خبرگزاری تسنیم: حیوانی تاریخ سینما مثل رودان (1956) کینگ کنگ (1933) موثرا (1961)، گودزیلا (1954) و ...، تا قبل از تولد ساخته شده آروارهها توسط استیون اسپیلبرگ، نحوه ارائه سینمایی هیجان انگیزی نداشتند. اسپیلبرگ در فرم با ارائه متمایز میزانسنهای هیولایی، با فیلم آروارهها، تحول شگرفی در زیرساخت آثار هیولایی بوجود آورد و البته شکل تالیفی اسپیلبرگ غیر از مزیتهای پیشرو در فرم، سایه ژنریک این ژانر را بر سر آثار هیولایی افکند و حتی فیلم نیمچه تالیفی ریدلی اسکات یعنی بیگانه، در سال 1979 زیر سایه تالیف خاص اسپیلبرگ، آروارهها قرار گرفت.
فیلم مگ (MEG) مخفف مگالادون (Megalodon) فیلمی هیولایی است که هیولای آن به بزرگی هیولاهایی مثل گودزیلا و کینگ کنگ است. این فیلم به هیچ عنوان هالیوودی نیست با اینکه هنرپیشههای بسیار سرشناس هالیوودی در آن حضور دارند، اما با سرمایه گذاری چینیها ساخته شده است و در بازار آمریکا پخش گستردهای داشته است.
با اینکه هنر کارگردان، جون تارتلتاب، چندان متفاوت و متمایز با آثار ساخته شده پیشین درباره کوسهها نیست، اما بخشی از فیلم هیولایی «مگ» تخیلی ژوراسیکوار درباره اعماق ژرف اقیانوس است. یکی از صحنه فوق العاده فیلم نخستین حمله این کوسه غول آسا در 200 مایلی ساحل چین است و جای دندانهای باستانی این هیولا بروی شیشه محفظه زیر دریایی موسسه تحقیقات آبی از لحظاتی است که به معنای واقعی رعب و هیجان ایجاد میکند.
تفاوت فیلم «مگ» با فیلم مشهور و کلاسیک شده «آروارهها» در اندازه غول آسای خطرناک بیست و سه متری هیولاست و این هیولای بزرگ که در اعماق دست نیافتی اقیانوس خفته، ناگهان بیدار میشود و ساکنان یک پایگاه تحقیقاتی زیر آبی را در معرض تهدید قرار میدهد. جوناس تایلور (جیسون استتام) غواصی حرفهای است که برای نجات اهالی پایگاه دریایی وارد عمل میشود.
این فیلم بر اساس رمانهای نویسنده «استیو آلتن» درباره کوسههای غول آسا ساخته شده که به نظر نویسنده تکثیر چنین کوسههایی میتواند تمام اقیانوس را در خطر قرار دهد. فیلم ترکیبی از آرواره و ژوراسیک پارک است و جنبههای علمی - تخیلی فیلم، جنبههای فرمی و ژنریک ژانر ترسناک فیلم را تحتالشعاع قرار میدهد. بخشی از فیلم را خونریزی اسلشری دربرگرفته بود که به یکی از مشکلات فیلم تبدیل میشود و ممیزی در سینمای چین گریبان فیلم را میگیرد و صحنههای خونین در نسخه نهایی قرار نمیگیرند.
مولفان فیلم مگ تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا فیلم اثری تقلیدی نباشد و به همین دلیل یک کوسه بزرگتر را وارد روایت فیلمشان کردهاند. آیا یک کوسه بزرگتر میتوان در فیلم اثری بگذارد و روی دست کوسه اسپیلبرگ در فیلم «آروارهها» بلند شود؟ مگالادون کوسه 23 متری به اندازه یک ساختمان ده طبقه است و کارگردان در باور پذیر کردن و وجود داشتن این هیولای دریایی بسیار موفق بوده، اما پرسش مهم این است که کارکرد دراماتیک کوسه، وجه تفاوت و تمایزش با کوسه فیلم آروارهها چیست؟
«استیو آلتن» نویسنده 5 کتاب درباره کوسههای بزرگ در مصاحبه با ورایتی اشاره میکند بقایای کوسههای عظیم الجثه در کاوشهای زمین شناسی کشف شده و قدمت آنها میلیونها سال تخمین زده میشود که در دوران شناسی علم زمین شناسی مدت زیادی نیست. این نویسنده جنجالی که با اتهام کپیبرداری از «آروارهها» در زمان انتشارکتابش مواجه بود دست به ادعاهای دیگری هم زد و گفت::"احتمال دارد چنین کوسههایی به دلیل عدم کاوش، هنوز کشف نشده باشند و دانشمندان به وجود آنها پی نبرده باشند، چون اعماق اقیانوسها همچنان ناشناخته است.
او در ادامه اشاره میکند:" تنها یک درصد از اعماق اقیانوسهای بررسی شده و معلوم نیست که در 99 درصد دیگر چه موجودات عظیم الجثهای میتوانند وجود داشته باشند. این اظهارات بازهم فرافکنی است، در بازتولید فیلم استیون اسپیلبرگ. پس از فیلم استثنایی و تاثیر گذار و تالیفی اسپیلبرگ، غیر از فیلم آروارهها و دنبالههایی که برای آن ساخته شد، از آن سال (1975) تاکنون، 56 فیلم درباره حمله کوسهها به انسان در محیطهای آبی، فیلم سینمایی با چنین مضمونی ساخته شده است و تولیدات کشور کانادا و سایر کشورهای جهان با این مضمون در این جمعبندی کنار گذاشته شده است.
استیو آلتن یقینا تحت تاثیر آروارههای استیون اسپیلبرگ در 15 سالگی بوده است، اما تحت تاثیر بودن با یک ایده دیگر ترکیب میشود و او موفق به خلق مجموعه مگ میشود. آلتن در 35 سالگی روی جلد مجله تایم مطالبی را در مورد اکتشافات زمینشناسی در اعماق دریاها، در مورد عمیقترین نقطههای اقیانوسها که ماریا ترنچ نام دارد و هلالی است را میخواند. ماریا ترنچ 2550 کیلومتر طول 69 کیلومتر عرض دارد و 1 کیلومتر عمق آن است.
آلتن 35 ساله بود و مثل سایر نویسندگان در فقر شدیدی زندگی میکرد و زمانیکه این کتاب را نوشت نمیتوانست هزینههای 5 فرزندش را تامین کند. او اولین کتاب را نوشت و با توجه به اینکه سوژه تکراری بود، اما تاثیر فیلم آروارهها بر چندین نسل متوالی سبب شد که این کتاب با موفقیت عظیمی مواجه شود.
البته بعد علمی کتاب نسبت به فیلمی که از آن ساخته شده، پیچیدگی و جذابیت آنرا چند برابر میکند و به همین ترتیب آلتن کتابهای بعدی در مورد کوسههای بزرگ مگالادون نوشت و از زمان انتشار تا تبدیل شدن آن به فیلم، بیست سال وقفه افتاد. طبیعی است با آماری که در سطور پیشین ارائه شد، ساخته شدن چنین فیلمی اساسا دشوار است. طی 43 سالی که از ساختهشدن فیلم آروارههای میگذرد 56 فیلم بزرگ سینمایی درباره کوسههای شکارچی ساخته شده است یعنی به صورت میانگین هر 2 سال 3 فیلمی با این موضوع تولید شده است و ساختن چنین فیلمی در این شرایط قطعا دشوار است.
به همین دلیل فیلمنامه بارها بازنویسی شد، بارها میان استودیوها دست به دست شد، بارها کارگردانهای جاهطلب مختلفی تلاش کردند تا آنرا بسازند و روی دست اسپیلبرگ بزنند، تا سرانجام فیلمنامه به استودیو نیولاین، استودیویی منشعب از از استودیو وارنر رسید و «جون تارتلتاب» با توجه به سرمایهگذاری پر و پیمان کشور چین، فیلم خونینی و اسلشری ساخت تا اثرش با آروارههای اسپیلبرگ تفاوت داشته باشد، اما پس از به اتمام رسیدن فیلم مجبور شد مقدار زیادی از صحنههای اسلشری فیلم را حذف کند.
نکته جالب اینجاست که نویسنده کتاب برای ساخته شدن فیلمش از سال 2014 تا زمان پایان فیلمبرداریف 22 بار به چین رفت تا سرمایه لازم را تهیه کند. آلتن از اینکه برگردان اقتباسی کتابش به فیلم تبدیل شده راضی بود، اما خشنود نشد. چون فیلمنامه کاملا بر اساس سرمایهگذار چینی تغییر پیدا کند و البته کوسههای دایناسوری عصر کرتاسه که در فصل اول کتاب آلتن وجود دارد کاملا حذف شده است.
اما نکته جالبی که در مورد فیلمی میتوان عنوان کرد این است که کارگردان هوشمندانه بیشتر از آنکه کوسه بزرگ خروشان باستانی را ترسناک جلوه دهد، تصویر رعبآور دقیقی از اعمقاق دریاها ارائه کرده است که تاکید بر این دو نشانه فیلم را ترسناک و هیجان انگیز میکند.
مشکل اصلی فیلمنامه این است که نبرد نهایی اثر باید هیجان انگیز و پر کشش باشد که نیست و مثل سراسر فیلم امتداد یک مواجه و تقابل است که از صحنههای آغازین فیلم شروع شده و تا تیتراژ ادامه دارد، به همین دلیل سناریو بسیار سبک وزن است و برخلاف فضاسازی حاکم، کوسه رعب و وحشتی به تنهایی بوجود نمیآورد و مخاطب با قربانیان و افراد در معرض خطر همذاتپنداری نمیکند و شخصیت هیولا هم بر خلاف مشی رایج این سالهای سینما کاملا تک بعدی است و روال عادی روایت، زمانیکه پای کوسه در میان نیست، بشدت کسالت آور است و صحنههای سهمگین همین که میخواهند هیجانی بوجود بیاورند، بخشهای رخوتآمیز فیلم، ناگهان پیدا میشود.