوهای عملی و عینی انتخاب کرده بودند. این وضع برای متوکل خلیفه عباسی ـ که ضد شیعه بود ـ قابل تحمّل نبود؛ از این رو نه تنها دستور به ویرانی قبور شهدا داد (336 ه ق)، بلکه به منظور محو آثار آن، سرزمین کربلا را به آب بست و شخم زد و زراعت نمود و مردم را از زیارت منع کرد17، امّا از آنجایی که نور خدا خاموش شدنی نیست، متوکل به سزای اعمال خود رسید و کربلا مجدداً احیا شد و پناهگاهی برای عاشقان اهل بیت گردید که از اقصی نقاط به آنجا می رفتند. از منابع برمی آید که گروهی از پیروان احمد بن حنبل که خود را سلفیه می نامیدند و رهبرشان محمد بربهاری بود در گذرگاه ها کمین می کردند و زائران و عزاداران شیعه را مورد آزار و اذیت قرار می دادند و این از بیانیه خلیفه الراضی بالله ـ که علیه این فرقه صادر شده ـ به خوبی پیداست. راضی در بخشی از این بیانیه خطاب به آن ها می نویسد: «دیگر ناسزاگویی شما به نیکان است، نسبت دادن شما شیعیان اهل بیت پیامبر -ص - را به کفر و گمراهی، در کمین نشستن برای شکنجه و آزار ایشان در هر کوی و برزن، دیگر؛... بدگویی شما از زیارت کردن گور پیشوایان صلوات اللّه علیهم و سرزنش کردن زائران و بدعت گذار نامیدن ایشان است»18 این بیانیه، حاکی از این است که گرچه در نیمه اول قرن چهارم، خلفا برخلاف عهد متوکل، محدودیت هایی برای شیعیان در انجام مراسمشان قائل نبودند، لیکن دیگر فرق مسلمانان به ویژه حنابله به آزار و اذیت آن ها می پرداختند و احتمالاً این وضع تا سلطه آل بویه بر بغداد (332 ق) ادامه داشت و از آن پس که شیعیان به سبب حاکمیت آل بویه قوت گرفتند گر چه باز هم به سبب اکثریت اهل سنت در بغداد برای برگزاری مراسم عزاداری با مشکلاتی روبه رو بودند با حمایت حکومت، مراسم عزاداری را به صورت علنی در کوچه و بازار انجام می دادند.
آگاهی مردم ایران از واقعه کربلا
متأسفانه مورخان از بازتاب واقعه کربلا در شهرهای ایران اطلاعی نمی دهند، جز اینکه مؤلف تاریخ سیستان می نویسد:«چون این خبر به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول -ص - چنین کردند، پاره ای شورش اندر گرفتند»19 به احتمال زیاد طبق معمول، یزید خبر این پیروزی را به سرتاسر امپراتوری جهت آگاهی والیان ارسال کرده است و شاید واکنش هایی هم صورت گرفته که خبر آن به ما نرسیده است. طبری از شورش مردم ری به رهبری فرخان رازی به سال 64 ق خبر می دهد.20، ولی گمان نمی رود که این قیام در ارتباط با واقعه کربلا باشد، ولی عکس العمل گسترده مردم ایران را می توان در قیام مختار مشاهده کرد. بنابر روایت دینوری حدود بیست هزار تن از سپاهیان او موالی ایرانی بودند.21 قیام های علویان به ویژه زید بن علی و فرزندش یحیی و ارتباط مردم ایران با آن ها به ویژه خراسان، گرگان و ری، از دیگر مواردی است که ایرانیان را با واقعه کربلا آشنا کرد.22 نقش داعیان عباسی در آگاهی ایرانیان از جنایات بنی امیه را نمی توان نادیده گرفت، آن ها برای برانگیختن احساسات مردم، فهرستی از مظالم بنی امیه را نسبت به خاندان پیامبر تهیه کرده که در رأس آن ها واقعه کربلا بود و به آگاهی آن ها می رساندند23
حضور امام رضا -ع - در خراسان (200-202 ق) و اهتمام آن حضرت در برگزاری مراسم عاشورا از مهم ترین عوامل انتقال فرهنگ عاشورا به ایران بود و متعاقب آن، سادات که به سبب حضور امام در خراسان به این خطه مهاجرت کردند و با شهادت آن حضرت، در اقصی نقاط در ویژه صفحات شمالی ایران؛ یعنی طبرستان و مازندران پراکنده شدند.24، مردم ایران را با واقعه کربلا و مراسم آن آشنا نمودند. با تشکیل حکومت علویان در طبرستان (250 ق) رفته رفته مراسم عاشورا به صورت یک فرهنگ بومی درآمد. در این میان نباید نقش شهرهای شیعه نشین ازجمله قم 25، ری، سبزوار و نیشابور را در انتقال و توسعه این مراسم در ایران نادیده گرفت.
رسمی شدن مراسم عاشورا در عهد آل بویه
مورّخان محلی طبرستان، دیلمستان و مازندران، همچون ابن اسفندیار و ظهیرالدین مرعشی به رغم سابقه دیرین مذهب شیعه در این خطه و حضور سادات و حکومت علویان، از برگزاری مراسم عاشورا در این مناطق خبری نمی دهند، در حالی که به نظر ما نمی توان جامعه شیعه را بدون اهتمام به برگزاری این مراسم تصور کرد؛ بنابراین قدر مسلّم، این مراسم در صفحات شمالی ایران، به رغم فراز و نشیب هایی که داشته، پیوسته برگزار می شده است؛ زیرا شیعیان این نواحی به همراه سادات علاقه ای ویژه به امام حسین -ع - و شهدای کربلا داشتند. ظهیرالدین مرعشی می نویسد: «آورده اند که داعی کبیر حسن بن زید روزی به دیوان عطا نشسته بود و هر سو انعام خدم می داد. شخصی را نام برآمد. از بنی عبدالشمس پرسید: از کدام فخذ است؟ گفتند از معاویه. چون تفحص کردند، از اولاد یزید بود. سادات شمشیرها کشیدند تا آن شخص را بکشند جهت خون حسین بن علی و اولادش. او را عطا کرد و بدرقه نمود و از طبرستان بیرون کرد.»26 این مطالب، بیانگر میزان آگاهی، علاقه و اهتمام مردم نسبت به واقعه کربلاست و گر چه ما مدرکی برای ارائه نداریم، لیکن از شواهد و قراین برمی آید که بزرگداشت عاشورا به صورت فرهنگ عمومی مردم این نواحی درآمده بود، چنان که فرزندان بویه با این مراسم در دیلم آشنا شدند و همچون سایر مردم در برگزاری آن اهتمام می ورزیدند و میزان باور و اعتقاد آن ها به مراسم چنان بود که پس از در اختیار گرفتن حکومت به رغم همه مشکلاتی که در سر راه خود داشتند آن را در سراسر قلمروشان بسط دادند. ابن اثیر در حوادث سال 352 ق می نویسد: «در دهم ماه محرم سال جاری معزّالدوله به مردم دستور داد که دکان ها و اماکن کسب را ببندند و تعطیل کنند و سوگواری نمایند و قباهای سیاه مخصوص عزا بپوشند و زنان نیز موی خود را پریشان و گونه ها را سیاه کنند و جامه ها را چاک بزنند و در شهر بگردند و بگریند و بر سر و رو و سینه بزنند و ندبه حسین بن علی رضی اللّه عنهما را بخوانند. مردم همه آن کار را کردند و سنیان انکار نکردند؛ زیرا یارای منع نداشتند که عده شیعیان فزون تر و سلطان هم همراه آن ها بود»27 درباره رسمی شدن مراسم عاشورا در زمان آل بویه، تذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد: اولاً، با توجه به اینکه آل بویه با این مراسم در دیلم آشنا شدند، به خوبی برمی آید که ایرانیان با حفظ ماهیت مراسم عاشورا، آن را باظرافت خاصی با آداب و رسوم بومی خود که چندان هم با سبک و روش عزاداری در عراق و حجاز تفاوت نداشت برگزار می نمودند.
ثانیاً، با توجه به اینکه از سلطه آل بویه بر بغداد به سال 334 ق تا برگزاری مراسم عاشورا به سال 352 ق حدود دو دهه طول کشید، می توان نتیجه گرفت که معزّالدوله طی این مدت به مطالعه چگونگی برگزاری این مراسم مشغول بوده تا مخالفت اهل سنت به ویژه حنابله را که موافق برگزاری چنین مراسمی نبودند به حداقل برساند. بنابر روایت مورخان، این مراسم به رغم فراز و نشیب هایی که داشت در دوره اوج قدرت آل بویه ـ یعنی تا پایان سلطنت عضدالدوله (372 ق) ـ با جدیت برگزار می گردید و بعد از آن یعنی در دوران ضعف آل بویه به صورت پراکنده اجرا می شد.28 اهل سنت همین که دریافتند شیعیان در برگزاری مراسم عاشورا مُصر و جدی هستند و فشارها و اعتراض های آن ها به جایی نمی رسد، با آن به مقابله فرهنگی پرداختند و در مقابل روز عاشورا، روز هجدهم محرم، یعنی روز قتل مصعب بن زبیر را علم کردند. ابن اثیر در حوادث سال 389 ق می نویسد: مردم باب البصره در رقابت با مردم کرخ، هشت روز بعد از روز عاشورا را به ماتم نشسته گفتند: مصعب بن زبیر در آن روز کشته شد.29 بنابر روایت ابن کثیر در همین سال گروهی از جهال اهل سنّت، روز دوازدهم محرم که روز قتل مصعب بن زبیر بود همانند شیعیان برای او عزاداری می کردند و باز هم همانند شیعیان به زیارت او می رفتند.30
از روایت ابن اثیر برمی آید که اهل سنت علاوه بر اقدامات یاد شده، برای مقابله با شیعیان از صحنه های نبرد مورد نظر خویش شبیه سازی می کردند. او در حوادث سال 363 ق می نویسد: «فتنه ای بزرگ میان سنّی و شیعه برخاست و اهل محله سوق الطعام که از پیروان تسنّن بودند، زنی را سوار شتر کردند و او را عایشه نام نهادند. یکی از آنان خود را طلحه و دیگری خود را زبیر نامید. این گروه با گروه دیگر (شیعه) به جنگ پرداختند و می گفتند ما با اصحاب علی بن ابی طالب جنگ می کنیم»31 به احتمال زیاد، شیعیان محله کرخ صحنه های واقعه کربلا را شبیه سازی کردند و شبیه سازی جنگ جمل از سوی اهل تسنّن، واکنشی در برابر آن بوده است.
یکی از مهم ترین عوامل اختلاف میان شیعه و سنی همانا برگزاری مراسم سوگواری عاشورا بود که معمولاً به جنگ و خونریزی می انجامید و آرامش و امنیت بغداد را بر هم می زد، چنان که خلفا ناچار می شدند از انجام مراسم سوگواری اهل سنّت و شیعه جلوگیری کنند.32 البته با توجه به اینکه مراسم عاشورا به صورت فرهنگ عمومی و پایدار درآمده بود، جلوگیری از انجام آن برای مدت طولانی ممکن نبود و در واقع حکومت هم تصمیمی برای لغو کردن آن نداشت و اگر در مقاطع خاصی از آن ممانعت می کرد، تنها برای جلوگیری از اغتشاش و ایجاد آرامش بود. سلاطین آل بویه چنان به برگزاری این مراسم تعلق خاطر داشتند که اگر ایام عزاداری عاشورا با جشن مهرگان مصادف می شد، جشن را به تأخیر می انداختند.33
از گزارش های منابع به خوبی برمی آید که مراسم سوگواری عاشورا به رغم محدودیت هایی که از جانب اهل سنت ایجاد می شد تا پایان حکومت آل بویه (447 ق) و بعد از آن در عهد سلجوقیان به حیات خود ادامه داد.34 و این امر طبیعی به نظر می رسید؛ زیرا این مراسم حدود یک قرن بود که به صورت علنی برگزار می شد و جزء فرهنگ و اعتقادات مسلّم شیعیان شده بود. علاوه بر این، مذهب شیعه در ایران و عراق توسعه یافته بود و شیعیان جمعیت قابل توجهی از مردم ایران به شمار می آمدند که هر حکومتی نمی توانست نسبت به اعتقادات و آداب و رسوم مذهبی آن ها بی تفاوت باشد. مدارکی دال بر ممانعت سلجوقیان از برگزاری مراسم عاشورا در دست نیست و حتی بالعکس از شواهد و قرائن برمی آید که سلاطین سلجوقی از دوستداران ائمه شیعه بودند و حتی ملکشاه در سال 479 ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت.35 بنابر این روایت ابن کثیر در احسن القصص که می نویسد: «این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقی در بغداد و شهرهای دیگر ایران معمول بوده است»36 نمی تواند دارای اعتبار باشد، زیرا شواهدی در دست است که در قرن پنجم و ششم در بسیاری از شهرهای ایران، مراسم سوگواری عاشورا نه تنها توسط شیعیان برگزار می شد، بلکه علمای اهل سنّت نیز با حزن و اندوه فراوان آن را برگزار می کردند.
نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب خود النقض که در سال 560 ق تألیف کرده درباره اهتمام و توجه علمای سنی به ویژه حنفیان و شافعیان در سوگواری روز عاشورا می نویسد: «خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنّت در عهد خود مقتدا بوده است هرسال این روز این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته اند و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشد و انکار نکند؛ و آنکه بغداد که مدینه السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه علی غزنوی حنیفی دانند که این تعزیت چگونه داشتی! تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی می کرد... و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد؛ و امّا به همدان اگرچه مشبه را غلبه باشد برای حضور رایت سلطان و لشکر ترکان، هرسال مجدالدین مذکّر همدانی در مراسم عاشورا این تعزیت به صفتی دارد که قُمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بُلمعالی بن ابی القایم بُزاری به نیسابور با آنکه حنفی مذهب بود این تعزیت به غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی و به ری که از امّهات بلاد عالم است معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصرآبادی و خواجه محمود حدادی حنفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ، روز عاشورا چه کرده اند؟! از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان و درین روزگار آنچه هرسال خواجه امام شرف الائمه ابونصر اله سنجانی کند در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنفیان معروف و همه موافقت نمایند و یاری کنند و این قصه خود به وجهی گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعی معتبر و متقدّم است به وقت حضور او به ری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضّل نهاد و معاویه را باغی خواند در جامع سرهنگ و قاضی عمده ساویی حنفی که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بیست هزار آدمی این قصه به نوعی گفته و این تعزیت به صفتی داشت از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند و مصنّف کتاب اگر رازی است دیده باشد و شنوده و خواجه تاج شعری حنفی نیسابوری روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغت کرد. در سنه خمس و خمسین و خمس مائه به اجازت قاضی با حضور کبرا و امرا. پس اگر این بدعت بودی، چنان که خواجه مجبر انتقالی گفته است، چنان مفتی رخصت ندادی و چنین ائمه روا نداشتندی؛ و اگر خواجه انتقالی به مجلس حنفیان و شیعیان نرفته باشد، آخر به مجلسِ شهابِ مشّاط رفته باشد که او هرسال که ماه محرم درآید، ابتدا کند به مقتل عثمان و علی و روز عاشورا به مقتل حسین بن علی آورد تا سال پیرار به حضور خاتونانِ امیران و خاتونِ امیر اجل این قصه به وجهی گفت که بسی مردم جامهد ها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سر برهنه شد و زاری ها کردند که حاضران می گفتند: «زیادت از آن بود که به زعفران جای کنند شیعت»37
این مطالب، بیانگر تعاملی است که در اثر گذشت زمان بین شیعه و سنی درباره برگزاری مراسم عاشورا حاصل شده بود، چنان که برخلاف عهد آل بویه، نه تنها اهل سنّت با شیعیان معارضه ای نداشتند، بلکه خود هم ـ به رغم اختلاف عقیده ای که با شیعیان داشتند ـ به تأسی از علمای خود به عاشورا تعلق خاطر ویژه ای پیدا کردند. البته در عهد آل بویه هم همه فرق اهل سنّت با برگزاری مراسم عاشورا مخالفتی نداشتند و هرگاه که مورّخان از مخالفان و معارضان این مراسم صحبت می کنند، از جهال اهل سنّت یاد می کنند که عمدتا از حنابله بودند. آن ها در این دوره هم کم و بیش به مخالفت خود ادامه دادند، امّا با توجه به کثرت شافعیان و حنفیان در ایران ـ که با این مراسم مخالفتی نداشتند ـ مخالفت حنابله نمی توانست مانعی برای برگزاری مراسم عاشورا باشد. از این رو در اکثر شهرهای ایران و عراق، اعم از اینکه سنی بودند یا شیعه، در ایام عاشورا مراسم سوگواری برگزار می شد؛ چنان که به صورت یک فرهنگ اسلامی ـ ایرانی درآمد و باگذشت زمان که بر تعداد شیعیان ایران افزوده شد و حساسیت های بین شیعه و سنی کاهش یافت، این مراسم حضور بیشتری در زندگی مذهبی مردم ایران پیدا کرد؛ چنان که حتی بعضی از علمای اهل سنت برای پاسخگویی به نیاز مردم مبادرت به مقتل نویسی نمودند، به عنوان نمونه، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری (467-538 ق) ـ ایرانی و یکی از آخرین متکلّمان معروف ـ کتابی در پند و اندرز به نام اطواق الذهب فی المواعظ و الخطب نوشت که در آن توضیح داده که بنا به سنن مذهبی، هر کس برای حسین -ع - بگرید، یقیناً در قیامت با او محشور خواهد شد. او می افزاید که هرکس در پیش خود بگرید و باعث گریه دیگران شود از خوبان است. بنا به گفته او «هر کس که خویش را همانند (تشبیه) دسته ای سازد در زمره همان دسته است» و همان قدر و ارزش به او خواهد رسید؛ یعنی او زمینه نظری «تقلید» را مهیا ساخت و به عملی که از هر طریق موجب گریه گردد ارزش و اهمیت بخشید.38
«مقتل خوانی» (روایت قصص شهادت) یا نقل توصیفی واقعه حزن انگیز کربلا از اسبابی است که تا اندازه ای از نظرات زمخشری الهام یافت... کار بی سابقه زمخشری در زمینه تشبه در مقتل نگاری و مقتل خوانی یا به دیگر سخن، روضه خوانی توسط دیگران دنبال شد. یکی از شاگردان او به نام ابوالمؤید موفق خوارزمی (م 568 ق) احادیث و قصص مذهبی در وصف فضایل پیامبر و خاندان او را گردآوری و تدوین کرد. او حماسه نامه ای درباره شهادت امام حسین -ع - نوشت که شهادت حسین -ع - به روایت خوارزمی نام دارد (مقتل خوارزمی)
در ابتدای قرن هفتم، با رویکرد محمد خوارزمشاه به سادات حسینی، در برگزیدن علاء الملک ترمذی 39 از سادات حسینی خراسان به عنوان خلیفه تا حدود زیادی نفوذ معنوی خلفای عباسی ـ که حامی مذهب سنّت بودند ـ رو به کاهش گذاشت و سرانجام در نیمه دوم قرن هفتم در سال 656 ق با سقوط بغداد و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدی روبه رو شد. از این رو فرصت مناسبی برای توسعه تشیع و برگزاری شعائر و مراسم مذهبی آن فراهم گردید و با روی خوش نشان دادن غازان خان به شیعیان و سرانجام با رسمی شدن مذهب تشیع در مدت کوتاهی در زمان اولجایتو قطعاً مراسم عزاداری که از مهم ترین عوامل انسجام شیعیان و رسوخ مذهب به توده ها بود عمومیت یافت و به صورت مراسم عادی درآمد و این از آنجا معلوم می شود که برای مورّخان این دوره، برخلاف دوره های قبل، این مراسم چندان تازگی نداشته که نظرشان را جلب کند و به ضبط آن اهتمام ورزند. بنابر نقل معین الدین اسفزاری، مردم هرات پایتخت تیموریان، در نیمه دوم قرن نهم با فرا رسیدن ماه محرم به برگزاری مجالس سوگواری برای امام حسین -ع - اهتمام می ورزیدند و حتی شاهزادگان و امرا نیز به برگزاری مجالس عزا همت می گماشتند40 از این رو ملاحسین واعظ کاشفی (م 910 ق) روضه الشهداء را نگاشت که اولین مقتل به زبان فارسی بود و اندکی بعد در زمان صفویه، از مهم ترین مقاتلی بود که در تمام محافل و مجالس عزاداری خوانده می شد.
پی نوشت ها
1.بنگرید به: علی شریعتی، تشیّع علوی و تشیّع صفوی، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1352 ش، ص 206-205.
2.عبدالملک ابن هشام حمیری، سیره النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، ج 4، ص 122.
3.همان، ج 2، ص 252.
4.محمد بن سعد کاتب واقدی، طبقات کبیر، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نو، 1369 ش، ج 2، ص 162.
5.همان، ج 2، ص 368.
6.ابن هشام، سیره النبویه، ج 2، ص 428.
7.شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، چاپخانه احمدی، 1368 ش، ج 1 و 2، ص 211، 220 و 223.
8.ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش، ج 2، ص 3.
9.سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، مهر 1378 ش، ص 179، 186 و 187.
10.بنگرید به: شهرستانی، عزاداری حسین -علیه السلام- از زمان آدم تا زمان ما، انتشارات حسینیه عمادزاده، بی تا ص 75.
11.سید بن طاووس، اللهوف، ص 223.
12.شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا ص 127؛ سید بن طاووس، اللهوف، ص 235-129.
13.سید بن طاووس، اللهوف، ص 247.
14.همان، ص 27.
15.ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363 ش، ص 524.
16.محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، چاپ دوم: انتشارات فراهانی، بهار 1364 ش، ص 4.
17.عزالدین علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، انتشارات علمی، بی تا ج 11، ص 221؛ مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، بی تا ج 4، ص 64.
18.مسکویه راضی، تجارب الأمم، ترجمه علینقی منزوی، انتشارات توس، 1376 ش، ج 5، ص 426؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، سنه 323، ج 14، ص 33.
19.مؤلف نامعلوم (725-445)، تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، صاحب مؤسسه خاور، 1314 ش، ص 100.
20.طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3091؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 219.
21.ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1366 ش، ص 339-338.
22.ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولی محلاتی و غفاری، چاپ دوم: نشر صدوق، بی تا ص 135، 154 و 161.
23.مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 252.
24.سید ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، با مقدمه محمدجواد مشکور، به کوشش محمدحسین تسبیحی، چاپ سوم: انتشارات شرقی، 1368 ش، ص 127.
25.حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک، تصحیح سید جلال الدین طهرانی، تهران، انتشارات توس، 1361 ش، ص 93؛ زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه اضافات از جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح و تکمیل میر هاشم محدث، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373 ش، ص 514؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، به کوشش فردیناند و وستنفلد لایپزیک، بروک هاوس، بیروت، 1866 م، ج 4، ص 175.
26.سید ظهیر الدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 143.
27.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 11، ص 262-261؛ ابی الفرج عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، حیدرآباد، 1359 ق، ج 7، ص 16-15؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، به اهتمام علی نجیب عطوی، بیروت، 1407 ق، ج 11، ص 243.
28.جمال الدین ابی المحاسن یوسف ابن تغری بردی، النجوم الزاهره ملوک مصر و القاهره، دارالکتاب مصر، ج 3 و 4، ص 14 به بعد و ص 336-334 به بعد؛ ابن اثیر الکامل فی التاریخ، ج 14، ص 271 به بعد؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 260-254 به بعد. برای آگاهی بیشتر از عزاداری ایام آل بویه بنگرید به: سید صالح شهرستانی، عزاداری حسین -علیه السلام- از زمان آدم تا زمان ما، ص 213-199.
29.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 15، ص 268.
مورّخان قتل مصعب بن زبیر را در جمادی الاولی یا جمادی الآخره 71 یا 72 ق نوشتند و به نظر می رسد که قتل او در 12 یا 18 محرم از سوی اهل سنّت، تنها برای مقابله با شیعیان انتخاب شده است.
30.ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 326.
31.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 15، ص 44.
32.ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 11 و 12، ص 334-311؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 4، ص 206-162، (سنه 382 و 393 ق و سنه 406)؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 15، ص 367.
33.تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 4، ص 278؛ ج 5، ص 77؛ ج 16، ص 265-264، سنه 441 ق؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 12، ص 33، سنه 423 ق و ص 59، سنه 441 ق.
34.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 16، ص 265-264، سنه 441 ق؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 12، ص 33، سنه 423 ق و ص 59، سنه 441 ق؛ تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 5، سنه 458 ق، ص 77 و سنه 424 ق، ج 4، ص 278.
35.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 17، ص 133.
36.بنگرید به: محبوبه الهی، تجلّی عاشورا در هنر ایران، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1373 ش، ص 17.
37.نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل رازی قزوینی، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، تصحیح میر جلال الدین محدث، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، اسفند 1358 ش، ص 373-371.
38. چلکووسکی پترجی، تعزیه، نیایش و نمایش در ایران، ترجمه داوود حاتمی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367 ش، ص 147.
39.غیاث الدین همام الدین الحسینی خواندمیر (1333)، حبیب السیر، با مقدمه استاد جلال الدین همایی؛ دولافوز، ث. ف (1316)، تاریخ هند، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، تهران، چاپخانه مجلس، جزء 4 از ج 2، ص 644.
40.معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینه هرات، به کوشش محمد اسحاق، مطبعه زرپاسری، بی تا ج 1، ص 269.