برترین ها: ابراهیم گلستان، نویسنده و کارگردانِ همیشه منتقد، دو روز پیش 96 ساله شد. این داستاننویس، سینماگر، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ایرانی که تاریخ دقیق تولدش مشخص نیست. خودش گفته است، در شناسنامهاش نه ماه و نه سال دقیق تولدش مشخص نیست، اما بر اساس قرائنی گمان میکند تاریخ درست تولدش 26 مهرماه باشد. در بیشتر منابع 22 و 26 مهر 1301 به عنوان تاریخ تولد او ثبت شده، اما
دخترش لیلی گلستان میگوید: تا جایی که میدانم، روز تولد پدرم 21 مهرماه بوده است.
ابراهیم گلستان در آغاز جوانی برای تحصیل، از زادگاهش، شیراز، به تهران آمد و به خانه عمویش رفت. او فارغالتحصیل دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران است. پس از مدتی با دخترعمویش فخری گلستان ازدواج کرد. ابراهیم و فخری به زودی صاحب دختری شدند که امروز یکی از مترجمان بنام و مدیر گالری گلستان است؛ لیلی گلستان. پسر وی کاوه گلستان عکاس خبری ایرانی، در ماموریتی در سال 2003 به همراه گروه خبری بیبیسی در عراق بر اثر انفجار مین کشته شد.
مانی حقیقی، کارگردان، و مهرک گلستان، خوانندهٔ رپ، صنم حقیقی و محمود حقیقی نوه های او هستند.
ابراهیم گلستان سپس به عضویت حزب توده در آمد و تحصیل را رها کرد. او در آن زمان به عنوان عکاس روزنامههای رهبر و مردم به کار مشغول بود. وی در سال 1326، کتاب اول خود را که مجموعه داستانی با نام «به دزدی رفتهها» بود، منتشر کرد. وی پس از مدتی کارمند شرکت نفت شد و به همراه خانوادهاش به آبادان رفت. چند سال بعد هم پسرش به دنیا آمد؛ کاوه گلستان، عکاسی که هنگام انجام کارش در عراق بر اثر انفجار مین کشته شد. گلستان پس از چند سال به تهران بازگشت و به گفته دخترش، خانهاش در تهران به مرکز فرهنگی هنری تهران و پاتوق نویسندهها، شاعران و هنرمندان مشهور آن زمان ازجمله جلال آل احمد، مهدی اخوان ثالث، صادق چوبک و... تبدیل شد.
گلستان فعالیت ادبی را با ترجمه داستانهایی از ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر آغاز کرد. «آذر، ماه آخر پاییز»، «شکار سایه»، «جوی و دیوار و تشنه»، «اسرار گنج درهی جنی»، «مد و مه» و «خروس» از آثار داستانی این نویسندهاند. او از نخستین نویسندگان معاصر ایران است که به زبان داستان توجه خاصی نشان داد و نثری آهنگین را در قالبهای داستانی مدرن بهکار گرفت. آثار مکتوب وی از سبکی خاص برخوردار است و بسیاری سبک نویسندگی وی را تأثیر پذیرفته از داستانهای کوتاه ارنست همینگوی میدانند گرچه او تاثیرپذیری از هیچ نویسندهای را نمیپذیرد. همچنین وی از زمرهٔ نخستین نویسندگان معاصر ایرانی معرفی میشود که برای زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالبهای داستانی نوین، اهمیت قائل شد و به آن پرداخت. از این جهت نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجهاست.
از دیگر ویژگیهای داستاننویسی گلستان، خلق مجموعه داستانهای به هم مرتبط است. در حالی که چنین سبکی در غرب سابقه طولانیتری دارد، این نوع داستاننویسی در ایران با گلستان آغاز میشود اما نکته مهم در این نوع آثار گلستان، خلق نوعی جدید از داستاننویسی است که در ادبیات کلاسیک ایران، مانند منطق الطیر، ریشه دارد. این نوع داستانها نه براساس درونمایه یا شخصیتهای داستانی، بلکه براساس ساختارهای مشابه به یکدیگر مرتبط میشوند.
گلستان که پایهگذار استودیو سینمایی گلستان بود، ساخت فیلمهایی همچون «موج و مرجان و خارا»، «از قطره تا دریا»، «یک آتش»، «خواستگاری»، «تپههای مارلیک»، «خشت و آینه» و «اسرار گنج درهی جنی» را در کارنامه دارد و یکی از پایهگذاران جریان موج نو در سینمای ایران محسوب میشود. همچنین تهیهکننده فیلم «خانه سیاه است» است که فروغ فرخزاد آن را کارگردانی کرده است. گلستان اولین کارگردان ایرانیست که برندهٔ یک جایزهٔ بینالمللی برای فیلمی مستند شده است. ابراهیم گلستان
در سال 1340 برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز از جشنواره ونیز شد.
ابراهیم گلستان چند سال پیش از انقلاب برای همیشه ایران را ترک کرد و هماکنون در انگلستان زندگی میکند. او در تمام سالهای زندگی به فعالان فرهنگی انتقادهای بسیاری وارد کرده است؛ انتقادهایی جسورانه و بیپرده که گاه به مرز توهین نیز رسیدهاند. یکی از منابعی که نظرها و انتقادهای بیپایان او را نسبت به اهل فرهنگ، هنر و ادبیات ثبت کرده، کتاب «نوشتن با دوربین» شامل گفتوگوی پرویز جاهد با اوست. این اثر یکی از معدود کتابهایی است که در سالهای گذشته افکار و انتقادهای ابراهیم گلستان را منعکس کرده است. این نویسنده و فیلمساز در سالهای گذشته تقریبا هیچ اثری ارائه نکرده است.
در سال 1384 فیلمی از بهمن فرمانآرا با نام یک بوس کوچولو در سینماهای ایران نمایش داده شد. شخصیتی در این فیلم به نام «سعدی» به دلیل برخی شباهتها (در نام، پسزمینهٔ زندگی، و رویدادهای داستانی) استعارهای از «گلستان» دانسته شده است. گروهی نیز این فیلم را پاسخ به انتقادات مطرحشده در کتاب نوشتن با دوربین میدانند؛ «انتقاداتی که به نظر بسیاری از صاحبنظران و فعالان فرهنگی به مرزهای توهین هم رسیدهاست.»
خودِ فرمانآرا در جلسهٔ نقد و بررسی این فیلم که 14 دی 1384 در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد گفتهاست: "آقای گلستان را در عمرم پنج شش بار بیشتر ندیدهام […] و به خانواده ایشان هم احترام زیادی دارم. […] من فکر میکنم دلیل این همه حرف و حدیث درباره این قضیه به این موضوع برمیگردد که نمایش فیلم من با انتشار کتاب نوشتن با دوربین همزمان شد. آقای گلستان در آن مصاحبه دربارهٔ خیلیها حرف زده بودند و یکی از دیالوگهای فیلم من هم این بود که همسر سعدی میگوید تو سالها نشستی در فرنگ و هر کس هر کار کرد آن را کوبیدی. این تقارن کتاب و فیلم باعث این تشابهها شدهاست. اصلاً قصد ندارم بگویم این نشانهها در فیلم من تصادفی و اتفاقی است، اما قرار هم نبوده که درباره ابراهیم گلستان فیلم بسازم... در بعضی نوشتهها میخوانم که میگویند ابراهیم گلستان به صراحت حرفهایش را زده، اما فرمانآرا شهامت نداشته مستقیم و با نشانی دقیق به شخصیت گلستان بپردازد. اینها احترام و ادب من را به بیشهامتی تعبیر کردند"
روبرت صافاریان، منتقد سینمایی، در این باره در شرق مینویسد:
"با وجود اشارههای آشکار و پنهان یک بوس کوچولو به ابراهیم گلستان، بنا را بر این گذاشتیم که با دنیای خیالی و شخصیتهای ساخته و پرداخته ذهن نویسنده کار داریم، کمااینکه فیلمساز میتواند بگوید شما اشتباه میکنید، همه شباهتها اتفاقی است و این فیلم هیچ ربطی به ابراهیم گلستان ندارد. اما واقعیت این است که بسیاری از بینندگان فیلم، سعدی را همان ابراهیم گلستان میگیرند و موضع خصمانه فیلم نسبت به سعدی را موضع فرمانآرا نسبت به ابراهیم گلستان تلقی میکنند. به گمانم این شیوه حمله به یک شخصیت حقیقی و زنده شیوه ناجوانمردانهای است. چون میتوانی هرچه دلت خواست بگویی و بعد هم بگویی مرادت اصلاً آن نبوده که شما گمان کردهاید. پرخاشگریهای ابراهیم گلستان - که برای من گاه به شدت آزاردهندهاند - دست کم این حُسن را دارند که شفاف و روشناند و هر عیبی که برای هر آدمی قائلاند با نام و بیپردهپوشی بیان میکنند."