هنگامی هم که از روی ناچاری چیزی و مطلبی از بیرون میبینند یا میشنوند، فوری برچسب سکولار و بیدینی میزنند و صدور دستور به جلوگیری از انتشار آنها میدهند و گمان دارند با این شیوه میتوانند بنایی مستحکم را برقرار کنند. چنان از دانشگاه و آموزههای خارجی و... سخن میگویند که گویی کفر ابلیس است. و آوردن اینها به داخل کشور همه توطئه بیگانه برای منحرف کردن خلایق بوده است.
برخی از آنان در بیان نخواندن مطالب برون دینی چنان صادق هستند که با افتخار میگویند که در عمرشان روزنامه نخواندهاند! با همه این، امیدواریم که یک تذکری و نقدی تقدیم شود، شاید مفید فایده واقع شود. این نوشته تحلیلی اجتماعی است و نه کلامی دینی. این روزها که مصادف با ایام عزاداری امام حسین(ع) است به دو نکتهای که برای دین و نهاد آن خطرناک و تهدیدکننده است اشاره میکنم. به جای آنکه تهدیدات دین را در خارج از مرزها یا خارج از دین دنبال شود، باید قدری به درون آن نیز اندیشید. اولین تهدید توسعه دادن قلمروی دین به تمام حوزههای جامعه است. از اقتصاد و سیاست خارجی گرفته تا امور فرهنگی و اجتماعی و هنری و خانواده و... این ادعا که نه تنها دین در تمام این زمینهها حرفهای به نسبت مشخص دارد، بلکه برخی معتقدند که متولیان دینی نیز باید متولی همه این امور شوند.
این نگرش از چند جهت ایراد اساسی دارد، که مهمترین آن در تقابل قرار دادن عقل و جامعه با دین است، در حالی که آن دو نیز مخلوق و خواست خدا هستند. این بحث جداگانهای است که واردش نمیشوم ولی ایراد دوم که مهمتر است، نتیجه عملی چنین تفسیر و انتظاری از دین است. یعنی انتظاراتی را از دین و نهاد دین ایجاد میکند و کرده است که هیچگاه قادر به تأمین این انتظارات نیست.
در نتیجه نگرش منفی نسبت به دین و نهاد رسمی دین و متولیان آن ایجاد میشود که عوارض آن را کمکم در جامعه خود مشاهده میکنیم. این روند چنان شدید است و به علت شبکههای مجازی منتشر و بازتاب بیشتری پیدا میکند که عدهای آن را مصداق توطئه علیه متولیان دینی میدانند و حتی در یادداشتها و نوشتههایشان اعلام میکنند. در حالی که با ایجاد چنان انتظاراتی شکلگیری این نگرش نیز بدیهی است.تهدید دوم؛ غلبه مناسک و شکل بر محتوا و ارزشهای بنیادین دینی است. این فرآیند در شرایط افول معنویت بیشتر رخ میدهد، زیرا دین رسمی برای اثبات وجود خود بهشدت به مناسک وابسته میشود و در جهان رسانهای امروز که دیدن و دیده شدن اصل اساسی است، آن دسته از مناسکی که بیشتر و بیشتر دیده شود، مقبولتر میشود. ولی فقط مناسک است و نه محتوا.
به همین علت میبینیم که سردمداران مناسک دینی جایگاه و منزلتی برتر حتی از علمای دینی و علمای اخلاق و معنویت پیدا میکنند. آنان تبدیل به پایههای قدرت میشوند. کسانی که بهشدت مناسکی هستند و در این راه هر روز نوآوری (یا بدعت) میکنند و گام به گام، علمای دین را به عقب میرانند و جالب اینکه به نسبت بهره کمتری را از آموزههای اصلی دین، یعنی اخلاق و ادب و معنویت و سایر ارزشهای اصلی دینی دارند.
اخیرا یک نوار از جلسات داخلی برخی از متولیان مشهور دینداری مناسکی! شنیدم که از فرط بیادبی و ابتذال نتوانستم بیش از چند دقیقه آن را بشنوم. هنگامی که این شرایط را با پیش از انقلاب مقایسه میکنیم، متوجه عمق سقوط ارزشهای دینی و اخلاقی نزد چنین نیروها و دین مناسکی میشویم.این فرآیند به نسبت آرام و بطئی است. اینگونه نیست که در یک هفته و یک ماه رخ دهد. این فرآیند در مسیر پیشرفت خود جای پای خود را نیز محکم میکند و از یک مرحله به بعد، بازگشت به عقب، گران و پرهزینه میشود. از ابتدا هم لزوما فاسد و انحرافی نیست، بلکه این ویژگیها را در طول زمان کسب میکند و در مقاطع خاصی نمود بیشتری مییابد. این تحلیل مبتنی بر شواهد و قراین است.
در تاریخ نیم قرن اخیر، هیچگاه تا این حد تعریض و توهین به این نهادها دیده نشده است، همچنان که آموزههای دینی رسمی تا این حد تحت تاثیر مناسک و شیوههای ابداعی و ظاهری قرار نگرفته است. ضمن اینکه ارزیابی مردم و افکار عمومی از دین و متولیان آن هیچگاه تا این اندازه تحت تأثیر وضعیت اجتماعی و مسوولیت سیاسی و قدرت قرار نداشتهاند. اگر در این موارد تغییری رفتاری داده نشود وضع از اینکه هست و با سرعت بالا بدتر خواهد شد. انقلابی که برای احیا و تقویت دین آمده بود، اکنون باید برای تقویت برخی از نمایندگانش دست به دامن امثال تتلو شود. همین یک نمونه برای فهم عمق ماجرا کافی است.به گمانم برای هر اقدامی باید عجله کرد اگر تا کنون دیر نشده باشد.