سالنامه ایران - مریم شهبازی: تاکید دارد برای شهرت به سراغ سینما نرفته! در چند فیلم بازی کرده، حتی برای ایفای نقش در فیلم «احتمال باران اسیدی» سال گذشته نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول در جشن انجمن منتقدان شد اما با وجود این هنوز خودش را بازیگر نمی داند. به موسیقی هم علاقه بسیاری دارد، آن هم از سال های دور نوجوانی، چند قطعه ای خوانده، ساز هم می زند اما خودش را خواننده نمی داند. تخصص اصلی اش شعر و شاعری است. چند دهه سابقه فعالیت جدی در حوزه شعر، تحقیق، پژوهش و تدریس در دانشگاه در رزومه اش ثبت شده اما می گوید برای شاعری شعر نگفته!
محمد شمس لنگرودی از آن دسته شاعرانی است که تجربه فعالیت در عرصه های مختلف فرهنگ و هنر به نامش ثبت شده، حتی چند رمان بزرگسال و چند قصه ای هم برای کودکان نوشته است. او به تازگی در فیلم «دوباره زندگی» نقش مقابل گلاب آدینه را بازی کرده، فیلمی که شانس حضور در جشنواره فیلم فجر سال گذشته را پیدا نکرد اما امسال اکران می شود و شمس لنگرودی آن را کاری قابل تامل می داند.
او این روزها مشغول بازنویسی آخرین نوشته اش در حوزه رمان و همچنین بازبینی نهایی دو مجموعه شعر است که آنها را به احتمال بسیار سال جاری روانه بازار کتاب خواهدکرد. به بهانه فعالیت های او در حوزه های یادشده، گفت و گویی با وی درباره ارزیابی اش از شعر، موسیقی و سینمای معاصر داشتیم که می خوانید.
شما نه تنها در عرصه شعر، بلکه در حوزه های بازیگری و موسیقی هم کار کرده اید. جشنواره فیلم فجر را به تازگی پشت سر گذاشته ایم، فیلم های آن را چطور دیدید؟
تا به امروز در هیچ جشنواره و جایزه ای شرکت نکرده ام و هرگز فیلمی را در جنشواره ها ندیده ام. مگر زمانی که فیلمی با بازی خودم اکران شده باشد و بنا بر دعوت و به حرمت دوستان در آن شرکت کرده باشم. از همین رو تنها دو مرتبه در جشنواره ها شرکت کرده ام و اطلاعی از فیلم های جشنواره گذشته ندارم. البته در این دوره در فیلم «دوباره زندگی»، با خانم گلاب آدینه حضور داشتیم، فیلم به موقع آماده شد و آن طور که بسیاری از دوستان می گویند، کار خوبی هم از آب درآمده است، منتهی به آن اجازه شرکت در جشنواره فیلم فجر داده نشد.
این فیلم در چه ژانری است و شما در آن چه نقشی ایفا کرده اید؟
در این فیلم نقش مقابل خانم آدینه را بازی می کنم. ما صاحب فرزندی هستیم که برای او مسائلی رخ می دهد و داستان فیلم را شکل می دهد.
پس نقشی که در این فیلم بازی کرده اید، ارتباطی با شاعربودنتان ندارد؟
نه! به هیچ وجه تمایل ندارم به عنوان شاعر قدرم به سینما بگذارم و این کار به نظرم سوءاستفاده از موقعیت شاعری ام به شمار می آید. علاوه بر این علاقه مندم در نقش های متفاوت بازی کنم چرا که به سینما علاقه دارم و برای شهرت به سراغ آن نرفته ام.
اما ورودتان به سینما با ایفای نقش به عنوان یک شاعر بود!
بله و شاید جالب باشد که بدانید آن زمان هیچ تصمیمی به بازیگرشدن نداشتم، اتفاقا در فیلمی که اشاره کردید در نقش یک شاعر تبعیدی بازی کرده ام. خوشبختانه این فیلم بعد از 9 سال اجازه اکران گرفته است. شاید باز هم شرایطی پیش آید که در نقش شاعر بازی کنم، اما به طور قطع هیچ گاه نقش شاعری افسرده و غمگین که تارک دنیا شده و خلاف واقعیت است را بازی نخواهم کرد.
پس مشکلی با بازی در نقش شاعر ندارید، بلکه به تصور اشتباهی که شاعران را با آن به تصویر می کشند، نقد دارید!
همین طور است، اگر در فیلمی نقش شاعری به من پیشنهاد شود که فعال بوده و گوشه نشین نباشد قبول خواهم کرد، نمی خواهم خودم هم به تصورات اشتباهی که درباره شاعران ارائه شده دامن بزنم. علاوه بر این متن خود فیلمنامه هم برایم از اهمیت بسیاری برخوردار است.
طی چند سال اخیر حضورتان در هنر هفتم پررنگ شده، به ویژه که قبل از فعالیت جدی در عرصه شعر، سودای بازیگری را هم در سر داشته اید. با این حساب به علاقه سال های نوجوانی و جوانی تان بازگشته اید یا بازیگری برایتان حکم ساعت استراحت، آن هم بعد از چند دهه فعالیت ادبی جدی دارد؟
هر دو نکته ای که به آن اشاره کردید، در ارتباط با ورودم به سینما نقش داشته است. شاید بتوان گفت قدری به دنبال تغییر فضای زندگی حرفه ای و شخصی ام بوده ام. از سوی دیگر سینما یکی از علایقی است که از دوران نوجوانی ام به سراغ یادگیری اش رفتم و آن را براساس روش «استانیسلاوسکی» فراگرفتم و آن روزها چقدر عاشق «برشت» بودم.
پس بهتر است بگوییم به جای سینما به تئاتر علاقه مند بودید!
بله اگر بگوم تئاتر، صحیح تر است. درواقع آن روزها بیش از سینما به دنبال تئاتر بودم و هرگز گمان نمی کردم بازیگر هنر هفتم شوم. بعد از یک سری اتفاقاتی که در زندگی ام رخ داد و خستگی ام از فضای شعر و البته نه از خود شعر، تصمیم گرفتم بازیگری را هم تجربه کنم. البته زمانی که برای بازی در نخستین فیلم دعوت شدم، علاقه چندانی به قبول آن نداشتم اما بعد دیدم که چقدر فضای زندگی ام ار روزمرگی هایی که اغلب گرفتار آن می شویم، بودم و آن را پذیرفتم. البته به مرور با پیشنهادهای بعدی به دنیای بازیگری و سینما هم علاقه مند شدم.
از سینما و علاقه مندی تان به این عرصه گفتید، در شرایط فعلی چه جایگاهی برای سینمای ایران در عرصه جهانی قائل هستید؟
با وجود تمام کم و کاستی هایی که سینماگران مان با آن رو به رو هستند، گمان می کنم که شناخت جوانان فعال در این عرصه از سینما و تکنیک های آن بیشتر شده است. از همین رو معتقدم که هنرمندان ایرانی در همه رشته های هنری می توانند سرآمد شوند. این گفته ام برحسب احساسات نیست چرا که به کشورهای بسیاری رفته ام، در برنامه های خارجی مختلفی هم برای شعرخوانی و حتی تدریس دعوت شده ام و براساس تجربه چنین نظری دارم. جالب است بگویم سال قبل با دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور به کنگره جهانی شعر چین دعوت شدیم و آنجا فهمیدیم که شعر ایران چند سر و گردن بالاتر از شعر سایر کشورهاست.
پس چرا خبری از شعر فارسی معاصر در عرصه های بین المللی شعر نیست؟
شعر فارسی معاصر برخلاف سینما فرصتی برای معرفی در کشورهای دیگر نداشته است. سینمای ایران به دلیل مشکلات و موانعی که با آن رو به رو است، نتوانسته آن طور که باید و شاید بدرخشد. فیلمنامه ها با مشکلات بسیاری رو به رو است، آن هم وقتی که مهم ترین وظیفه بر عهده همین بخش از فیلم است. این در شرایطی است که در کشورهای دیگر فیلمنامه نویسی به عهده یک نفر نیست و گروه های فیلمنامه نویسی برای ساخت یک فیلم یا مجموعه تشکیل می شود، حتی اتاق های دیالوگ نویسی تشکیل می دهند، دیالوگ ها را می نویسند و فیلمنامه بر همین اساس نوشته می شود. اما در کشور ما یک نفر به ناچار و اجبار شرایط می نشیند، فیلمنامه و دیالوگ ها را می نویسد و حتی کسی نیست که آن را به درستی ویراستاری کند.
با فیلمنامه ای که قوی نیست، نمی توان فیلم خوب ساخت و این یکی از مهم ترین ضعف های سینمای امروزمان است.
این ضعف به دلیل مباحث اقتصادی است یا موانع و خط قرمزهای پیش روی سینما موجب آن شده؟
نه این مشکلات بسیار فراتر از مباحث اقتصادی است، در کشور ما خط قرمزهای بساری مانع کار سینماگران می شود. به عنوان نمونه اطلاع دارم که بیش از 30 فیلمنامه محمدعلی سجادی رد شده و اجازه ساخت آنها را نداده اند؛ اینکه نمی شود فیلم ساختن! از همین رو معتقدم افرادی مانند اصغر فرهادی که با وجود مشکلات فعلی موفق به درخشش در عرصه جهانی می شوند، واقعا نابغه هستند.
فکر می کنید چرا مردم به تماشای فیلم های به اصطلاح طنزی که بیشتر بر مبنای لودگی ساخته شده اند می روند! چون ناخودآگاه به این سمت سوق داده شده اند و مسئولیت ضعف در این بخش از هنر را با سیاستمداران می دانم. کار به جایی کشیده که کافی است قدری از پرستاران در فیلم صحبت شود تا صدای اعتراض شان بلند شود، درباره مشاغل دیگر هم همین طور است. اینها که قبلا این طور نبودند، به این سمت سوق داده شده اند. چنین برخوردهایی در هیچ کشور دیگری وجود ندارد. اگر قرار باشد که به همه مان بربخورد که نمی شود.
با این حساب با گفته برخی که ضعف در فیلمنامه نویسی مان را در نبود تعامل میان سینماگران و اهالی کتاب می دانند، چندان موافق نیستید؟
نه اینها آدرس اشتباهی می دهند، با این گفته موافق نیستم. اگر کار به خوبی پیش برود، تعاملات هم پررنگ تر می شود. اگر این چنین بود که حداقل من به نوعی با بسیاری از اهالی سینما چنین رابطه های صمیمانه ای نداشتم!
شرایط سینما طی چند سال اخیر بهبود پیدا نکرده؟
به عقیده من، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تنهایی قادر به ایجاد بهبود یا حتی پسرفت در عرصه های مختلف هنری نیست چرا که همزمان با این وزارتخانه، اهرم های قدرتمند و همچنین سازمان های دیگری هم هستند که می توانند در عرصه فرهنگ اعمال نظر و حتی قدرت کنند. شرایط فرهنگ و هنر به گونه ای است که اوضاع گاهی بهتر و گاهی هم سخت تر می شود. به خاطر این موازی کاری ها هنوز شرایط فرهنگی به ثبات نرسیده است.
از این بحث که بگذریم، حضور پررنگ شما در عرصه سینمابه این معنی نیست که کم کم از شعر فاصله خواهید گرفت؟
نه! همان طور که اشاره شد، همچنان فعالیت جدی ام در عرصه ادبیات را ادامه خواهم داد. البته نگاهم به سینما هم دیگر یک زنگ تنفس نیست، نمی دانم دیگران چرا در رشته های هنری مختلف فعالیت می کنند. اما در ارتباط با من این گونه است که این کارها را انجام می دهم تا بهانه ای برای زندگی بهتر داشته باشم. شعر نمی گویم تا شاعر بشوم، بازیگری نمی کنم تا بازیگر شوم؛ بلکه تمام این کارها را انجام می دهم تا زندگی ام به بطالت نگذرد.
من از نوجوانی عاشق موسیقی بودم اما به دلایلی موفق به انجام آن نشدم و حالا دلم می خواهد برای آرامش خودم این کار را انجام بدهم.
بحث موسیقی هم به میان آمد، هرازگاهی شاهد انتشار قطعه ای موسیقایی از شما هستیم، به تازگی فعالیتی در این حوزه داشته اید؟
همان طور که اشاره کردید از سال های دور نوجوانی علاقه بسیاری به موسیقی داشتم؛ منتهی در شهر ما کلاسی برای یادگیری موسیقی و امکانات لازم آن نبود.
و البته بحث پدرتان که روحانی بود!
نه اتفاقا خانواده مشکلی با یادگیری موسیقی نداشتند؛ با وجود این خودم به احترام آنان به سراغ فراگیری حرفه ای این هنر نرفتم و بحث تصمیم شخصی ام در میان بود. حتی در خاطرم هست که یک ساز دهنی خریده بودم و تمرین می کردم. با این همه پدرم که روحانی بود، هیچ گاه به من خرده ای برای انجام این کار نگرفت. با تصمیم خودم از موسیقی دور شدم، گرچه صدایم خوب بود و گاهی هم می خواندم. حتی دستگاه های موسیقی را می شناختم ولی اسم آنها را نمی دانستم.
تقریبا 30 ساله بودم که گیتار خریدم و آموزش آن را برای دل خودم و نه برای موزیسین یا خواننده شدن آغاز کردم. بعدها به دلایلی از ادامه این کار بازماندم، از جمله اینکه به واسطه تصادف و آسیب به دستم، از ساززدن بازماندم. فاصله ام با موسیقی همچنان ادامه پیدا کرد تا هفت- هشت سال قبل که به طور اتفاقی در محفلی بودم که چند نفر از موسیقیدانان کشور از جمله آقای سروش پهلوان لو هم حضور داشت. یک ملودی ساخته و اجرا شد و من هم خواندم. همین بهانه ای شد تا آهنگ «در شب» را بخوانم.
بعد از آن باز هم پیشنهادهایی برای خواندن داشتم اما هیچ کدام نظرم را جلب نکرد چرا که اغلب به نظر تکراری می آمدند. به روز بودن و تکراری نبودن آنقدر برایم اهمیت دارد که یکی از آهنگ های «لئونارد کوهن» را دادم برایم بسازند تا آن را بخوانم اما آهنگی که ساخته شد، بیشتر به موسیقی لری نزدیک بود تا آنچه من خواسته بودم. بعد از آن هم دیگر موسیقی را ادامه ندادم و هیچ کدام از کارهایی که پیشنهاد شد، نپذیرفتم.
شما به شعر و ادبیات تسلط دارید و از سویی دستی در موسیقی هم داشته اید، با این تفاسیر، وضعیت ترانه های امروز عرصه موسیقی را چطور ارزیابی می کنید؟
بحثی که در ارتباط با فیلمنامه مطرح کردم، درباره وضعیت ترانه های موسیقی امروزمان هم صدق می کند. همان محدودیت ها و مشکلات در عرصه ترانه سرایی و موسیقی هم مطرح است. به واسطه آنکه تعامل خوبی با جوانان دارم، بارها دیده ام که برخی ترانه های خوب آنان موفق به دریافت مجوز نشده است؛ اما ترانه های بسیار سطح پایین مجوز گرفته اند! البته می دانم که شورای بررسی شعر و ترانه ارشاد هم افراد بی سوادی نیستند و حتما شرایط به گونه ای است که دست شان بسته است.
از سینما و موسیقی بگذریم و به سراغ تخصص اصلی تان، ادبیات برویم. چندی قبل گفت و گویی از شما منتشر شد که واکنش برخی شاعران را به دنبال داشت. شما از شعر شاعرانی انتقاد کرده بودید که بیش از آنکه شاعر به شمار آیند مخاطبان را از این بخش ادبیات دور می کنند! جالب است که واکنش های احتمال موجب نشد که از اشاره به برخی اسامی خودداری کنید!
بدون تردید شما یا نباید توپی را به سمت دیوار پرت کنید یا اگر این کار را انجام دادی، باید منتظر بازگشت آن هم باشد و این در شرایطی است که من چندان درگیر بازخوردهای اینچنینی نیستم. البته در ارتباط با این گفت و گو باید بگویم که در انتشار آن شیطنت و توطئه ای در میان بوده است.
جوانی حدود شش- هفت سال قبل، در مشهد مصاحبه ای با من در روزگاری که با آقای باباچاهی گفت و گویی درباره شعر پیچیده داشتیم، انجام داد. این مصاحبه به همان روزها تعلق دارد و جالب اینجاست که آن زمان بدون اشاره به این نام ها منتشر شد. اگر این مصاحبه در آن هنگام با همان نام ها منتشر می شد، پاسخی به آقایان باباچاهی و براهنی بود و معنی داشت. اما نمی دانم چرا به تازگی بدون هیچ گونه هماهنگی بامن، مصاحبه ای که قبلا منشتر شده بود، بازنشر شده!
انتشار بی هنگام این مصاحبه و هیاهوی برخی نشریات که به آنها علاقه ای هم ندارم، موجب این جنجال ها شد. البته تاکید می کنم که آن حرف ها، گفته های خودم است، منتهی گفته هایی که در همان سال و شرایط معنا پیدا می کرد.
جالب اینجاست اغلب افرادی که به بازنشر این گفت و گو واکنش نشان دادند، از پاسخ هایشان مشخص بود که حتی یک بار آن را کامل نخوانده اند! تنها یک نفر که اگر اشتباه نکنم آقای شیرزادی بود، گفت و گو را خوانده بود. به همین خاطر معتقدم عمدی در انتشار دوباره آن و از سویی هیاهوهایی که برپا شد، وجود دارد. البته شک هایی دارم اما چون مطمئن نیستم و از سویی علاقه ای به جنجال سازی هم ندارم، ترجیح می دهم درباره اش چیزی نگویم.
همچنان معتقدید که بخشی از شعر ما هذیان است؟
بله، به عقیده من همین طور است. حرفم این بود که بخشی از شعر ما شعر نیست و هذیان است. به عقیده من، شعر از زمانی آغاز می شود که زبان از شکل عادی خود خارج می شود. وقتی می گویید: «باران می بارد» شعر نیست گزارش است اما اگر بگویید: «عشق می بارد» آن وقت است که از شکل عادی زبان خارج شده و شعر به حساب می آید اما این خروج از نُرم زنان باید منطق و علت هنری و فرم داشته باشد، در غیر این صورت شعر نیست و هذیان است.
جالب اینجاست افرادی که به مصاحبه آن زمان من گلایه داشتند، سال ها گفتند که زبان شعر ما شیزوفرنیک است؛ خب شیزوفرنیک هم به معنای هذیان است! چطور است وقتی بحث پزروشنفکری باشد اطلاق این واژه ایرادی ندارد اما پای این گفت و گو که به میان آمده، همه ناراحت شده اند!
برای فیلم در روزگار فعلی جایگاه قابل قبولی قائل هستید، برای ادبیات چطور؟
در ارتباط با ادبیات هم همین طور است، شعر امروز هم به استثنای آن هذیان ها، قابلیت انتشار و معرفی در آن سوز مرزهای کشورمان را دارد. به گفته دوستانی نظیر آقای اسماعیل پور که در کنگره های جهانی شعر حضور داشته اند، شعر ایران اغلب با استقبال جمع حاضر در آنها رو به رو شدهاست. در یکی از این کنگره ها که خودم هم در آن شرکت داشتم و در فرانسه برگزار شد، شاعران جهان در جمع مردم، در خیابان ها شعر خواندند و جالب اینجاست که از میان اشعار همه کشورها، تنها چهار شعر انتخاب شد که شعر ایران هم در آن بین بود.
در همین شرایطی که برخی معتقدند شعر معاصر دچار توقف و حتی رکود شده؟
بله و در خاطرم هست که در برنامه های ویژه همان سفر، در شب آخر اقامت مان در یکی از پارک ها که جمعیت انبوهی در آن جمع شده بود، شعری از ایران خواندیم که با استقبال بسیاری رو به رو شد. با این همه نمی توان منکر این شد که دوره، دوره سینما و موسیقی است.
شعر دیگر همچون سال های گذشته صدای بلندی ندارد. شما به راحتی می توانید یک فیلم را در عرض دو ساعت تماشا کنید، اما مگر می توان کتاب را به این سرعت به پایان برد؟ علاوه بر این، در فیلم و موسیقی از امکان پخش برای گروه بسیاری از مردم برخوردار هستیم اما درباره کتاب این طور نیست و هر یکی از افراد باید جداگانه دست به مطالعه بزنند.
پس بخشی از بی توجهی امروز به شعر گریزناپذیر و حاصل غلبه هنرهایی مانند سینما و موسیقی است؟
این مساله در ارتباط با همه دنیا صدق می کند و تنها مختص شعر فارسی و ایران نیست. حالا دیگر دهه های 20 و 30 میلادی نیست که همه مردم در فرانسه گرد هم جمع می شدند تا به اشعار شاعران گوش فرا بدهند. آن زمان موسیقی و فیلم هنوز جایی در زندگی مردم نداشت اما حالا شرایط تغییر کرده و این دو هنر از بلندترین صدا برای ارائه به مردم برخوردار هستند.
یعنی باید با گذشت زمان شاهد فراموشی شعر و حذف آن از زندگی عامه مردم باشیم؟
نه! از این گفته ام نباید این گونه برداشت شود که دیگر شعر یا نقاشی حذف شده اند؛ هنرهای اینچنینی هنوز هم وجود دارند اما در مقایسه با گذشته حضور کم رنگ تری در زندگی مردم دارند. شعر و هنرهایی از این دست کم کم قدری خصوصی تر شده و دایره مخاطبان آنها خاص تر می شود. شعر هیچ گاه فراموش نمی شود، به حاشیه هم رانده نمی شود، تنها صدای آن دیگر به بلندی گذشته نیست.
با وجود این ادبیات همچنان در پس زمینه هنرهایی مانند سینما و موسیقی حضور پررنگی دارد، حتی اگر چندان ملموس نباشد!
بله و مرتبه شاعری حتی در رقابت با هنرهای مذکور بالاتر هم خواهدبود. همان طور که اشاره شد شعر و در ابعاد کلی تر آن، ادبیات همواره در تمام هنرها حضور دارد و حتی می توان گفت که بُن مایه آنها را تشکیل داده است. هنوز هم اگر اثری در عرصه هنر خوب باشد، با لفظ شاعرانگی پدید آورنده اش آن را ستایش می کنند.
در خاطرم هست که آقای کیارستمی در یکی از صحبت هایش به این نکته اشاره کرد که او در سینما بسیار تحت تاثیر اشعار احمدرضا احمدی بوده است. بنابراین حرمت این شاعر به اندازه ای بوده که او سینمای خود را مدیون وی می داند. با وجود این واقعیت این است که سینمای کیارستمی خیلی بیشتر از شعر احمدی دیده می شود. هرچند سینما برای حیات خود از ادبیات تغذیه می کند اما خیلی بیشتر از شعر دیده می شود.
در چنین شرایطی چه توصیه ای برای شاعران جوان دارید؟
شاعران جوان باید تلاش کنند تا همواره به روز باشند و مطالعه بسیاری داشته باشند. هر هنرمندی در درجه نخست باید عناصر کار خود را بشناسد، در ارتباط با شاعران هم این گونه است. یک شاعر باید قبل از هر کاری، کلمه را خوب بشناسد و بداند که هر کلمه ای چه ظرفیت و معنایی دارد. نه اینکه طرف هنوز از راه نرسیده، انتظار بندبازی و ارائه کارهای خارق العاده را داشته باشد.
شاعری برخلاف تصور بسیاری از مردم، کاری ساده نیست. برخی گمان می کنند که درد دل های شخصی آنها شعر به شمار یم آید و عده ای دیگر هم تصورشان بر این است که هر نوشته هذیان گونه ای را می توان شعری پیچیده و خاص دانست. شعر نباید به گونه ای باشد که مخاطب قادر به فهم آن نشود!
مهم ترین مساله این است که مخاطب با سروده شاعر ارتباط بگیرد. البته شرایط به گونه ای است که تشخیص سره از ناسره قدری مشکل شده است. برای خود من امکان دسترسی به همه شعرها وجود ندارد اما تا جایی که دیده ام شعرهایی که از قدرت خلاقیت و عمق برخوردار باشند، هم کم نیستند.
پس چرا شاهد درخشش چندانی در شعر معاصرمان نیستیم؟
شاید به این دلیل که آنقدر تعداد شاعران و حتی شعرهای خوب زیاد شده که دیگر به راحتی دیده نمی شوند. از همین رو شاعران جوان باید حوصله بیشتری به خرج بدهند و زود بی انگیزه نشوند.
به برخی ویژگی هایی اشاره کردید که شاعران قبل از گام نهادن به این عرصه باید از آن برخوردار باشند، برخورداری از این ویژگی ها مستلزم مطالعه بسیار است. این در شرایطی است که اغلب منتقدان ادبی از بی توجهی شاعران و نویسندگان جوان به مطالعه گلایه دارند!
درباره همه شاعران که نمی توان حکم کلی صادر کرد. به هر حال حتی زمانی که من و هم نسلانم قدم به عرصه ادبیات گذاشتیم هم صدها نفر دیگر شعر و شاعری را آغاز کردند.
اما جدیتی که در هم نسلان شما بود، در نسل امروز نیست!
نه آن زمان هم فرقی با امروز نداشت. در همه دوره ها، در میان شاعران و نویسندگانی که قدم به عرصه ادبیات می گذارند، تنها عده معدودی هستند که براساس اصول حرفه ای فعالیت خود را آغاز می کنند. این تنها به کشور ما هم ختم نمی شود و شامل همه کشورها و حتی فراتر از آن همه هنرها و حتی مشاغل است.
به هر حال همیشه یک اکثریتی هستند که حرف می زنند و اقلیتی هم هستند که به معنای واقعی کار می کنند. اما به هر حال از میان 80 میلیون نفر جمعیت حتی اگر 10 میلیون نفر هم اهل مطالعه باشند، کفایت می کند.
گمان می کنید بتوانیم دوباره شاهد درخشش شعر فارسی همچون روزگار گذشته باشیم؟
همین حالا و در همین شرایط اگر نهاد یا تشکلی شود و دست به بررس اشعار منتشرشده در دوران معاصر بزند و ترجمه آنها را بر عهده بگیرد، مطمئن هستم که ما یکی از رکن های اساسی شعر جهان خواهیم شد. لازم نیست خیلی راه دور برویم؛ به شعرهای «غلامرضا بروسان» نگاه کنید؛ او شاعری جهانی بود اما از آنجایی که قبل از تثبیت شدن از دنیا رفت، آنچنان که باید و شاید ندرخشید.
از این قبیل شاعران در ایران کم نیست؛ البته شاید به علت تعداد زیاد آنان، شاعران خوب مشخص نباشند. دولت ها که معمولا کاری نمی کنند. این اقدام را باید سرمایه داران و دلسوزان ادبیات بر عهده بگیرند. باید نهادهای غیردولتی دموکراتیک دست به کار شوند تا شعرمان فرصتی برای درخشش در عرصه های جهانی ادبیات بیابد، اما متاسفانه چنین تشکل و نهادی وجود ندارد!
مانند اتفاقاتی که در ادبیات کودک و نوجوان با شکل گیری شورای کتاب کودک رخ داده و برخی آثار ادبی این گروه سنی در آن سوی مرزها مطرح شده؟
بله، ادبیات بزرگسال هم به افراد دلسوزی نظیر خانم میرهادی و شکل گیری چنین تشکل هایی نیاز دارد. اگر خانم میرهادی نبود، هیچ گاه ادبیات کودک ما مجالی برای معرفی جهانی پیدا نمی کرد. کانون پرورش فکری کودکان هم قبل از انقلاب چنین کاری را بر عهده داشت.
به عنوان آخرین سوال از این بگویید که هم اکنون مشغول چه کاری هستید؟
هرازگاهی پیشنهادهایی برای بازی در سینما دارم اما هنوز به کاری که مورد قبولم باشد، برنخورده ام. فیلم «دوباره زندگی» هم در حال بازبینی های نهایی است تا در سال جدید اکران شود و باید ببینیم نظر مخاطبان در ارتباط با آن چگونه خواهدبود. دو مجموع شعر و یک رمان هم در دست دارم، کار تالیف این رمان که «می رویم که به کنسرت برسم» نام دارد به پایان رسیده اما هنوز باید روی آن کار کنم، داستان آن برگرفته از فضاهای کودکی و نوجوانی خودم در لنگرود است.
کار دو مجموعه شعر را هم کم کم به پایان خواهم رساند که انتشار آن را انتشارات «نگاه» انجام خواهدداد. یکی از این دو مجموعه درباره سازهاست و نام آن «کتاب موسقی» است. مجموعه دوم هم شعرهای پراکنده عاشقانه ام را دربر می گیرد که این دو مجموعه هم در مرحله بازبینی هستند.